۱۶٬۸۱۴
ویرایش
خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
<span id='link87'><span> | <span id='link87'><span> | ||
==نهى از | ==نهى از تكبّر و گردن فرازى كردن == | ||
«'''وَ | «'''وَ لا تَمْشِ فى الاَرْضِ مَرَحاً إِنَّك لَن تَخْرِقَ الاَرْضَ وَ لَن تَبْلُغَ الجِْبَالَ طولاً'''»: | ||
كلمۀ «مَرح» - به طورى كه گفته اند - به معناى «براى باطل، زياد خوشحالى كردن» است. و شايد قيد باطل براى اين باشد كه بفهماند خوشحالى بيرون از حدّ اعتدال «مرح» است. زيرا خوشحالى به حق آن است كه از باب شكر خدا در برابر نعمتى از نعمت هاى او صورت گيرد، و چنين خوشحالى، هرگز از حدّ اعتدال تجاوز نمى كند. | |||
و اما اگر به حدّى شدت يافت كه عقل را سبك نموده و آثار سبكى عقل در افعال و گفته ها و نشست و برخاستنش و مخصوصا در راه رفتنش نمودار شد، چنين فرحى، فرح به باطل است. و جملۀ «لَا تَمشِ فِى الأرضِ مَرَحاً»، نهى است از اين كه انسان به خاطر تكبر، خود را بيش از آنچه هست بزرگ بداند. | |||
و اگر مسأله راه رفتن به مرح را مورد نهى قرار داد، براى اين بود كه اثر همه آن انحراف ها در راه رفتن نمودارتر مى شود. و جملۀ «إنَّكَ لَن تَخرِقَ الأرضَ وَ لَن تَبلُغَ الجِبَالَ طُولاً»، كنايه است كه اين ژست و قيافه اى كه به منظور اظهار قدرت و نيرو و عظمت به خود مى گيرى، وهمى بيش نيست. چون اگر دستخوش واهمه نمى شدى، مى ديدى كه از تو بزرگتر و نيرومندتر وجود دارد كه تو با چنين راه رفتنى نمى توانى آن را بشكافى و آن، زمين است كه زير پاى توست و از تو بلندتر هم هست، و آن كوه هاى بلند است كه خيلى از تو رشيدتر و بلندترند. | |||
آن وقت اعتراف مى كردى كه خيلى خوار و بى مقدارى و انسان هيچ چيز را، ملك و عزّت و سلطنت و قدرت و آقایى و مال و نه چيزهاى ديگر در اين نشئه به دست نمى آورد، و با داشتن آن به خود نمى بالد، و تنها چيزى كه به دست مى آورد، امورى هستند موهوم و خالى از حقيقت، كه در خارج از درك و واهمه آدمى ذره اى واقعيت ندارند. بلكه اين خداى سبحان است كه دل هاى بشر را مسخّر كرده كه اين گونه موهومات را واقعت بپندارند، و در عمل خود بر آن ها اعتماد كنند، تا كار اين دنيا به سامان برسد. | |||
و اگر اين اوهام نبود، و بشر اسير آن نمى شد، آدمى در دنيا زندگى نمى كرد، و نقشه پروردگار عالَم به كرسى نمى نشست و حال آن كه او خواسته است تا غرض خود را به كرسى بنشاند، و فرموده است: «وَ لَكُم فِى الأرضِ مُستَقَرٌّ وَ مَتَاعٌ إلَى حِينٍ». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۳۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۳۳ </center> | ||
«''' | «'''كُلُّ ذَلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّك مَكْرُوهاً'''»: | ||
كلمۀ «ذَلِكَ» - به طورى كه گفته اند - اشاره است به واجبات و محرماتى كه قبلا گفته شد، و ضمير در «سيّئه»، به همين كلمه، يعنى به «ذَلِكَ» بر مى گردد، و معنايش اين است كه: «همه اين ها كه گفته شد - يعنى همه آنچه كه مورد نهى واقع شد - گناهش نزد پروردگارت مكروه است، و خداوند آن را نخواسته است». | |||
و بنا به قرائتى كه «همزه» را به صداى بالا و «هاء» را «تاء»، و كلمه را به صورت «سيّئه» خوانده اند، كلمه مزبور خبر «كان» خواهد بود، و معنايش چنين مى شود: «همه اين ها نزد پروردگارت سيّئه و مكروه است». | |||
«'''ذَلِك مِمَّا أَوْحَى | «'''ذَلِك مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّك مِنَ الحِْكْمَةِ'''»: | ||
كلمه | كلمه «ذَلِكَ»، اشاره است به تكاليفى كه قبلا ذكر فرمود، و اگر در اين آيه احكام فرعى دين را «حكمت» ناميده، از اين جهت بوده است كه هر يك مشتمل بر مصالحى است كه اجمالا از سابقه كلام فهميده مى شد. | ||
«'''وَ | «'''وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ فَتُلْقَى فى جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً'''»: | ||
خداى | خداى سبحان، از آن جهت نهى از شرك را تكرار نمود - چون قبلا هم از آن نهى كرده بود - كه خواست عظمت امر توحيد را برساند. علاوه بر اين، نهى دومى به منزله پيوندى است كه آخر كلام را به اول آن وصل مى كند، و معناى آيه روشن و واضح است. | ||
<span id='link88'><span> | <span id='link88'><span> | ||
ویرایش