۱۴٬۱۵۱
ویرایش
خط ۱۶۴: | خط ۱۶۴: | ||
'''۱ - داستان ذوالقرنين در قرآن:''' | '''۱ - داستان ذوالقرنين در قرآن:''' | ||
قرآن | قرآن كريم، متعرض اسم او و تاريخ زندگى و ولادت و نسب و ساير مشخصاتش نشده. البته اين رسم قرآن كريم در همه موارد است كه در هيچ يك از قصص گذشتگان به جزئيات نمى پردازد. در خصوص ذو القرنين هم به ذكر سفرهاى سه گانه او اکتفا كرده، اول رحلتش به مغرب تا آن جا كه به محل فرو رفتن خورشيد رسيده و ديده است كه آفتاب در عين «حَمِئَة» و يا «حَامِيَة» فرو مى رود، و در آن محل به قومى برخورده است. و رحلت دومش از مغرب به طرف مشرق بوده، تا آن جا كه به محل طلوع خورشيد رسيده، و در آن جا به قومى برخورده كه خداوند ميان آنان و آفتاب، ساتر و حاجبى قرار نداده. | ||
و رحلت سومش تا به موضع بين السدين | و رحلت سومش تا به موضع بين السدين بوده، و در آن جا به مردمى برخورده كه به هيچ وجه حرف و كلام نمى فهميدند و چون از شر يأجوج و مأجوج شكايت كردند، و پيشنهاد كردند كه هزينه اى در اختيارش بگذارند و او بر ايشان ديوارى بكشد، تا مانع نفوذ يأجوج و مأجوج در بلاد آنان باشد. | ||
او نيز پذيرفته و وعده داده سدّى بسازد كه مافوق آنچه آن ها آرزويش را مى كنند، بوده باشد، ولى از قبول هزينه خوددارى كرده است و تنها از ايشان نيروى انسانى خواسته است. آنگاه از همه خصوصيات بناى سدّ تنها اشاره اى به رجال و قطعه هاى آهن و دَم هاى كوره و قطر نموده است. | |||
اين، آن چيزى است كه قرآن كريم از اين داستان آورده، و از آنچه آورده، چند خصوصيت و جهت جوهرى داستان استفاده مى شود: | |||
اول اين كه: صاحب اين داستان، قبل از اين كه داستانش در قرآن نازل شود، بلكه حتى در زمان زندگى اش ذوالقرنين ناميده مى شد، و اين نكته از سياق داستان، يعنى جملۀ «يَسئَلُونَكَ عَن ذِى القَرنَين» و «قُلنَا يَا ذَا القَرنَين» و «قَالُوا يَا ذَى القَرنَين» به خوبى استفاده مى شود. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۲۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۲۳ </center> | ||
(از جمله اول | (از جمله اول بر مى آيد كه در عصر رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» قبل از نزول اين قصه چنين اسمى بر سر زبان ها بوده، كه از آن جناب داستانش را پرسيده اند. و از دو جمله بعدى به خوبى معلوم مى شود كه اسمش همين بوده كه با آن خطابش كرده اند). | ||
خصوصيت دوم اين كه: او، مردى مؤمن به خدا و روز جزاء و متدين به دين حق بوده كه بنابر نقل قرآن كريم گفته است: «هَذَا رَحمَةٌ مِن رَبِّى فَإذَا جَاءَ وَعدُ رَبِّى جَعَلَهُ دَكّاءً وَ كَانَ وَعدُ رَبّى حَقّاً». و نيز گفته: «أمّا مَن ظَلَمَ فَسَوفَ نُعَذِّبُهُ ثُمّ يُرَدُّ إلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُكراً وَ أمّا مَن آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً...»، گذشته از اين كه آيه «قُلنَا يَا ذَا القَرنَينِ إمّا أن تُعَذِّبَ وَ إمّا أن تَتَّخِذَ فِيهِم حُسناً» كه خداوند اختيار تام به او مى دهد، خود شاهد بر مزيد كرامت و مقام دينى او مى باشد، و مى فهماند كه او به وحى و يا الهام و يا به وسيله پيغمبرى از پيغمبران تأييد مى شد، و او را كمك مى كرده. | |||
خصوصيت | خصوصيت سوم اين كه: او از كسانى بوده كه خداوند خير دنيا و آخرت را برايش جمع كرده بود. اما خير دنيا، براى اين كه سلطنتى به او داده بود كه توانست با آن به مغرب و مشرق آفتاب برود، و هيچ چيز جلوگيرش نشود، بلكه تمامى اسباب مسخر و زبون او باشند. | ||
و اما آخرت، براى اين كه او بسط عدالت و اقامه حق در بشر نموده، به صلح و عفو و رفق و كرامت نفس و گستردن خير و دفع شر در ميان بشر سلوك كرد، كه همه اين ها از آيه «إنّا مَكَّنَّا لَهُ فِى الأرضِ وَ آتَينَاهُ مِن كُلِّ شَئٍ سَبَباً» استفاده مى شود. علاوه بر آنچه كه از سياق داستان بر مى آيد كه چگونه خداوند نيروى جسمانى و روحانى به او ارزانى داشته است. | |||
جهت چهارم | جهت چهارم اين كه: به جماعتى ستمكار در مغرب برخورد و آنان را عذاب نمود. | ||
جهت پنجم | جهت پنجم اين كه: سدّى كه بنا كرده، در غير مغرب و مشرق آفتاب بوده. چون بعد از آن كه به مشرق آفتاب رسيده، پيروى سببى كرده تا به ميان دو كوه رسيده است، و از مشخصات سد او، علاوه بر اين كه گفتيم در مشرق و مغرب عالم نبوده، اين است كه ميان دو كوه ساخته شده، و اين دو كوه را كه چون دو ديوار بوده اند به صورت يك ديوار ممتد در آورده است. و در سدى كه ساخته پاره هاى آهن و قطر به كار رفته، و قطعا در تنگنایى بوده كه آن تنگنا، رابط ميان دو قسمت مسكونى زمين بوده است. | ||
<span id='link346'><span> | <span id='link346'><span> | ||
ویرایش