گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۳۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۴: خط ۲۴:
و پر واضح است كه اين شهادت، به هر نحوى كه صورت گرفته باشد، از سنخ همان استشهادى است كه جمله: «ألستُ بربكم»، از آن حكايت مى كند، و جوابى كه داده، به همان زبانى بوده كه سؤال با آن صورت گرفته.
و پر واضح است كه اين شهادت، به هر نحوى كه صورت گرفته باشد، از سنخ همان استشهادى است كه جمله: «ألستُ بربكم»، از آن حكايت مى كند، و جوابى كه داده، به همان زبانى بوده كه سؤال با آن صورت گرفته.


==چند وجه در مورد سؤال و جواب در: «ألستُ بربّكم قالوا بلى»==  
==چند وجه، در مورد سؤال و جواب در آیه: «ألستُ بربّكم قالوا بلى»==  


اينجا است كه مى توان گفت به غير از آن دو نحو كلامى كه گذشت نحو سومى نيز هست كه ممكن است سؤ ال و جواب مورد بحث را حمل بر آن نمود و آن به نحوى از تحليل عبارت است از ايجاد، چون كلام چيزى است كه كشف از منويات كند، و در خداى تعالى فعل او است كه كشف از مقاصد او مى كند، و فعل او همان ايجاد است ، و اين مطلب بطور مكرر در مباحث سابق ما گذشته است ، و بنابراين مى توان گفت كه سؤ ال (( الست بربكم (( جواب (( بلى شهدنا(( از همين باب است ، و به زودى تتمه اى براى اين مطلب خواهد آمد.
اين جا است كه مى توان گفت به غير از آن دو نحو كلامى كه گذشت، نحو سومى نيز هست، كه ممكن است سؤال و جواب مورد بحث را، بر آن حمل نمود، و آن به نحوى از تحليل، عبارت است از ايجاد. چون كلام چيزى است كه كشف از منويات كند، و در خداى تعالى، فعل او است، كه كشف از مقاصد او مى كند، و فعل او، همان ايجاد است. و اين مطلب، به طور مكرر، در مباحث سابق ما گذشته است. و بنابراين مى توان گفت كه: سؤال «ألستُ بربكم»، جواب «بلى شهدنا»، از همين باب است، و به زودى، تتمه اى براى اين مطلب خواهد آمد.


و بهر حال آيه (( و اذ اخذ ربك من بنى آدم ...(( دلالت دارد بر اينكه تمامى افراد بشر مورد اين استشهاد واقع شده ، و يكايك ايشان به ربوبيت پروردگار اعتراف نموده اند و ذيل آن و همچنين آيه بعدش يعنى جمله (( ان تقولوا يوم القيمه انا كنا عن هذا غافلين (( و جمله (( او تقولوا انما اشرك آباونا من قبل و كنا ذريه من بعدهم افتهلكنا بما فعل المبطلون (( غرض از اين اخذ و استشهاد را بيان مى كند.
و به هر حال، آيه: «و إذ أخذ ربك من بنى آدم...»، دلالت دارد بر اين كه تمامى افراد بشر، مورد اين استشهاد واقع شده، و يكايك ايشان، به ربوبيت پروردگار اعتراف نموده اند، و ذيل آن و همچنين آيه بعدش، يعنى جمله: «أن تقولوا يوم القيامة إنا كنا عن هذا غافلين»، و جمله: «أو تقولوا إنما أشرك آباؤنا من قبل و كنا ذرية من بعدهم أفتهلكنا بما فعل المبطلون»، غرض از اين اخذ و استشهاد را بيان مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۰۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۰۳ </center>
و اين دو جمله بطورى كه از سياق كلام استفاده مى شود ابطال دو حجت را كه ممكن است بندگان به آنها احتجاج كنند مى رساند، و مى فهماند كه اگر اين اخذ و اشهاد از بندگان و اخذ ميثاق بر انحصار ربوبيت نبود بندگان مى توانستند در روز قيامت به يكى از آن دو تمسك جسته ، و حجتى را كه خداوند عليه شرك ايشان اقامه مى كند و به استناد آن ، مشركين را محكوم به آتش مى سازد، دفع نمايند.
و اين دو جمله، به طورى كه از سياق كلام استفاده مى شود، ابطال دو حجت را كه ممكن است بندگان به آن ها احتجاج كنند، مى رساند، و مى فهماند كه اگر اين أخذ و إشهاد از بندگان و أخذ ميثاق بر انحصار ربوبيت نبود، بندگان مى توانستند در روز قيامت، به يكى از آن دو تمسك جسته، و حجتى را كه خداوند عليه شرك ايشان اقامه مى كند و به استناد آن، مشركان را محكوم به آتش مى سازد، دفع نمايند.
<span id='link258'><span>
<span id='link258'><span>
و دقت در اين دو آيه مخصوصا با در نظر داشتن اينكه دو حجت بندگان با حرف او كه ترديد را مى رساند عطف بهم شده ، و اين كه مبناى هر دو حجت بر اشهاد است كه خود مستلزم علم است ، و اينكه هر دو از يكايك بنى آدم نقل شده اين معنا را دست مى دهد كه حجت هاى مذكور بنابراين كه اخذ و اشهادى نمى بود تمام بود، چه اينكه اصلا اخذ و اشهادى نبود و چه اينكه از تمامى افراد صورت نمى گرفت ، و چنين استفاده مى شود كه ما ذريه بنى آدم را از پشتهايشان گرفته و يك يك ايشان را عليه خودشان گواه گرفتيم ، و همه به ربوبيت ما اعتراف كردند، و در نتيجه حجت ما در قيامت عليه ايشان تمام شد، و اگر چنين نمى كرديم ، و فرد فرد ايشان را هر كدام را عليه خودش شاهد نمى گرفتيم و به كلى اشهادى در كار نمى آورديم و يا اگر مى آورديم در كار همه افراد نمى آورديم حجت ما تمام نمى شد.
و دقت در اين دو آيه، مخصوصا با در نظر داشتن اين كه دو حجت بندگان، با حرف او كه ترديد را مى رساند، عطف به هم شده، و اين كه مبناى هر دو حجت بر إشهاد است، كه خود مستلزم علم است، و اين كه هر دو از يكايك بنى آدم نقل شده، اين معنا را دست مى دهد كه: حجت هاى مذكور، بنابراين كه أخذ و إشهادى نمى بود، تمام بود.  


زيرا اگر بكلى از اين كار صرف نظر مى كرديم و احدى را شاهد بر خودش نمى گرفتيم ، و احدى به ربوبيت ما شهادت نمى داد، و به اين معنا علم و اطلاعى بهم نمى رسانيد همه در قيامت بر ما اقامه حجت مى كردند، و مى گفتند: ما در دنيا از ربوبيت پروردگار غافل بوديم ، و بر غافل هم تكليف و مواخذه اى نيست (( ان تقولوا يوم القيمه انا كنا عن هذا غافلين (( .
چه اين كه اصلا أخذ و إشهادى نبود و چه اين كه از تمامى افراد صورت نمى گرفت، و چنين استفاده مى شود كه ما ذريه بنى آدم را از پشت هايشان گرفته و يك يك ايشان را، عليه خودشان گواه گرفتيم، و همه به ربوبيت ما اعتراف كردند. و در نتيجه، حجت ما در قيامت، عليه ايشان تمام شد، و اگر چنين نمى كرديم، و فرد فرد ايشان را، هر كدام را عليه خودش شاهد نمى گرفتيم، و به كلى إشهادى در كار نمى آورديم، و يا اگر مى آورديم، در كار همه افراد نمى آورديم، حجت ما تمام نمى شد.


و اگر بكلى از اين كار صرفنظر نمى كرديم ، و ليكن در تمامى افراد اعمال نمى نموديم ، و به اشهاد بعضى از آنان اكتفاء مى كرديم مثلا تنها پدران را مورد اين امر عظيم قرار مى داديم در اين صورت نيز حجت آنان بر ما تمام بود، زيرا اگر پدران كه بحسب فرض ميثاق داده اند شرك مى ورزيدند مقصر و گناه كار شناخته مى شدند ولى فرزندان در اين گمراهى هيچ تقصيرى نداشتند، براى اينكه در يك امرى كه جز تقليد از پدران هيچ راه ديگرى نسبت به آن ندارند و هيچگونه علمى نه اجمالى و نه تفصيلى به آن نداشته و نمى توانستند داشته باشند
زيرا اگر به كلى از اين كار صرف نظر مى كرديم و احدى را شاهد بر خودش نمى گرفتيم، و احدى به ربوبيت ما شهادت نمى داد، و به اين معنا، علم و اطلاعى به هم نمى رسانيد، همه در قيامت بر ما اقامه حجت مى كردند، و مى گفتند: ما، در دنيا از ربوبيت پروردگار غافل بوديم، و بر غافل هم تكليف و مؤاخذه اى نيست: «أن تقولوا يوم القيامة إنا كنا عن هذا غافلين».
 
و اگر به كلى از اين كار صرف نظر نمى كرديم، وليكن در تمامى افراد اعمال نمى نموديم، و به إشهاد بعضى از آنان اكتفاء مى كرديم. مثلا تنها پدران را مورد اين امر عظيم قرار مى داديم، در اين صورت نيز، حجت آنان بر ما تمام بود. زيرا اگر پدران كه به حسب فرض ميثاق داده اند، شرك مى ورزيدند، مقصر و گناهكار شناخته مى شدند، ولى فرزندان در اين گمراهى هيچ تقصيرى نداشتند. براى اين كه در يك امرى كه جز تقليد از پدران، هيچ راه ديگرى نسبت به آن ندارند و هيچ گونه علمى، نه اجمالى و نه تفصيلى، به آن نداشته و نمى توانستند داشته باشند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۰۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۰۴ </center>
از پدران خود پيروى كرده اند، اين پدران بوده اند كه با علم به حقيقت امر فرزندان ضعيف خود را به سوى شرك سوق داده اند و با تلقينات سوء خود آنان را بر اين رسم نكوهيده بار آوردند، حتى فرزندان اطلاعى از ضلالت و اضلال پدران هم نداشتند، و به همين جهت حجت آنان بر ما تمام بود، و مى توانستند بگويند: شرك و عصيان و ابطال حق همه از پدران ما بوده ، و تنها آنان مستحق مواخذه هستند ما حقى را نمى فهميديم تا ماءمور به احقاق آن شده و در صورت عصيان آن امر مورد مواخذه قرار بگيريم ، پس ما در عين اينكه همه عمر مشرك بوده ايم مع ذلك هيچ گناهى از ما سر نزده ، و هيچ حقى را ابطال نكرده ايم ، (( او تقولوا انما اشرك آباونا من قبل وكنا ذريه من بعدهم افتهلكنا بما فعل المبطلون (( و حرفشان هم حسابى بود.
از پدران خود پيروى كرده اند. اين پدران بوده اند كه با علم به حقيقت امر، فرزندان ضعيف خود را به سوى شرك سوق داده اند و با تلقينات سوء خود، آنان را بر اين رسم نكوهيده بار آوردند. حتى فرزندان اطلاعى از ضلالت و إضلال پدران هم نداشتند. و به همين جهت، حجت آنان بر ما تمام بود، و مى توانستند بگويند:  
 
شرك و عصيان و ابطال حق، همه از پدران ما بوده، و تنها آنان مستحق مؤاخذه هستند، ما حقى را نمى فهميديم تا مأمور به احقاق آن شده، و در صورت عصيان آن امر، مورد مؤاخذه قرار بگيريم. پس ما در عين اين كه همه عمر مشرك بوده ايم، مع ذلك هيچ گناهى از ما سر نزده، و هيچ حقى را ابطال نكرده ايم: «أو تقولوا إنما أشرك آباؤنا من قبل و كنا ذرية من بعدهم أفتهلكنا بما فعل المبطلون»، و حرفشان هم حسابى بود.
<span id='link259'><span>
<span id='link259'><span>


۱۳٬۶۹۷

ویرایش