گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۲۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۴: خط ۴:




روايتى در بيان مراد از درهاى جهنم در ذيل جمله : «'''لها سبعة ابواب ...'''»
روايتى در بيان مراد از درهاى جهنم در ذيل جمله: «لها سبعة ابواب...»
و در تفسير عياشى از جابر از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : خدمت آن جناب بودم ، عرض كردم : ممكن است بفرماييد تفسير آيه «'''ان عبادى ليس لك عليهم سلطان '''» چيست ؟ فرمود: خداى تعالى در اين جمله مى فرمايد: تو نمى توانى بندگان مرا به بهشت و يا دوزخ وارد كنى .
 
و در تفسير قمى در ذيل جمله «'''لها سبعة ابواب ...'''» از معصوم نقل كرده كه فرمود: خداى تعالى در اين جمله مى فرمايد اهل هر مذهبى از درى وارد مى شوند، و براى بهشت هشت در است .
و در تفسير عياشى از جابر از ابى جعفر (عليه السلام) روايت كرده كه گفت: خدمت آن جناب بودم ، عرض كردم: ممكن است بفرماييد تفسير آيه «ان عبادى ليس لك عليهم سلطان» چيست؟ فرمود: خداى تعالى در اين جمله مى فرمايد: تو نمى توانى بندگان مرا به بهشت و يا دوزخ وارد كنى.
و در الدر المنثور است كه احمد - در كتاب الزهد - از خطاب بن عبد الله روايت كرده كه گفت : على (عليه السلام ) فرمود: هيچ مى دانيد درهاى جهنم چگونه است ؟ ما گفتيم لابد مثل همين ، درهاى دنيا است ، فرمودند: نه و ليكن اينطور است . آنگاه دست خود روى دست گذاشت ( كه اشاره به طبقات آن است ).
 
و در همان كتاب است كه ابن مبارك ، هناد، ابن ابى شيبه ، عبد بن حميد و احمد - در كتاب الزهد - و ابن ابى الدنيا - در كتاب صفة النار - و ابن جرير، ابن ابى حاتم و بيهقى - در كتاب البعث - از چند طريق از على (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : جهنم هفت در دارد، بعضى فوق بعضى ديگر قرار دارد وقتى اولى پر شد دومى را پر مى كنند، آنگاه سومى را تا همه اش پر شود.
و در تفسير قمى در ذيل جمله «لها سبعة ابواب...» از معصوم نقل كرده كه فرمود: خداى تعالى در اين جمله مى فرمايد اهل هر مذهبى از درى وارد مى شوند، و براى بهشت هشت در است.
باز در همان كتاب آمده كه ابن مردويه و خطيب در تاريخش از انس ‍ روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در معناى آيه «'''لكل باب منهم جزء مقسوم '''» فرمود: جزئى از مردم كه به خدا شرك ورزيدند، و جزئى ديگر كه در او شك كردند، و جزئى كه از او غفلت نمودند.
 
مؤ لف اين روايت اجزاى درهاى جهنم را مى شمارد، نه خود درها را. و از ظاهر سياق بر مى آيد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نمى خواهد اجزاء را منحصر در آن سه جزء كند.
و در الدر المنثور است كه احمد - در كتاب الزهد - از خطاب بن عبد الله روايت كرده كه گفت : على (عليه السلام) فرمود: هيچ مى دانيد درهاى جهنم چگونه است؟ ما گفتيم لابد مثل همين ، درهاى دنيا است، فرمودند: نه، وليكن اينطور است. آنگاه دست خود روى دست گذاشت (كه اشاره به طبقات آن است).
و در همان كتاب است كه ابن مردويه از ابوذر روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود براى جهنم درى است كه از آن داخل نمى شود مگر كسى كه عهد مرا در باره اهل بيتم بشكند و خيانت نمايد، و بعد از من خون آنان را بريزد. باز در همان كتاب است كه احمد و ابن حبان و طبرى و ابن مردويه و بيهقى - در كتاب البعث - از عتبة بن عبد الله از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت آورده اند كه فرمود: براى بهشت هشت در و براى جهنم هفت در است ، كه بعضى افضل از بعض ديگر است .
 
و در همان كتاب است كه ابن مبارك ، هناد، ابن ابى شيبه ، عبد بن حميد و احمد - در كتاب الزهد - و ابن ابى الدنيا - در كتاب صفة النار - و ابن جرير، ابن ابى حاتم و بيهقى - در كتاب البعث - از چند طريق از على (عليه السلام) روايت كرده كه گفت: جهنم هفت در دارد، بعضى فوق بعضى ديگر قرار دارد وقتى اولى پر شد دومى را پر مى كنند، آنگاه سومى را تا همه اش پر شود.
 
باز در همان كتاب آمده كه ابن مردويه و خطيب در تاريخش از انس ‍ روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در معناى آيه «لكل باب منهم جزء مقسوم» فرمود: جزئى از مردم كه به خدا شرك ورزيدند، و جزئى ديگر كه در او شك كردند، و جزئى كه از او غفلت نمودند.
 
مؤلف: اين روايت اجزاى درهاى جهنم را مى شمارد، نه خود درها را. و از ظاهر سياق بر مى آيد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نمى خواهد اجزاء را منحصر در آن سه جزء كند.
 
و در همان كتاب است كه ابن مردويه از ابوذر روايت كرده كه گفت: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود براى جهنم درى است كه از آن داخل نمى شود مگر كسى كه عهد مرا در باره اهل بيتم بشكند و خيانت نمايد، و بعد از من خون آنان را بريزد.  
 
باز در همان كتاب است كه احمد و ابن حبان و طبرى و ابن مردويه و بيهقى - در كتاب البعث - از عتبة بن عبدالله از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت آورده اند كه فرمود: براى بهشت هشت در و براى جهنم هفت در است ، كه بعضى افضل از بعض ديگر است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۶۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۶۰ </center>
مؤ لف اين روايات به طورى كه ملاحظه مى فرماييد بيان گذشته ما را تاييد مى كنند.
مؤلف: اين روايات به طورى كه ملاحظه مى فرماييد بيان گذشته ما را تاييد مى كنند.
و در تفسير قمى در ذيل آيه «'''و نزعنا ما فى صدورهم من غل '''» از معصوم نقل كرده كه فرمود: «'''غل '''» به معناى عداوت است .
 
چند روايت در تفسير و بيان مراد جمله : «'''اخوانا على سرر متقابلين '''»
و در تفسير قمى در ذيل آيه «و نزعنا ما فى صدورهم من غل» از معصوم نقل كرده كه فرمود: «غل» به معناى عداوت است.
و در تفسير برهان از حافظ، ابو نعيم از رجال سندش از ابى هريره روايت كرده كه گفت : على بن ابى طالب (عليه السلام ) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرسيد يا رسول الله كداميك از ما در دل تو محبوبتريم ؟ من يا فاطمه ؟ فرمود: فاطمه محبوب تر است نزد من از تو، ولى تو گرانقدرترى از او، و گويا تو را و او را مى بينم كه كنار حوضم مردم را از آن دور ميكنى ، و كنار آن حوض به عدد ستارگان آفتابه هائى هست ، و تو و حسن و حسين و حمزه و جعفر در بهشتيد و چون برادرانى مقابل هم بر تختها قرار داريد، و تو و شيعيانت با من هستيد، آنگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين آيه را قرائت كردند: «'''اخوانا على سرر متقابلين '''» و فرمودند: آنچنان در برابر هم هستيد كه به پشت سر يكديگر نمى نگريد.
 
و نيز در همان كتاب است كه ابن مغازلى - در كتاب المناقب خود بدون سند از زيد بن ارقم روايت كرده كه گفت : بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد شدم ، فرمود: من مى خواهم ميان شما امت عقد اخوت برقرار كنم ، همانطور كه ميان ملائكه برادرى برقرار است آنگاه به على فرمود: تو برادر من هستى ، و سپس تلاوت فرمودند: «'''اخوانا على سرر متقابلين '''» و فرمودند: دوستانى كه دوستيشان براى خداست بعضى به بعضى ديگر نظر مى كنند.
چند روايت در تفسير و بيان مراد جمله: «اخوانا على سرر متقابلين»
مؤ لف : صاحب البرهان اين روايت را از احمد در كتاب مسندش بدون سند از زيد بن ارقم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز نقل كرده ، و روايت مفصل است .
 
در اين دو روايت كه در تفسير «'''على سرر متقابلين '''» فرموده «'''احدى پشت سر ديگرى را نمى نگرد'''» و يا «'''دوستان خدايى بعضى به بعضى نظر مى كنند'''» اشاره فرموده اند به اينكه تقابل در آيه ، كنايه از اين است كه در آنجا ديگر مانند دنيا در پى عيب جويى يكديگر نيستند، چون غل و كينه ها از دلهايشان بيرون رفته است ، و عيب جويى بخاطر كينه درونى است ، و اين خود يك معناى لطيفى است .
و در تفسير برهان از حافظ، ابو نعيم از رجال سندش از ابى هريره روايت كرده كه گفت: على بن ابى طالب (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسيد يا رسول الله كداميك از ما در دل تو محبوبتريم؟ من يا فاطمه؟
 
فرمود: فاطمه محبوب تر است نزد من از تو، ولى تو گرانقدرترى از او، و گويا تو را و او را مى بينم كه كنار حوضم مردم را از آن دور می كنى، و كنار آن حوض به عدد ستارگان آفتابه هائى هست ، و تو و حسن و حسين و حمزه و جعفر در بهشتيد و چون برادرانى مقابل هم بر تختها قرار داريد، و تو و شيعيانت با من هستيد، آنگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) اين آيه را قرائت كردند: «اخوانا على سرر متقابلين» و فرمودند: آن چنان در برابر هم هستيد كه به پشت سر يكديگر نمى نگريد.
 
و نيز در همان كتاب است كه ابن مغازلى - در كتاب المناقب خود بدون سند از زيد بن ارقم روايت كرده كه گفت: بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) وارد شدم، فرمود: من مى خواهم ميان شما امت عقد اخوت برقرار كنم، همان طور كه ميان ملائكه برادرى برقرار است.
 
آنگاه به على فرمود: تو برادر من هستى، و سپس تلاوت فرمودند: «اخوانا على سرر متقابلين» و فرمودند: دوستانى كه دوستی شان براى خداست. بعضى به بعضى ديگر نظر مى كنند.
 
مؤلف: صاحب البرهان اين روايت را از احمد در كتاب مسندش بدون سند از زيد بن ارقم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز نقل كرده، و روايت مفصل است.
 
در اين دو روايت كه در تفسير «على سرر متقابلين» فرموده «احدى پشت سر ديگرى را نمى نگرد» و يا «دوستان خدايى بعضى به بعضى نظر مى كنند» اشاره فرموده اند به اين كه تقابل در آيه، كنايه از اين است كه در آنجا ديگر مانند دنيا در پى عيب جويى يكديگر نيستند، چون غل و كينه ها از دل هايشان بيرون رفته است، و عيب جويى بخاطر كينه درونى است، و اين خود يك معناى لطيفى است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۶۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۶۱ </center>
و استشهاد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آيه از باب تطبيق كلى بر مصداق است ، نه اينكه آيه فقط در باره اهل بيت (عليهمالسلام ) نازل شده باشد، زيرا سياق آيه با اين اختصاص نمى سازد.
و استشهاد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به آيه از باب تطبيق كلى بر مصداق است، نه اين كه آيه فقط در باره اهل بيت (عليهم السلام) نازل شده باشد، زيرا سياق آيه با اين اختصاص نمى سازد.
نظير اين روايت روايتى است كه از على (عليه السلام ) در تفسير آيه نقل شده كه فرموده اند: در باره ما اهل بدر نازل شده و در روايت ديگرى آمده است كه : در باره ابو بكر و عمر نازل شده . و در روايت ديگرى كه از على بن الحسين (عليهماالسلام ) نقل شده فرموده اند: در باره ابو بكر و عمر و على نازل شده . باز در روايت ديگرى آمده كه در حق على و زبير و طلحه نازل شده . و نيز در روايت ديگرى آمده كه در باره على و عثمان و طلحه و زبير نازل شده . و در روايت ديگرى است كه ابن عباس گفت : در باره ده نفر نازل شده : ابو بكر، عمر، عثمان ، على ، طلحه ، زبير، سعد، سعيد، عبد الرحمان بن عوف و عبد الله بن مسعود.
 
و اين روايات به شهادت اختلافى كه در آنها است همه تطبيقاتى است كه راويان حديث ، آيه را با عده اى تطبيق نموده اند، و گر نه خود آيه شريفه و سياق آن با اين معنا كه در باره عده مخصوص نازل شده باشد نمى سازد. و چگونه مى سازد و حال آنكه در مقام بيان قضايى است كه خداى تعالى در بنى نوع بشر از اول خلقت تا به امروز اجراء نموده ، مى باشد و در سياق آن داستان دستور يافتن ملائكه به سجده بر آدم و امتناع ابليس از آن ، و رانده شدنش ، و نقل قضاهاى رانده شده بعد از آن قرار گرفته ، و اين مسائل مربوط به خصوص اشخاص نامبرده نيست .
نظير اين روايت روايتى است كه از على (عليه السلام) در تفسير آيه نقل شده كه فرموده اند: در باره ما اهل بدر نازل شده و در روايت ديگرى آمده است كه: در باره ابوبكر و عمر نازل شده.  
 
و در روايت ديگرى كه از على بن الحسين (عليهما السلام) نقل شده فرموده اند: در باره ابوبكر و عمر و على نازل شده.  
 
باز در روايت ديگرى آمده كه در حق على و زبير و طلحه نازل شده. و نيز در روايت ديگرى آمده كه در باره على و عثمان و طلحه و زبير نازل شده.  
 
و در روايت ديگرى است كه ابن عباس گفت: در باره ده نفر نازل شده: ابوبكر، عمر، عثمان، على، طلحه، زبير، سعد، سعيد، عبدالرحمان بن عوف و عبدالله بن مسعود.
 
و اين روايات به شهادت اختلافى كه در آن ها است همه تطبيقاتى است كه راويان حديث، آيه را با عده اى تطبيق نموده اند، و گرنه خود آيه شريفه و سياق آن با اين معنا كه در باره عده مخصوص نازل شده باشد نمى سازد.  
 
و چگونه مى سازد و حال آن كه در مقام بيان قضايى است كه خداى تعالى در بنى نوع بشر از اول خلقت تا به امروز اجراء نموده، مى باشد و در سياق آن داستان دستور يافتن ملائكه به سجده بر آدم و امتناع ابليس از آن ، و رانده شدنش، و نقل قضاهاى رانده شده بعد از آن قرار گرفته ، و اين مسائل مربوط به خصوص اشخاص نامبرده نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۶۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۶۲ </center>
<span id='link176'><span>
<span id='link176'><span>
==آيات ۴۹ - ۸۴،سوره حجر ==
==آيات ۴۹ - ۸۴ سوره حجر ==
نَبىْ عِبَادِى أَنى أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(۴۹)
نَبىْ عِبَادِى أَنى أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(۴۹)
وَ أَنَّ عَذَابى هُوَ الْعَذَاب الاَلِيمُ(۵۰)
وَ أَنَّ عَذَابى هُوَ الْعَذَاب الاَلِيمُ(۵۰)
خط ۶۴: خط ۹۳:
فَأَخَذَتهُمُ الصيْحَةُ مُصبِحِينَ(۸۳)
فَأَخَذَتهُمُ الصيْحَةُ مُصبِحِينَ(۸۳)
فَمَا أَغْنى عَنهُم مَّا كانُوا يَكْسِبُونَ (۸۴)
فَمَا أَغْنى عَنهُم مَّا كانُوا يَكْسِبُونَ (۸۴)
ترجمه آيات
 
«'''ترجمه آيات'''»
 
بندگان مرا خبر ده كه بدرستى من از آمرزگار مهربانم (۴۹)
بندگان مرا خبر ده كه بدرستى من از آمرزگار مهربانم (۴۹)
و (نيز خبر ده ) كه عذاب من همانا عذابى دردناكست (۵۰)
 
و (نيز خبر ده ) كه عذاب من همانا عذابى دردناك است (۵۰)
 
و با خبرشان ساز از داستان ميهمانان ابراهيم (۵۱)
و با خبرشان ساز از داستان ميهمانان ابراهيم (۵۱)
آن روزى كه بر او در آمدند، و سلام گفتند: او گفت : ما از شما بيمناكيم (۵۲)
آن روزى كه بر او در آمدند، و سلام گفتند: او گفت : ما از شما بيمناكيم (۵۲)
گفتند نترس كه ما ( آمده ايم تا) تو را به فرزندى دانا بشارت دهيم (۵۳)
گفتند نترس كه ما ( آمده ايم تا) تو را به فرزندى دانا بشارت دهيم (۵۳)
گفت آيا بشارتم مى دهيد ( به فرزنددار شدن ) با اين پيرى و ضعف كه مراست ، ديگر چه بشارتى بمن مى دهيد؟ (۵۴)
گفت آيا بشارتم مى دهيد ( به فرزنددار شدن ) با اين پيرى و ضعف كه مراست ، ديگر چه بشارتى بمن مى دهيد؟ (۵۴)
گفتند به حق بشارتت مى دهيم ، از نوميدان مباش (۵۵)
گفتند به حق بشارتت مى دهيم ، از نوميدان مباش (۵۵)
گفت جز گمراهان چه كسى از رحمت پروردگارش مايوس مى شود (۵۶)
گفت جز گمراهان چه كسى از رحمت پروردگارش مايوس مى شود (۵۶)
پرسيد: اى فرستادگان (خدا) براى چه مهمى آمده ايد (۵۷)
پرسيد: اى فرستادگان (خدا) براى چه مهمى آمده ايد (۵۷)
گفتند: مامور عذاب قومى مجرميم (۵۸)
گفتند: مامور عذاب قومى مجرميم (۵۸)
مگر خاندان لوط كه همگيشان را از عذاب نجات مى دهيم (۵۹)
مگر خاندان لوط كه همگيشان را از عذاب نجات مى دهيم (۵۹)
مگر همسرش را، كه چنين تقدير كرده ايم كه او از باقى ماندگان در محل عذاب باشد (۶۰)
مگر همسرش را، كه چنين تقدير كرده ايم كه او از باقى ماندگان در محل عذاب باشد (۶۰)
پس وقتى فرستادگان به خاندان لوط وارد شدند (۶۱)
پس وقتى فرستادگان به خاندان لوط وارد شدند (۶۱)
گفت شما مردمى ناشناسيد (۶۲)
گفت شما مردمى ناشناسيد (۶۲)
گفتند، نه ، بلكه براى همان امرى كه قومت در آن شك داشتند (و باور نمى كردند) آمده ايم (۶۳)
گفتند، نه ، بلكه براى همان امرى كه قومت در آن شك داشتند (و باور نمى كردند) آمده ايم (۶۳)
و ما به حق نزد تو آمده ايم ، و ما راست گويانيم (۶۴)
و ما به حق نزد تو آمده ايم ، و ما راست گويانيم (۶۴)
پس خاندانت را شبانه بيرون ببر، و خودت دنبالشان براه بيفت ، و مواظب باش احدى از شما به پشت سر خود ننگرد، و راهى كه مامور شده ايد بگيريد و برويد (۶۵)
پس خاندانت را شبانه بيرون ببر، و خودت دنبالشان براه بيفت ، و مواظب باش احدى از شما به پشت سر خود ننگرد، و راهى كه مامور شده ايد بگيريد و برويد (۶۵)
و به او رسانديم كه اين امر قضائى است رانده شده كه صبحگاهان ، نسل اين مردم بر افتادنى است (۶۶)
و به او رسانديم كه اين امر قضائى است رانده شده كه صبحگاهان ، نسل اين مردم بر افتادنى است (۶۶)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۶۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۶۴ </center>
از آن سو مردم شهر در حالى كه به يكديگر مژده مى دادند به طرف خانه لوط هجوم آوردند، (۶۷)
از آن سو مردم شهر در حالى كه به يكديگر مژده مى دادند به طرف خانه لوط هجوم آوردند، (۶۷)
لوط گفت اينان ميهمانان منند، مرا رسوا مكنيد (۶۸)
لوط گفت اينان ميهمانان منند، مرا رسوا مكنيد (۶۸)
و از خدا بترسيد، و مرا خوار مسازيد (۶۹)
و از خدا بترسيد، و مرا خوار مسازيد (۶۹)
گفتند مگر به تو نگفتيم كسى را به خانه ات راه مده (۷۰)
گفتند مگر به تو نگفتيم كسى را به خانه ات راه مده (۷۰)
لوط (از ناچارى دختران خود را عرضه كرد تا شايد از تجاوز ميهمانانش ‍ صرفنظر كنند و) گفت اگر هم مى خواهيد كارى بكنيد اين دختران من حاضرند (۷۱)
لوط (از ناچارى دختران خود را عرضه كرد تا شايد از تجاوز ميهمانانش ‍ صرفنظر كنند و) گفت اگر هم مى خواهيد كارى بكنيد اين دختران من حاضرند (۷۱)
به جان تو اى محمد كه قوم نامبرده در مستى خود آنچنان بودند كه نمى فهميدند چه مى كنند (۷۲)
به جان تو اى محمد كه قوم نامبرده در مستى خود آنچنان بودند كه نمى فهميدند چه مى كنند (۷۲)
پس ناگهان در هنگام طلوع آفتاب صيحه اى كارشان بساخت (۷۳)
پس ناگهان در هنگام طلوع آفتاب صيحه اى كارشان بساخت (۷۳)
و ما شهرشان را زيرو رو كرديم و سنگى از سجيل بر آنان بباريديم (۷۴)
و ما شهرشان را زيرو رو كرديم و سنگى از سجيل بر آنان بباريديم (۷۴)
در اين داستان آياتى است براى مردم متفرس و چيز فهم (۷۵)
در اين داستان آياتى است براى مردم متفرس و چيز فهم (۷۵)
و هم در راهى است استوار (۷۶)
و هم در راهى است استوار (۷۶)
آرى در اين داستان آيتى است براى مؤ منين (۷۷)
 
آرى در اين داستان آيتى است براى مؤمنين (۷۷)
 
و به درستى كه اصحاب ايكه ستمكاران بودند (۷۸)
و به درستى كه اصحاب ايكه ستمكاران بودند (۷۸)
ما از ايشان انتقام گرفتيم ، و بدرستيكه اين دو قوم بر سر شاهراهى قرار دارند (۷۹)
ما از ايشان انتقام گرفتيم ، و بدرستيكه اين دو قوم بر سر شاهراهى قرار دارند (۷۹)
اصحاب حجر هم فرستادگان خدا را تكذيب كردند (۸۰)
اصحاب حجر هم فرستادگان خدا را تكذيب كردند (۸۰)
و هر چه ما معجزه برايشان فرستاديم از آن اعراض نمودند (۸۱)
 
از كوهها خانه ها مى كندند در حالى كه خاطر جمع و در امن بودند (۸۲)
و هرچه ما معجزه برايشان فرستاديم از آن اعراض نمودند (۸۱)
 
از كوه ها خانه ها مى كندند در حالى كه خاطر جمع و در امن بودند (۸۲)
 
ولى صيحه ايشان را در صبحگاهى بگرفت (۸۳)
ولى صيحه ايشان را در صبحگاهى بگرفت (۸۳)
و آنچه زحمت كشيده بودند بدردشان نخورد (۸۴)
و آنچه زحمت كشيده بودند بدردشان نخورد (۸۴)
بيان آيات
 
<span id='link177'><span>
<span id='link177'><span>
==بشارت و انذار در يك داستان و ارتباط آن با داستانهاى قبل ==
==بشارت و انذار در يك داستان و ارتباط آن با داستان هاى قبل ==
بعد از آنكه خداى تعالى پيرامون استهزائى كه مشركين به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و كتاب نازل بر او، و همچنين پيرامون اقتراح آنان كه بايد ملائكه را بياورد و اينكه اگر ملائكه را هم بياورد ايمان نخواهند آورد، با روشن ترين بيان بحث فرمود، اينك در اين آيات شروع به نصيحت آنان نموده ، در دو آيه اول بشارت و انذار مى دهد، و آنگاه با ذكر داستانى كه جامع هر دو جهت است - يعنى داستان ميهمانان ابراهيم (عليه السلام ) كه براى او بشارت آورده بودند، آن هم بشارتى كه هيچ انتظارش را نداشت ، و براى قوم لوط (عليه السلام ) عذاب آورده بودند، آن هم عذابى كه از شديدترين عذابها بود - مطلب را تاييد فرمود.
 
«'''بیان آیات'''»
 
بعد از آن كه خداى تعالى پيرامون استهزائى كه مشركين به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و كتاب نازل بر او، و همچنين پيرامون اقتراح آنان كه بايد ملائكه را بياورد و اينكه اگر ملائكه را هم بياورد ايمان نخواهند آورد، با روشن ترين بيان بحث فرمود.
 
اينك در اين آيات شروع به نصيحت آنان نموده ، در دو آيه اول بشارت و انذار مى دهد، و آنگاه با ذكر داستانى كه جامع هر دو جهت است - يعنى داستان ميهمانان ابراهيم (عليه السلام) كه براى او بشارت آورده بودند، آن هم بشارتى كه هيچ انتظارش را نداشت ، و براى قوم لوط (عليه السلام) عذاب آورده بودند، آن هم عذابى كه از شديدترين عذابها بود - مطلب را تاييد فرمود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۶۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۶۵ </center>
و سپس با اشاره اى اجمالى به داستان «'''اصحاب ايكه '''» كه قوم شعيب (عليه السلام ) بودند و اصحاب حجر كه مردم و قوم صالح (عليه السلام ) بودند تاييد ديگرى كرد.
و سپس با اشاره اى اجمالى به داستان «اصحاب ايكه» كه قوم شعيب (عليه السلام) بودند و اصحاب حجر كه مردم و قوم صالح (عليه السلام) بودند تاييد ديگرى كرد.
<span id='link178'><span>
<span id='link178'><span>
==از مغفرت خدا ماءيوس و از رحمت او نااميد نباشيد ==
==از رحمت و مغفرت خدا نااميد نباشيد ==
نَبىْ عِبَادِى أَنى أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ وَ أَنَّ عَذَابى هُوَ الْعَذَاب الاَلِيمُ
«'''نَبىْ عِبَادِى أَنى أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ وَ أَنَّ عَذَابى هُوَ الْعَذَاب الاَلِيمُ'''»:
مقصود از كلمه «'''عبادى '''» بطورى كه از سياق آيات استفاده مى شود مطلق بندگان است ، و سخن آن كس كه گفته «'''مراد از آن همان متقين و يا مخلصين است كه قبلا گفتگويش بود'''» سخنى است غير قابل اعتناء.
 
و اگر هر دو جمله را اسميه آورد و بر سرشان «'''ان '''» در آورد - كه دلالت بر تاكيد دارد - و نيز ضمير فصل آورد، يعنى در اول فرمود: «'''انا الغفور ...'''» و در دومى فرمود: «'''هو العذاب '''»، و اگر بر سر خبر «'''الغفور'''» و «'''العذاب '''» الف و لام آورد، همه براى اين است كه صفات مذكور در آيه را تاكيد كند و بفهماند مغفرت و رحمت ، و اليم بودن عذاب ، به آخرين درجه و نهايت حد خود رسيده اند، بطورى كه ديگر نمى توان با هيچ مقياسى آنها را اندازه گيرى نمود، و چيزى را با آنها قياس كرد.
مقصود از كلمه «عبادى» به طورى كه از سياق آيات استفاده مى شود مطلق بندگان است، و سخن آن كس كه گفته «مراد از آن همان متقين و يا مخلصين است كه قبلا گفتگويش بود» سخنى است غير قابل اعتناء.
آرى ، هيچ مغفرت و رحمتى نيست مگر اينكه ممكن است فرض شود كه مانعى نگذارد آن مغفرت و رحمت به ما برسد، و يا اندازه گيرى بتواند آن را اندازه بگيرد، و يا حدى برايش معين نمايد. ولى خداى تعالى چنين نيست كه كسى بتواند جلو مغفرت او را بگيرد (لا معقب لحكمه ) و يا بدون مشيت او، امرى آن را تحديد نمايد.
 
پس با اينحال ديگر جائز نيست كسى از مغفرت او مايوس و از روح و رحمتش نااميد گردد، زيرا نمى توان اين ياس و نوميدى را به مانعى كه جلو مغفرت خدا را بگيرد توجيه نمود، تنها چيزى كه مايه وحشت است و بايد هم باشد ترس از خود خداى تعالى است . همچنانكه بعد از آيه مربوط به مغفرت و رحمت كه دارد: «'''لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم '''» دنبالش فرموده «'''و انيبوا الى ربكم '''».
و اگر هر دو جمله را اسميه آورد و بر سرشان «ان» در آورد - كه دلالت بر تاكيد دارد - و نيز ضمير فصل آورد، يعنى در اول فرمود: «انا الغفور» و در دومى فرمود: «هو العذاب»، و اگر بر سر خبر «الغفور» و «العذاب»، الف و لام آورد، همه براى اين است كه صفات مذكور در آيه را تاكيد كند و بفهماند مغفرت و رحمت، و اليم بودن عذاب، به آخرين درجه و نهايت حد خود رسيده اند، به طورى كه ديگر نمى توان با هيچ مقياسى آن ها را اندازه گيرى نمود، و چيزى را با آن ها قياس كرد.
 
آرى، هيچ مغفرت و رحمتى نيست مگر اينكه ممكن است فرض شود كه مانعى نگذارد آن مغفرت و رحمت به ما برسد، و يا اندازه گيرى بتواند آن را اندازه بگيرد، و يا حدى برايش معين نمايد. ولى خداى تعالى چنين نيست كه كسى بتواند جلو مغفرت او را بگيرد (لا معقب لحكمه) و يا بدون مشيت او، امرى آن را تحديد نمايد.
 
پس با اين حال ديگر جائز نيست كسى از مغفرت او مايوس و از روح و رحمتش نااميد گردد، زيرا نمى توان اين ياس و نوميدى را به مانعى كه جلو مغفرت خدا را بگيرد توجيه نمود، تنها چيزى كه مايه وحشت است و بايد هم باشد ترس از خود خداى تعالى است. همچنان كه بعد از آيه مربوط به مغفرت و رحمت كه دارد: «لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم»، دنبالش فرموده «و انيبوا الى ربكم».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه : ۲۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه : ۲۶۶ </center>
و نيز كسى نيست كه عذاب او را سبك شمرده ، يا احتمال دهد كه روزى خداى تعالى نتواند عذاب كند و يا از مكر او ايمن شود، چون خدا غالب بر امر خويش است «'''و الله غالب على امره '''» و كسى نمى توانند از مكر او ايمن شود مگر مردم زيانكار: «'''و لا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون '''».
و نيز كسى نيست كه عذاب او را سبك شمرده، يا احتمال دهد كه روزى خداى تعالى نتواند عذاب كند و يا از مكر او ايمن شود، چون خدا غالب بر امر خويش است «و الله غالب على امره» و كسى نمى توانند از مكر او ايمن شود مگر مردم زيانكار: «و لا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون».
<span id='link179'><span>
<span id='link179'><span>
==بيان آيات مربوط به ورود مهمانان ابراهيم (ع ) ==
==بيان آيات مربوط به ورود مهمانان ابراهيم«ع» ==
وَ نَبِّئْهُمْ عَن ضيْفِ إِبْرَهِيمَ
«'''وَ نَبِّئْهُمْ عَن ضيْفِ إِبْرَاهِيمَ'''»:
 
«'''ضيف '''» به معناى ميهمان است كه هم بر يك نفر اطلاق مى شود و هم بر جمع ، و چه بسا كه جمع آن «'''اضياف '''» و «'''ضيوف '''» و«'''ضيفان '''» بيايد و ليكن به طورى كه گفته شد فصيح تر همان است كه در تثنيه و جمع هم به شكل مفرد آورده شود، براى اينكه اين كلمه در اصل مصدر بوده ، و مصدر بطور كلى در تثنيه و جمع ، مفرد مى آيد.
«'''ضيف '''» به معناى ميهمان است كه هم بر يك نفر اطلاق مى شود و هم بر جمع ، و چه بسا كه جمع آن «'''اضياف '''» و «'''ضيوف '''» و«'''ضيفان '''» بيايد و ليكن به طورى كه گفته شد فصيح تر همان است كه در تثنيه و جمع هم به شكل مفرد آورده شود، براى اينكه اين كلمه در اصل مصدر بوده ، و مصدر بطور كلى در تثنيه و جمع ، مفرد مى آيد.
و مراد از «'''ضيف ابراهيم '''» ملائكه مكرمى است كه براى بشارت به او و اينكه به زودى صاحب فرزند مى شود، و براى هلاكت قوم لوط، فرستاده شدند. و اگر آنان را ضيف (ميهمان ) ناميده ، براى اين بوده كه بصورت ميهمان بر او وارد شدند. «'''اذ دخلوا عليه فقالوا سلاما قال انا منكم وجلون قالوا لا توجل انا نبشرك بغلام عليم '''».
و مراد از «'''ضيف ابراهيم '''» ملائكه مكرمى است كه براى بشارت به او و اينكه به زودى صاحب فرزند مى شود، و براى هلاكت قوم لوط، فرستاده شدند. و اگر آنان را ضيف (ميهمان ) ناميده ، براى اين بوده كه بصورت ميهمان بر او وارد شدند. «'''اذ دخلوا عليه فقالوا سلاما قال انا منكم وجلون قالوا لا توجل انا نبشرك بغلام عليم '''».
۱۳٬۹۱۶

ویرایش