ریشه ملک

از الکتاب
(تغییرمسیر از ریشه ملک‌)

تکرار در قرآن: ۲۰۶(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

(بروزن قفل) آن در استعمال قرآن به معنى حكومت و اداره امور است. [آل عمران:189]. براى خدا است حكومت آسمانها و زمين. [بقره:102]. پيروى كردند از آنچه شياطين درباره پادشاهى و حكومت سليمان مى‏گفتند. [بقره:247]. مَلِك (به فتح ميم و كسر لام) پادشاه و آنكه داراى حكومت است [يوسف:43]. پادشاه گفت: من هفت گاو فربه مى‏بينم [طه:114]. [حشر:23]. [بقره:246]. مراد از ملك در آيه فرمانده است كه درحدود فرماندهى داراى حكومت و اداره است. طبرسى در معنى آن گفته:«اَلْقادِرُالْواسِعُ الْقُدْرَةِ الَّذى لَهُ السِياسَةُ وَ الْتَّدْبيرُ» راغب گفته: «هُوَ الْمُتَصَرِفُ بِالْاَمْرِوَالنَّهْىِ فِى الْجُمْهُورِ» آن متخذ از مُلك بضم ميم و جمع آن ملوك است [نمل:34]. در آيه [مائده:20]. ظاهراً مراد استقلال است كه بنىاسرائيل در مصر آنرا نداشتند. *** مِلْك: (به كسر ميم و سكون لام) مالك شدن و صاحب شدن. [اسراء:100]. بگو اگر خزائن رحمت خدايم را مالك و دارا بوديد آنوقت از ترس انفاق دست باز مى‏داشتيد. افعال آن بيشتر به معنى قدرت و توانايى آيد مثل [رعد:16]. براى خويش به نفع و ضررى قادر نيستند. *** مالك: اسم فاعل است. به معنى صاحب مال و صاحب حكومت آيد مثل [يس:71]. [آل عمران:26]. كه هر دو به معنى صاحب ملك (به كسر ميم) است و مثل [زخرف:77]. گويند اى مالك خدايت ما را بميراند كه به معنى متصرف و حاكم است. * [فاتحه:4-2]. عاصم، كسائى، خلف و يعقوب حضرمى آن را مالك و ديگران مَلِك (به فتح ميم و كسر لام) خوانده‏اند. به نظر مى‏آيد كه مالك در آيه مثل ملك به معنى حاكم و متصرّف است نه به معنى صاحب. زيرا صاحب به مال مناسب است كه بگوييم: فلانى صاحب فلان مال است ولى مناسب با «يوم» حكومت است كه بگوييم حکمران امروز فلانى است. مليك: مثل مَلِك به معنى صاحب حكومت است [قمر:55-54]. پرهيزكاران در بهشتها و نهرهااند در نزد صاحب حكومت توانا(خدا). اين لفظ فقط يكبار در قرآن آمده است. *** مَلْك: (بروزن فلس) [طه:87]. «ملك» را در آيه عاصم و اهل مدينه و اهل كوفه به فتح ميم و ديگران به ضمّ و نيز به كسر ميم خوانده‏اند و آن مصدر ملك يملك است در صحاح گويد فتح ميم از كسر آن افصح مى‏باشد. ممكن است مراد از آن حكومت يعنى: ما با قدرت و اختيار در كارمان وعده تو را مخالفت نكرديم... و شايد به معنى ملك و مال باشد يعنى: ما با مال خويش با وعده تو مخالفت نكرديم بلكه چيزهايى از زيور قوم و فرعون داشتيم كه آنها را انداختيم و سامرى برداشت...


(به فتح ميم و لام) فرشته. جمع آن ملائكه است اكثر علماء معتقداند كه آن از الوك مشتق است و الوك به معنى رسالت است (مجمع) در صحاح از كسائى نقل شده: اصل ملك مألك است از الوك به معنى رسالت سپس لام بجاى همزه در اثر كثرت استعمال حذف شده و ملك گشته است و در وقت جمع همزه را آورده و ملائكه گفته‏اند. بنابر اين ميم آن زائد است در مجمع از ابن كيسان نقل شده: اصل آن از ملك است بنابر اين ميم زائد نيست. بهرحال ملك بصورت مفرد و تثنيه و جمع در حدود 80 بار در قرآن مجيد آمده است و مراد از آن پيوسته فرشته و فرشتگان است و اگر آن ازالوك باشد شايد بدين جهت است كه هر يك از ملائكه رسالت و مأموريت بخصوصى دارند چنانكه فرموده: [فاطر:1]. و اينكه خداوند فرموده: [حج:75]. ظاهرا راجع به آوردن وحى باشد كه رسول از ملائكه، وحى را به پيامبران مى‏آورد و رسول از مردم آن را به انسانها مى‏رساند و اينكه در باره آنها آمده [انبیاء:20]. مانع از آن نيست كه در عين حال مأموريتى هم داشته باشند چنانكه از آيه غافر پيداست. آنچه از قرآن در باره ملائكه فهميده مى‏شود در ذيل بررسى مى‏شود: خلقت ملك در اينكه ملك ازچه چيز خلق شده در قرآن كريم مطلبى نيست فقط در باره جن هست كه از آتش بخصوصى آفريده شده [حجر:27]. [رحمن:15]. مگر اينكه بگوييم جن و ملك از يك حقيقت اند چنانكه در «بلس - و شطن - شيطان» اشاره كرده‏ايم و در اينجا نيز روشن‏تر خواهيم گفت. كارگزاران خلقت ملائكه موجودات پاك و فرمانبراند كه خداوند در امور عالم به آنها مأموريّتهايى محوّل فرموده كه انجام مى‏دهند ولى جنّ و شياطين در عرض انسانها و در امور عالم هيچكاره‏اند برخلاف عقيده ثنويت ايران قديم كه مبدء شرورات را اهريمن مى‏دانستند. 1- ميراندن مردمان به آنها واگذار شده است [سجده:11]. آيه صريح است در اينكه فرشته مرگ عهده دار ميراندن و اخذ مردم از اين زندگى است روايات اسم او را عزرائيل گفته‏ است در آيات ديگر نسبت آنرا به جمع داده مثل [نحل:28]. [نحل:32]. [انعام:61]. و در بعضى از آيات اين عمل به خداوند نسبت داده شده مثل [زمر:42]. و نظير آن. اين درست است كه گفته شود: صاحب باغ، باغ را آبيارى كرد يا باغبان آبيارى كرد و يا چاه آبيارى كرد، خداوند مى‏ميراند و نيز ملك و ملائكه به اذن خدا مى‏میرانند و معلوم مى‏شود كه ملك الموت در قبض ارواح تنها نيست بلكه اعوان و يارانی دارد. 2- آوردن وحى. [شعراء:194]. آيات قرآن نشان مى‏دهد كه پيام‏آور فقط يك ملك نيست مثل [حج:75]. كه گفتيم ظهور آن در آوردن وحى است و مثل [آل عمران:39]. كه ملائكه مژده ولادت يحيى را به زكريّا «عليه السلام» دادند [آل عمران:42-45]. مى‏شود گفت: كه وحى‏آور فقط جبرئيل و او يك نفر بيش نيست و ديگران مژده آوراند و نظير آن نه آورنده احكام و دين، ولى صريح [نحل:2]. خلاف آن را مى‏رساند و شايد فقط در اسلام منحصر به جبرئيل بود و يا او اعوانى دارد. 3- نوشتن اعمال انسانها. [ق:18-17]. كه در «لقی» گفته شد [يونس:21]. [زخرف:80]. [انفطار:12-10]. بقيّه سخن در «دلك - دلوك» است. 4- حافظان انسانها. [انعام:61]. ظهور آيه در آن است كه عدّه‏اى از ملائكه حافظ انسانهااند و چون مرگ كسى برسد همان حافظان او را مى‏ميرانند و اين مى‏رساند كه انسان در اين دنياى مادّه و تزاحم از نصرت ملائكه ناگزير است وگرنه نمى‏تواند به زندگى خويش ادامه بدهد و حوادث او را از پاى در مى‏آورند. در تفسير عياشى ذيل آيه [رعد:11]. از حضرت صادق «عليه السلام» نقل كرده كه فرمود: «ما مِنْ عَبْدٍ اِلَّا وَ مَعَهُ مَلَكانِ يَحْفَظانِهِ فَاِذا جاءَ الْاَمْرُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ‏خَلِيَّا بَيْنَهُ وَبَيْنَ اَمْرِاللهِ» براى هر بنده‏اى دو تا ملكى است كه او را حفظ مى‏كنند چون كارى از جانب خدا آمد او را به امر خدا وا مى‏گذارند. الميزان از دّر منثور نقل كرده است كه على «عليه السلام» فرمود: هيچ بنده‏اى نيست مگر با او ملائكه‏اى هستند كه او را حفظ مى‏كنند از اينكه ديوار بر او افتد يا در چاهى ساقط شود، يا درنده‏اى او را بدرد، يا غرق شود و يا در آتش بسوزد و چون مقدّر خدا آيد او را به مقدّر رها مى‏كنند. در مجمع ذيل آيه 11 رعد به اين حديث اشاره شده است. طبرسى رحمه‏اللَّه آيه را به حفظ اعمال انسان حمل كرده كه فرشتگان فقط اعمال آدمى را ثبت و حفظ مى‏كنند ولى ظهور آيه و روايات خلاف آن را مى‏رسانند. * [رعد:11]. ظاهر آنست كه ضمير «لَهُ» راجع به «مَنْ اَسَرَّ» در آيه قبل است همچنين ضمائر «يَدَيْهِ - خَلْفِهِ - يَحْفَظُونَهُ» و مراد از «مِنْ اَمْرِاللَّهِ» حوادث و بلاهائى است كه انسان گرفتار مى‏شود و ملائكه انسان را با دستور خدا از پيش‏آمدهاى خداوند حفظ مى‏كنند و چون انسان عمل و فكر خودش را تغيير داد خدا هم نعمت و حفظ را تغيير مى‏دهد آنوقت حافظان كنار مى‏روند تا مقدّرات جاى خويش را بگيرد. يعنى: براى انسان تعقيب كنندگان از پس و پيش هستند كه او را از حوادث (كه امر خدااند) حفظ مى‏كنند، خدا آنچه براى مردم است تغيير نمى‏دهد مگر آنكه مردم آنچه را دارند تغيير بدهند. در اين آيه بسيار بعيد است كه بگوئيم مراد حفظ اعمال است و بعيدتر از آن قول بعضى كه گويد مراد پاسبانان و متسحفظين ملوك‏اند. * [انفطار:12-10]. ظهور آيات در آنست كه ملائكه هم حافظ انسانند و هم كاتب اعمال او طبرسى رحمه‏اللَّه فقط حفظ اعمال گفته است، الميزان نيز به قرينه، سياق حفظ اعمال دانسته است ولى در آيات ماقبل هم از خلقت انسان و هم از تكذيب قيامت سخن رفته و بعيد نيست كه حفظ راجع به انسان وكتابت راجع به اعمال او باشد. 5- حاملان عرش. عدّه‏اى از ملائكه حاملان عرش خدااند [غافر:7]. [حاقة:17]. روايت شده حاملان عرش فعلاً چهار ملك‏اند و روز قيامت با چهار نفر ديگر كمك خواهند شد مراد از حمل عرش ظاهراً تدبير امور عالم به دستور خدا است و اين منافى با آن نيست كه عرش وجود خارجى داشته باشد چنانكه در عرش گفته‏ايم ولى آن چهار كمك معلوم نيست ملك خواهند بود يا نه هرچند ظهور آن در ملك است، روايت چندى درباره آن در تفسير برهان هست ملاحظه شود. كارهاى ديگرى در تدبير عالم به ملائكه واگذار شده كه در ضمن بررسى آيات روشن مى‏شود از قبيل [قدر:4]. و سائر آيات. شفاعت ملائكه‏ ملائكه سلام اللَّه عليهم اجمعين هم در دنيا براى بندگان استغفار مى‏كنند و هم در آخر شفاعت، بسيار جاى اميد است كه خداوند چنين لطفى به بندگان فرموده است. [غافر:9-7]. در اين آيات چنانكه مى‏بينيم ملائكه به اهل توبه استغفار مى‏كنند و از خدا مى‏خواهند كه آنها را عذاب آتش بازدارد و به بهشتها داخل كند و پدران و فرزندان و زنانشان را كه در بندگى از آنها كمتراند با آنها وارد بهشت گرداند و از بديها حفظشان كند. آيه زير شايد در پذيرش قسمتى از آن دعا است [طور:21]. توضيح هر دو آيه در «ذرء» گذشته است. آيه دوم از آيه اوّل اعمّ است. * [شورى:5]. در اين آيه «لِمَنْ فِى الْاَرْضِ» شامل عموم است اعمّ از توبه كار و غيره. در مجمع از امام صادق «عليه السلام» مطلق مؤمنين نقل شده است. لفظ «يَسْتَغْفِرُونَ» در هر دو آيه مفيد دوام است و روشن مى‏كند كه ملائكه پيوسته در اين استغفاراند. * [انبیاء:28-26]. در اين آيات مقام شفاعت براى ملائكه حتمى است و فقط به كسى شفاعت مى‏كنند كه مورد رضايت خداوند باشد در روايات هست كه مراد، رضايت از عقيده و طريقه است نه اعمال. رجوع شود به «شفع». * [نجم:26]. اين آيه مانند آيه سابق شفاعت ملائكه را در حقّ بندگان خدا روشن مى‏كند و اذن و رضايت خدا را در آن شرط مى‏داند. ممثل و ديده شدن ملائكه‏ در جريان حضرت ابراهيم «عليه السلام» در قرآن مجيد هست كه ملائكه چون مأمور به عذاب قوم لوط شدند، ابتدا پيش ابراهيم «عليه السلام» آمده و به او مژده ولادت اسحق «عليه السلام» را دادند و آنها در صورت بشر بودند، ابراهيم آنها را نشناخت و براى آنها گوساله بريان آورد و چون ديد نمى‏خورند ترسيد، آنها گفتند: نترس ما مَلَكيم و براى قوم لوط فرستاده شده‏ايم «فَلَمَّا رَآى اَيْدِيَهُمْ لاتَصِلُ اِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ اَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لاتَخَفْ اِنَّا اُرْسِلنا اِلى قَوْمٍ لُوطٍ» زن ابراهيم «عليه السلام» نيز آنها را ديد و از مژده ولادت تعجّب كرد، گفتند: «اَتَعْجَبينَ مِنْ اَمْرِاللهِ» آنوقت ملائكه پيش لوط «عليه السلام» آمدند آنحضرت نيز آنها را نشناخت و از ورود آنها كه بصورت جوان بودند ناراحت گرديد و آنگاه كه قوم لوط خواستند آنها را از لوط بگيرند و لوط بيچاره شد گفتند: [هود:81-69]. و نيز درباره مريم آمده كه: ملك‏ در صورت انسان پيش مريم آمد. مريم ترسيد كه آن جوان شايد نظر سويى به مريم دارد گفت: من از تو بخدا پناه مى‏برم فرشته گفت: [مريم:19]. اين آيات با روايات بيشتر، شاهد صدق‏اند بر اينكه ملائكه در صورت ممثل شدن قابل رؤيت‏اند و در قيامت هم نيكوكاران و هم بدكاران ملائكه را خواهند ديد چنانكه فرموده: [رعد:23]. و درباره بدكاران فرموده: [فرقان:22]. [زخرف:77]. در اين باره روايات زيادى هست در اينكه انبیاء عليهم السلام بعضى از ملائكه مخصوصاً جبرئيل را ديده‏اند كه احتياج به نقل آنها نيست. و در «جنّ» در بند ديده شدن جنّ در اين زمينه صحبت شده است. عصمت ملائكه آيا ملائكه معصوم‏اند؟ آيا قدرت گناه كردن دارند و نمى‏كنند و يا يك بعدى آفريده شده‏اند و قادر به گناه نيستند؟ [تحريم:6]. جمله «لايَعْصُونَ اللهَ...» ظاهراً سالبه به انتفاء موضوع نيست بلكه ظهورش آن است كه قدرت به گناه دارند ولى نمى‏كنند نه اينكه قادر نيستند و نمى‏كنند. هكذا «يَفْعَلُونَ ما يُؤمَرُونَ» نشان مى‏دهد كه قادر به گناه‏اند ولى نمى‏كنند. ولى اين آيه راجع به عموم ملائكه نيست و فقط وضع مأموران جهنّم را روشن مى‏كند آيات ديگرى در اين زمينه وارد است كه مفيد عموم‏اند مثل [انبیاء:26-29]. از جمله «لا يَسْبِقُونَهُ بِالقَوْلِ وَهُمْ بِاَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» مستفاد آن است كه قادر به گناه‏اند ولى نمى‏كنند مخصوصاً به قرينه آيه اخير كه «وَمَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ اِنّى اِلهٌ مَنْ دوُنِهِ» كه اگر كسى از آنها ادّعاى معبوديّت كند مورد عذاب است، اين مى‏رساند كه قدرت اين ادّعا را دارند و نيز آيات شامل عموم ملائكه است. ماحصل آيات گذشته آن است كه ملائكه معصومند و مختار. به بقيّه مطلب توجّه كنيد. * [بقره:34]. اگرابليس از ملائكه باشد و اگر جريان آدم و ابليس و سجده ملائكه زبان حال و تجسيم واقع به صورت داستان نباشد بايد گفت كه ملك گناه مى‏كند و كرده است ولى اثبات اينكه ابليس ملك است و ماجرا به صورت ظاهر بوده بسيار مشكل مى‏باشد. رجوع شود به «شطن - شيطان». در سفينة البحار ذيل لفظ فطرس از جامع بزنطى از امام صادق «عليه السلام» منقول است: فطرس ملكى بود، عرش خدا را طواف مى‏كرد در چيزى از دستور خدا كوتاهى كرد جناحش بريده شد (مقامش پايين آمد) به جزيره‏اى از جزائر رانده گشت، چون امام حسين «عليه السلام» به دنيا آمد جبرئيل براى عرض تبريك محضر رسول خدا «صلى الله عليه و اله» آمد در ضمن از محلّ فطرس گذشت، فطرس به جبرئيل التماس نمود، جبرئيل گفت: مأمورم براى عرض تهنيت به محضر حضرت محمد «صلى الله عليه واله» بروم كه مولودى براى وى متولّد شده است مى‏خواهى ترا نيز با خود ببرم، فطرس مايل شد، جبرئيل او را محضر آن حضرت آورد، فطرس با انگشتش به آن حضرت التماس كرد حضرت فرمود: بالت را به بدن حسين بمال. او چنان كرد و پرواز نمود. سند روايت در بحار چنين است: در سرائر از جامع بزنطى از عيسان مولى سدير از ابى عبدالله «عليه السلام» و از مردى از اصحاب از پدرش از ابى عبدالله «عليه السلام»، گويد جمعى از اصحاب نقل كرده‏اند كه فطرس... شيخ رحمه الله در مصباح راجع به سوم شعبان دعائى از حضرت عسكرى سلام الله عليه نقل كرده كه در ضمن آن اين جمله است «وَ عاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ وَ نَحْنُ عائِذُونَ بِقَبْرِهِ مِنْ بَعْدِهِ» پيداست كه اشاره به روايت بزنطى است. در نهج البلاغه خطبه 190. معروف به (قاصعه) از ابليس به لفظ ملك تعبير آورده «كَلّا ما كانَ اللهُ سُبْحانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِاَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْها مَلَكاً». نقل شيخ در مصباح چنين است: به قاسم بن علاء همدانى وكيل امام عسكرى «عليه السلام» توقيع رسيد كه مولاناالحسين «عليه السلام» روز سوم شعبان متولّد شد آن را روزه بگير و اين دعا را بخوان: اَلَّلّهُمَّ... كه جمله «عاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ...» در ضمن آن است. در رجال كشى در ذكر محمدبن سنان نقل شده: چون به بركت دعاى امام جواد «عليه السلام» درد چشم محمدبن سنان برطرف شد، محمد به آن حضرت گفت «يا شَبيهَ صاحِبِ فُطْرُسِ» سپس محمدبن مرزبان از ابن سنان پرسيد: مقصودت از شبيه صاحب فطرس چه چيز بود گفت: خدا به ملكى از ملائكه كه فطرس نام داشت غضب كرد الخ... سند روايت چنين است: حمدويه از ابوسعيد آدمى از محمدبن مرزبان از محمدبن سنان. در روايت ديگرى نيز به آن اشاره شده به اين سند كشى گويد بخطّ جبرئيل بن احمد ديدم كه روايتم كرد محمدبن عبدالله بن مهران از احمدبن ابى‏نصر و محمدبن سنان كه گفتند... در آخر حديث هست كه ابن سنان گفت: فطرسيّة فطرسيّة. والله اعلم. ملائكه و مرگ [زمر:68]. آيه صريح است در اينكه «مَنْ فِى السَّمواتِ وَمَنْ فِى الْاَرْضِ» در نفخ صوراول خواهند مرد و ظاهرا مراد از «اِلّا مَنْ شاءَاللهُ» ملائكه‏اند كه نخواهند مرد. نظير اين آيه است آيه [نمل:87]. بنابر آنكه مراد از نفخ صور نفخ اول و مراد از فزع، فزع مرگ باشد. ولى گفته‏اند مراد نفخ صور دوم است به قرينه «وَ كُلٌ أَتَوْهُ داخِرينَ» و به قرينه آيه 89. همين سوره كه فرموده : «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مَنْها وَ هُمْ مَنْ فَزَعِ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ». به نظر بعضى مراد از نفخ صور اعم است و «فَزِعَ مَنْ فِى السَّمواتِ وَ مَنْ فِى الْاَرْضِ اِلَّا مَنْ شاءَاللهُ» از آثار نفخ اول و «كُلٌ أَتَوْهُ داخِرينَ» از آثار نفخ دوم مى‏باشد. به هرحال با اين آيه نمى‏شود استدلال كرد كه ملائكه در قيامت نخواهند مرد ولى مراد از «اِلاَّ مَنْ شاءَاللهُ» در آيه اول كدام كسانند؟ اينكه عده‏اى از بندگان خدا از صعقه اول جان سالم به در خواهند برد يقين است ولى آنها كدام اند مى‏شود گفت ملائكه يا لااقل قسمتى از آنهااند زيرا آنها حشر و نشرى و عذاب و بهشتى ظاهراً ندارند و فقط واسطه فيض و كارگزاران عالم خلقت اند، اين احتمال در نظر نگارنده نزديك به يقين است. به قولى: آنها جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل و عزرائيل اند كه بعداً خواهند مرد. به قولى اين چهارنفر و حاملان عرش مراداند. به قولى مراد رضوان، حور، مالك و زبانيه است. در الميزان از جمله احتمال داده كه مراد ارواح انسانها است و آنها نخواهند مرد و بعضى از روايات اهل بيت عليهم السلام مؤيد آن است كه روايت شده چون خدا «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ» فرمايد ارواح انبیاء در جواب گويند: «لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَّهارِ». روايات ديگرى نيز دال بر اين مطلب اند. به نظر نگارنده مردن وزنده شدن فقط شامل مخلوقاتى است كه حساب و كتاب و عذاب و بهشت دارند خواه در آسمانها باشند كه در «سماء» گفته شده و خواه در زمين و اثبات اينكه ملائكه نيز خواهند مردو همچنين ارواح، مشكل بلكه غيرممكن است و «اِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ» مشكل است كه راجع به ارواح باشد بلكه ظهور آيه در آن است كه در نفخ صور اول همه خواهند مرد مگر عده‏اى كه خدا خواهدو آنها ظاهرا ملائكه‏اند كه ظهور قيامت احتياجى به مرگ آنها ندارد بلكه بايد باشند كه واسطه فيض اند. اگر گويى: [قصص:88]. مى‏رساند كه جز ذات خدا همه چيز هالك و از بين رفتنى است؟ گوييم: به نظر مى‏آيد كه مراد از آيه آن است كه: هلاك و بطلان تمام اشياء را جز خدا احاطه كرده است زيرا هيچ چيز در عالم جز ذات خدا مستقل نيست بنابر اين، آيه فوق دلالت بر حال دارد نه اينكه از آينده خبر مى‏دهد، بايد در نظر داشت كه اين آيه با «اِلّا مَنْ شاءَاللّهُ» قابل جمع است لذا بايد معنايش آنچه گفته شد يا نظير آن باشد. رياست جبرئيل مقتضاى آيات [تكوير:19-21]. آن است كه جبرئيل پيش ملائكه مطاع است و اگر دستورى بدهد بايد اطاعت كنند در «روح» ذيل عنوان «فرشته بخصوص» درباره آيات «تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ - تَنََّزلُ الْمَلائِكَةُ والرُّوحُ. يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْملائِكَةُ صَفّاً» گفته شده كه ظاهرا مراد از روح جبرئيل و ذكر او در رديف ملائكه براى افضليت و مطاع بودن اوست. مى‏ماند اينكه آيا پيش همه ملائك مطاع است يا فقط بر آورندگان وحى كه قبلا گفته شد حكومت دارد؟ ظهور آيات در عموم است در «جنح» ذيل «اُولى اَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلثَ وَ رُباعَ» گفته شد كه ملائكه بر همديگر تفاوت دارند و ظهور [صافات:164]. نيز در آن است. جن و ملك‏ آيا جن و ملك يك حقيقتند و از يك چيز آفريده شده‏اند يا نه؟ آيا شيطان از جن است يا از ملك؟ در اين موضوع در «بلس - ابليس» ودر «شطن - شيطان» سخن گفته‏ايم ولى فعلا بر خلاف آنچه گفته‏ام ترجيح مى‏دهم كه جن و ملائكه بنابر آنچه از قرآن استفاده مى‏شود يك حقيقت نيستند و شيطان ملك نيست بدين بيان: 1- در قرآن‏در مورد اينكه ملك از چه چيز آفريده شده مطلبى نيامده ولى دو دفعه تصريح شده كه جان از آتش بخصوصى آفريده شده است [حجر:27]. [رحمن:15]. و شيطان بارها گفته:« خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ». 2- راجع به ملائكه ابداً ذكر گناهى در قرآن نيست بلكه فقط [انبیاء:26-27]. [تحريم:6]. [انبیاء:20]. و نظير اينها، آمده است ولى در باره جنّ گناه، اطاعت، شرك، مرگ، رفتن به جهنم و غيره ذكر شده است و نيز عصيان ابليس، رجوع شود به سوره رحمن و سوره جن و آخر سوره احقاف و «جن» در اين كتاب. اينها هيچ يك در باره ملائكه نيامده است. 3- ابليس داراى ذريه است چنانكه فرموده: [كهف:50]. ولى راجع به ذريه ملائكه خبرى در قرآن و غيره نيست. 4- شيطان چنانكه آيه فوق صريح است از جن بود كه از امر خدا بيرون رفت ولى درجايى تصريح نشده كه او از ملائكه بود مگر استثناء در آيات سجده ملائكه و جمله منقول از نهج البلاغه كه بررسى خواهد شد. 5- در آيه فوق هست كه «وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ» يعنى شيطان و ذريه‏اش دشمن بشراند اما چنانكه مى‏دانيم ملائكه دوست بشراند و به آدم سجده كرده‏اند و بر آدميان چنانكه گذشت استغفار مى‏كنند و شفاعت خواهند كرد. 6- درباره جن آمده [اعراف:179]. [فصّلت:29]. ولى اضلال و جهنمى بودن درباره ملائكه نيامده‏است. 7- جن با انسان دو موجود مكلف زمين و دوش به دوش انسان درهدايت و ضلالت و غيره است چنانكه در «جن» گذشت ولى راجع به ملك چنين چيزها را سراغ نداريم. *** تنها چيزيكه در باره ملك بودن ابليس داريم ظهور استثناء در آيات «وَاِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلّا اِبْليسَ» است كه در صورت متصل بودن مى‏رساند ابليس از ملائكه بود. ولى مى‏شود گفت كه چون جن با ملائكه از بعضى جهات هم سنخ‏اند و ابليس با ملائكه بود خطاب جمع دراثر تغليب بر او هم شامل بود واو فهميد كه او هم داخل در خطاب است لذا در جواب «مامَنَعَكَ أَلّاتَسْجُدَ اِذْأَمَرْتُكَ» نگفت: خدايا مرا امر نكردى دستور فقط براى ملائكه بود بلكه مأموريت خويش را مسلم گرفت و استكبار كرد. و اما جمله نهج البلاغه كه در فصل «عصمت ملائكه» ذكر شد و در «بلس» نيز گذشته است ممكن است مشى امام «عليه السلام» مطابق قرآن باشد و چون قرآن او را به طور تغليب داخل درملائكه كرده است، امام «عليه السلام» نيز ملك اطلاق نموده است زيرا در ميان ملائكه بود و مانند آنها عمل مى‏كرد. و نيز شايد اطلاق قرآن راجع به نسخ عمل باشد كه چون مانند ملائكه به خدا عبادت وبندگى مى‏كرد از اين لحاظ در رديف آنها بود نه از لحاظ اتحاد در هويت و ذات. خاتمه راجع به ملائكه مطالب ديگرى است كه اهل تحقيق مى‏توانند از قرآن و روايات دريابند. از قبيل يارى آنها به اهل ايمان «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ» سلام كردنشان به اهل بهشت «وَالْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مَنْ كُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَيْكُمْ» آمدن به يارى رسول خدا «صلى الله عليه واله» در جنگ «بدر» و غيره، نوزده نفر بودن مالكان جهنم و علت اين تعداد و نظائر اينها.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
مَالِکِ‌ ۱
لِلْمَلاَئِکَةِ ۹
الْمَلاَئِکَةِ ۱۲
مَلاَئِکَتِهِ‌ ۳
مُلْکِ‌ ۱
الْمَلَکَيْنِ‌ ۱
مُلْکُ‌ ۲۰
الْمَلاَئِکَةُ ۳۱
مَلِکاً ۲
الْمُلْکُ‌ ۱۰
بِالْمُلْکِ‌ ۱
مُلْکَهُ‌ ۲
مُلْکِهِ‌ ۱
الْمُلْکَ‌ ۴
مَالِکَ‌ ۱
الْمُلْکِ‌ ۵
الْمَلاَئِکَةَ ۹
مَلَکَتْ‌ ۱۵
مُلْکاً ۳
يَمْلِکُ‌ ۸
مُلُوکاً ۱
أَمْلِکُ‌ ۵
تَمْلِکَ‌ ۱
مَلَکٌ‌ ۶
مَلَکاً ۳
مَلَکُوتَ‌ ۱
مَلَکَيْنِ‌ ۱
مَلَکُوتِ‌ ۱
الْمَلِکُ‌ ۶
الْمَلِکِ‌ ۳
يَمْلِکُونَ‌ ۱۰
بِالْمَلاَئِکَةِ ۱
مَمْلُوکاً ۱
مَلاَئِکَةٌ ۲
تَمْلِکُونَ‌ ۲
مَلِکٌ‌ ۱
بِمَلْکِنَا ۱
مُلْکٍ‌ ۱
مَلاَئِکَةً ۴
مَلَکُوتُ‌ ۲
مَلَکْتُمْ‌ ۱
تَمْلِکُهُمْ‌ ۱
الْمُلُوکَ‌ ۱
مَلَکُ‌ ۱
مَلاَئِکَتُهُ‌ ۱
مَلاَئِکَتَهُ‌ ۱
مَالِکُونَ‌ ۱
مَالِکُ‌ ۱
مَلَکٍ‌ ۱
مَلِيکٍ‌ ۱
الْمَلَکُ‌ ۲
تَمْلِکُ‌ ۱
مَلِکِ‌ ۱

ریشه‌های مرتبط