گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۱۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
<span id='link130'><span>
<span id='link130'><span>
==توضيح برخى فقرات حديث جاثليق ==
==توضيح برخى فقرات حديث جاثليق ==
مؤ لف : اينكه جاثليق پرسيد مرا خبر ده از اينكه آيا خداى عزوجل عرش را حمل مى كند يا عرش ، خدا را...؟ ظاهرش اين است كه جاثليق حمل را به معناى بار كردن و به دوش گرفتن معمولى و جسمانى گرفته و در كلام امام (عليه السلام ) كه فرمود: (( خداى عزوجل عرش و آسمانها و زمين را حمل مى كند...(( حمل به معناى تحليليش اخذ شده ، و آن را به قيام وجود اشياء به خداى تعالى تفسير كرده ، و پر واضح است كه با اين حال موجودات عالم ، محمول خدا خواهند بود نه حامل او.
مؤلف: اين كه جاثليق پرسيد: مرا خبر ده از اين كه آيا خداى عزوجل، عرش را حمل مى كند، يا عرش، خدا را...؟ ظاهرش اين است كه جاثليق، «حمل» را به معناى بار كردن و به دوش گرفتن معمولى و جسمانى گرفته، و در كلام امام «عليه السلام» كه فرمود: «خداى عزوجل، عرش و آسمان ها و زمين را حمل مى كند...»، حمل به معناى تحليلی اش اخذ شده، و آن را به قيام وجود اشياء به خداى تعالى تفسير كرده. و پر واضح است كه با اين حال، موجودات عالَم، محمول خدا خواهند بود، نه حامل او.


و لذا وقتى جاثليق اين پاسخ را شنيد از معناى آيه (( و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانيه (( پرسيد، چون ديد حمل به آن معنا جز در خداى سبحان نيست ، و كسى در عالم نيست كه چيزى را به آن معنا حمل كند. و اين با آيه فوق نمى سازد، لذا امام (عليه السلام ) هم آيه را تفسير كرد به حمل علم و فرمود: عرش در اين آيه به معناى علم است .
و لذا وقتى جاثليق اين پاسخ را شنيد، از معناى آيه «و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانية» پرسيد. چون ديد «حمل» به آن معنا، جز در خداى سبحان نيست، و كسى در عالَم نيست كه چيزى را به آن معنا حمل كند، و اين با آيه فوق نمى سازد. لذا امام «عليه السلام» هم، آيه را تفسير كرد به حمل علم و فرمود: «عرش» در اين آيه، به معناى «علم» است.


و چون به حسب ظاهر بين اين دو تفسير مناقضه و اختلاف بود، لذا براى توضيح كلام خود فرمود: مراد از اين علم آن معنايى نيست كه از اين لفظ به ذهن عوام مى رسد، عوام از لفظ علم همان علم حصولى را مى فهمند كه عبارت است از صور نفسانى . بلكه مراد از آن ، نور عظمت و قدرت پروردگار است كه به اذن خدا براى اين حاملين حاضر و شهود شده و همين حضور است كه آن را حمل مى ناميم ، و لذا، هم بدون هيچ منافاتى براى حاملين حمل است و هم براى خداى تعالى همچنانكه افعال ما در عين اينكه حاضر است نزد خود ما و محمول است
و چون به حسب ظاهر، بين اين دو تفسير مناقضه و اختلاف بود، لذا براى توضيح كلام خود فرمود: مراد از اين علم، آن معنايى نيست كه از اين لفظ به ذهن عوام مى رسد. عوام از لفظ علم، همان علم حصولى را مى فهمند كه عبارت است از صور نفسانى، بلكه مراد از آن، نور عظمت و قدرت پروردگار است، كه به اذن خدا، براى اين حاملان حاضر و شهود شده و همين حضور است كه آن را «حمل» مى ناميم. و لذا، هم بدون هيچ منافاتى براى حاملان حمل است و هم براى خداى تعالى، همچنان كه افعال ما در عين اين كه حاضر است نزد خود ما و محمول است
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۰۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۰۴ </center>
براى ما، حاضر نزد خدا و محمول براى او نيز هست ، چون مالك افعال ما او است و او آن را به ما تمليك نموده است .
براى ما، حاضر نزد خدا و محمول براى او نيز هست. چون مالك افعال ما، او است و او، آن را به ما تمليك نموده است.


پس نور عظمت و قدرت الهى كه جميع اشياء به وسيله آن بوجود و به ظهور آمده اند همان عرشى است كه به مادون خود احاطه دارد، و نيز همان نور عبارت است از ملك خدا نسبت به مادون عرش ، و اين نور را هم خداى تعالى حامل است و هم كسانى كه اين نور بر ايشان ظاهر شده ، پس خداى تعالى حامل آن نور و حامل حاملين آن است .
پس نور عظمت و قدرت الهى، كه جميع اشياء به وسيله آن به وجود و به ظهور آمده اند، همان «عرشى» است كه به مادون خود احاطه دارد. و نيز همان نور عبارت است از ملك خدا نسبت به مادون عرش، و اين نور را، هم خداى تعالى حامل است و هم كسانى كه اين نور برايشان ظاهر شده. پس خداى تعالى، حامل آن نور و حامل حاملان آن است.


بنابراين ، عرش و يا استواى بر عرش در جمله (( ثم استوى على العرش (( به معناى ملك خدا و در جمله (( و يحمل عرش ربك (( به معناى علم خدا است ، و اين هر دو به معناى مقامى است كه با آن مقام جميع اشياء ظاهر گشته و تدابير جارى در نظام وجود همه در آن مقام متمركز مى باشد. و به عبارت ديگر اين مقام ، هم مقام ملك است و از آن جميع تدابير صادر مى شود، و هم مقام علم است كه با آن جميع موجودات ظاهر مى گردد.
بنابراين، «عرش» و يا «استواى بر عرش»، در جمله «ثم استوى على العرش»، به معناى ملك خدا، و در جمله «و يحمل عرش ربك»، به معناى علم خدا است، و اين هر دو به معناى مقامى است كه با آن مقام، جميع اشياء ظاهر گشته و تدابير جارى در نظام وجود، همه در آن مقام متمركز مى باشد.  


و اينكه فرمود: (( به عظمت و نورش دلهاى مؤ منين را بينا كرد(( مقصودش اين است كه اين مقام ، مقامى است كه نه تنها تدبير و اداره نظام سعادت جامعه مؤ منين و آن نظامى كه قافله مؤ منين بر طبق آن نظام به سوى خداى سبحان راهپيمايى مى كند، از آن سرچشمه مى گيرد، بلكه نظام شقاوت دشمنان خدا و جاهلين به مقام پروردگار نيز به وسيله آن مقام تدبير مى شود، بلكه از اين هم بالاتر بطور كلى نظام جميع موجودات عالم از آنجا است حال چه موجودات خودشان بدانند و يا از آن غافل باشند.
و به عبارت ديگر، اين مقام، هم مقام ملك است و از آن جميع تدابير صادر مى شود، و هم مقام علم است، كه با آن جميع موجودات ظاهر مى گردد.


و اينكه فرمود: (( و او حيات هر چيز و نور هر چيزى است (( به منزله تعليلى است كه علت و چرايى جمله قبل را كه فرموده بود: (( پس هر چيزى محمول خداى تعالى است (( بيان مى كند، و حاصل آن اين است كه : خداى تعالى كسى است كه به وسيله او هر چيزى هست مى شود، و به وسيله او هر چيزى از چيز ديگرى متمايز مى گردد، و راه مخصوصى كه آن موجود در مسير وجود خود دارد از راهى كه ساير موجودات دارند مشخص مى شود، پس موجودات عالم از ناحيه خود مالك هيچ چيزى نيستند، بلكه خداى سبحان مالك آنها و حامل وجود آنها است .
و اين كه فرمود: «به عظمت و نورش، دل هاى مؤمنان را بينا كرد»، مقصودش اين است كه اين مقام، مقامى است كه نه تنها تدبير و اداره نظام سعادت جامعه مؤمنان و آن نظامى كه قافله مؤمنان بر طبق آن نظام به سوى خداى سبحان راهپيمايى مى كند، از آن سرچشمه مى گيرد؛ بلكه نظام شقاوت دشمنان خدا و جاهلان به مقام پروردگار نيز، به وسيله آن مقام تدبير مى شود، بلكه از اين هم بالاتر به طور كلى نظام جميع موجودات عالَم از آن جا است. حال چه موجودات خودشان بدانند و يا از آن غافل باشند.


و اينكه فرمود: (( او اينجا و آنجا و در بالا و پايين هست ...(( ، مقصودش اين است كه از آنجايى كه قوام هر موجودى به او است و او حافظ و حامل وجود آن است ، از اين جهت هيچ محل و مكانى از او خالى نيست ، و چنان نيست كه او در مكانى باشد و در مكانى نباشد، و وقتى مى گوييم او اينجا هست و يا با فلان موجود هست ، معنايش اين نيست كه او در جاى ديگر و با شخص ديگر نيست ،
و اين كه فرمود: «و او حيات هر چيز و نور هر چيزى است»، به منزله تعليلى است كه علت و چرايى جمله قبل را كه فرموده بود: «پس هر چيزى محمول خداى تعالى است» بيان مى كند، و حاصل آن، اين است كه:
 
خداى تعالى، كسى است كه به وسيله او، هر چيزى هست مى شود، و به وسيله او، هر چيزى از چيز ديگرى متمايز مى گردد، و راه مخصوصى كه آن موجود در مسير وجود خود دارد، از راهى كه ساير موجودات دارند، مشخص مى شود. پس موجودات عالَم از ناحيه خود، مالك هيچ چيزى نيستند، بلكه خداى سبحان، مالك آن ها و حامل وجود آن ها است.
 
و اين كه فرمود: «او، اين جا و آن جا و در بالا و پايين هست...»، مقصودش اين است كه از آن جايى كه قوام هر موجودى به او است و او حافظ و حامل وجود آن است، از اين جهت هيچ محل و مكانى از او خالى نيست، و چنان نيست كه او در مكانى باشد و در مكانى نباشد. و وقتى مى گوييم: او، اين جا هست و يا با فلان موجود هست، معنايش اين نيست كه او در جاى ديگر و با شخص ديگر نيست،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۰۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۰۵ </center>
بلكه معنايش اين است كه خداوند حافظ و حامل آن مكان ، و آن موجود مكانى و محيط به آن است ، و آن مكان و ساير امكنه ، و آن موجودات و ساير موجودات ، همه و همه محفوظ به حفظ خداوند و محمول و محاط اويند.
بلكه معنايش اين است كه: خداوند حافظ و حامل آن مكان، و آن موجود مكانى و محيط به آن است، و آن مكان و ساير امكنه، و آن موجودات و ساير موجودات، همه و همه، محفوظ به حفظ خداوند و محمول و محاط اويند.


اين معنا عبارت اخراى علم فعلى خداوند است ، چون منظور از علم فعلى خداوند به همه موجودات نيز اين است كه هر چيزى در نزد خدا حاضر است ، و وجودش براى او غايب و محجوب نيست ، لذا امام (عليه السلام ) نخست مى فرمايد: (( پس كرسى به آسمانها و زمين و هر چه در آندو و در زير زمين است احاطه دارد(( و با اين جمله به احاطه او اشاره مى فرمايد، و سپس اضافه مى كند كه : (( و ان تجهر بالقول فانه يعلم السر و اخفى (( و با استشهاد به اين آيه ، به علم خداوند اشاره نموده و نتيجه مى گيرد كه پس كرسى كه همان عرش باشد مقام احاطه و تدبير و حفظ خدا و در عين حال مقام علم و حضور نيز هست ، آنگاه اين نتيجه را با آيه (( وسع كرسيه السموات و الارض (( تطبيق مى نمايد.
اين معنا، عبارت اخراى علم فعلى خداوند است. چون منظور از علم فعلى خداوند به همه موجودات نيز اين است كه هر چيزى در نزد خدا حاضر است، و وجودش براى او غايب و محجوب نيست. لذا امام «عليه السلام» نخست مى فرمايد: «پس كرسى به آسمان ها و زمين و هرچه در آن دو و در زير زمين است، احاطه دارد». و با اين جمله، به احاطه او اشاره مى فرمايد، و سپس اضافه مى كند كه: «و إن تجهر بالقول فإنه يعلم السرّ و أخفى»، و با استشهاد به اين آيه، به علم خداوند اشاره نموده و نتيجه مى گيرد كه: پس كرسى كه همان عرش باشد، مقام احاطه و تدبير و حفظ خدا و در عين حال، مقام علم و حضور نيز هست. آنگاه اين نتيجه را با آيه «وسع كرسيه السماوات و الأرض» تطبيق مى نمايد.


و اينكه فرمود: (( و هيچ موجودى كه خداى تعالى در ملكوت خودش ‍ آفريده از تحت اين چهار نور خارج نيست (( گويا اشاره به همان چهار نورى است كه در صدر كلام آن جناب بود. و به زودى - ان شاء الله - در ذيل احاديث معراج راجع به اين چهار نور بحث خواهيم نمود.
و اين كه فرمود: «و هيچ موجودى كه خداى تعالى در ملكوت خودش آفريده، از تحت اين چهار نور خارج نيست»، گويا اشاره به همان چهار نورى است كه در صدر كلام آن جناب بود. و به زودى - إن شاء الله - در ذيل احاديث معراج، راجع به اين چهار نور بحث خواهيم نمود.


و در جمله (( و اين همان ملكوتى است كه خداوند آن را به اقتضاى خود نشان داد(( در حقيقت عرش و ملكوت را يكى دانسته ، و ليكن بايد دانست كه مراد از اين ملك وت ، ملكوت اعلى است ، چون براى خداى تعالى دو ملكوت است يكى اعلى و يكى اسفل و چون عرش مقام اجمال و باطن غيب است لذا همانطورى كه از روايات بعدى هم بر مى آيد عرش به ملكوت اعلى بهتر مى خورد تا به ملكوت اسفل .
و در جمله «و اين، همان ملكوتى است كه خداوند آن را به اقتضاى خود نشان داد»، در حقيقت عرش و ملكوت را يكى دانسته، وليكن بايد دانست كه مراد از اين ملكوت، ملكوت اعلى است. چون براى خداى تعالى، دو ملكوت است: يكى اعلى و يكى اسفل، و چون عرش مقام اجمال و باطن غيب است، لذا همان طورى كه از روايات بعدى هم بر مى آيد، عرش به ملكوت اعلى بهتر مى خورد، تا به ملكوت اسفل.


و اينكه فرمود: (( چطور حاملين عرش مى توانند خدا را حمل كنند...(( كلامى را كه در اول فرموده بود، تاءكيد و تثبيت مى كند، و آن اين بود كه عرش همان مقام حمل وجود موجودات و تقويم آن ها است ، پس ‍ حاملين عرش ، خودشان محمول خداى سبحانند، چون قوام وجودشان به اواست . امام (عليه السلام ) از آنجايى كه اين مقام را مقام علم خداوند دانسته ، لذا از وجود حاملين عرش و همچنين از كمال وجودى آنان به قلب و نور هدايت تعبير كرده و فرموده : (( و حال آنكه به حيات او دلهايشان زنده و به نور او به سوى او راه يافته اند(( .
و اين كه فرمود: «چطور حاملان عرش مى توانند خدا را حمل كنند...»، كلامى را كه در اول فرموده بود، تأكيد و تثبيت مى كند، و آن، اين بود كه «عرش»، همان مقام حمل وجود موجودات و تقويم آن ها است. پس حاملان عرش، خودشان محمول خداى سبحان اند، چون قوام وجودشان به اواست. امام «عليه السلام»، از آن جايى كه اين مقام را مقام علم خداوند دانسته، لذا از وجود حاملان عرش و همچنين از كمال وجودى آنان به قلب و نور هدايت تعبير كرده و فرموده: «و حال آن كه به حيات او، دل هايشان زنده و به نور او، به سوى او راه يافته اند».
<span id='link131'><span>
<span id='link131'><span>
==روايتى ديگر از امام صادق (عليه السلام ) درباره معناى عرش و كرسى ==
==روايتى ديگر از امام صادق (عليه السلام ) درباره معناى عرش و كرسى ==
۱۳٬۷۰۳

ویرایش