۱۵٬۹۷۷
ویرایش
| خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
بعضى از مفسرين آيه را اين چنين معنا كرده اند: تو در روز مى توانى بخوابى و امر معاش خود را تدبير كنى، و در حوائج خود تصرف نمايى، پس شبت را به تهجد اختصاص ده. بعضى ديگر اينطور معنا كرده اند: تو در روز فراغت دارى، حال اگر شب نتوانستى به كارت برسى، در روز آن را تلافى كن ، و آنچه در شب انجام ندادى در روز قضاء كن . بنا به گفته اين مفسر آيه مورد بحث همان را مى خواهد بگويد كه: آيه «'''و هو الذى جعل الليل و النهار خلفه لمن اراد ان يذكر او اراد شكورا'''»، بيان مى كند. ليكن آنچه ما اختيار كرديم با سياق مناسب تر است. | بعضى از مفسرين آيه را اين چنين معنا كرده اند: تو در روز مى توانى بخوابى و امر معاش خود را تدبير كنى، و در حوائج خود تصرف نمايى، پس شبت را به تهجد اختصاص ده. بعضى ديگر اينطور معنا كرده اند: تو در روز فراغت دارى، حال اگر شب نتوانستى به كارت برسى، در روز آن را تلافى كن ، و آنچه در شب انجام ندادى در روز قضاء كن . بنا به گفته اين مفسر آيه مورد بحث همان را مى خواهد بگويد كه: آيه «'''و هو الذى جعل الليل و النهار خلفه لمن اراد ان يذكر او اراد شكورا'''»، بيان مى كند. ليكن آنچه ما اختيار كرديم با سياق مناسب تر است. | ||
==مقصود از | ==مقصود از «ذكر» در خطاب: «و اذكر اسم ربك»== | ||
وَ اذْكُرِ اسمَ رَبِّك وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلاً | وَ اذْكُرِ اسمَ رَبِّك وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلاً | ||
| خط ۱۱۲: | خط ۱۱۲: | ||
نكته ديگرى كه در آوردن جمله «'''رب المشرق و المغرب '''» هست اين است كه چون اين جمله به معناى «'''رب همه عالم '''» است ، در نتيجه زمينه چينى مى شود براى جمله بعدى كه مى فرمايد «'''لا اله الا هو'''» و آن را تعليل مى كند، و مى فهماند اگر مى گويم معبودى جز خدا نيست ، براى اين است كه الوهيت و معبوديت از فروع ربوبيت است ، و ربوبيت عبارت است از مالكيت و تدبير، كه مكرر بيانش گذشت ، و چون رب همه عالم خداست پس جز او هم معبودى نيست . | نكته ديگرى كه در آوردن جمله «'''رب المشرق و المغرب '''» هست اين است كه چون اين جمله به معناى «'''رب همه عالم '''» است ، در نتيجه زمينه چينى مى شود براى جمله بعدى كه مى فرمايد «'''لا اله الا هو'''» و آن را تعليل مى كند، و مى فهماند اگر مى گويم معبودى جز خدا نيست ، براى اين است كه الوهيت و معبوديت از فروع ربوبيت است ، و ربوبيت عبارت است از مالكيت و تدبير، كه مكرر بيانش گذشت ، و چون رب همه عالم خداست پس جز او هم معبودى نيست . | ||
<span id='link69'><span> | <span id='link69'><span> | ||
==معناى اين كه فرمود: خدا را وكيل بگير == | ==معناى اين كه فرمود: خدا را وكيل بگير == | ||
«'''فاتخذه وكيلا'''» - يعنى خدا را در همه امورت وكيل بگير، و وكيل گرفتن به اين معناست كه انسان غير خودش را در جاى خود بنشاند، به طورى كه اراده او به جاى اراده آدمى كار كند، و عمل او هم عمل خود آدمى باشد، پس اينكه انسان خداى تعالى را وكيل بگيرد، به اين است كه آدمى تمامى امور را از آن خدا و به دست او بداند، اما در امور خارجى و حوادث عالم ، به اينكه نه براى خودش و نه براى هيچ يك از اسباب ظاهرى استقلال در تاءثير قائل نباشد، چون در عالم وجود، هيچ موثرى (به حقيقت معناى تاءثير) به جز خدا وجود ندارد، و در نتيجه داشتن چنين اعتقادى، در احوال مختلف رضايت و خشم و مسرت و تاسف و غيره، دل به هيچ سببى نبندد، بلكه در مقاصد و آرزوهايش متوسل به آن سببى شود كه خداى تعالى معرفى كرده، آن هم نه به طورى كه براى آن سبب استقلال در تاءثير قائل باشد و بدان مطمئن گردد بلكه ظفر يافتن به مطلوب را از خدا بداند، تا هرچه خدا برايش صلاح دانست اختيار كند. و در امورى كه ارتباط به عمل او دارد و خلاصه در وظايف عمليش در عبادات و معاملاتش ، اراده خود را تابع اراده تشريعى خدا كند، در نتيجه طبق اراده او و مطابق قوانين او عمل كند. | «'''فاتخذه وكيلا'''» - يعنى خدا را در همه امورت وكيل بگير، و وكيل گرفتن به اين معناست كه انسان غير خودش را در جاى خود بنشاند، به طورى كه اراده او به جاى اراده آدمى كار كند، و عمل او هم عمل خود آدمى باشد، پس اينكه انسان خداى تعالى را وكيل بگيرد، به اين است كه آدمى تمامى امور را از آن خدا و به دست او بداند، اما در امور خارجى و حوادث عالم ، به اينكه نه براى خودش و نه براى هيچ يك از اسباب ظاهرى استقلال در تاءثير قائل نباشد، چون در عالم وجود، هيچ موثرى (به حقيقت معناى تاءثير) به جز خدا وجود ندارد، و در نتيجه داشتن چنين اعتقادى، در احوال مختلف رضايت و خشم و مسرت و تاسف و غيره، دل به هيچ سببى نبندد، بلكه در مقاصد و آرزوهايش متوسل به آن سببى شود كه خداى تعالى معرفى كرده، آن هم نه به طورى كه براى آن سبب استقلال در تاءثير قائل باشد و بدان مطمئن گردد بلكه ظفر يافتن به مطلوب را از خدا بداند، تا هرچه خدا برايش صلاح دانست اختيار كند. و در امورى كه ارتباط به عمل او دارد و خلاصه در وظايف عمليش در عبادات و معاملاتش ، اراده خود را تابع اراده تشريعى خدا كند، در نتيجه طبق اراده او و مطابق قوانين او عمل كند. | ||
ویرایش