گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۴۴: خط ۱۴۴:
<span id='link72'><span>
<span id='link72'><span>


==داستان اسمعيل صادق الوعد و سخنى درباره وفاى به عهد و مراتب آن ==
==داستان اسماعيل صادق الوعد ==
داستان اسماعيل بن حزقيل پيغمبر جز در اين دو آيه در جايى ديگر نيامده ، تازه اين دو آيه هم بنا به يك تفسير مربوط به او است ، و بنابر آن خداى سبحان او را به ثناى جميلى ستوده و صادق الوعد و آمر به معروف و مرضى درگاه خويش خوانده وفرموده كه : او رسولى نبى بوده است .
داستان اسماعيل بن حزقيل پيغمبر، جز در اين دو آيه، در جايى ديگر نيامده.، تازه اين دو آيه هم، بنا به يك تفسير مربوط به او است، و بنابر آن خداى سبحان او را به ثناى جميلى ستوده و صادق الوعد و آمر به معروف و مرضى درگاه خويش خوانده و فرموده كه: «او، رسولى نبى بوده است».


و اما حديث در علل الشرايع به سند خود از ابن ابى عمير و محمد بن سنان ، از شخصى كه نام برده ، از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه ((اذكر فى الكتاب اسمعيل انه كان صادق الوعد و كان رسولا نبيا(( اسماعيل فرزند ابراهيم نيست بلكه پيغمبرى ديگر از انبياء بوده كه خداى عز و جل به سوى قومش مبعوث نمود، و مردمش او را گرفته و پوست سر و رويش را كندند، پس فرشته اى نزدش آمده گفت : خداى عز و جل مرا نزد تو فرستاد تا هر امرى دارى اطاعت كنم ، گفت : من بايد به ديگر انبياء اقتداء داشته و آنان را اسوه خود قرار دهم .
و اما حديث در علل الشرايع، به سند خود، از ابن ابى عمير و محمّد بن سنان، از شخصى كه نام برده، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه: «أُذكُر فِى الكِتَابِ اسمَاعِيل إنَّهُ كَانَ صَادِقَ الوَعدِ وَ كَانَ رَسُولاً نَبِيّا»، اسماعيل فرزند ابراهيم نيست، بلكه پيغمبرى ديگر از انبياء بوده كه خداى عزوجل، به سوى قومش مبعوث نمود، و مردمش او را گرفته و پوست سر و رويش را كندند.  


مؤ لف: اين معنا را به سند خود از ابو بصير از امام صادق (عليه السلام ) نيز روايت كرده كه در آخر آن آمده: من بايد حسين (عليه السلام) را اسوه خود قرار دهم .
پس فرشته اى نزدش آمده، گفت: خداى عزوجل، مرا نزد تو فرستاد تا هر امرى دارى، اطاعت كنم. گفت: من بايد به ديگر انبياء اقتداء داشته و آنان را اسوه خود قرار دهم.


و در كتاب عيون به سند خود از سليمان جعفرى ، از امام رضا (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: هيچ مى دانى چرا اسماعيل را صادق الوعد خواندند؟ عرض كردم : نه ، نمى دانم . فرمود: با مردى وعده كرده بود، در همان موعد در آنجا حاضر شده تا يك سال به انتظارش نشست .
مؤلف: اين معنا را به سند خود، از ابوبصير، از امام صادق «عليه السلام» نيز روايت كرده كه در آخر آن آمده: من بايد حسين «عليه السلام» را اسوه خود قرار دهم.
 
و در كتاب عيون، به سند خود، از سليمان جعفرى، از امام رضا «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: هيچ مى دانى چرا اسماعيل را صادق الوعد خواندند؟ عرض كردم: نه، نمى دانم. فرمود: با مردى وعده كرده بود، در همان موعد در آن جا حاضر شده، تا يك سال به انتظارش نشست.


مؤ لف : اين معنا در كافى از ابن ابى عمير از منصور بن حازم و از امام صادق
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۸۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۸۶ </center>
(عليه السلام) روايت شده در مجمع نيز آن را بدون ذكر سند از آن جناب نقل كرده است .
مؤلف: اين معنا در كافى، از ابن ابى عمير، از منصور بن حازم و از امام صادق «عليه السلام» روايت شده. در مجمع نيز، آن را بدون ذكر سند، از آن جناب نقل كرده است.
 
و در تفسير قمى، در ذيل آيه «وَ اذكُر فِى الكِتَابِ أسمَاعِيل إنَّهُ كَانَ صَادِقَ الوَعد» آمده كه امام فرمود: اسماعيل وعده اى داده بود و يك سال منتظر دوستش نشست، و او، «اسماعيل»، پسر حزقيل بود.


و در تفسير قمى در ذيل آيه ((واذكر فى الكتاب اسمعيل انه كان صادق الوعد(( آمده كه امام فرمود: اسماعيل وعده اى داده بود و يك سال منتظر دوستش نشست ، و او اسماعيل پسر حزقيل بود.
مؤلف: وعده اى كه آن جناب داده بوده، مطلق بوده است. يعنى مقيد نكرده كه يك ساعت يا يك روز يا فلان مدت در آن جا منتظر مى مانم. به همين جهت مقامى كه از صدق و درستى داشته، اقتضاء كرده كه به اين وعده مطلق وفا كند، و در جایى كه معين نموده، بايستد تا رفيقش بيايد.


مؤ لف : وعده اى كه آن جناب داده بوده مطلق بوده است ، يعنى مقيد نكرده كه يك ساعت يا يك روز يافلان مدت در آنجا منتظر مى مانم ، به همين جهت مقامى كه از صدق و درستى داشته اقتضاء كرده كه به اين وعده مطلق وفا كند، و در جائى كه معين نموده ، بايستد تا رفيقش ‍ بيايد.
صفت «وفاء» مانند ساير صفات نفسانى از حبّ، اراده، عزم، ايمان، ثقه و تسليم، داراى مراتب مختلفى است، كه بر حسب اختلاف مراتب علم و يقين مختلف مى شود. همان طور كه يك مرتبه از ايمان با تمامى خطاها و گناهان مى سازد، كه نازل ترين مراتب آن است، و از آن به بعد، مرتبه به مرتبه رو به تزايد و صفا نهاده، تا به جايى مى رسد كه از هر شرك خفىّ، خالص مى گردد، و ديگر قلب به چيزى غير از خدا تعلق پيدا نمى كند. حتى التفاتى هم به غير خدا نمى نمايد، كه اين اعلا مراتب ايمان است.  


صفت وفاء مانند ساير صفات نفسانى از حب ، اراده ، عزم ، ايمان ، ثقه و تسليم داراى مراتب مختلفى است كه بر حسب اختلاف مراتب علم و يقين مختلف مى شود، همانطور كه يك مرتبه از ايمان با تمامى خطاها و گناهان مى سازد كه نازلترين مراتب آن است ، و از آن به بعد مرتبه به مرتبه رو به تزايد و صفا نهاده تابه جايى مى رسد كه از هر شرك خفى خالص مى گردد، و ديگر قلب به چيزى غير از خدا تعلق پيدا نمى كند، حتى التفاتى هم به غير خدا نمى نمايد، كه اين اعلا مراتب ايمان است.  
همچنين وفاى به عهد هم، داراى مراتبى است. يكى از مراتبش، وفاى قولى است. مثل اين كه قول بدهد كه يك ساعت يا دو ساعت فلان جا منتظر بايستد، تا كار لازم ترى پيدا شده، او را از بيشتر ايستادن منصرف كند. اين يك مرتبه از وفاء است، كه عرفا آن را وفاء مى خوانند، و از اين مرتبه بالاتر، اين است كه آن قدر بايستد تا عادتا از برگشتن طرف نااميد شود و اطلاق وعده را به يأس مقيد سازد، و از اين هم بالاتر اين كه اطلاق آن را حفظ نموده، اين قدر بايستد تا طرف برگردد، هر چند كه طولانى شود.  


همچنين وفاى به عهد هم داراى مراتبى است ، يكى از مراتبش وفاى قولى است ، مثل اينكه قول بدهد كه يك ساعت يا دو ساعت فلان جا منتظر بايستد، تا كار لازم ترى پيدا شده او را از بيشتر ايستادن منصرف كند، اين يك مرتبه از وفاء است ، كه عرفا آن را وفاء مى خوانند، و از اين مرتبه بالاتر اين است كه آنقدر بايستد تا عادتا از برگشتن طرف نااميد شود و اطلاق وعده را به ياس مقيد سازد، و از اين هم بالاتر اينكه اطلاق آن را حفظ نموده اينقدر بايستد تا طرف برگردد هر چند كه طولانى شود.  
پس نفوس قوى كه مراقب قول و فعل خود هستند، هيچ وقت قولى نمى دهند، مگر قولى كه طاقت عمل به آن را داشته باشند و بتوانند با عمل، آن را تصديق كنند و همين كه از زبانشان در آمد، ديگر هيچ چيز از انفاذ آن بازشان نمى دارد.


پس نفوس قوى كه مراقب قول و فعل خود هستند هيچ وقت قولى نمى دهند مگر قولى كه طاقت عمل به آن را داشته باشند و بتوانند با عمل آن را تصديق كنند و همينكه از زبانشان در آمد ديگر هيچ چيز از انفاذ آن بازشان نمى دارد.
و در روايت آمده كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، به يكى از اصحاب خود وعده داد كه در مكه، نزد خانه كعبه، منتظرش مى باشد تا او برگردد. ولى آن مرد در پى كار خود رفته، فراموش كرد برگردد.  


و در روايت آمده كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) به يكى از اصحاب خود وعده داد كه درم كه نزد خانه كعبه منتظرش مى باشد تا او برگردد، ولى آن مرد در پى كار خود رفته فراموش كرد برگردد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) سه روز در آنجا منتظر ماند تا خبر به آن مرد رسيد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۸۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۸۷ </center>
به مسجد آمده عذر خواهى كرد. آرى اين مقام صديقين است كه هيچ سخنى نگويند مگر آنكه بدان عمل كنند.
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، سه روز در آن جا منتظر ماند تا خبر به آن مرد رسيد، به مسجد آمده، عذرخواهى كرد. آرى، اين مقام صديقان است، كه هيچ سخنى نگويند مگر آن كه بدان عمل كنند.
<span id='link73'><span>
<span id='link73'><span>


۱۵٬۹۷۷

ویرایش