۱۴٬۳۲۱
ویرایش
(۶ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۶: | خط ۶: | ||
<span id='link292'><span> | <span id='link292'><span> | ||
==بحث روایتی: (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته) == | ==بحث روایتی: (رواياتى در ذيل برخى آيات گذشته) == | ||
در تفسير | در تفسير قمى، در ذيل جمله «لَئِن أشرَكتَ لَيَحبَطَنّ عَمَلُك وَ لَتَكُونَنّ مِنَ الخَاسِرِين» آمده : اين گفتگو و خطاب با رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» است، ولى منظور امت اوست. و اين، همان كلام امام صادق «عليه السلام» است كه مى فرمايد: خداى تعالى، پيغمبر خود را به روش «دخترم به تو مى گويم، عروسم تو بشنو»، مبعوث فرموده. | ||
و از كتاب توحيد حكايت شده كه | و از كتاب توحيد حكايت شده كه وى، به سند خود، از فضيل بن يسار روايت كرده كه گفت: از امام صادق «عليه السلام» شنيدم كه فرمود: خداى عزّوجلّ را نبايد وصف كرد، چون به وصف نمى گنجد. | ||
آنگاه مى گويد: | آنگاه مى گويد: زراره، از امام باقر «صلوات اللّه عليه» روايت كرده كه فرمود: خداى تعالى وصف | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۵۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۵۵ </center> | ||
و چگونه ممكن است او را وصف | نمی شود، و چگونه ممكن است او را وصف كرد، با اين كه خودش در كلام مجيدش فرموده: «وَ مَا قَدَرُوا اللّهَ حَقّ قَدرِهِ». پس خدا با هيچ مقياسى توصيف نمى شود، الا آن كه او، از آن توصيف بزرگتر است. | ||
و | و نيز، در همان كتاب، به سند خود، از سليمان بن مهران روايت كرده كه گفت: از امام صادق «عليه السلام»، از آيه «وَ الأرضُ جَمِيعاً قَبضَتُهُ يَومَ القِيَامَة» پرسيدم، فرمود: يعنى مالك زمين اوست و احدى با او، شريك در ملك او نيست. | ||
و | و كلمۀ «قبض» از خداى تعالى، در جاى ديگر به معناى دريغ ورزيدن از بخشش، و كلمۀ «بسط»، به معناى اعطا و گشايش دادن آمده. از آن جمله فرموده: «وَ اللّهُ يَقبِضُ وَ يَبسُطُ وَ إلَيهِ تُرجَعُون». يعنى: خداى تعالى تنگ مى گيرد و عطا مى كند و وسعت مى دهد و قبض، از ناحيه اوست. و به وجهى ديگر، قبض به معناى گرفتن به عنوان قبول است، همچنان كه فرمود: «وَ يَأخُذُ الصّدَقَات». يعنى: خدا صدقات را مى پذيرد، و اهلش را در برابر آن اجر مى دهد. | ||
عرضه داشتم : پس معناى | عرضه داشتم: پس معناى جملۀ «وَ السّمَاوَاتُ مَطوِيّاتٌ بِيَمِيِنه» چيست؟ فرمود: منظور از «يمين»، دست است و منظور از «دست» هم، قدرت و قوت است. و معناى اين كه فرموده: «وَ السّمَاوَاتُ مَطوِيّاتٌ بِيَمِينِه»، اين است كه: آسمان ها به قدرت و قوّۀ خداى سبحان، در هم پيچيده شده، و او، بزرگتر از آن است كه مشركان، درباره اش مى گويند. | ||
مؤلف: در الدرۀ المنثور، از ابوهريره، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» روايت آورده كه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، در ذيل آيه «فَصَعِقَ مَن فِى السّمَاواتِ وَ مَن فِى الأرضِ إلّا مَن شَاءَ اللّهُ» فرموده: «اين هايى كه استثنا شده اند، شهيدانى هستند كه شمشيرها را به كمر بسته، پيرامون عرش خدا قرار دارند»، كه از ظاهر آن بر مى آيد منظور از «نفخه» در اين آيه، غير از نفخۀ اول است، كه براى مُردن جاندارها دميده مى شود، در حالى كه در سابق گفتيم، ظاهر آيه خلاف اين را مى رساند. | |||
و از | و از انس، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» روايت شده كه فرمود: «استثنا شدگان در آيه، جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و ملك الموت و حاملان عرش اند، كه در آن نفخه نمى ميرند، بلكه بعدا مى ميرند...»، آيه مورد بحث ظاهر در خلاف اين روايت نيز هست. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۵۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۵۶ </center> | ||
و از جابر روايت آورده كه گفت : | |||
و از جابر روايت آورده كه گفت: «اين آيه، موسى «عليه السلام» را استثنا مى كند. چون او يك بار در زمان حياتش دچار صعقه شد...»، و اين روايت، از اين نظر قابل قبول نيست، كه كلمۀ «صعقه»، چه به معناى غش كردن باشد، و چه مُردن، اختصاص به موسى نداشت، بلكه چندين نفر از بنى اسرائيل هم با او بودند و دچار آن صعقه شدند. | |||
<span id='link293'><span> | <span id='link293'><span> | ||
و در | و در مجمع البيان، در ذيل آيه «لَهَا سَبعَةُ أبوَاب» گفته است: | ||
در معناى اين آيه، دو قول است. يكى روايتى است كه از على، اميرالمؤمنين «عليه السلام» نقل شده كه فرمود: جهنم كه هفت در دارد، بدين جهت است كه هفت طبقه دارد. هر طبقه، روى طبقه ديگر قرار گرفته. آنگاه براى مجسم كردن مطلب، دست هاى خود را روى هم گذاشت، و فرمود: همين طور روى هم اند، و خداى تعالى، بهشت را همكف زمين قرار داده و آتش دوزخ را روى هم، كه از همه پايين تر، «جهنم» است، و طبقۀ دوم آن، «لظى»، و سومش «حطمة»، و چهارمش «سقر»، و پنجمش «جحيم»، و ششمش «سعير»، و هفتمش «هاويه» است. و در روايت كلبى، طبقۀ زيرين را «هاويه»، و طبقۀ بالاتر از همه را «جهنم» دانسته. | |||
و در خصال، از امام صادق «عليه السلام»، از پدرش، از جدّش، از على «عليه السلام» روايت آورده كه فرمود: براى بهشت، هشت در است. درى كه از آن، انبياء و صديقين داخل مى شوند، و درى كه از آن، شهداء و صالحين وارد مى شوند، و از پنج در ديگرش، شيعيان و محبّان ما وارد مى شوند. و من همچنان بر صراط مى ايستم و دعا مى كنم، مى گويم: پروردگارا! شيعيان من، دوستانم، ياورانم، و هر كس كه در دار دنيا، به من محبت مى ورزيده، سلامت بدار! | |||
و درى ديگر | از دل عرش ندا مى رسد: دعايت مستجاب شد، و شفاعتت درباره شيعيانت پذيرفته گشت. حتى در آن روز، هر يك نفر از شيعيان و دوستان و ياوران و آن ها كه با دشمنان من جنگيدند، چه با زبان و چه با عمل، شفاعتشان در هفتاد هزار نفر از همسايگان و اقربای شان پذيرفته مى شود. | ||
و درى ديگر است، كه ساير مسلمانان، يعنى كسانى كه شهادت به «لا إله إلّا اللّه» مى داده اند و در دلشان، ذره اى بغض ما اهل بيت نبوده، از آن در وارد مى شوند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۵۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۵۷ </center> | ||
<span id='link294'><span> | <span id='link294'><span> | ||
<center> «'''سورۀ مؤمن '''» </center> | |||
==آيات ۱ - ۶ سوره مؤمن == | ==آيات ۱ - ۶ سوره مؤمن == | ||
* سوره «مؤمن»، در مكه نازل شده و هشتاد و پنج آيه دارد. | * سوره «مؤمن»، در مكه نازل شده و هشتاد و پنج آيه دارد. | ||
خط ۱۱۱: | خط ۱۲۰: | ||
<span id='link297'><span> | <span id='link297'><span> | ||
== | ==اساس تنزيل كتاب، علم محيط خدا، به خلق خود مى باشد == | ||
در آيه مورد بحث، بعد از كلمه «عليم»، اسماى چهارگانه «غافر الذنب»، «قابل التوب»، و «شديد العقاب» و «ذِى الطّول» را آورد، تا اشاره كرده باشد به اين كه اساس تنزيل اين كتاب - كه مشتمل بر دعوت حق است و دعوت حق هم، مبتنى بر علم است - مبنى بر آن حقايقى است كه مضامين اين اسما اقتضاى آن را دارد. | در آيه مورد بحث، بعد از كلمه «عليم»، اسماى چهارگانه «غافر الذنب»، «قابل التوب»، و «شديد العقاب» و «ذِى الطّول» را آورد، تا اشاره كرده باشد به اين كه اساس تنزيل اين كتاب - كه مشتمل بر دعوت حق است و دعوت حق هم، مبتنى بر علم است - مبنى بر آن حقايقى است كه مضامين اين اسما اقتضاى آن را دارد. | ||
خط ۱۳۸: | خط ۱۴۷: | ||
اين طور اشخاص، اهل عقاب اند و از قلم خدا نمى افتند و خدا از ايشان غافل نيست. چون همان طور كه كتاب را نازل كرده تا مظهرى براى دو نام «غافر الذنب» و «قابل التوب» فراهم گشته، جمعى را بيامرزد، و توبه شان را بپذيرد. همچنين آن را نازل كرد تا مظهرى براى نام «شديد العقاب» محقق گردد، و اهل عقابى باشد تا عقابش كند. پس پيامبر نبايد از جدال آنان ناراحت شود و از حال و وضعى كه در آنان مشاهده مى كند، مغرور نگردد و فريب نخورد. | اين طور اشخاص، اهل عقاب اند و از قلم خدا نمى افتند و خدا از ايشان غافل نيست. چون همان طور كه كتاب را نازل كرده تا مظهرى براى دو نام «غافر الذنب» و «قابل التوب» فراهم گشته، جمعى را بيامرزد، و توبه شان را بپذيرد. همچنين آن را نازل كرد تا مظهرى براى نام «شديد العقاب» محقق گردد، و اهل عقابى باشد تا عقابش كند. پس پيامبر نبايد از جدال آنان ناراحت شود و از حال و وضعى كه در آنان مشاهده مى كند، مغرور نگردد و فريب نخورد. | ||
پس اگر فرمود: «مَا | پس اگر فرمود: «مَا يُجَادِلُ فِى آيَاتِ اللّه»، و نفرمود: «مَا يُجَادِلُ فِى القُرآن»، براى اين است كه جمله دلالت كند بر اين كه جدالى كه كفار مى كنند، جدال در حق است، كه آيات بدان جهت كه آيات اند، بر حق بودن آن دلالت دارند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۶۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۶۳ </center> | ||
علاوه بر اين، طرف مقابلشان در اين جدال، شخص رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» است، كه او نيز، به حكم آيات، به سوى حق دعوت مى كند. پس معلوم مى شود كه جدالشان براى از بين بردن حق است، نه براى دفاع از حق. | علاوه بر اين، طرف مقابلشان در اين جدال، شخص رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» است، كه او نيز، به حكم آيات، به سوى حق دعوت مى كند. پس معلوم مى شود كه جدالشان براى از بين بردن حق است، نه براى دفاع از حق. | ||
خط ۱۴۹: | خط ۱۵۸: | ||
<span id='link299'><span> | <span id='link299'><span> | ||
«'''كذَّبَت قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الاَحْزَاب مِن بَعْدِهِمْ ...'''»: | «'''كذَّبَت قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الاَحْزَاب مِن بَعْدِهِمْ ...'''»: | ||
اين | اين آيه، در مقام جواب دادن از شبهه اى است كه بعد از آيات قبل، ممكن است به ذهن كسى وارد شود، و آن شبهه، اين است كه: ما مى بينيم هميشه برد با همين كفار است، كه از پذيرفتن حق استكبار مى ورزند و در آيات خدا جدال مى كنند و هيچ گرفتارى هم پيدا نمى كنند و باطل خود را پيش هم مى برند. | ||
و حاصل جواب اين است كه : | و حاصل جواب اين است كه: امت هاى گذشته چون قوم نوح، و گروه هاى بعد از ايشان، مانند: عاد و ثمود و قوم لوط و غيره، از كفار امروز، در تكذيب و جدال به باطل قوی تر بودند. آن ها هم تا این حد پیشروی | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۶۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۶۴ </center> | ||
کردند كه مى خواستند رسول خدا را بگيرند و از بين ببرند، ولى عذاب خدا مهلتشان نداد و اين قضا، در حق همه كفار رانده شده. پس توهم اين كه كفار معاصر از خدا پيشى گرفته اند و ارادۀ خود را عليه ارادۀ خدا به كار زدند، توهمى است باطل. | |||
پس جمله | پس جمله «كَذّبَت قَبلَهُم قَومُ نُوحٍ وَ الأحزَابُ مِن بَعدِهِم»، دفع آن توهم است، و به همين جهت جواب را بدون «واو» عاطفه آورد. و در جملۀ «وَ هَمّت كُلّ أمّةٍ بِرَسُولِهِم لِيَأخُذُوهُ»، كلمه «هَمّت» كه با حرف «با» متعدى شده، به معناى اين است كه هر امتى قصد كرد رسول خود را. چون عبارت «هَمّ بِهِ»، به معناى «قصد كرد آن را» مى باشد. چيزى كه هست، بيشتر در مورد قصد سوء استعمال مى شود. | ||
پس معناى اين عبارت در آيه، اين است كه: هر امتى، قصد سوء به پيغمبر خود كرد، و خواستند تا او را بگيرند و به قتل برسانند و يا از شهر خارج كنند، يا آزارى ديگر برسانند، همچنان كه تك تك انبيا و رفتار امت آنان در قرآن كريم آمده. | |||
«'''وَ جَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الحَْقَّ'''»: | «'''وَ جَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الحَْقَّ'''»: | ||
كلمه | كلمه «إدحَاض»، به معناى زايل كردن و باطل ساختن است. و اين كه فرموده: «فَأخَذتُهُم: من ايشان را گرفتم»، با اين كه جا داشت بفرمايد: «فَأخَذَهُم = خدا آنان را بگرفت»، براى اشاره به اين نكته است كه كار اين طغيان و استكبارشان، آن قدر خطرناك و فاحش بود، كه امر آن، تنها به دست خداى تعالى بود و ديگر بين خدا و بين ايشان، هيچ كس دخالتى نداشت، تا شفاعتى كند و يا ايشان را يارى نمايد. همچنان كه در جاى ديگر درباره اين امت ها فرموده: «فَصَبّ عَلَيهِم رَبّكَ سَوطَ عَذَاب * إنّ رَبّكَ لَبِالمِرصَاد». | ||
و در جمله | و در جمله «فَكَيفَ كَانَ عِقَاب»، ذهن شنونده را به چيزى كه خودش مى داند، يعنى به كيفيت عقاب آنان متوجه مى كند، تا شدت بلاى آنان در ذهنش حاضر شود و خلاصه مى فهماند تو خود می دانى كه ما چگونه آنان را هلاك كرديم و نسلشان را منقرض ساختيم. چون خداى تعالى، قبلا به داستان يك يك آن ها، اشاره كرده بود. | ||
از ظاهر سياق | «'''وَ كَذَلِكَ حَقّت كَلِمَةُ رَبّكَ عَلَى الّذِينَ كَفَرُوا أنّهُم أصحَابُ النّار'''»: | ||
از ظاهر سياق بر مى آيد كه مطلب در اين آيه، به مطلب در آيه سابق تشبيه شده، و كلمه «كَذَلِكَ» اين تشبيه را مى رساند و خلاصه مى فرمايد: در آخرت هم، رفتار خداى تعالى، درباره همه كفار، شبيه به رفتارى است كه در آيه قبلى بدان اشاره شد، كه كفار از امت هاى گذشته را در دنيا به عقاب خود بگرفت. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۶۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۶۵ </center> | ||
و مراد از | و مراد از جملۀ «الّذِينَ كَفَرُوا»، مطلق كفار گذشته است، و معناى آيه، اين است كه: همان طور كه تكذيب كنندگان از امت هاى گذشته را به عذاب دنيا گرفتار كرد، همچنين كلمۀ عذاب آخرت نيز، بر آن كفار از قوم تو حتمى شده است. | ||
بعضى از | بعضى از مفسران گفته اند: مراد از جملۀ «الّذِينَ كَفَرُوا»، كفار مكه است، ولى سياق آيه، با اين تفسير سازگار نيست، و بنابر اين تفسير، نظام تشبيه اختلال مى يابد. | ||
و اگر فرمود | و اگر فرمود: «كَلِمَةُ رَبّك»، و نفرمود: «كَلِمَتِى: كلمۀ من»، براى اين است كه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را دلخوش سازد و به اين وسيله، او را تأييد كند، كه آن ركنى كه بدان تكيه دارى، ركنى است شَدِيدُ القُوَى. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۶۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۶۶ </center> | ||
<span id='link300'><span> | <span id='link300'><span> | ||
خط ۱۸۶: | خط ۱۹۷: | ||
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | <center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | ||
آنان كه عرش را حمل مى كنند و آنان كه پيرامون عرش | آنان كه عرش را حمل مى كنند و آنان كه پيرامون عرش هستند، پروردگار خود را حمد و تسبيح مى گويند و به او ايمان دارند و براى كسانى كه ايمان آورده اند، استغفار مى كنند كه اى پروردگار ما، سعه رحمت و علم تو همه چيز را فرا گرفته. پس كسانى را كه توبه كردند و راه تو را پيروى نمودند، بيامرز و از عذاب جهنم حفظ فرما (۷). | ||
پروردگارا! ايشان را در جنات عدن كه وعده شان داده اى، داخل فرما، هم ايشان را و هم پدران و همسران و ذريات ايشان را كه صلاحيت دارند، به درستى و به راستى كه تنها تو عزيز فرزانه اى (۸). | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۶۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۶۷ </center> | ||
و از كيفر گناهان و | و از كيفر گناهان و بدی ها حفظشان كن، كه هر كس را تو از كيفر بدی ها حفظش كنى، به راستى رحمتى بر او كرده اى، رحمتى كه رستگارى عظيم، همان رحمت است (۹). | ||
به درستى آنان كه كافر | |||
مى گويند پروردگارا تو ما را دو بار | به درستى آنان كه كافر شدند، از نقطه اى دور ندا مى شوند: خشم خدا از خشم خود شما، بسيار بزرگتر و سخت تر است، آيا يادتان هست كه هرچه به سوى ايمان دعوت مى شديد، كفر مى ورزيديد (۱۰). | ||
اين عذاب شما بدان جهت است كه وقتى خدا به تنهايى خوانده مى | |||
مى گويند: پروردگارا! تو ما را دو بار میراندى و دو نوبت زنده كردى، اينك به گناهان خود اعتراف مى كنيم، حال آيا راهى براى بيرون شدن از آتش هست؟ (۱۱) | |||
اين عذاب شما بدان جهت است كه وقتى خدا به تنهايى خوانده مى شد، كفر مى ورزيديد، و چون به وى شرك ورزيده مى شد، به آن ايمان مى آورديد. پس حكم، تنها از آنِ خداى بلند مرتبه بزرگ است (۱۲). | |||
<center> «'''بیان آیات'''» </center> | <center> «'''بیان آیات'''» </center> | ||
بعد از | بعد از آن كه در آيات قبل تكذيب كفار و جدال به باطل شان در آيات خدا را خاطرنشان ساخت و نيز اشاره كرد به اين كه اين ها نمى توانند خدا را عاجز سازند و خدا از اينان غافل نيست، بلكه منظور او از اين دعوت همين است كه اينان تكذيب و جدال بكنند، تا از ديگران متمايز و جدا گشته، كلمۀ عذاب بر عليه آنان حتمى شود، اينك در اين آيات، به آغاز كلام برگشت كرده، به آن جا كه مى فرمود: نازل كردن كتاب و به پاخاستن دعوت، به منظور مغفرت و قبول توبه جمعى و عقاب جمعى ديگر است، در اين آيات، خاطرنشان مى سازد كه مردم در مقابل اين دعوت، دو جورند: | ||
توبه كنندگان كه به سوى خدا بر مى گردند و راه او را پيروى مى | يك طايفه آن هايند كه ملائكه حامل عرش خدا و طواف كنندگان پيرامون آن، برايشان استغفار مى كنند و آنان عبارتند از: توبه كنندگان كه به سوى خدا بر مى گردند و راه او را پيروى مى كنند، و نيز صلحا از پدران و همسران و ذريه ايشان اند. | ||
و دسته دوم عبارتند | و دسته دوم عبارتند از: كسانى كه به جرم كفر ورزيدن به توحيد، اهل عذاب اند. | ||
<span id='link301'><span> | <span id='link301'><span> | ||
==حاملان | ==حاملان «عرش»، چه كسانى هستند == | ||
«'''الَّذِينَ | «'''الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْش وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسبِّحُونَ بحَمْدِ رَبهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ ...'''»: | ||
خداى | خداى سبحان، در اين آيه و در هيچ جا از كلام عزيزش معرفى نفرموده كه اين حاملان عرش چه كسانى هستند؛ آيا از ملائكه اند؟ يا كسانى ديگر؟ ولى عطف كردن جمله «وَ مَن حَولَهُ» بر حاملان عرش، إشعار دارد بر اين كه حاملان عرش هم، از ملائكه اند. چون در آيه «وَ تَرَى المَلَائِكَةَ حَافّينَ مِن حَولِ العَرش»، تصريح دارد كه طواف كنندگان پيرامون عرش، از ملائكه اند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۶۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۶۸ </center> | ||
پس نتيجه مى گيريم كه حاملين عرش | پس نتيجه مى گيريم كه حاملين عرش نيز، از اين طايفه اند. | ||
و | و ما، در جلد هشتم اين كتاب، گفتار مفصلى پيرامون معناى «عرش» گذرانديم. | ||
و با در نظر داشتن آن بحث، معناى جمله «الّذِينَ يَحمِلُونَ العَرشَ وَ مَن حَولَهُ» چنين مى شود: آن ملائكه اى كه حامل عرش اند، عرشى كه تمامى اوامر و همه احكام الهى از آن جا صادر مى شود، اوامر و احكامى كه با آن ها امور عالَم تدبير مى شود، و نيز آن ملائكه اى كه پيرامون عرش اند، يعنى مقربان از ملائكه، چنين و چنان مى كنند. | |||
«'''يُسَبّحُونَ بِحَمدِ رَبّهِم'''» - يعنى: خدا را منزه مى دارند، در حالى كه اين تنزيه شان، همراه با ثناى پروردگارشان است. پس ملائكه، خداى تعالى را از هر چيز كه لايق ساحت قدس او نيست، و از آن جمله، شريك داشتن در مُلك، منزّه مى دارند و بر فعل او و تدبيرش، ثنا مى گويند. | |||
«''' | «'''وَ يُؤمِنَونَ بِهِ'''» - ايمان آوردن ملائكه به خدا - با اين كه حامل عرش مُلك و تدبير خدايند، و يا پيرامون آن طواف مى كنند، تا اوامر صادره را بگيرند، و نيز او را از هر نقصى تنزيه نموده، بر افعالش ثنا مى گويند - به اين معنا است كه: ملائكه به وحدانيت خدا در ربوبيت و الوهيت ايمان دارند. | ||
پس ذكر «عرش» و نسبت دادن تنزيه و تحميد و ايمان به ملائكه، خود، ردّى است بر مشركان، كه ملائكه مقرب خدا را شركاى خدا در ربوبيت و الوهيت مى پنداشتند، و آن ها را به جاى خدا، ارباب خود گرفته و مى پرستيدند. | |||
ویرایش