گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵: خط ۵:


<span id='link281'><span>
<span id='link281'><span>
==معناى اين كه درباره مشركان فرمود: و ما قدروا الله حق قدره ==
==معناى اين كه درباره مشركان فرمود: «قدر خدا را، آن گونه که باید، نشناخته اند»==
وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ...
«'''وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ...'''»:


قدر هر چيز، همان مقدار و اندازه آن است ، حال يا اندازه حجمش ، يا عددش ، يا وزنش ، يا امثال آن . ولى همين كلمه را به طور استعاره در امور معنوى هم ، يعنى در مقام و منزلت نيز به كار مى برند.
قدر هر چيز، همان مقدار و اندازه آن است. حال يا اندازۀ حجمش، يا عددش، يا وزنش، يا امثال آن. ولى همين كلمه را به طور استعاره، در امور معنوى هم، يعنى در مقام و منزلت نيز به كار مى برند.


پس اينكه فرمود: ((و نمى توانند خدا را آن طور كه حق اندازه گيرى او است ، اندازه بگيرند((، تمثيلى است براى اينكه مردم آن طور كه بايد خدا را نمى شناسند، چون از حيث معاد و برگشت اشياء به او، كه جمله ((و الاءرض جميعا قبضته يوم القيامة (( - تا آخر سوره - آن را افاده مى كند او را نمى شناسند.  
پس اين كه فرمود: «و نمى توانند خدا را آن طور كه حق اندازه گيرى او است، اندازه بگيرند»، تمثيلى است براى اين كه: مردم، آن طور كه بايد خدا را نمى شناسند. چون از حيث معاد و برگشت اشياء به او، كه جملۀ «وَ الأرضُ جَمِيعاً قَبضَتُهُ يَومَ القِيَامَة» - تا آخر سوره - آن را افاده مى كند، او را نمى شناسند.  


چون در اين جمله اين معنا را خاطر نشان مى كند كه در روز قيامت تمامى اسباب از سببيت مى افتند و دست خلق از همه آنها بريده مى شود، تنها يك سبب مى ماند و آن هم خداى مسبب الاسباب است . و در آن روز زمين را قبضه مى كند، آسمانها را درهم مى پيچد، و براى مردن همه زنده ها، و زنده شدنشان در صور مى دمد، و زنى به نور پروردگارش نورانى مى گردد، و كتاب را مى گذارند و انبياء و شهداء را مى آورند، و بين خلق داورى مى شود، و هر كسى آنچه را كه كرده به طور كامل دريافت مى كند، و مجرمين را به سوى آتش و متقين را به سوى بهشت مى برند. خوب ، خدايى كه چنين شانى در مالكيت و تصرف دارد اگر كسى او را با اين شؤ ون بشناسد، همين شناسايى ايجاب مى كند كه تنها به سوى او روى آورد و به كلى از غير او اعراض كند.
چون در اين جمله، اين معنا را خاطر نشان مى كند كه:


و ليكن مشركين چون ايمانى به معاد ندارند پس در حقيقت قدر خدا را به حقيقت قدردانى ندانسته و نشناخته اند، و بدين سبب بوده كه از پرستش او اعراض نموده به پرستش غير او پرداخته اند.
در روز قيامت، تمامى اسباب از سببيت مى افتند و دست خلق از همۀ آن ها بريده مى شود. تنها يك سبب مى ماند و آن هم، خداى «مسبّبُ الاسباب» است.
 
و در آن روز، زمين را قبضه مى كند، آسمان ها را در هم مى پيچد، و براى مُردن همۀ زنده ها، و زنده شدن شان، در صور مى دمد، و زمین، به نور پروردگارش نورانى مى گردد، و كتاب را مى گذارند و انبياء و شهداء را مى آورند، و بين خلق داورى مى شود، و هر كسى، آنچه را كه كرده، به طور كامل دريافت مى كند، و مجرمان را به سوى آتش و متقين را به سوى بهشت مى برند.
 
خوب، خدايى كه چنين شأنى در مالكيت و تصرف دارد، اگر كسى او را با اين شؤون بشناسد، همين شناسايى ايجاب مى كند كه تنها به سوى او روى آورد و به كلّى، از غير او اعراض كند.
 
وليكن مشركان، چون ايمانى به معاد ندارند، پس در حقيقت، «قدر خدا» را به حقيقت قدردانى ندانسته و نشناخته اند. و بدين سبب بوده كه از پرستش او اعراض نموده، به پرستش غير او پرداخته اند.
<span id='link282'><span>
<span id='link282'><span>


۱۴٬۳۷۲

ویرایش