۱۵٬۹۷۷
ویرایش
| خط ۱۴۴: | خط ۱۴۴: | ||
<span id='link72'><span> | <span id='link72'><span> | ||
==داستان | ==داستان اسماعيل صادق الوعد == | ||
داستان اسماعيل بن حزقيل | داستان اسماعيل بن حزقيل پيغمبر، جز در اين دو آيه، در جايى ديگر نيامده.، تازه اين دو آيه هم، بنا به يك تفسير مربوط به او است، و بنابر آن خداى سبحان او را به ثناى جميلى ستوده و صادق الوعد و آمر به معروف و مرضى درگاه خويش خوانده و فرموده كه: «او، رسولى نبى بوده است». | ||
و اما حديث در علل | و اما حديث در علل الشرايع، به سند خود، از ابن ابى عمير و محمّد بن سنان، از شخصى كه نام برده، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه: «أُذكُر فِى الكِتَابِ اسمَاعِيل إنَّهُ كَانَ صَادِقَ الوَعدِ وَ كَانَ رَسُولاً نَبِيّا»، اسماعيل فرزند ابراهيم نيست، بلكه پيغمبرى ديگر از انبياء بوده كه خداى عزوجل، به سوى قومش مبعوث نمود، و مردمش او را گرفته و پوست سر و رويش را كندند. | ||
پس فرشته اى نزدش آمده، گفت: خداى عزوجل، مرا نزد تو فرستاد تا هر امرى دارى، اطاعت كنم. گفت: من بايد به ديگر انبياء اقتداء داشته و آنان را اسوه خود قرار دهم. | |||
و در كتاب | مؤلف: اين معنا را به سند خود، از ابوبصير، از امام صادق «عليه السلام» نيز روايت كرده كه در آخر آن آمده: من بايد حسين «عليه السلام» را اسوه خود قرار دهم. | ||
و در كتاب عيون، به سند خود، از سليمان جعفرى، از امام رضا «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: هيچ مى دانى چرا اسماعيل را صادق الوعد خواندند؟ عرض كردم: نه، نمى دانم. فرمود: با مردى وعده كرده بود، در همان موعد در آن جا حاضر شده، تا يك سال به انتظارش نشست. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۸۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۸۶ </center> | ||
مؤلف: اين معنا در كافى، از ابن ابى عمير، از منصور بن حازم و از امام صادق «عليه السلام» روايت شده. در مجمع نيز، آن را بدون ذكر سند، از آن جناب نقل كرده است. | |||
و در تفسير قمى، در ذيل آيه «وَ اذكُر فِى الكِتَابِ أسمَاعِيل إنَّهُ كَانَ صَادِقَ الوَعد» آمده كه امام فرمود: اسماعيل وعده اى داده بود و يك سال منتظر دوستش نشست، و او، «اسماعيل»، پسر حزقيل بود. | |||
مؤلف: وعده اى كه آن جناب داده بوده، مطلق بوده است. يعنى مقيد نكرده كه يك ساعت يا يك روز يا فلان مدت در آن جا منتظر مى مانم. به همين جهت مقامى كه از صدق و درستى داشته، اقتضاء كرده كه به اين وعده مطلق وفا كند، و در جایى كه معين نموده، بايستد تا رفيقش بيايد. | |||
صفت «وفاء» مانند ساير صفات نفسانى از حبّ، اراده، عزم، ايمان، ثقه و تسليم، داراى مراتب مختلفى است، كه بر حسب اختلاف مراتب علم و يقين مختلف مى شود. همان طور كه يك مرتبه از ايمان با تمامى خطاها و گناهان مى سازد، كه نازل ترين مراتب آن است، و از آن به بعد، مرتبه به مرتبه رو به تزايد و صفا نهاده، تا به جايى مى رسد كه از هر شرك خفىّ، خالص مى گردد، و ديگر قلب به چيزى غير از خدا تعلق پيدا نمى كند. حتى التفاتى هم به غير خدا نمى نمايد، كه اين اعلا مراتب ايمان است. | |||
همچنين وفاى به عهد هم، داراى مراتبى است. يكى از مراتبش، وفاى قولى است. مثل اين كه قول بدهد كه يك ساعت يا دو ساعت فلان جا منتظر بايستد، تا كار لازم ترى پيدا شده، او را از بيشتر ايستادن منصرف كند. اين يك مرتبه از وفاء است، كه عرفا آن را وفاء مى خوانند، و از اين مرتبه بالاتر، اين است كه آن قدر بايستد تا عادتا از برگشتن طرف نااميد شود و اطلاق وعده را به يأس مقيد سازد، و از اين هم بالاتر اين كه اطلاق آن را حفظ نموده، اين قدر بايستد تا طرف برگردد، هر چند كه طولانى شود. | |||
پس نفوس قوى كه مراقب قول و فعل خود هستند، هيچ وقت قولى نمى دهند، مگر قولى كه طاقت عمل به آن را داشته باشند و بتوانند با عمل، آن را تصديق كنند و همين كه از زبانشان در آمد، ديگر هيچ چيز از انفاذ آن بازشان نمى دارد. | |||
و در روايت آمده كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، به يكى از اصحاب خود وعده داد كه در مكه، نزد خانه كعبه، منتظرش مى باشد تا او برگردد. ولى آن مرد در پى كار خود رفته، فراموش كرد برگردد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۸۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۸۷ </center> | ||
به مسجد | رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، سه روز در آن جا منتظر ماند تا خبر به آن مرد رسيد، به مسجد آمده، عذرخواهى كرد. آرى، اين مقام صديقان است، كه هيچ سخنى نگويند مگر آن كه بدان عمل كنند. | ||
<span id='link73'><span> | <span id='link73'><span> | ||
ویرایش