گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۳۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۸۰: خط ۸۰:
يكى آن وجه و رویى كه به طرف دنيا دارد، و يكى آن وجهى كه به طرف خداى سبحان دارد. حكم آن وجهى كه به طرف دنيا دارد، اين است كه به تدريج از قوه به فعل و از عدم به وجود در آيد. نخست به طور ناقص ظاهر گشته و سپس به طور دائم تكامل يابد، تا آن جا كه از اين نشئه رخت بر بسته و به سوى خداى خود برگردد، و همين وجود نسبت به آن وجهى كه به خداى سبحان دارد، امرى است غير تدريجى، به طورى كه هرچه دارد، در همان اولين مرحله ظهورش دارا است و هيچ قوه اى كه به طرف فعليت سوقش دهد، در آن نيست.
يكى آن وجه و رویى كه به طرف دنيا دارد، و يكى آن وجهى كه به طرف خداى سبحان دارد. حكم آن وجهى كه به طرف دنيا دارد، اين است كه به تدريج از قوه به فعل و از عدم به وجود در آيد. نخست به طور ناقص ظاهر گشته و سپس به طور دائم تكامل يابد، تا آن جا كه از اين نشئه رخت بر بسته و به سوى خداى خود برگردد، و همين وجود نسبت به آن وجهى كه به خداى سبحان دارد، امرى است غير تدريجى، به طورى كه هرچه دارد، در همان اولين مرحله ظهورش دارا است و هيچ قوه اى كه به طرف فعليت سوقش دهد، در آن نيست.


و اين دو وجه هر چند دو وجه براى شى ء واحدى هستند، ليكن احكامشان مختلف است ، و لذا تصور آن محتاج به داشتن قريحه اى نازك بين است ، و ما آن را در ابحاث سابق خود مقدارى شرح داده و شرح مفصل آن را به زودى از نظر خواننده مى گذرانيم - ان شاءالله -.
و اين دو وجه، هر چند دو وجه براى شئ واحدى هستند، ليكن احكامشان مختلف است. و لذا تصور آن، محتاج به داشتن قريحه اى نازك بين است، و ما آن را در ابحاث سابق خود، مقدارى شرح داده و شرح مفصل آن را به زودى، از نظر خواننده مى گذرانيم - إن شاءالله.


و مقتضاى آيات فوق اين است كه براى عالم انسانى با همه وسعتى كه دارد در نزد خداى سبحان وجودى جمعى باشد، و اين وجود جمعى همان وجهه اى است كه گفتيم وجود هر چيزى به خداى سبحان داشته و خداوند آن را بر افراد افاضه نموده ، و در آن وجه هيچ فردى از افراد ديگر غايب نبوده و افراد از خدا و خداوند هم از افراد غايب نيست ، چون معقول نيست فعل از فاعل و صنع از صانع خود غايب شود، و اين همان حقيقتى است كه خداوند از آن تعبير به ملكوت كرده و فرموده : (( و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين (( و آيه شريفه (( كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم ثم لترونها عين اليقين (( نيز بدان اشاره دارد.
و مقتضاى آيات فوق، اين است كه: براى عالَم انسانى با همه وسعتى كه دارد، در نزد خداى سبحان وجودى جمعى باشد، و اين وجود جمعى، همان وجهه اى است كه گفتيم وجود هر چيزى، به خداى سبحان داشته و خداوند آن را بر افراد افاضه نموده، و در آن وجه، هيچ فردى از افراد ديگر غايب نبوده و افراد از خدا و خداوند هم از افراد غايب نيست. چون معقول نيست، فعل از فاعل و صنع از صانع خود غايب شود، و اين، همان حقيقتى است كه خداوند از آن، به ملكوت تعبیر كرده و فرموده: «و كذلك نرى إبراهيم ملكوت السماوات و الأرض و ليكون من الموقنين»، و آيه شريفه: «كلا لو تعلمون علم اليقين * لترون الجحيم * ثم لترونها عين اليقين» نيز، بدان اشاره دارد.


و اما اين وجه دنيايى انسان كه ما آن را مشاهده كرده و مى بينيم آحاد انسان و احوال و ترجمه اعمال آنان به طبقات زمان تقسيم شده ، و بر مرور ليالى و ايام منطبق گشته و نيز اينكه مى بينيم انسان بخاطر توجه به تمتعات مادى زمينى و لذائذ حسى از پروردگار خود محجوب شده ، همه اين احوال متفرع بر وجهه ديگر زندگى است كه گفتيم سابق بر اين زندگى و اين زندگى متاخر از آن است ، و موقعيت اين نشات در تفرعش بر آن نشاءت موقعيت (( يكون (( و (( كن (( در جمله (( ان نقول له كن فيكون (( را دارد.
و اما اين وجه دنيايى انسان، كه ما آن را مشاهده كرده و مى بينيم، آحاد انسان و احوال و ترجمه اعمال آنان به طبقات زمان تقسيم شده، و بر مرور ليالى و ايام منطبق گشته، و نيز اين كه مى بينيم انسان به خاطر توجه به تمتعات مادى زمينى و لذایذ حسى، از پروردگار خود محجوب شده، همه اين احوال متفرع بر وجهه ديگر زندگى است، كه گفتيم سابق بر اين زندگى و اين زندگى، متأخر از آن است، و موقعيت اين نشئه در تفرعش بر آن نشئه، موقعيت «يكون» و «كن»، در جمله «أن نقول له كن فيكون» را دارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۱۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۱۸ </center>
و به اين بيان روشن گرديد كه اين نشاءت دنيوى انسان مسبوق است به نشات انسانى ديگرى كه عين اين نشات است ، جز اينكه آحاد موجود در آن ، محجوب از پروردگار خود نيستند، و در آن نشات وحدانيت پروردگار را در ربوبيت مشاهده مى كنند، و اين مشاهده از طريق مشاهده نفس خودشان است نه از طريق استدلال ، بلكه از اين جهت است كه از او منقطع نيستند، و حتى يك لحظه او را غايب نمى بينند، و لذا به وجود او و به هر حقى كه از طرف او باشد اعتراف دارند.  
و به اين بيان، روشن گرديد كه اين نشئه دنيوى انسان، مسبوق است به نشئه انسانى ديگرى، كه عين اين نشئه است، جز اين كه آحاد موجود در آن، محجوب از پروردگار خود نيستند، و در آن نشئه، وحدانيت پروردگار را در ربوبيت مشاهده مى كنند، و اين مشاهده، از طريق مشاهده نفس خودشان است، نه از طريق استدلال، بلكه از اين جهت است كه از او منقطع نيستند، و حتى يك لحظه او را غايب نمى بينند. و لذا به وجود او و به هر حقى كه از طرف او باشد، اعتراف دارند.  


آرى ، قذارت شرك و لوث معصيت از احكام اين نشات دنيايى است ، نه آن نشات ، آن نشات قائم به فعل خدا است ، و جز فعل خدا كس ديگر فعلى ندارد دقت فرماييد -.
آرى، قذارت شرك و لوث معصيت از احكام اين نشئه دنيايى است، نه آن نشئه. آن نشئه، قائم به فعل خدا است، و جز فعل خدا، كس ديگر فعلى ندارد. دقت فرماييد.


خواننده محترم اگر در آيه مورد بحث يعنى آيه (( و اذ اخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم ...(( به خوبى دقت بفرمايد خواهد ديد كه آيه اشاره مى كند به تفصيل حقيقتى كه آيات فوق بطور اجمال به آن اشاره داشت ، اشاره مى كند به يك نشات انسانى كه سابق بر نشات دنيايى او است ، اين نشات است كه خداوند در آن بين افراد نوع انسان تفرقه و تمايز قرار داده و هر يك از ايشان را بر نفس خود شاهد گرفته است كه (( الست بربكم : آيا من پروردگار شما نيستم ؟ قالوا بلى گفتند آرى (( اين است معناى آيه شريفه و ديگر آن اشكالاتى كه بر كلام مثبتين عالم ذر وارد مى شد بر آن وارد نمى شود، ايشان از آيه و روايات ، عالم ذرى فهميده بودند كه تقدم زمانى بر اين عالم دارد، ليكن در معنايى كه ما از آيه شريفه و از ساير آيات فهميديم تقدم زمانى نيست ، نشاتى است كه به حسب زمان هيچ انفكاك و جدائى از نشات دنيوى ندارد، بلكه با آن و محيط به آن است ، و تقدمى كه بر آن دارد مانند تقدم (( كن (( بر (( فيكون (( است ، پس آن محذورها و اشكالاتى كه در تقدم زمانى بود در اين وجه راه ندارد.
خواننده محترم اگر در آيه مورد بحث يعنى آيه (( و اذ اخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم ...(( به خوبى دقت بفرمايد خواهد ديد كه آيه اشاره مى كند به تفصيل حقيقتى كه آيات فوق بطور اجمال به آن اشاره داشت ، اشاره مى كند به يك نشات انسانى كه سابق بر نشات دنيايى او است ، اين نشات است كه خداوند در آن بين افراد نوع انسان تفرقه و تمايز قرار داده و هر يك از ايشان را بر نفس خود شاهد گرفته است كه (( الست بربكم : آيا من پروردگار شما نيستم ؟ قالوا بلى گفتند آرى (( اين است معناى آيه شريفه و ديگر آن اشكالاتى كه بر كلام مثبتين عالم ذر وارد مى شد بر آن وارد نمى شود، ايشان از آيه و روايات ، عالم ذرى فهميده بودند كه تقدم زمانى بر اين عالم دارد، ليكن در معنايى كه ما از آيه شريفه و از ساير آيات فهميديم تقدم زمانى نيست ، نشاتى است كه به حسب زمان هيچ انفكاك و جدائى از نشات دنيوى ندارد، بلكه با آن و محيط به آن است ، و تقدمى كه بر آن دارد مانند تقدم (( كن (( بر (( فيكون (( است ، پس آن محذورها و اشكالاتى كه در تقدم زمانى بود در اين وجه راه ندارد.
۱۳٬۷۶۱

ویرایش