ضُحًى

از الکتاب

آیات شامل این کلمه

«ضُحىً» در لغت به معناى گسترش آفتاب، یا بالا آمدن خورشید است، و «واو» در جمله «وَ أَنْ یُحْشَرَ النّاسُ ضُحىً» دلیل بر معیت مى باشد.

«ضُحى» به معناى موقعى است که نور آفتاب در آسمان و زمین پهن مى شود. به معناى اوائل روز نیز آمده، یعنى آن موقعى که خورشید در آسمان بالا بیاید و نور آن بر همه جا مسلط شود، و این در حقیقت، بهترین موقع روز است; و به تعبیر بعضى، در حکم فصل جوانى است، در تابستان هوا هنوز گرم نشده، و در زمستان سرماى هوا شکسته شده است، و روح و جان انسان در این موقع آمادّه هرگونه فعّالیّت است.

ریشه کلمه


قاموس قرآن

[شمس:1]. ضحى انتشار نور آفتاب و گشتدش شعاع آن است. چنانكه راغب و ديگران گفته‏اند در صحاح و اقرب گفته: ضحوه بعد از طلوع خورشيد و پس از آن ضحى است. در مجمع فرموده: اصل آن ظهور است «ضَحَا الشَّمْسُ يَضْحُو ضِحْواً» يعنى خورشيد آشكار شد. معنى آيه چنين مى‏شود: قسم به آفتاب و قسم به گسترش شعاع آن. در آيات [اعراف:98]، [طه:59]، [ضحى:1-2]. وقت را ضحى گفته به مناسبت گسترش نور خورشيد. يعنى عذاب ما آنها كه مشغول كار اند در يابد. گفت وقت وعده شما روز زينت است كه مردم در نيمروز يا وقت چاشت مجتمع شوند، در آيه سوم مقصود از ضحى روز است به قرينه والليل. [طه:119]. غرض از «لا تَضْحى» آن است كه حرارت خورشيد نه بينى در مجمع و اقرب آمده: «ضحى الرجل يضحى ضحى: اذا برز للشمس» يعنى اى آدم تو در آن بهشت عطشان نمى‏شوى و سوزش آفتاب نبينى. گفته‏اند: علت جمع اين دو كلمه آن است كه تشنگى بيشتر از حرارت از آفتاب است و هكذا در آيه ما قبل «اَنَّ لَكَ اَلّا تَجُوعَ فيها وَ لا تَعْرى» گرسنگى عريانى شكم است مثل عريانى تن. * [نازعات:46]. عشيّه آخر روز وضحى اول روز و انتشار نور خورشيد است و ضمير «ضُحاها» به عشيّه راجع است يعنى: توقف نكرده‏اند مگر به قدر آخر روز يا اول آن عشيّه نظير [يونس:45]. نا گفته نماند: قربانى را از آن اضحيه گويند كه ئر روز عيد وقت گسترش نور آفتاب ذبح مى‏شود (مجمع) جمع آن اضاحى است، بعضى ضحيّه و ضحايا گفته‏اند.


کلمات نزدیک مکانی

تکرار در هر سال نزول

در حال بارگیری...