گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۴: خط ۷۴:


==قضاء تشريعى خداوند به نپرستيدن جز او ==
==قضاء تشريعى خداوند به نپرستيدن جز او ==
وَ قَضى رَبُّك أَلاتَعْبُدُوا إِلاإِيَّاهُ
«'''وَ قَضى رَبُّك أَلاتَعْبُدُوا إِلاإِيَّاهُ'''»:
 
جمله ((الاتعبدوا الااياه (() نفى واستثناء وكلمه ((اءن (( مصدريه است ، ممكن هم هست بگوئيم ((لاتعبدوا...(( نهى واستثناء وكلمه ((اءن (( مصدريه ويا مفسرّه است وبه هر حال مجموع مستثنى و مستثنى منه به دوجمله تقسيم مى شود، نظير اين كه بگوئيم ((اورا بپرستيد(( و((غير اورا نپرستيد(( وبه وجه ديگر، برگشت هر دو جمله به يك حكم است ، وآن اينكه ((بايد اورا با اخلاص ‍ بپرستيد((
جمله ((الاتعبدوا الااياه (() نفى واستثناء وكلمه ((اءن (( مصدريه است ، ممكن هم هست بگوئيم ((لاتعبدوا...(( نهى واستثناء وكلمه ((اءن (( مصدريه ويا مفسرّه است وبه هر حال مجموع مستثنى و مستثنى منه به دوجمله تقسيم مى شود، نظير اين كه بگوئيم ((اورا بپرستيد(( و((غير اورا نپرستيد(( وبه وجه ديگر، برگشت هر دو جمله به يك حكم است ، وآن اينكه ((بايد اورا با اخلاص ‍ بپرستيد((
واين جمله چه برگشت به دوجمله كند وچه به يك جمله ، در هر حال چيزى است كه قضاى الهى متعلق بدان شده است ، البته قضاى تشريعى خدا كه متعلق به احكام ومسائل تشريعى مى شود، ومعناى يكطرفى كردن وحكم قاطع مولوى نمودن را مى رساند، واين قضاء همانطور كه شامل اوامر خدا مى شود شامل نواهى اونيز مى گردد، همانطور كه احكام مثبته را يكطرفى مى كند احكام منفيه را نيز يكطرفى مى كند، به همين جهت فرمود: ((وقضى ربّك (( زيرا اگر فرموده بود: ((وامر ربّك ان لاتعبدوا...(( صحيح نبود زيرا معنايش اين مى شد كه خدا امر كرده جز اورا نپرستيد(( وحال آنكه نهى كرده از اينكه غير اورا نپرستند ومحتاج به نوعى تاءويل وتجوز مى شد.
واين جمله چه برگشت به دوجمله كند وچه به يك جمله ، در هر حال چيزى است كه قضاى الهى متعلق بدان شده است ، البته قضاى تشريعى خدا كه متعلق به احكام ومسائل تشريعى مى شود، ومعناى يكطرفى كردن وحكم قاطع مولوى نمودن را مى رساند، واين قضاء همانطور كه شامل اوامر خدا مى شود شامل نواهى اونيز مى گردد، همانطور كه احكام مثبته را يكطرفى مى كند احكام منفيه را نيز يكطرفى مى كند، به همين جهت فرمود: ((وقضى ربّك (( زيرا اگر فرموده بود: ((وامر ربّك ان لاتعبدوا...(( صحيح نبود زيرا معنايش اين مى شد كه خدا امر كرده جز اورا نپرستيد(( وحال آنكه نهى كرده از اينكه غير اورا نپرستند ومحتاج به نوعى تاءويل وتجوز مى شد.
خط ۸۱: خط ۸۲:
حتى كافرى كه منكر صانع است نيز مشرك است ، زيرا با اينكه فطرت ساده اش حكم مى كند بر اينكه براى عالم صانعى است مع ذلك امر تدبير عالم را به دست ماده ويا طبيعت ويا دهر مى داند.
حتى كافرى كه منكر صانع است نيز مشرك است ، زيرا با اينكه فطرت ساده اش حكم مى كند بر اينكه براى عالم صانعى است مع ذلك امر تدبير عالم را به دست ماده ويا طبيعت ويا دهر مى داند.
وچون مساءله همانطور كه گفتيم مساءله مهمى بود، لذا آن را قبل از سايراحكام ذكر كرد، با اينكه آن احكام هم هر يك در جاى خود بسيار اهميت دارند، مانند عقوق والدين وندادن حقوق واجب مالى و اسراف وتبذير وفرزند كشى وزنا وقتل نفس وخوردن مال يتيم و عهدشكنى وكم فروشى وپيروى غير علم وتكبر ورزيدن ، وبا اينكه مساءله اخلاص در عبادت را بر اينها مقدم داشت در آخر وبعد از شمردن اينها مجددا همين اخلاص را خاطر نشان ساخته واز شرك نهى فرمود.
وچون مساءله همانطور كه گفتيم مساءله مهمى بود، لذا آن را قبل از سايراحكام ذكر كرد، با اينكه آن احكام هم هر يك در جاى خود بسيار اهميت دارند، مانند عقوق والدين وندادن حقوق واجب مالى و اسراف وتبذير وفرزند كشى وزنا وقتل نفس وخوردن مال يتيم و عهدشكنى وكم فروشى وپيروى غير علم وتكبر ورزيدن ، وبا اينكه مساءله اخلاص در عبادت را بر اينها مقدم داشت در آخر وبعد از شمردن اينها مجددا همين اخلاص را خاطر نشان ساخته واز شرك نهى فرمود.
وَ بِالْوَلِدَيْنِ إِحْسناً
 
«'''وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْساناً'''»:
 
اين جمله عطف است بر جمله قبلى ومعنايش چنين است ((پروردگارت چنين حكم رانده كه : تحسنوا بالوالدين احسانا(( و احسان در فعل ، مقابل بدى وآزار است .
اين جمله عطف است بر جمله قبلى ومعنايش چنين است ((پروردگارت چنين حكم رانده كه : تحسنوا بالوالدين احسانا(( و احسان در فعل ، مقابل بدى وآزار است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۹.۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۹.۱ </center>
خط ۹۸: خط ۱۰۱:
<span id='link73'><span>
<span id='link73'><span>
==امر به تواضع وخضوع در برابر والدين ودعا براى آنها ==
==امر به تواضع وخضوع در برابر والدين ودعا براى آنها ==
وَ اخْفِض لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّب ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانى صغِيراً(۲۴)
«'''وَ اخْفِض لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّب ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانى صغِيراً'''»:
 
كلمه ((خفض جناح (( (پر وبال گستردن ) كنايه است از مبالغه در تواضع وخضوع زبانى وعملى ، واين معنا از همان صحنه اى گرفته شده كه جوجه بال وپر خود را باز مى كند تا مهر ومحبت مادر را تحريك نموده واورا به فراهم ساختن غذا وادار سازد، وبه همين جهت كلمه جناح را مقيد به ذلت كرده وفرمود: ((جناح الذل (( ومعناى آيه اين است كه : ((انسان بايد در معاشرت وگفتگوى با پدر ومادر طورى روبروشود كه پدر ومادر تواضع وخضوع اورا احساس كنند، وبفهمند كه اوخود را در برابر ايشان خوار مى دارد، ونسبت به ايشان مهر و رحمت دارد((
كلمه ((خفض جناح (( (پر وبال گستردن ) كنايه است از مبالغه در تواضع وخضوع زبانى وعملى ، واين معنا از همان صحنه اى گرفته شده كه جوجه بال وپر خود را باز مى كند تا مهر ومحبت مادر را تحريك نموده واورا به فراهم ساختن غذا وادار سازد، وبه همين جهت كلمه جناح را مقيد به ذلت كرده وفرمود: ((جناح الذل (( ومعناى آيه اين است كه : ((انسان بايد در معاشرت وگفتگوى با پدر ومادر طورى روبروشود كه پدر ومادر تواضع وخضوع اورا احساس كنند، وبفهمند كه اوخود را در برابر ايشان خوار مى دارد، ونسبت به ايشان مهر و رحمت دارد((
اين در صورتى است كه ((ذل (( به معناى خوارى باشد، واگربه معناى مطاوعه باشد از گستردن بال مرغان جوجه دار ماءخوذ شده كه از در مهر ومحبت بال خود را براى جوجه هاى خود باز مى كنند تا آنها را زير پر خود جمع آورى نمايند، واز سرما وشكار شدن حفظ كنند.
اين در صورتى است كه ((ذل (( به معناى خوارى باشد، واگربه معناى مطاوعه باشد از گستردن بال مرغان جوجه دار ماءخوذ شده كه از در مهر ومحبت بال خود را براى جوجه هاى خود باز مى كنند تا آنها را زير پر خود جمع آورى نمايند، واز سرما وشكار شدن حفظ كنند.
خط ۱۰۵: خط ۱۰۹:
مؤ لف : ليكن آيه بيش از اين دلالت ندارد كه دعاى فرزند در مظنّه اجابت است وچنين دعائى بى خاصيت نيست ، زيرا هم گفتيم كه ممكن است به اجابت رسد وهم اينكه ادبى است دينى كه فرزند از آن استفاده مى برد، ولودر موردى مستجاب نشود، وپدر ومادر از آن بهره مند نگردند، علاوه بر اين ، مرحوم طبرسى دعا را مختص به حال بعد از مرگ پدر ومادر دانسته ، وحال آنكه آيه شريفه مطلق است .
مؤ لف : ليكن آيه بيش از اين دلالت ندارد كه دعاى فرزند در مظنّه اجابت است وچنين دعائى بى خاصيت نيست ، زيرا هم گفتيم كه ممكن است به اجابت رسد وهم اينكه ادبى است دينى كه فرزند از آن استفاده مى برد، ولودر موردى مستجاب نشود، وپدر ومادر از آن بهره مند نگردند، علاوه بر اين ، مرحوم طبرسى دعا را مختص به حال بعد از مرگ پدر ومادر دانسته ، وحال آنكه آيه شريفه مطلق است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱۱ </center>
رَّبُّكمْ أَعْلَمُ بِمَا فى نُفُوسِكمْ إِن تَكُونُوا صلِحِينَ فَإِنَّهُ كانَ لِلاَوَّبِينَ غَفُوراً(۲۵)
«'''رَّبُّكمْ أَعْلَمُ بِمَا فى نُفُوسِكمْ إِن تَكُونُوا صالِحِينَ فَإِنَّهُ كانَ لِلاَوَّابِينَ غَفُوراً'''»:
 
سياق آيات حكم مى كند كه اين آيه نيز متعلق به مطالب آيات قبل (در باره پدر ومادر) باشد، بنابراين بايد گفت اين آيه ، متعرض آن حالى است كه احيانا از فرزند حركت ناگوارى سرزده كه پدر ومادر از وى رنجيده ومتاءذى شده اند، واگر صريحا اسم فرزند را نياورده واسم آن عمل را هم نبرده ، براى اين بوده است كه بفهماند همانطور كه مرتكب شدن به اين اعمال سزاوار نيست ، بيان آن نيز مصلحت نبوده ونبايد بازگوشود.
سياق آيات حكم مى كند كه اين آيه نيز متعلق به مطالب آيات قبل (در باره پدر ومادر) باشد، بنابراين بايد گفت اين آيه ، متعرض آن حالى است كه احيانا از فرزند حركت ناگوارى سرزده كه پدر ومادر از وى رنجيده ومتاءذى شده اند، واگر صريحا اسم فرزند را نياورده واسم آن عمل را هم نبرده ، براى اين بوده است كه بفهماند همانطور كه مرتكب شدن به اين اعمال سزاوار نيست ، بيان آن نيز مصلحت نبوده ونبايد بازگوشود.
پس اينكه فرمود: ((ربّكم اعلم بما فى نفوسكم (( معنايش اين است كه پروردگار شما از خود شما بهتر مى داند كه چه حركتى كرديد واين مقدمه است براى بعدش كه مى فرمايد: ((ان تكونوا صالحين (( و مجموعا معنايش اين مى شود كه اگر شما صالح باشيد وخداوند هم اين صلاح را درنفوس وارواح شما ببيند، اونسبت به توبه كاران آمرزنده است .
پس اينكه فرمود: ((ربّكم اعلم بما فى نفوسكم (( معنايش اين است كه پروردگار شما از خود شما بهتر مى داند كه چه حركتى كرديد واين مقدمه است براى بعدش كه مى فرمايد: ((ان تكونوا صالحين (( و مجموعا معنايش اين مى شود كه اگر شما صالح باشيد وخداوند هم اين صلاح را درنفوس وارواح شما ببيند، اونسبت به توبه كاران آمرزنده است .
ودر جمله ((فانّه كان للاوّابين غفورا(( كلمه ((اوابين (( به معناى برگشت كنندگان به سوى خداست كه در هر گناهى كه مى خواهند انجام دهند به ياد خدا افتاده وبر مى گردند. واين تعبير از قبيل بيان عام در مورد خاص است .
ودر جمله ((فانّه كان للاوّابين غفورا(( كلمه ((اوابين (( به معناى برگشت كنندگان به سوى خداست كه در هر گناهى كه مى خواهند انجام دهند به ياد خدا افتاده وبر مى گردند. واين تعبير از قبيل بيان عام در مورد خاص است .
ومعنايش اين است كه اگر شما صالح باشيد وخداوند هم اين صلاح را در روح شما ببيند وشما در يك لغزشى كه نسبت به والدين خود مرتكب شديد به سوى خدا بازگشت كرده وتوبه نموديد، خداوند شما را مى آمرزد، براى اينكه اوهمواره در باره اوابين (وبازگشت كنندگان ) غفور وبخشنده بوده است .
ومعنايش اين است كه اگر شما صالح باشيد وخداوند هم اين صلاح را در روح شما ببيند وشما در يك لغزشى كه نسبت به والدين خود مرتكب شديد به سوى خدا بازگشت كرده وتوبه نموديد، خداوند شما را مى آمرزد، براى اينكه اوهمواره در باره اوابين (وبازگشت كنندگان ) غفور وبخشنده بوده است .
وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسكِينَ وَ ابْنَ السبِيلِ
 
«'''وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسكِينَ وَ ابْنَ السبِيلِ'''»:
 
در مباحث گذشته در نظائر اين آيه شريفه مطالب مربوط به آن گذشت ، و از همين آيه معلوم مى شود كه انفاق به ذى القربى ومسكينان ودر راه ماندگان از احكامى است كه قبل از هجرت واجب شده است ، براى اينكه اين آيه مكى است ودر سوره مكى قرار دارد.
در مباحث گذشته در نظائر اين آيه شريفه مطالب مربوط به آن گذشت ، و از همين آيه معلوم مى شود كه انفاق به ذى القربى ومسكينان ودر راه ماندگان از احكامى است كه قبل از هجرت واجب شده است ، براى اينكه اين آيه مكى است ودر سوره مكى قرار دارد.
وَ لاتُبَذِّرْ تَبْذِيراً(۲۶) إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوَنَ الشيَطِينِ وَ كانَ الشيْطنُ لِرَبِّهِ كَفُوراً(۲۷)
«'''وَ لاتُبَذِّرْ تَبْذِيراً * إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوَنَ الشيَاطِينِ وَ كانَ الشيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً'''»:
 
صاحب مجمع البيان فرموده است ((تبذير(( به معناى پاشيدن با اسراف است ، ودر واقع از بذر افشانى گرفته شده است ، منتهى فرقى كه با آن دارد اين است كه افشاندن در آنجا به منظور استفاده است ودر اسراف به منظور افساد، وبه همين جهت در هر جا كه به منظور اصلاح باشد ((تبذير(( گفته نمى شود، هر چند كه زياد باشد.
صاحب مجمع البيان فرموده است ((تبذير(( به معناى پاشيدن با اسراف است ، ودر واقع از بذر افشانى گرفته شده است ، منتهى فرقى كه با آن دارد اين است كه افشاندن در آنجا به منظور استفاده است ودر اسراف به منظور افساد، وبه همين جهت در هر جا كه به منظور اصلاح باشد ((تبذير(( گفته نمى شود، هر چند كه زياد باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱۲ </center>
خط ۱۲۳: خط ۱۳۱:
واز آنچه گذشت اين معنا روشن گرديد كه چرا اول شيطان را به صيغه جمع (شياطين ) وبعدا به صيغه مفرد (شيطان ) آورد، آيه كريمه ابتدا خواسته بفهماند كه هر اسراف كننده اى برادر شيطان خويش است ، پس ‍ همه اسراف كاران برادران شيطانهايند. واما در تعبير دوم كه مفرد آورد، گفتيم مقصود از آن يا پدر شيطانها است كه نامش ابليس است ويا مقصود جنس شيطان است .
واز آنچه گذشت اين معنا روشن گرديد كه چرا اول شيطان را به صيغه جمع (شياطين ) وبعدا به صيغه مفرد (شيطان ) آورد، آيه كريمه ابتدا خواسته بفهماند كه هر اسراف كننده اى برادر شيطان خويش است ، پس ‍ همه اسراف كاران برادران شيطانهايند. واما در تعبير دوم كه مفرد آورد، گفتيم مقصود از آن يا پدر شيطانها است كه نامش ابليس است ويا مقصود جنس شيطان است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱۳ </center>
وَ إِمَّا تُعْرِضنَّ عَنهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّك تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّيْسوراً(۲۸)
«'''وَ إِمَّا تُعْرِضنَّ عَنهُمُ ابْتِغَاءَ رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّك تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّيْسوراً'''»:
 
جمله ((امّا تعرضّن (( در اصل ((ان تعرض (( بوده و((ماى (( زائده بر سر ((ان (( شرطى در آمد تا نون تاكيد بتواند بر سر ((تعرض (( در آيد.
جمله ((امّا تعرضّن (( در اصل ((ان تعرض (( بوده و((ماى (( زائده بر سر ((ان (( شرطى در آمد تا نون تاكيد بتواند بر سر ((تعرض (( در آيد.
شهادت سياق دليل بر اين است كه گفتار در باره انفاق مالى بوده ، پس ‍ مراد از جمله ((امّا تعرضنّ عنهم (( اعراض از كسى است كه مالى درخواست كرده تا در سد جوع ورفع حاجتش مصرف كند، ومقصود از آن ، هر اعراضى آنهم به هر صورت كه باشد نيست ، بلكه تنها آن قسم اعراضى است كه دستش تهى است ونمى تواند مساعدتى به وى بكند، ولى ماءيوس هم نيست ، احتمال مى دهد كه بعدا پولدار شود، ووى را كمك كند، به دليل اينكه دنبالش مى فرمايد: ((بتغاء رحمة من ربّك ترجوها(( يعنى اينكه تواز ايشان اعراض مى كنى نه از اين بابست كه مال دارى ونمى خواهى بدهى ، ونه از اين باب كه ندارى واز به دست آمدن آن هم ماءيوسى ، بلكه از اين بابست كه الان ندارى ولى اميدوار هستى كه به دستت بيايد، وبه ايشان بدهى ، ودر طلب رحمت پروردگار خود هستى .
شهادت سياق دليل بر اين است كه گفتار در باره انفاق مالى بوده ، پس ‍ مراد از جمله ((امّا تعرضنّ عنهم (( اعراض از كسى است كه مالى درخواست كرده تا در سد جوع ورفع حاجتش مصرف كند، ومقصود از آن ، هر اعراضى آنهم به هر صورت كه باشد نيست ، بلكه تنها آن قسم اعراضى است كه دستش تهى است ونمى تواند مساعدتى به وى بكند، ولى ماءيوس هم نيست ، احتمال مى دهد كه بعدا پولدار شود، ووى را كمك كند، به دليل اينكه دنبالش مى فرمايد: ((بتغاء رحمة من ربّك ترجوها(( يعنى اينكه تواز ايشان اعراض مى كنى نه از اين بابست كه مال دارى ونمى خواهى بدهى ، ونه از اين باب كه ندارى واز به دست آمدن آن هم ماءيوسى ، بلكه از اين بابست كه الان ندارى ولى اميدوار هستى كه به دستت بيايد، وبه ايشان بدهى ، ودر طلب رحمت پروردگار خود هستى .
خط ۱۳۲: خط ۱۴۱:
<span id='link75'><span>
<span id='link75'><span>
==نهى از افراط وتفريط در انفاق ==
==نهى از افراط وتفريط در انفاق ==
وَ لاتجْعَلْ يَدَك مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِك وَ لاتَبْسطهَا كلَّ الْبَسطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً محْسوراً(۲۹)
«'''وَ لاتجْعَلْ يَدَك مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِك وَ لاتَبْسطهَا كلَّ الْبَسطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً محْسوراً'''»:
 
((دست به گردن بستن (( كنايه است از خرج نكردن وخسيس بودن و خوددارى از بخشش نمودن ، درست مقابل ((بسط يد(( است كه كنايه از بذل وبخشش مى باشد واين كه هر چه به دستش آيد از دست خود فروبريزد، بطورى كه هيچ چيز براى خود باقى نمى گذارد، مانند كسى كه كاملا دست خود را در مقابل باران گشوده وحتى قطره اى از آن در دست وى باقى نمى ماند، واين تعبير بليغ ‌ترين ورساترين تعبير در مورد نهى از افراط وتفريط در انفاق است .
((دست به گردن بستن (( كنايه است از خرج نكردن وخسيس بودن و خوددارى از بخشش نمودن ، درست مقابل ((بسط يد(( است كه كنايه از بذل وبخشش مى باشد واين كه هر چه به دستش آيد از دست خود فروبريزد، بطورى كه هيچ چيز براى خود باقى نمى گذارد، مانند كسى كه كاملا دست خود را در مقابل باران گشوده وحتى قطره اى از آن در دست وى باقى نمى ماند، واين تعبير بليغ ‌ترين ورساترين تعبير در مورد نهى از افراط وتفريط در انفاق است .
وجمله ((فتقعد ملوما محسورا(( فرع جمله ((ولاتبسطها...(( است ، وكلمه ((محسور(( از ماده ((حسر(( است كه به معناى انقطاع ويا عريان شدن است ودر اين آيه اين معنا را مى رساند كه دست خويش تا به آخر مگشاى وبيش از حد دست ودلباز نباش كه ممكن است روزى زانوى غم بغل كرده ودستت از همه جا بريده شود وديگر نتوانى خود را در اجتماع ظاهر ساخته وبا مردم معاشرت كنى .
وجمله ((فتقعد ملوما محسورا(( فرع جمله ((ولاتبسطها...(( است ، وكلمه ((محسور(( از ماده ((حسر(( است كه به معناى انقطاع ويا عريان شدن است ودر اين آيه اين معنا را مى رساند كه دست خويش تا به آخر مگشاى وبيش از حد دست ودلباز نباش كه ممكن است روزى زانوى غم بغل كرده ودستت از همه جا بريده شود وديگر نتوانى خود را در اجتماع ظاهر ساخته وبا مردم معاشرت كنى .
بعضى گفته اند كه جمله ((فتقعد ملوما محسورا(( متفرع است بر هر دوجمله (((ولاتجعل يدك ...(( و((ولاتبسطها كلّ البسط(() نه تنها به جمله آخرى (ولاتبسطها كل البسط) ومعنايش اين است كه اگر از خرج كردن خوددارى كنى وبخل بورزى سرانجام ملامت ومذمت شده ودر گوشه اى خواهى نشست ، واگر زياده روى كنى حسرت خورده ومغموم وپشيمان خواهى شد.
بعضى گفته اند كه جمله ((فتقعد ملوما محسورا(( متفرع است بر هر دوجمله (((ولاتجعل يدك ...(( و((ولاتبسطها كلّ البسط(() نه تنها به جمله آخرى (ولاتبسطها كل البسط) ومعنايش اين است كه اگر از خرج كردن خوددارى كنى وبخل بورزى سرانجام ملامت ومذمت شده ودر گوشه اى خواهى نشست ، واگر زياده روى كنى حسرت خورده ومغموم وپشيمان خواهى شد.
اشكال اين حرف اين است كه معلوم نيست جمله ((ولاتبسطها...(( در مقام نهى از تبذير واسراف باشد، وحتى معلوم نيست دادن تمامى اموال در راه خدا اسراف باشد، هر چند كه با همين آيه از آن نهى شده باشد، زيرا قبلا هم گفتيم كه در مفهوم ((تبذير((، ((افساد(( نهفته است واسراف در راه خدا افساد نيست ، ومعنى ندارد كه چنين عملى كه نه خودش فاسد مى شود ونه چيزى را فاسد مى كند حسرت واندوه در پى داشته باشد.
اشكال اين حرف اين است كه معلوم نيست جمله ((ولاتبسطها...(( در مقام نهى از تبذير واسراف باشد، وحتى معلوم نيست دادن تمامى اموال در راه خدا اسراف باشد، هر چند كه با همين آيه از آن نهى شده باشد، زيرا قبلا هم گفتيم كه در مفهوم ((تبذير((، ((افساد(( نهفته است واسراف در راه خدا افساد نيست ، ومعنى ندارد كه چنين عملى كه نه خودش فاسد مى شود ونه چيزى را فاسد مى كند حسرت واندوه در پى داشته باشد.
إِنَّ رَبَّك يَبْسط الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيراً(۳۰)
 
«'''إِنَّ رَبَّك يَبْسط الرِّزْقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرَا بَصِيراً'''»:
 
از ظاهر سياق بر مى آيد كه اين آيه در مقام تعليل مطالب آيه قبل است كه از افراط وتفريط در انفاق نهى مى كرد.
از ظاهر سياق بر مى آيد كه اين آيه در مقام تعليل مطالب آيه قبل است كه از افراط وتفريط در انفاق نهى مى كرد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱۵ </center>
ومعنايش اين است كه اين داءب وسنت پروردگار است كه بر هر كس ‍ بخواهد روزى دهد فراخ وگشايش دهد وبراى هر كه نخواهد، تنگ بگيرد وسنت اوچنين نيست كه بى حساب وبى اندازه فراخ سازد ويا بكلى قطع كند، آرى اومصلحت بندگان را رعايت مى كند، چرا كه اوبه حال بندگان خود خبير وبينا است ، تونيز سزاوار است چنين كنى و متخلق به اخلاق خدا گردى وراه وسط واعتدال را پيش گرفته از افراط وتفريط بپرهيزى . بعضى از مفسرين گفته اند كه آيه مورد بحث ، آيه قبل را بدين نحوتعليل مى كند كه ((بسط رزق (( و((قبض آن (( كار خداست ، وتونبايد چنين كارى كنى ، چرا كه اين كار از شؤ ون الوهيت و مختص به ذات پروردگار است ، واما توبايد ميانه روى كنى بدون اين كه از راه اعتدال به سوى افراط ويا تفريط بگرائى .
ومعنايش اين است كه اين داءب وسنت پروردگار است كه بر هر كس ‍ بخواهد روزى دهد فراخ وگشايش دهد وبراى هر كه نخواهد، تنگ بگيرد وسنت اوچنين نيست كه بى حساب وبى اندازه فراخ سازد ويا بكلى قطع كند، آرى اومصلحت بندگان را رعايت مى كند، چرا كه اوبه حال بندگان خود خبير وبينا است ، تونيز سزاوار است چنين كنى و متخلق به اخلاق خدا گردى وراه وسط واعتدال را پيش گرفته از افراط وتفريط بپرهيزى . بعضى از مفسرين گفته اند كه آيه مورد بحث ، آيه قبل را بدين نحوتعليل مى كند كه ((بسط رزق (( و((قبض آن (( كار خداست ، وتونبايد چنين كارى كنى ، چرا كه اين كار از شؤ ون الوهيت و مختص به ذات پروردگار است ، واما توبايد ميانه روى كنى بدون اين كه از راه اعتدال به سوى افراط ويا تفريط بگرائى .
بعضى ديگر در معناى تعليل مذكور حرفهاى ديگرى زده اند كه وجوهى بعيد از اعتبار است .
بعضى ديگر در معناى تعليل مذكور حرفهاى ديگرى زده اند كه وجوهى بعيد از اعتبار است .
وَ لاتَقْتُلُوا أَوْلَدَكُمْ خَشيَةَ إِمْلَقٍ نحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطئاً كَبِيراً(۳۱)
 
«'''وَ لاتَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشيَةَ إِمْلَاقٍ نحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطئاً كَبِيراً'''»:
 
 
((املاق (( به معناى فقر وندارى است ، ودر مفردات گفته است كه ((خطاة (( به معناى انحراف از جهت است واين چند قسم تصور مى شود:
((املاق (( به معناى فقر وندارى است ، ودر مفردات گفته است كه ((خطاة (( به معناى انحراف از جهت است واين چند قسم تصور مى شود:
۱ - تصميم به كارى بگيرد كه اراده وانجامش شايسته نيست وبلكه زشت مى باشد، خلاصه تصميم واراده خطاء باشد، واين بارزترين مصداق خطاء است كه آدمى بدان مرتكب شده ودچار مى گردد. ودر تعبير چنين خطائى گفته مى شود: ((خطى ء يخطا وخطا(( وآيات زير به همين معنا است ان قتلهم كان خطا كبيرا(( و((وان كنّا لخاطئين ((
۱ - تصميم به كارى بگيرد كه اراده وانجامش شايسته نيست وبلكه زشت مى باشد، خلاصه تصميم واراده خطاء باشد، واين بارزترين مصداق خطاء است كه آدمى بدان مرتكب شده ودچار مى گردد. ودر تعبير چنين خطائى گفته مى شود: ((خطى ء يخطا وخطا(( وآيات زير به همين معنا است ان قتلهم كان خطا كبيرا(( و((وان كنّا لخاطئين ((
۱۴٬۲۹۷

ویرایش