۱۴٬۳۸۶
ویرایش
خط ۱۹۳: | خط ۱۹۳: | ||
'''۲ - داستان سدّ ذوالقرنين و يأجوج و مأجوج، از نظر تاريخ:''' | '''۲ - داستان سدّ ذوالقرنين و يأجوج و مأجوج، از نظر تاريخ:''' | ||
قدماى از | قدماى از مورخان هيچ يك در اخبار خود پادشاهى را كه نامش ذوالقرنين و يا شبيه به آن باشد، اسم نبرده اند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۲۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۲۴ </center> | ||
و نيز اقوامى به نام | و نيز اقوامى به نام يأجوج و مأجوج و سدّى كه منسوب به ذوالقرنين باشد، نام نبرده اند. بله به بعضى از پادشاهان حمير از اهل يمن، اشعارى نسبت داده اند كه به عنوان مباهات، نسبت خود را ذكر كرده و يكى از پدران خود را كه سمت پادشاهى «تبع» داشته را، به نام «ذوالقرنين» اسم برده و در سروده هايش اين را نيز سروده كه او به مغرب و مشرق عالم سفر كرد و سدّ يأجوج و مأجوج را بنا نمود، كه به زودى در فصول آينده، مقدارى از آن اشعار به نظر خواننده خواهد رسيد - إن شاء الله. | ||
و نيز ذكر | و نيز ذكر يأجوج و مأجوج در مواضعى از كتب عهد عتيق آمده. از آن جمله در اصحاح دهم از سفر تكوين تورات: «اينان فرزندان دودمان نوح اند: سام و حام و يافث كه بعد از طوفان براى هر يك فرزندانى شد. فرزندان يافث عبارت بودند از: جومر و مأجوج و ماداى و باوان و نوبال و ماشك و نبراس». | ||
و در كتاب حزقيال اصحاح سى وهشتم آمده : | و در كتاب حزقيال اصحاح سى وهشتم آمده: | ||
مى | «خطاب كلام رب به من شد كه مى گفت: اى فرزند آدم! روى خود متوجه جوج سرزمين مأجوج رئيس روش ماشك و نوبال كن، و نبوت خود را اعلام بدار و بگو آقا و سيد و رب اين چنين گفته: اى جوج رئيس روش ماشك و نوبال، عليه تو برخاستم، تو را بر مى گردانم و دهنه هایى در دو فك تو مى كنم، و تو و همه لشگرت را، چه پياده و چه سواره بيرون مى سازم، در حالى كه همه آنان فاخرترين لباس بر تن داشته باشند، و جماعتى عظيم و با سپر باشند، همه شان شمشيرها به دست داشته باشند، فارس و كوش و فوط با ايشان باشد كه همه با سپر و كلاه خود باشند، و جومر و همه لشگرش و خانواده نوجرمه از اواخر شمال با همه لشگرش شعبه هاى كثيرى با تو باشند». | ||
و در اصحاح سى و نهم داستان سابق را دنبال | مى گويد: «به همين جهت اى پسر آدم بايد ادعاى پيغمبرى كنى و به جوج بگويى سيد رب امروز در نزديكى سكناى شعب اسرائيل در حالى كه در امن هستند، چنين گفته: آيا نمى دانى و از محلت از بالاى شمال مى آيى». | ||
و در اصحاح سى و نهم داستان سابق را دنبال نموده، مى گويد: | |||
«و تو اى پسر آدم براى جوج ادعاى پيغمبرى كن و بگو سيد رب اين چنين گفته: اينك من عليه توام اى جوج اى رئيس روش ماشك و نوبال و اردك و اقودك، و تو را از بالاهاى شمال بالا مى برم، و به كوه هاى اسرائيل مى آورم، و كمانت را از دست چپت و تيرهايت را از دست راستت مى زنم، كه بر كوه هاى اسرائيل بيفتى، و همه لشگريان و شعوبى كه با تو هستند، بيفتند، آيا مى خواهى خوراك مرغان كاشر از هر نوع و وحشی هاى بيابان شوى؟ بر روى زمين بيفتى؟ چون من به كلام سيد رب سخن گفتم، و آتشى بر مأجوج و بر ساكنين در جزائر ايمن مى فرستم، آن وقت است كه مى دانند منم رب...». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۲۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۲۵ </center> | ||
و در خواب يوحنا در اصحاح بيستم مى گويد: | و در خواب يوحنا در اصحاح بيستم مى گويد: | ||
«فرشته اى ديدم كه از آسمان نازل مى شد و با او است كليد جهنم و سلسله و زنجير بزرگى بر دست دارد، پس مى گيرد اژدهاى زنده قديمى را كه همان ابليس و شيطان باشد، و او را هزار سال زنجير مى كند، و به جهنمش مى اندازد و درب جهنم را به رويش بسته قفل مى كند، تا ديگر امت هاى بعدى را گمراه نكند، و بعد از تمام شدن هزار سال البته بايد آزاد شود، و مدت اندكى رها گردد». | |||
آنگاه مى گويد: | آنگاه مى گويد: «پس وقتى هزار سال تمام شد، شيطان از زندانش آزاد گشته بيرون مى شود، تا امت ها را كه در چهار گوشه زمين اند، جوج و مأجوج همه را براى جنگ جمع كند، در حالى كه عددشان مانند ريگ دريا باشد. پس بر پهناى گيتى سوار شوند و لشگرگاه قديسين را احاطه كنند و نيز مدينه محبوبه را محاصره نمايند، آن وقت آتشى از ناحيه خدا از آسمان نازل شود و همه شان را بخورد، و ابليس هم كه گمراهشان مى كرد در درياچه آتش و كبريت بيفتد، و با وحشى و پيغمبر دروغگو بباشد، و به زودى شب و روز عذاب شود تا ابد الا بدين». | ||
از اين قسمت كه نقل | از اين قسمت كه نقل شده، استفاده مى شود كه «مأجوج» و يا «جوج و مأجوج» امتى و يا امت هایى عظيم بوده اند، و در قسمت هاى بالاى شمال آسيا از آبادی هاى آن روز زمين مى زيسته اند، و مردمانى جنگجو و معروف به جنگ و غارت بوده اند. | ||
اينجاست كه ذهن آدمى حدس قريبى مى زند، و آن اين است كه ذوالقرنين يكى از ملوك بزرگ باشد كه راه را بر اين | اينجاست كه ذهن آدمى حدس قريبى مى زند، و آن اين است كه ذوالقرنين يكى از ملوك بزرگ باشد كه راه را بر اين امت هاى مفسد در زمين سد كرده است، و حتما بايد سدى كه او زده، فاصل ميان دو منطقه شمالى و جنوبى آسيا باشد. مانند ديوار چين و يا سد باب الابواب و يا سد داريال و يا غير آن ها. | ||
تاريخ امم آن روز جهان هم اتفاق دارد بر | تاريخ امم آن روز جهان هم اتفاق دارد بر اين كه ناحيه شمال شرقى از آسيا كه ناحيه احداب و بلندی هاى شمال چين باشد، موطن و محل زندگى امتى بسيار بزرگ و وحشى بوده، امتى كه مدام رو به زيادى نهاده، جمعيتشان فشرده تر مى شد، و اين امت همواره بر امت هاى مجاور خود مانند چين حمله مى بردند، و چه بسا در همان جا زاد و ولد كرده، به سوى بلاد آسياى وسطى و خاورميانه سرازير مى شدند، و چه بسا كه در اين كوه ها به شمال اروپا نيز رخنه مى كردند. بعضى از ايشان طوائفى بودند كه در همان سرزمين هایى كه غارت كردند، سكونت نموده متوطن مى شدند، كه اغلب سكنه اروپاى شمالى از آن هايند، و در آن جا تمدنى به وجود آورده، و به زراعت و صنعت مى پرداختند. و بعضى ديگر برگشته، به همان غارتگرى خود ادامه مى دادند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۲۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۲۶ </center> | ||
بعضى از | بعضى از مورخان گفته اند كه يأجوج و مأجوج امت هایى بوده اند كه در قسمت شمالى آسيا، از تبت و چين گرفته تا اقيانوس منجمد شمالى و از ناحيه غرب تا بلاد تركستان زندگى مى كردند. اين قول را از كتاب «فاكهة الخلفاء و تهذيب الاخلاق» ابن مسكويه، و رسائل اخوان الصفاء، نقل كرده اند. | ||
و همين خود | و همين خود مؤيد آن احتمالى است كه قبلا تقويتش كرديم، كه سد مورد بحث، يكى از سدهاى موجود در شمال آسيا، فاصل ميان شمال و جنوب است. | ||
<span id='link347'><span> | <span id='link347'><span> | ||
مورخان و ارباب تفسير در اين باره اقوالى بر حسب اختلاف نظريه شان در تطبيق داستان دارند: | |||
الف - به بعضى از | |||
الف - به بعضى از مورخان نسبت مى دهند كه گفته اند: سد مذكور در قرآن، همان ديوار چين است. آن ديوار طولانى ميان چين و مغولستان حائل شده، و يكى از پادشاهان چين به نام «شين هوانك تى» آن را بنا نهاده، تا جلو هجوم هاى مغول را به چين بگيرد. طول اين ديوار سه هزار كيلومتر و عرض آن ۹ متر و ارتفاعش پانزده متر است، كه همه با سنگ چيده شده، و در سال ۲۶۴ قبل از ميلاد شروع و پس از ده و يا بيست سال خاتمه يافته است، پس ذوالقرنين همين پادشاه بوده. | |||
وليكن اين | وليكن اين مورخان توجه نكرده اند كه اوصاف و مشخصاتى كه قرآن براى ذوالقرنين ذكر كرده و سدى كه قرآن بنايش را به او نسبت داده، با اين پادشاه و اين ديوار چين تطبيق نمى كند. چون درباره اين پادشاه نيامده كه به مغرب اقصى سفر كرده باشد، و سدى كه قرآن ذكر كرده، ميان دو كوه واقع شده و در آن قطعه هاى آهن و قطر، يعنى مس مذاب به كار رفته، و ديوار بزرگ چين كه سه هزار كيلومتر است از كوه و زمين همين طور، هر دو مى گذرد و ميان دو كوه واقع نشده است، و ديوار چين با سنگ ساخته شده و در آن آهن و قطرى به كارى نرفته. | ||
ب - به بعضى ديگرى از | ب - به بعضى ديگرى از مورخان نسبت داده اند كه گفته اند: آن كه سدّ مذكور را ساخته، يكى از ملوك آشور بوده كه در حوالى قرن هفتم قبل از ميلاد، مورد هجوم اقوام سيت قرار مى گرفته، و اين اقوام از تنگناى كوه هاى قفقاز تا ارمنستان، آنگاه ناحيه غربى ايران هجوم مى آوردند. | ||
ویرایش