گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۴۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۸۴: خط ۸۴:
<span id='link398'><span>
<span id='link398'><span>


==اشاره به غرض سوره مباركه ملك ==
==محتوای سوره مباركه مُلك ==
غرض اين سوره بيان عموميت ربوبيت خداى تعالى براى تمامى عالم است ، در مقابل
<center> «'''بیان آیات'''» </center>
 
غرض اين سوره، بيان عموميت ربوبيت خداى تعالى، براى تمامى عالَم است، در مقابل
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۸۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۸۴ </center>
مسلك وثنى ها كه معتقدند براى هر يك از نواحى عالم ربى جداگانه كه يا از خيل فرشتگان است ، و يا از مخلوقات ديگر، و خداى عزوجل رب همه عالم نيست ، بلكه تنها رب آن ارباب است و بس .
مسلك وثنى ها كه معتقدند براى هر يك از نواحى عالَم، ربّى جداگانه است كه يا از خيل فرشتگان است، و يا از مخلوقات ديگر، و خداى عزّوجلّ، ربّ همۀ عالَم نيست، بلكه تنها ربّ آن ارباب است و بس.
و به همين جهت در سوره بسيارى از نعمت هاى الهى از خلقت و تدبير را نام مى برد، چون در حقيقت ذكر اين نعمت ها استدلالى است بر ربوبيت عامه الهى .
 
و نيز به همين مناسبت است كه سخن را با كلمه «'''تبارك '''» آغاز كرده ، چون اين كلمه به معناى كثرت صدور بركات از ناحيه خداى عزوجل است ، و نيز مكرر جناب ربوبى را به صفت رحمان كه مبالغه در رحمت است مى ستايد، چون رحمت ، همان عطيه در قبال استدعاى حاجتمند است ، و در اين سوره سخنى هم از انذار و تهديد آمده ، و در آخر به مساءله حشر و قيامت منتهى مى گردد.
و به همين جهت، در این سوره بسيارى از نعمت هاى الهى، از خلقت و تدبير را نام مى برد. چون در حقيقت، ذكر اين نعمت ها استدلالى است بر ربوبيت عامّۀ الهى.
و مضامين آيات آن به دو مساءله خلاصه مى شود: يكى دعوت به يگانگى او در ربوبيت را بپذيرند، و دوم اينكه به معاد معتقد شوند و اين سوره به شهادت سياق آياتش در مكّه نازل شده است .
 
تَبَرَك الَّذِى بِيَدِهِ الْمُلْك وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ
و نيز به همين مناسبت است كه سخن را با كلمه «تَبَارَكَ» آغاز كرده. چون اين كلمه به معناى كثرت صدور بركات از ناحيه خداى عزوجل است. و نيز مكرر جناب ربوبى را به صفت رحمان كه مبالغه در رحمت است، مى ستايد. چون رحمت، همان عطيه در قبال استدعاى حاجتمند است. و در اين سوره، سخنى هم از انذار و تهديد آمده، و در آخر به مسأله حشر و قيامت منتهى مى گردد.
 
و مضامين آيات آن، به دو مسأله خلاصه مى شود: يكى دعوت به يگانگى او در ربوبيت را بپذيرند. و دوم اين كه به معاد معتقد شوند. و اين سوره، به شهادت سياق آياتش، در مكّه نازل شده است.
 
«'''تَبَارَك الَّذِى بِيَدِهِ الْمُلْك وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ'''»:
 
كلمه «'''تبارك '''» درباره هر چيزى استعمال شود از كثرت صدور خيرات و بركات از آن چيز خبر مى دهد.
كلمه «'''تبارك '''» درباره هر چيزى استعمال شود از كثرت صدور خيرات و بركات از آن چيز خبر مى دهد.
افاده كمال تسلط خدا بر ملك در جمله «'''بيده الملك '''»
افاده كمال تسلط خدا بر ملك در جمله «'''بيده الملك '''»
و جمله «'''الذى بيده الملك '''» از آنجا كه مطلق است شامل تمامى ملك مى گردد، و اين تعبير يعنى «'''خدايى كه ملك به دست اوست '''» استعاره به كنايه است ، مى خواهد به طور كنايه از كمال تسلط خدا بر ملك خبر دهد، و بفهماند آن چنان ملك در مشت او است كه به هر نحو بخواهد در آن تصرف مى كند، همانطور كه يك انسان نيرومند موم را در دست خود به هر شكل بخواهد در مى آورد و مى چرخاند، پس خداى تعالى به نفس خود مالك هر چيز و از هر جهت است ، و نيز مالك ملك هر مالك ديگر است .
و جمله «'''الذى بيده الملك '''» از آنجا كه مطلق است شامل تمامى ملك مى گردد، و اين تعبير يعنى «'''خدايى كه ملك به دست اوست '''» استعاره به كنايه است ، مى خواهد به طور كنايه از كمال تسلط خدا بر ملك خبر دهد، و بفهماند آن چنان ملك در مشت او است كه به هر نحو بخواهد در آن تصرف مى كند، همانطور كه يك انسان نيرومند موم را در دست خود به هر شكل بخواهد در مى آورد و مى چرخاند، پس خداى تعالى به نفس خود مالك هر چيز و از هر جهت است ، و نيز مالك ملك هر مالك ديگر است .
پس توصيف خداى عزوجل به اينكه ملك به دست اوست ، توصيفى وسيع تر از توصيف او به «'''مليك '''» در جمله «'''عند مليك مقتدر'''»، و صريح تر و مؤ كدتر است از توصيف او در جمله «'''له الملك '''».
پس توصيف خداى عزوجل به اينكه ملك به دست اوست ، توصيفى وسيع تر از توصيف او به «'''مليك '''» در جمله «'''عند مليك مقتدر'''»، و صريح تر و مؤ كدتر است از توصيف او در جمله «'''له الملك '''».
و جمله «'''و هو على كل شى ء قدير'''» اشاره است به اينكه قدرت خداى تعالى محدود
و جمله «'''و هو على كل شى ء قدير'''» اشاره است به اينكه قدرت خداى تعالى محدود
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۸۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۸۵ </center>
به هيچ حدى و منتهى به هيچ نهايتى نيست ، و لازمه اطلاق ملك هم به حسب سياق همين است ، هر چند كه صرف نظر از سياق ، مطلق آوردن ملك (كه از صفات فعل است ) از لوازم اطلاق قدرت است كه از صفات ذات است .
به هيچ حدى و منتهى به هيچ نهايتى نيست ، و لازمه اطلاق ملك هم به حسب سياق همين است ، هر چند كه صرف نظر از سياق ، مطلق آوردن ملك (كه از صفات فعل است ) از لوازم اطلاق قدرت است كه از صفات ذات است .
در اين آيه شريفه علاوه بر آنچه افاده نمود، اشاره اى هم به حجتى دارد كه با آن حجت بر امكان معاد استدلال مى شود، و توضيحش به زودى مى آيد.
در اين آيه شريفه علاوه بر آنچه افاده نمود، اشاره اى هم به حجتى دارد كه با آن حجت بر امكان معاد استدلال مى شود، و توضيحش به زودى مى آيد.
=== وجه اينكه فرمود: ===
== وجه اين كه فرمود: خلق الموت و الحیاة ==
«'''خلق الموت ...'''»
«'''الَّذِى خَلَقَ الْمَوْت وَ الحَْيَوةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكمْ أَحْسنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ'''»:
الَّذِى خَلَقَ الْمَوْت وَ الحَْيَوةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكمْ أَحْسنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ
 
كلمه «'''حيات '''» در مورد چيزى بكار مى رود كه آن حالتى دارد كه به خاطر داشتن آن حالت داراى شعور و اراده شده است . و كلمه موت به معناى نداشتن آن حالت است ، چيزى كه هست به طورى كه از تعليم قرآن برمى آيد معناى ديگرى به خود گرفته ، و آن عبارت از است كه همان موجود داراى شعور و اراده از يكى از مراحل زندگى به مرحله اى ديگر منتقل شود، قرآن كريم صرف اين انتقال را موت خوانده با اينكه منتقل شونده شعور و اراده خود را از دست نداده ، همچنان كه از آيه «'''نحن قدرنا بينكم الموت ... فيما لا تعلمون '''» اين معنا استفاده مى شد، بنا بر ديگر نبايد پرسيد: چرا در آيه مورد بحث فرموده : «'''خدا موت و حيات را آفريده '''» مگر مرگ هم آفريدنى است ؟ چون گفتيم : از تعليم قرآن برمى آيد كه مرگ به معناى عدم حيات نيست ، بلكه به معناى انتقال است . امرى وجودى كه مانند حيات خلقت پذير است .
كلمه «'''حيات '''» در مورد چيزى بكار مى رود كه آن حالتى دارد كه به خاطر داشتن آن حالت داراى شعور و اراده شده است . و كلمه موت به معناى نداشتن آن حالت است ، چيزى كه هست به طورى كه از تعليم قرآن برمى آيد معناى ديگرى به خود گرفته ، و آن عبارت از است كه همان موجود داراى شعور و اراده از يكى از مراحل زندگى به مرحله اى ديگر منتقل شود، قرآن كريم صرف اين انتقال را موت خوانده با اينكه منتقل شونده شعور و اراده خود را از دست نداده ، همچنان كه از آيه «'''نحن قدرنا بينكم الموت ... فيما لا تعلمون '''» اين معنا استفاده مى شد، بنا بر ديگر نبايد پرسيد: چرا در آيه مورد بحث فرموده : «'''خدا موت و حيات را آفريده '''» مگر مرگ هم آفريدنى است ؟ چون گفتيم : از تعليم قرآن برمى آيد كه مرگ به معناى عدم حيات نيست ، بلكه به معناى انتقال است . امرى وجودى كه مانند حيات خلقت پذير است .
علاوه بر اين اگر مرگ را امر عدمى بگيريم ، همانطور كه عامه مردم هم چنين مى پندارند، باز خلقت پذير هست ، چون اين عدم با عدمهاى صرف فرق دارد و مانند كورى و تاريكى ، عدم ملكه است ، كه حظى از وجود دارد.
علاوه بر اين اگر مرگ را امر عدمى بگيريم ، همانطور كه عامه مردم هم چنين مى پندارند، باز خلقت پذير هست ، چون اين عدم با عدمهاى صرف فرق دارد و مانند كورى و تاريكى ، عدم ملكه است ، كه حظى از وجود دارد.
جمله «'''ليبلوكم ايكم احسن عملا'''» بيانگر هدف از خلقت موت و حيات است ، و با در نظر گرفتن اينكه كلمه «'''بلاء'''» (كه مصدر ليبلوكم است ) به معناى امتحان است ، معناى آيه چنين مى شود: خداى تعالى شما را اينطور آفريده كه نخست موجودى زنده باشيد، و سپس بميريد، و اين نوع از خلقت مقدمى و امتحانى است ، و براى اين است كه به اين وسيله خوب شما از بدتان متمايز شود، معلوم شود كدامتان از ديگران بهتر عمل مى كنيد، و معلوم است كه اين امتحان و اين تمايز براى هدفى ديگر است ، براى پاداش و كيفرى است كه بشر با آن مواجه خواهد شد.
جمله «'''ليبلوكم ايكم احسن عملا'''» بيانگر هدف از خلقت موت و حيات است ، و با در نظر گرفتن اينكه كلمه «'''بلاء'''» (كه مصدر ليبلوكم است ) به معناى امتحان است ، معناى آيه چنين مى شود: خداى تعالى شما را اينطور آفريده كه نخست موجودى زنده باشيد، و سپس بميريد، و اين نوع از خلقت مقدمى و امتحانى است ، و براى اين است كه به اين وسيله خوب شما از بدتان متمايز شود، معلوم شود كدامتان از ديگران بهتر عمل مى كنيد، و معلوم است كه اين امتحان و اين تمايز براى هدفى ديگر است ، براى پاداش و كيفرى است كه بشر با آن مواجه خواهد شد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۸۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۸۶ </center>
مفاد اينكه درر تعليل آفرينش موت و حيات فرمود: «'''ليبلوكم ايكم احسن عملا'''»
مفاد اينكه در تعليل آفرينش موت و حيات فرمود: «'''ليبلوكم ايكم احسن عملا'''»
 
آيه مورد بحث علاوه بر مفادى كه گفتيم افاده مى كند، اشاره اى هم به اين نكته دارد كه مقصود بالذّات از خلقت رساندن جزاى خير به بندگان بوده ، چون در اين آيه سخنى از گناه و كار زشت و كيفر نيامده ، تنها عمل خوب را ذكر كرده و فرموده خلقت حيات و موت براى اين است كه معلوم شود كداميك عملش بهتر است . پس صاحبان عمل نيك مقصود اصلى از خلقتند، و اما ديگران به خاطر آنان خلق شده اند.
آيه مورد بحث علاوه بر مفادى كه گفتيم افاده مى كند، اشاره اى هم به اين نكته دارد كه مقصود بالذّات از خلقت رساندن جزاى خير به بندگان بوده ، چون در اين آيه سخنى از گناه و كار زشت و كيفر نيامده ، تنها عمل خوب را ذكر كرده و فرموده خلقت حيات و موت براى اين است كه معلوم شود كداميك عملش بهتر است . پس صاحبان عمل نيك مقصود اصلى از خلقتند، و اما ديگران به خاطر آنان خلق شده اند.
ذيل آيه هم كه مى فرمايد: «'''و هو العزيز الغفور'''» مطالب صدر را تاءييد نموده مى فهماند او عزيز است ، چون ملك مطلق و قدرت مطلقه خاص ‍ او است ، پس هيچ كس نيست كه بر او غالب شود، و اگر مخالفين و عاصيان خود را قدرت مخالفت و عصيان داده به منظور آزمايش بوده ، و به زودى از آنان انتقام مى گيرد. و نيز مى فهماند او غفور است ، چون از بسيارى گناهان در دنيا عفو مى كند، و بسيارى از آنها را به طورى كه وعده داده در آخرت مى آمرزد.
ذيل آيه هم كه مى فرمايد: «'''و هو العزيز الغفور'''» مطالب صدر را تاءييد نموده مى فهماند او عزيز است ، چون ملك مطلق و قدرت مطلقه خاص ‍ او است ، پس هيچ كس نيست كه بر او غالب شود، و اگر مخالفين و عاصيان خود را قدرت مخالفت و عصيان داده به منظور آزمايش بوده ، و به زودى از آنان انتقام مى گيرد. و نيز مى فهماند او غفور است ، چون از بسيارى گناهان در دنيا عفو مى كند، و بسيارى از آنها را به طورى كه وعده داده در آخرت مى آمرزد.
و در عين حال با آوردن اين دو نام ، هم عاصيان را تخويف كرد و هم تطميع نمود، چون وقتى اين دو نام در سياق دعوت ذكر شوند، تخويف و تطميع را مى رساند.
و در عين حال با آوردن اين دو نام ، هم عاصيان را تخويف كرد و هم تطميع نمود، چون وقتى اين دو نام در سياق دعوت ذكر شوند، تخويف و تطميع را مى رساند.
اين را هم بايد دانست كه مضمون آيه شريفه صرف ادعاى بدون دليل نيست ، و آنطور كه بعضى پنداشته اند نمى خواهد مساءله خلقت مرگ و زندگى را براى آزمايش ، در دلها تلقين كند. بلكه مقدمه اى بديهى و يا نزديك به بديهى است كه به لزوم و ضرورت بعث براى جزا حكم مى كند. براى اينكه انسانى كه به زندگى دنيا قدم نهاده ، دنيايى كه دنبال آن مرگ است ، ناچار عملى و يابه عبارتى اعمالى دارد كه آن اعمال هم يا خوب است يا بد ممكن نيست عمل او يكى از اين دو صفت را نداشته باشد، و از سوى ديگر به حسب فطرت مجهز به جهازى معن وى و عقلائى است ، كه اگر عوارض سوئى در كار نباشد او را به سوى عمل نيك سوق مى دهد، و بسيار اندكند افرادى كه اعمالشان متصف به يكى از دو صفت نيك و بد نباشد و اگر باشد در بين اطفال و ديوانگان و ساير مهجورين است .
اين را هم بايد دانست كه مضمون آيه شريفه صرف ادعاى بدون دليل نيست ، و آنطور كه بعضى پنداشته اند نمى خواهد مساءله خلقت مرگ و زندگى را براى آزمايش ، در دلها تلقين كند. بلكه مقدمه اى بديهى و يا نزديك به بديهى است كه به لزوم و ضرورت بعث براى جزا حكم مى كند. براى اينكه انسانى كه به زندگى دنيا قدم نهاده ، دنيايى كه دنبال آن مرگ است ، ناچار عملى و يابه عبارتى اعمالى دارد كه آن اعمال هم يا خوب است يا بد ممكن نيست عمل او يكى از اين دو صفت را نداشته باشد، و از سوى ديگر به حسب فطرت مجهز به جهازى معن وى و عقلائى است ، كه اگر عوارض سوئى در كار نباشد او را به سوى عمل نيك سوق مى دهد، و بسيار اندكند افرادى كه اعمالشان متصف به يكى از دو صفت نيك و بد نباشد و اگر باشد در بين اطفال و ديوانگان و ساير مهجورين است .
و آن صفتى كه بر وجود هر چيزى مترتب مى شود، و در غالب افراد سريان دارد، غايت و هدف آن موجود به شمار مى رود، هدفى كه منظور آفريننده آن از پديد آوردن آن همان صفت است ، مثل حيات نباتى فلان درخت كه غالبا منتهى مى شود به بار دادن درخت ، پس فلان ميوه كه بار آن درخت است هدف و غايت هستى آن درخت محسوب مى شود، و معلوم مى شود منظور از خلقت آن درخت همان ميوه بوده ، و همچنين حسن عمل و صلاح آن ، غايت و هدف از خلقت انسان است ، و اين نيز معلوم است كه صلاح و حسن عمل اگر مطلوب است براى خودش ‍ مطلوب نيست ، بلكه بدين جهت مطلوب كه در به هدف رسيدن موجودى ديگر
و آن صفتى كه بر وجود هر چيزى مترتب مى شود، و در غالب افراد سريان دارد، غايت و هدف آن موجود به شمار مى رود، هدفى كه منظور آفريننده آن از پديد آوردن آن همان صفت است ، مثل حيات نباتى فلان درخت كه غالبا منتهى مى شود به بار دادن درخت ، پس فلان ميوه كه بار آن درخت است هدف و غايت هستى آن درخت محسوب مى شود، و معلوم مى شود منظور از خلقت آن درخت همان ميوه بوده ، و همچنين حسن عمل و صلاح آن ، غايت و هدف از خلقت انسان است ، و اين نيز معلوم است كه صلاح و حسن عمل اگر مطلوب است براى خودش ‍ مطلوب نيست ، بلكه بدين جهت مطلوب كه در به هدف رسيدن موجودى ديگر
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۸۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۸۷ </center>
دخالت دارد. آنچه مطلوب بالذات است حيات طيبه اى است كه با هيچ نقصى آميخته نيست ، و در معرض لغو و تاءثيم قرار نمى گيرد، بنابر اين بيان ، آيه شريفه در معناى آيه زير است كه مى فرمايد: «'''كل نفس ذائقه الموت و نبلوكم بالشر و الخير فتنه '''».
دخالت دارد. آنچه مطلوب بالذات است حيات طيبه اى است كه با هيچ نقصى آميخته نيست ، و در معرض لغو و تاءثيم قرار نمى گيرد، بنابر اين بيان ، آيه شريفه در معناى آيه زير است كه مى فرمايد: «'''كل نفس ذائقه الموت و نبلوكم بالشر و الخير فتنه '''».
الَّذِى خَلَقَ سبْعَ سمَوَتٍ طِبَاقاً ...
 
«'''الَّذِى خَلَقَ سبْعَ سمَاوَاتٍ طِبَاقاً ...'''»:
 
آن خدايى كه هفت آسمان را آفريد، در حالى كه طباق هستند، يعنى مطابق و مثل همند. البته مفسرين اينطور احتمال داده اند. و ما در تفسير سوره «'''حم سجده '''» مطالبى كه مى توانستيم در اين باره ايراد كنيم ايراد نموديم .
آن خدايى كه هفت آسمان را آفريد، در حالى كه طباق هستند، يعنى مطابق و مثل همند. البته مفسرين اينطور احتمال داده اند. و ما در تفسير سوره «'''حم سجده '''» مطالبى كه مى توانستيم در اين باره ايراد كنيم ايراد نموديم .
<span id='link402'><span>
<span id='link402'><span>
==بيان اينكه مقصود از نبوت تفاوت در خلق ارتباط واتصال اجزاء عالم و وحدت نظام جارى در آن است ==
==بيان اينكه مقصود از نبوت تفاوت در خلق ارتباط واتصال اجزاء عالم و وحدت نظام جارى در آن است ==
«'''ما ترى فى خلق الرحمن من تفاوت '''» - راغب مى گويد: كلمه «'''فوت '''» به معناى دور شدن چيزى است از انسان ، به طورى كه دست يافتن به آن دشوار باشد. و در قرآن كريم آمده كه : «'''و ان فاتكم شى ء من ازواجكم الى الكفار : اگر از زنان شما چيزى نزد كفار مانده باشد'''» آنگاه مى گويد: كلمه «'''تفاوت '''» كه مصدر باب «'''تفاعل '''» از ماده «'''فوت '''» است ، به معناى اختلاف دو چيز در اوصاف و خصوصيات است ، گويا اين از آن دور و آن از اين دور است ، خصوصيات اين در آن نيست و خصوصيات آن در اين نيست ، اين كلمه هم در قرآن آمده مى فرمايد: «'''ما ترى فى خلق الرحمن من تفاوت : در خلقت خدا چيزى كه از مقتضاى حكمت خارج باشد وجود ندارد'''».
«'''ما ترى فى خلق الرحمن من تفاوت '''» - راغب مى گويد: كلمه «'''فوت '''» به معناى دور شدن چيزى است از انسان ، به طورى كه دست يافتن به آن دشوار باشد. و در قرآن كريم آمده كه : «'''و ان فاتكم شى ء من ازواجكم الى الكفار : اگر از زنان شما چيزى نزد كفار مانده باشد'''» آنگاه مى گويد: كلمه «'''تفاوت '''» كه مصدر باب «'''تفاعل '''» از ماده «'''فوت '''» است ، به معناى اختلاف دو چيز در اوصاف و خصوصيات است ، گويا اين از آن دور و آن از اين دور است ، خصوصيات اين در آن نيست و خصوصيات آن در اين نيست ، اين كلمه هم در قرآن آمده مى فرمايد: «'''ما ترى فى خلق الرحمن من تفاوت : در خلقت خدا چيزى كه از مقتضاى حكمت خارج باشد وجود ندارد'''».
۱۴٬۱۸۵

ویرایش