گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۴۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۱۱: خط ۱۱۱:
«'''فَإنَّهَا مِن تَقوَى القُلُوب'''» - يعنى: تعظيم شعائر الهى از تقوا است. بنابراين، ضمير در «فَإنَّهَا» به تعظيم شعائرى بر مى گردد كه از كلام مفهوم مى شود. آنگاه گویى كه مضاف تعظيم حذف شده، و مضافٌ إليه (شعائر) به جاى آن نشسته، و ضمير مضاف هم به همان قائم مقامش برگشته است.
«'''فَإنَّهَا مِن تَقوَى القُلُوب'''» - يعنى: تعظيم شعائر الهى از تقوا است. بنابراين، ضمير در «فَإنَّهَا» به تعظيم شعائرى بر مى گردد كه از كلام مفهوم مى شود. آنگاه گویى كه مضاف تعظيم حذف شده، و مضافٌ إليه (شعائر) به جاى آن نشسته، و ضمير مضاف هم به همان قائم مقامش برگشته است.


==اشاره به اين كه «تقوا»، امرى معنوى و قلبى است و قائم به اعمال خارجى نيست==
==اشاره به اين كه «تقوا»، امرى معنوى و قلبى است==


و اضافه تقوا به قلوب، اشاره است به اين كه حقيقت تقوا و احتراز و اجتناب از غضب خداى تعالى و تورع از محارم او، امرى است معنوى كه قائم است به دل ها. و منظور از قلب، دل و نفوس است. پس تقوا، قائم به اعمال - كه عبارت است از حركات و سكنات بدنى - نيست. چون حركات و سكنات در اطاعت و معصيت مشترك است.  
و اضافه تقوا به قلوب، اشاره است به اين كه حقيقت تقوا و احتراز و اجتناب از غضب خداى تعالى و تورع از محارم او، امرى است معنوى كه قائم است به دل ها. و منظور از قلب، دل و نفوس است. پس تقوا، قائم به اعمال - كه عبارت است از حركات و سكنات بدنى - نيست. چون حركات و سكنات در اطاعت و معصيت، مشترك است.  


مثلا دست زدن و لمس كردن بدن جنس مخالف در نكاح و زنا، و همچنين بى جان كردن در جنايت و در قصاص، و نيز نماز براى خدا و براى ريا، و امثال اين ها از نظر اسكلت ظاهرى يكى است. پس اگر يكى حلال و ديگرى حرام، يكى زشت و ديگرى معروف است، به خاطر همان امر معنوى درونى و تقواى قلبى است. نه خود عمل و نه عناوينى كه از افعال انتزاع مى شود، مانند احسان و اطاعت و امثال آن.
مثلا دست زدن و لمس كردن بدن جنس مخالف در نكاح و زنا، و همچنين بى جان كردن در جنايت و در قصاص، و نيز نماز براى خدا و براى ريا، و امثال اين ها از نظر اسكلت ظاهرى يكى است. پس اگر يكى حلال و ديگرى حرام، يكى زشت و ديگرى معروف است، به خاطر همان امر معنوى درونى و تقواى قلبى است. نه خود عمل و نه عناوينى كه از افعال انتزاع مى شود، مانند احسان و اطاعت و امثال آن.
خط ۱۳۲: خط ۱۳۲:
و معنايش اين است كه: ما در امت هاى گذشته آن هايى كه ايمان داشتند، عبادتى با پيشكش قربانى قرار داده بوديم تا آنان نيز نام خدا را بر بهيمه انعام كه خدايشان روزى كرده بود، ببرند. و خلاصه شما پيروان ابراهيم اولين امتى نيستيد كه قربانى برايتان مقرر شده، بلكه براى قبل از شما هم مقرر شده بود.
و معنايش اين است كه: ما در امت هاى گذشته آن هايى كه ايمان داشتند، عبادتى با پيشكش قربانى قرار داده بوديم تا آنان نيز نام خدا را بر بهيمه انعام كه خدايشان روزى كرده بود، ببرند. و خلاصه شما پيروان ابراهيم اولين امتى نيستيد كه قربانى برايتان مقرر شده، بلكه براى قبل از شما هم مقرر شده بود.


«'''فَإلَهكُمُ إلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أسلِمُوا'''» - يعنى: وقتى خداى شما همان خدايى باشد كه براى امت هاى گذشته نيز احكام شما را تشريع كرده، پس ‍ بدانيد كه معبود شما و آن امت ها يكى است. پس اسلام بياوريد، تسليمش شويد به اين كه عمل خود را خالص و تنها براى او به جا بياوريد، و در قربانی هاى خود به خدايى ديگر تقرب مجوييد.
«'''فَإلَهُكُم إلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أسلِمُوا'''» - يعنى: وقتى خداى شما همان خدايى باشد كه براى امت هاى گذشته نيز احكام شما را تشريع كرده، پس ‍ بدانيد كه معبود شما و آن امت ها يكى است. پس اسلام بياوريد، تسليمش شويد به اين كه عمل خود را خالص و تنها براى او به جا بياوريد، و در قربانی هاى خود به خدايى ديگر تقرب مجوييد.


بنابراين ، حرف ((فاء(( در جمله ((فالهكم (( براى تفريع سبب بر مسبب ، و در جمله ((فله اسلموا(( براى تفريع مسبب بر سبب است .
بنابراين، حرف «فاء» در جملۀ «فَإلَهُكُم»، براى تفريع سبب بر مسبب، و در جملۀ «فَلَهُ أسلِمُوا»، براى تفريع مسبب بر سبب است.


«'''وَ بَشِّرِ المُخبِتِين'''» - در اين جمله، اشاره اى است به اين كه هر كه براى خدا در حج خود اسلام و اخلاص داشته باشد، او از «مُخبِتين» است، و آن وقت خود قرآن كريم «مُخبِتين» را چنين تفسير فرموده: «الَّذِينَ إذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ الصَّابِرِينَ عَلَى مَا أصَابَهُم وَ المُقِيمِىِ الصَّلَوة وَ مِمَّا رَزَقنَاهُم يُنفِقُون»، و انطباق اين چند صفتى كه در آيه شريفه در تفسير «إخبات» آمده، با كسى كه حج خانه خدا را با اسلام و تسليم به جا مى آورد، روشن است. چون صفات مذكور، عبارت است از: ترس از خدا، صبر، به پا داشتن نماز و انفاق، كه همه اش در حج هست.
«'''وَ بَشِّرِ المُخبِتِين'''» - در اين جمله، اشاره اى است به اين كه هر كه براى خدا در حج خود اسلام و اخلاص داشته باشد، او از «مُخبِتين» است، و آن وقت خود قرآن كريم «مُخبِتين» را چنين تفسير فرموده: «الَّذِينَ إذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ الصَّابِرِينَ عَلَى مَا أصَابَهُم وَ المُقِيمِىِ الصَّلَوة وَ مِمَّا رَزَقنَاهُم يُنفِقُون»، و انطباق اين چند صفتى كه در آيه شريفه در تفسير «إخبات» آمده، با كسى كه حج خانه خدا را با اسلام و تسليم به جا مى آورد، روشن است. چون صفات مذكور، عبارت است از: ترس از خدا، صبر، به پا داشتن نماز و انفاق، كه همه اش در حج هست.
خط ۱۵۰: خط ۱۵۰:


==حكمت قربانى كردن براى خدا ==
==حكمت قربانى كردن براى خدا ==
«'''لَن يَنَالَ اللَّهَ لحُُومُهَا وَ لا دِمَاؤُهَا وَ لَكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ....'''»:
«'''لَن يَنَالَ اللَّهَ لحُُومُهَا وَ لا دِمَاؤُهَا وَلَكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ....'''»:


اين جمله به منزله دفع دخل است . به عبارت ساده تر: پاسخ از سؤ الى است كه ممكن است بشود، چون ممكن است ساده لوحى توهم كند كه خدا از اين قربانى استفاده مى كند و بهره اى از گوشت و يا خون آن عايدش مى شود، لذا جواب داد، كه : نه ، چيزى از اين قربانى ها و گوشت و خون آنها عايد خدا نمى شود، چون خدا منزه است از جسميت و از هر حاجتى . تنها تقواى شما به او مى رسد، آن هم به اين معنا كه دارندگان تقوى به او تقرب مى جويند.
اين جمله، به منزله دفع دخل است. به عبارت ساده تر: پاسخ از سؤالى است كه ممكن است بشود. چون ممكن است ساده لوحى توهم كند كه خدا از اين قربانى استفاده مى كند و بهره اى از گوشت و يا خون آن عايدش مى شود.  


و يا ممكن است كسى كه آنطور ساده لوح نيست چنين توهم كند كه با اينكه خدا منزه از جسميت و از هر نقص و حاجتى است و از گوشت و خون قربانى ها بهره اى نمى برد ديگر چه معنا دارد كه ما حيوانات خود را به نام او قربانى كنيم ؟.
لذا جواب داد كه: نه، چيزى از اين قربانى ها و گوشت و خون آن ها عايد خدا نمى شود. چون خدا منزّه است از جسميت و از هر حاجتى. تنها تقواى شما به او مى رسد، آن هم به اين معنا كه دارندگان تقوا به او تقرب مى جويند.


لذا جواب داده كه مطلب همينطور است ، و ليكن اين قربانى ها اثرى معنوى براى آورنده اش دارد و آن صفات و آثار معنوى است كه جا دارد كه به خدا برسد، به معناى اينكه جا دارد كه به سوى خداى تعالى صعود كند و صاحبش را به خدا نزديك كند آنقدر نزديك كند كه ديگر حجابى بين او و خدا نماند.
و يا ممكن است كسى كه آن طور ساده لوح نيست، چنين توهم كند كه با اين كه خدا منزه از جسميت و از هر نقص و حاجتى است و از گوشت و خون قربانى ها بهره اى نمى برد، ديگر چه معنا دارد كه ما حيوانات خود را به نام او قربانى كنيم؟


«'''كذلك سخرها لكم لتكبروا اللّه على ما هديكم'''» - ظاهرا مراد از ((تكبير خدا(( ذكر او به كبريايى و عظمت باشد كه ما را هدايت فرمود. پس مراد از هدايت هم هدايت به اطاعت و عبوديت خود او است . و معناى آيه اين است كه : خداوند آن حيوان را اين چنين براى شما مسخر نمود تا همان تسخير وسيله هدايت شما به سوى اطاعت و تقرب به سويش شود، شما آن را قربانى كنيد و در هنگام قربانى كردن و ياد كبرياء و عظمت او در برابر اين هدايت بيفتيد.
لذا جواب داده كه مطلب همين طور است، وليكن اين قربانى ها اثرى معنوى براى آورنده اش دارد و آن صفات و آثار معنوى است كه جا دارد كه به خدا برسد. به معناى اين كه جا دارد كه به سوى خداى تعالى صعود كند و صاحبش را به خدا نزديك كند، آن قدر نزديك كند كه ديگر حجابى بين او و خدا نماند.
 
«'''كَذَلِكَ سَخَّرَهَا لَكُم لِتُكَبِّرُوا اللّهَ عَلَى مَا هَدَيكُم'''» - ظاهرا مراد از «تكبير خدا»، ذكر او به كبريايى و عظمت باشد كه ما را هدايت فرمود. پس مراد از هدايت هم، هدايت به اطاعت و عبوديت خود او است.  
 
و معناى آيه، اين است كه: خداوند آن حيوان را اين چنين براى شما مسخر نمود، تا همان تسخير وسيله هدايت شما به سوى اطاعت و تقرب به سويش شود، شما آن را قربانى كنيد و در هنگام قربانى كردن و ياد كبرياء و عظمت او در برابر اين هدايت بيفتيد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۳۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۳۱ </center>
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از ((تكبير(( معرفت خداى تعالى به عظمت است و مراد از ((هدايت (( هدايت به سوى تسخير آن حيوان است و معنا چنين است كه : خداوند آن حيوان را مسخر شما كرد تا او را به عظمت بشناسيد و فكر كنيد كه او چقدر بزرگ است كه راه تسخير اين حيوان را به ما نشان داده است .
بعضى از مفسران گفته اند: مراد از «تكبير»، معرفت خداى تعالى به عظمت است و مراد از «هدايت»، هدايت به سوى تسخير آن حيوان است. و معنا چنين است كه: خداوند، آن حيوان را مسخر شما كرد تا او را به عظمت بشناسيد و فكر كنيد كه او چقدر بزرگ است كه راه تسخير اين حيوان را به ما نشان داده است.


ولى وجه اول از اين دو وجه بهتر، و با سياق سازگارتر است ، چون بنابر آن وجه ، تعليلى كه آمده با مقام (تسخيرش براى قربانى و تقرب ) سازگارتر است ، چون حاج به ياد كبريايى خدا مى افتد و او را در برابر اينكه هدايت به چنين عبادتى شده كه هم رضاى او را دنبال دارد و هم ثوابش را، تكبير گويد.
ولى وجه اول از اين دو وجه بهتر، و با سياق سازگارتر است. چون بنابر آن وجه، تعليلى كه آمده با مقام (تسخيرش براى قربانى و تقرب) سازگارتر است. چون حاجّ به ياد كبريايى خدا مى افتد و او را در برابر اين كه هدايت به چنين عبادتى شده كه هم رضاى او را دنبال دارد و هم ثوابش را، تكبير گويد.


و بنابر وجه دوم اين ارتباط با مقام رعايت نمى شود، چون تسخير شتر براى آدميان و هدايت ايشان به چگونگى تسخير آن ، اختصاصى به حاجيان ندارد.
و بنابر وجه دوم، اين ارتباط با مقام رعايت نمى شود. چون تسخير شتر براى آدميان و هدايت ايشان به چگونگى تسخير آن، اختصاصى به حاجيان ندارد.


«'''و بشر المحسنين'''» - و بشارت ده نيكوكاران را، يعنى آنهايى را كه چنين اعمال نيك به جا مى آورند. و يا اين چنين احسان و در راه خدا انفاق مى كنند.
«'''وَ بَشِّرِ المُحسِنِين'''» - و بشارت ده نيكوكاران را. يعنى آن هايى را كه چنين اعمال نيك به جا مى آورند. و يا اين چنين احسان و در راه خدا انفاق مى كنند.
<span id='link368'><span>
<span id='link368'><span>
==بحث روايتى ==
==بحث روايتى ==
در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم از ابن عباس روايت كرده كه در تفسير ((و من يرد فيه بالحاد...((، گفته اين آيه درباره عبد اللّه بن انيس نازل شد كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) او را با مردى مهاجر و مردى از انصار به دنبال كارى فرستاد، و اين سه در بين راه به انساب خود افتخار كردند تا آنجا كه عبد اللّه بن انيس را خشم گرفت و مرد انصارى را كشت و از اسلام مرتد شده به مكه گريخت . آيه شريفه نازل شد كه هر كس در مكه به خاطر ظلمى كه كرده از اسلام ملحد شود، از عذابى دردناك بدو مى چشانيم ، يعنى هر كس به خاطر الحاد، و اعراضش از اسلام پناهنده به مكه شود... .
در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم، از ابن عباس روايت كرده كه در تفسير «وَ مَن يُرِد فِيهِ بِإلحَاد...» گفته: اين آيه، درباره عبداللّه بن انيس نازل شد كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» او را با مردى مهاجر و مردى از انصار به دنبال كارى فرستاد، و اين سه در بين راه به انساب خود افتخار كردند، تا آن جا كه عبداللّه بن انيس را خشم گرفت و مرد انصارى را كشت و از اسلام مرتد شده، به مكه گريخت.  


مؤلف : نازل شدن اين آيه در خصوص اين داستان ، نه با سياق سازگارى دارد و نه با رجوع ذيل آيه به صدر آن ، تا ذيل متمم معناى صدر شود كه بيانش گذشت
آيه شريفه نازل شد كه: هر كس در مكه به خاطر ظلمى كه كرده، از اسلام ملحد شود، از عذابى دردناك بدو مى چشانيم. يعنى هر كس به خاطر الحاد، و اعراضش از اسلام پناهنده به مكه شود...
 
مؤلف: نازل شدن اين آيه در خصوص اين داستان، نه با سياق سازگارى دارد و نه با رجوع ذيل آيه به صدر آن، تا ذيل متمم معناى صدر شود، كه بيانش گذشت.


و در تفسير قمى در ذيل آيه ((ان الذين كفروا... و الباد(( گفته : اين آيه درباره قريش
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۳۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۳۲ </center>
آنگاه كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را از مكه جلوگيرى كردند نازل شده ، و مقصود از ((عاكف (( اهل مكه ، و مقصود از ((بادى (( كسانى است كه از خارج مى آيند. هيچ كس حق ندارد كسى را از دخول در حرم و منزل كردن در آن ممانعت كند.
و در تفسير قمى، در ذيل آيه «إنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا... وَ البَاد» گفته: اين آيه درباره قريش آنگاه كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را از مكه جلوگيرى كردند، نازل شده، و مقصود از «عاكف»، اهل مكه، و مقصود از «بادى»، كسانى است كه از خارج مى آيند. هيچ كس حق ندارد كسى را از دخول در حرم و منزل كردن در آن ممانعت كند.


و در تهذيب به سند خود از حسين بن ابى العلاء روايت كرده كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) آيه ((سواء العاكف فيه و الباد(( را قرائت كرد و فرمود: مردم مكه هيچ يك از خانه هايشان در نداشت ، اولين كسى كه براى خانه خود دو لنگه در گذاشت معاويه بن ابى سفيان بود، و حال آنكه براى احدى سزاوار نبود كه حاجى را از خانه و منزلهاى مكه جلوگيرى كند.
و در تهذيب، به سند خود، از حسين بن ابى العلاء روايت كرده كه گفت: امام صادق «عليه السلام»، آيه «سَوَاءً العَاكِفُ فِيهِ وَ البَاد» را قرائت كرد و فرمود: مردم مكه هيچ يك از خانه هايشان در نداشت. اولين كسى كه براى خانه خود دو لنگه در گذاشت، معاوية بن ابى سفيان بود، و حال آن كه براى احدى سزاوار نبود كه حاجى را از خانه و منزل هاى مكه جلوگيرى كند.


مؤلف : روايات در اين معنا بسيار است ، و اصل اين مساءله بايد در فقه مورد بحث قرار گيرد.
مؤلف: روايات در اين معنا بسيار است، و اصل اين مسأله، بايد در فقه مورد بحث قرار گيرد.


و در كافى از ابن ابى عمير از معاويه روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) معناى كلام خداى عز و جل را پرسيدم كه مى فرمايد: ((و من يرد فيه بالحاد بظلم (( فرمود: هر ظلمى الحاد است ، حتى زدن خادم بى گناه هم از همين الحاد است .
و در كافى، از ابن ابى عمير، از معاويه روايت كرده كه گفت: از امام صادق «عليه السلام»، معناى كلام خداى عزوجل را پرسيدم كه مى فرمايد: «وَ مَن يُرِد فِيهِ بِإلحَادٍ بِظُلمٍ» فرمود: هر ظلمى الحاد است، حتى زدن خادم بى گناه هم از همين الحاد است.


و در همان كتاب به سند خود از ابى الصباح كنانى روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) از معناى آيه ((و من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم (( پرسيدم ، فرمود: هر ظلمى كه شخص در مكه مرتكب شود، چه ظلم به نفس ، و چه ظلم به غير، من آن را الحاد مى دانم ، و به همين جهت امام از اينكه در مكه سكونت گزيند پرهيز مى كرد.
و در همان كتاب، به سند خود، از ابى الصباح كنانى روايت كرده كه گفت: از امام صادق «عليه السلام» از معناى آيه: «وَ مَن يُرِد فِيهِ بِإلحَادٍ بِظُلمٍ نُذِقهُ مِن عَذَابٍ ألِيم» پرسيدم. فرمود: هر ظلمى كه شخص در مكه مرتكب شود، چه ظلم به نفس، و چه ظلم به غير، من آن را الحاد مى دانم، و به همين جهت امام از اين كه در مكه سكونت گزيند، پرهيز مى كرد.


مؤلف : اين روايت را صاحب علل الشرايع هم از ابى الصباح از آن جناب آورده ، و در روايت وى آمده : و به همين جهت امام همواره مردم را نهى مى كرد از اينكه مجاور مكه شوند. و در معناى اين روايت و روايت قبلش رواياتى ديگر نيز هست .
مؤلف: اين روايت را صاحب علل الشرايع هم، از ابى الصباح از آن جناب آورده، و در روايت وى آمده: و به همين جهت امام همواره مردم را نهى مى كرد از اين كه مجاور مكه شوند. و در معناى اين روايت و روايت قبلش، رواياتى ديگر نيز هست.
<span id='link369'><span>
<span id='link369'><span>
==رواياتى درباره منافع مترتب بر حج ==
==رواياتى درباره منافع مترتب بر حج ==
و نيز در كافى به سند خود از ربيع بن خثيم روايت كرده كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) را ديدم كه داشت پيرامون كعبه طواف مى كرد، در حالى كه در محملى قرار داشت ، چون سخت مريض بود، پس ديدم كه هر وقت به ركن يمانى مى رسيد دستور مى داد او را به زمين بگذارند، دست خود از سوراخ محمل بيرون مى آورد و آن را به زمين مى كشيد بعد مى فرمود بلندش كنند.
و نيز در كافى، به سند خود، از ربيع بن خثيم روايت كرده كه گفت: امام صادق «عليه السلام» را ديدم كه داشت پيرامون كعبه طواف مى كرد، در حالى كه در محملى قرار داشت. چون سخت مريض بود. پس ديدم كه هر وقت به ركن يمانى مى رسيد، دستور مى داد او را به زمين بگذارند. دست خود از سوراخ محمل بيرون مى آورد و آن را به زمين مى كشيد، بعد مى فرمود بلندش كنند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۳۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۳۳ </center>
بعد از آنكه ديدم در هر شوط اين كار را تكرار كرد، عرضه داشتم : فدايت شوم يا بن رسول اللّه ! اين كار براى شما زحمت زياد داشت ؟ فرمود: من از خداى عز و جل شنيدم كه مى فرمود: ((ليشهدوا منافع لهم (( پرسيدم منظور منافع دنيا است يا آخرت ؟ فرمود: همه .
بعد از آن كه ديدم در هر شوط اين كار را تكرار كرد، عرضه داشتم: فدايت شوم يابن رسول اللّه! اين كار براى شما زحمت زياد داشت؟ فرمود: من از خداى عزوجل شنيدم كه مى فرمود: «لِيَشهَدُوا مَنَافِعَ لَهُم». پرسيدم: منظور منافع دنيا است، يا آخرت؟ فرمود: همه.


و در مجمع البيان در ذيل همين آيه گفته : بعضى گفته اند منافع آخرت منظور است ، و آن عفو و مغفرت است ، و بدين مضمون از امام باقر (عليه السلام ) هم نقل شده است .
و در مجمع البيان، در ذيل همين آيه گفته: بعضى گفته اند منافع آخرت منظور است، و آن عفو و مغفرت است، و بدين مضمون از امام باقر «عليه السلام» هم نقل شده است.


مؤلف : اثبات يكى از اين دو نوع منافع ، منافاتى با عموم آيه ندارد.
مؤلف: اثبات يكى از اين دو نوع منافع، منافاتى با عموم آيه ندارد.




۱۴٬۲۹۷

ویرایش