۱۴٬۳۸۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
و اما سير كورش به طرف مغرب و مشرق: | '''و اما سير كورش به طرف مغرب و مشرق:''' | ||
اما سيرش به طرف مغرب، همان سفرى بود كه براى سركوبى و دفع «ليديا» كرد كه با لشگرش به طرف كورش مى آمد، و آمدنش به ظلم و طغيان و بدون هيچ عذر و مجوزى بود. كورش به طرف او لشگر كشيد و او را فرارى داد، و تا پايتخت كشورش تعقيبش كرد، و پايتختش را فتح نموده، او را اسير نمود، و در آخر او و ساير ياورانش را عفو نموده، اكرام و احسانشان كرد با اين كه حق داشت كه سياستشان كند و به كلى نابودشان سازد. و انطباق اين داستان با آيه شريفه «حَتّى إذَا بَلَغَ مَغرِبَ الشَّمسِ وَجَدَهَا تَغرُبُ فِى عَينٍ حَمِئَة» | اما سيرش به طرف مغرب، همان سفرى بود كه براى سركوبى و دفع «ليديا» كرد كه با لشگرش به طرف كورش مى آمد، و آمدنش به ظلم و طغيان و بدون هيچ عذر و مجوزى بود. كورش به طرف او لشگر كشيد و او را فرارى داد، و تا پايتخت كشورش تعقيبش كرد، و پايتختش را فتح نموده، او را اسير نمود، و در آخر او و ساير ياورانش را عفو نموده، اكرام و احسانشان كرد با اين كه حق داشت كه سياستشان كند و به كلى نابودشان سازد. و انطباق اين داستان با آيه شريفه «حَتّى إذَا بَلَغَ مَغرِبَ الشَّمسِ وَجَدَهَا تَغرُبُ فِى عَينٍ حَمِئَة» | ||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
آنگاه به طرف صحراى كبير مشرق، يعنى اطراف بكتريا عزيمت نمود، تا غائله قبائل وحشى و صحرانشين آن جا را خاموش كند. چون آن ها هميشه در كمين مى نشستند تا به اطراف خود هجوم آورده، فساد راه بيندازند، و انطباق آيه «حَتّى إذَا بَلَغَ مَطلِعَ الشَّمسِ وَجَدَهَا تَطلُعُ عَلَى قَومٍ لَم نَجعَل لَهُم مِن دُونِهَا سِتراً» روشن است. | آنگاه به طرف صحراى كبير مشرق، يعنى اطراف بكتريا عزيمت نمود، تا غائله قبائل وحشى و صحرانشين آن جا را خاموش كند. چون آن ها هميشه در كمين مى نشستند تا به اطراف خود هجوم آورده، فساد راه بيندازند، و انطباق آيه «حَتّى إذَا بَلَغَ مَطلِعَ الشَّمسِ وَجَدَهَا تَطلُعُ عَلَى قَومٍ لَم نَجعَل لَهُم مِن دُونِهَا سِتراً» روشن است. | ||
و اما سد سازى كورش: | '''و اما سد سازى كورش:''' | ||
بايد دانست سد موجود در تنگه كوه هاى قفقاز، يعنى سلسله كوه هایى كه از درياى خزر شروع شده و تا درياى سياه امتداد دارد، و آن تنگه را تنگه «داريال» مى نامند كه بعيد نيست تحريف شده از «داريول» باشد، كه در زبان تركى به معناى تنگه است، و به لغت محلى آن سد را، سد «دميرقاپو»، يعنى دروازه آهنى مى نامند، و ميان دو شهر تفليس و «ولادى كيوكز» واقع شده سدى است كه در تنگه اى واقع در ميان دو كوه خيلى بلند ساخته شده و جهت شمالى آن كوه را به جهت جنوبى اش متصل كرده است، به طورى كه اگر اين سد ساخته نمى شد، تنها دهانه اى كه راه ميان جنوب و شمال آسيا بود، همين تنگه بود. با ساختن آن، اين سلسله جبال به ضميمه درياى خزر و درياى سياه، يك حاجز و مانع طبيعى به طول هزارها كيلومتر ميان شمال و جنوب آسيا شده. | بايد دانست سد موجود در تنگه كوه هاى قفقاز، يعنى سلسله كوه هایى كه از درياى خزر شروع شده و تا درياى سياه امتداد دارد، و آن تنگه را تنگه «داريال» مى نامند كه بعيد نيست تحريف شده از «داريول» باشد، كه در زبان تركى به معناى تنگه است، و به لغت محلى آن سد را، سد «دميرقاپو»، يعنى دروازه آهنى مى نامند، و ميان دو شهر تفليس و «ولادى كيوكز» واقع شده سدى است كه در تنگه اى واقع در ميان دو كوه خيلى بلند ساخته شده و جهت شمالى آن كوه را به جهت جنوبى اش متصل كرده است، به طورى كه اگر اين سد ساخته نمى شد، تنها دهانه اى كه راه ميان جنوب و شمال آسيا بود، همين تنگه بود. با ساختن آن، اين سلسله جبال به ضميمه درياى خزر و درياى سياه، يك حاجز و مانع طبيعى به طول هزارها كيلومتر ميان شمال و جنوب آسيا شده. | ||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
علاوه بر اين كه سدّ باب الابواب، قطعا غير سدّ ذوالقرنينى است كه در قرآن آمده. براى اين كه در ديوار باب الابواب آهن به كار نرفته. | علاوه بر اين كه سدّ باب الابواب، قطعا غير سدّ ذوالقرنينى است كه در قرآن آمده. براى اين كه در ديوار باب الابواب آهن به كار نرفته. | ||
و اما يأجوج و مأجوج: | '''و اما يأجوج و مأجوج:''' | ||
بحث از تطورات حاكم بر لغات و سيرى كه زبان ها در طول تاريخ كرده، ما را بدين معنا رهنمون مى شود كه يأجوج و مأجوج، همان مغوليان بوده اند. چون اين دو كلمه به زبان چينى «منگوك» و يا «منچوك» است، و معلوم مى شود كه دو كلمه مذكور به زبان عبرانى نقل شده و يأجوج و مأجوج خوانده شده است، و در ترجمه هایى كه به زبان يونانى براى اين دو كلمه كرده اند «گوك» و «ماگوك» مى شود، و شباهت تامى كه مابين «ماگوك» و «منگوك» هست، حكم مى كند بر اين كه كلمه مزبور، همان منگوك چينى است، همچنان كه «منغول» و «مغول» نيز از آن مشتق و نظائر اين تطورات در الفاظ آن قدر هست كه نمى توان شمرد. | بحث از تطورات حاكم بر لغات و سيرى كه زبان ها در طول تاريخ كرده، ما را بدين معنا رهنمون مى شود كه يأجوج و مأجوج، همان مغوليان بوده اند. چون اين دو كلمه به زبان چينى «منگوك» و يا «منچوك» است، و معلوم مى شود كه دو كلمه مذكور به زبان عبرانى نقل شده و يأجوج و مأجوج خوانده شده است، و در ترجمه هایى كه به زبان يونانى براى اين دو كلمه كرده اند «گوك» و «ماگوك» مى شود، و شباهت تامى كه مابين «ماگوك» و «منگوك» هست، حكم مى كند بر اين كه كلمه مزبور، همان منگوك چينى است، همچنان كه «منغول» و «مغول» نيز از آن مشتق و نظائر اين تطورات در الفاظ آن قدر هست كه نمى توان شمرد. |
ویرایش