۱۵٬۹۷۷
ویرایش
| خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
<span id='link103'><span> | <span id='link103'><span> | ||
اين بود گفتگوى مفسرانى كه قائل شدند به اين كه «ورود»، به معناى «دخول» است، وليكن ما قبول نداريم كه كلمه مذكور در آيه «لَو كَانَ هَؤُلَاء آلِهَةً مَا وَرَدُوهَا»، كه به آن استدلال كرده اند به معناى «دخول» باشد، بلكه مناسب تر آن است كه به معناى «حضور» باشد. چون معنا چنين مى شود: اگر خدايانى غير از خدا وجود داشت، اين مشركان نزديك آتش هم نمى آمدند، تا چه رسد به اين كه داخل آن شوند. | |||
اين بود گفتگوى | |||
و | و همچنين آيه ديگر كه به آن استدلال كرده اند. يعنى آيه: «فَأورَدَهُمُ النَّار». چون شأن فرعون، كه خود يكى از ائمه ضلالت است، اين است كه مردم خود را به سوى آتش هدايت كند، نه اين كه داخل آتششان كند، داخل كردن، ديگر كار او نيست. | ||
و اما اين كه گفتند: روايات هم بر اين معنا دلالت | و اما اين كه گفتند: آيه «ثُمَّ نُنَجِّى الَّذِينَ اتَّقَوا...» نيز دليل بر اين معنا است. | ||
در جواب مى گوئيم: كلمۀ «ورود» در اين آيه نيز، به معناى «دخول» نيست، و ما معناى «دخول» را از جمله «نَذَرُ الظَّالِمِين» مى فهميم. و اگر اين جمله دلالت دارد بر اين كه معناى «دخول» از كلمۀ «ورود» اراده شده، غير آن است كه ورود در معناى دخول استعمال شده باشد، و همچنين نجات متقين از آتش، مستلزم اين نيست كه داخل آتش شده باشند. زيرا نجات، همان طور كه با انقاذ شخص داخل مهلكه صادق است، با دور كردنش از مهلكه نيز صادق است. و اگر كسى را كه مُشرف به هلاكت شده، از هلاكت دور كنيم، او را نيز نجات داده ايم. | |||
و اما اين كه گفتند: روايات هم بر اين معنا دلالت دارد، جوابش اين است كه: روايات در شرح داستان وارد شده، نه در بيان مورد استعمال الفاظ آيه، تا بگويند روايات دلالت دارد بر اين كه «ورود» به معناى «دخول» است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۲۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۲۴ </center> | ||
كه هيچ يك از شما | حال اگر كسى بپرسد: چرا جایز نباشد مراد از «ورود»، شأنيت دخول باشد و معنا اين باشد كه هيچ يك از شما نيست، مگر آن كه آمادگى دخول آتش را دارد، و اگر كسى داخل نشود، به نجات خدا داخل نشده، همان طور كه آن آيه ديگر مى فرمايد: «وَ لَولَا فَضلُ اللّه عَلَيكُم وَ رَحمَتُهُ مَا زَكَى مِنكُم مِن أحَدٍ أبَداً». | ||
در جواب مى گوييم : معناى اين | در جواب مى گوييم: معناى اين حرف، اين است كه ورود به آتش، مقتضاى طبع هر انسانى باشد. چون هر چه از خير و سعادت به او مى رسد، از ناحيه خدا است، نه خودش. ذات خودش، جز اقتضاى شرّ و شقاوت ندارد، ولى اين حرف با ذيل خود آيه نمى سازد كه مى فرمايد: «كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتماً مَقضِيّاً». زيرا اين قسمت صراحت دارد در اين كه اين «ورود» با ايراد خدا انجام مى شود. خدا است كه ايشان را وارد مى كند، نه اقتضاى طبع خود آنان. | ||
پس حق مطلب اين است كه | پس حق مطلب اين است كه «ورود» بر بيش از حضور و اشراف (البته اختيارى) دلالت ندارد. از كتب لغت معنايى بيش از اين، برايش استفاده نمى شود. | ||
«''' | پس جملۀ «وَ إن مِنكُم إلّا وَارِدُهَا» به بيش از قصد و حضور و اشراف دلالت ندارد، كه اين با جمله «ثُمَّ نُنَجِّى الَّذِينَ اتَّقَوا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيّاً»، كه دلالت بر دخول تمام مردم يا ستمكاران در جهنم دارد، منافات ندارد. | ||
«'''كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتماً مَقضِيّاً'''» - ضمير در «كَانَ»( به ورود، و يا به جملۀ سابق، به اعتبار اين كه (هيچ كس نيست مگر آن كه وارد آن مى شود)، حكم و فرمانى بود، بر مى گردد، و كلمۀ «حَتم» و «جَزم» و «قطع»، يك معنا دارد. | |||
و معناى جمله مورد بحث، اين است كه: «اين ورود يا حكمى كه كرديم، بر خداى تعالى واجب و حتمى است، و اين وجوب به فرمان خود خدا بوده. خودش عليه خود حكم رانده. چون حاكمى كه بر او حكم براند، وجود ندارد. | |||
<span id='link104'><span> | <span id='link104'><span> | ||
==متقين نجات داده شده و ظالمين در آتش باقى خواهند ماند == | ==متقين نجات داده شده و ظالمين در آتش باقى خواهند ماند == | ||
«'''ثمَّ نُنَجِّى الَّذِينَ اتَّقَوا وَّ نَذَرُ الظالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا'''»: | «'''ثمَّ نُنَجِّى الَّذِينَ اتَّقَوا وَّ نَذَرُ الظالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا'''»: | ||
ویرایش