تفسیر:نمونه جلد۹ بخش۵۵

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۳۴

آيه ۵۳ - ۵۷

آيه و ترجمه

قَالُوا يَهُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَيِّنَةٍ وَ مَا نحْنُ بِتَارِكى ءَالِهَتِنَا عَن قَوْلِك وَ مَا نحْنُ لَك بِمُؤْمِنِينَ(۵۳) إِن نَّقُولُ إِلا اعْترَاك بَعْض ءَالِهَتِنَا بِسوءٍ قَالَ إِنى أُشهِدُ اللَّهَ وَ اشهَدُوا أَنى بَرِى ءٌ مِّمَّا تُشرِكُونَ(۵۴) مِن دُونِهِ فَكِيدُونى جَمِيعاً ثُمَّ لا تُنظِرُونِ(۵۵) إِنى تَوَكلْت عَلى اللَّهِ رَبى وَ رَبِّكم مَّا مِن دَابَّةٍ إِلا هُوَ ءَاخِذُ بِنَاصِيَتهَا إِنَّ رَبى عَلى صِرَطٍ مُّستَقِيمٍ(۵۶) فَإِن تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكم مَّا أُرْسِلْت بِهِ إِلَيْكمْ وَ يَستَخْلِف رَبى قَوْماً غَيرَكمْ وَ لا تَضرُّونَهُ شيْئاً إِنَّ رَبى عَلى كلِّ شىْءٍ حَفِيظٌ(۵۷) ترجمه : ۵۳ - گفتند: اى هود! تو دليلى براى ما نياورده اى ، و ما خدايان خود را به خاطر حرف تو رها نخواهيم كرد، و ما (اصلا) به تو ايمان نمى آوريم !. ۵۴ - ما فقط (درباره تو) مى گوئيم بعضى از خدايان ما به تو زيان رسانده (و عقلت را ربوده اند) (نوح ) گفت من خدا را به شهادت مى طلبم شما نيز گواه باشيد كه من از آنچه شريك (خدا) قرار مى دهيد بيزارم !. ۵۵ - از آنچه غير او (مى پرستيد) حال كه چنين است همگى براى من نقشه بكشيد و مرا مهلت ندهيد (اما بدانيد كارى از دست شما ساخته نيست !) ۵۶ - چرا كه من توكل بر الله كه پروردگار من و شما است كرده ام ، هيچ جنبنده اى نيست مگر اينكه او بر وى تسلط دارد (اما سلطه اى توام با عدالت چرا كه ) پروردگار من بر صراط مستقيم است .

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۳۵

۵۷ - و اگر روى برگردانيد من رسالتى را كه مامور بودم به شما رساندم و خداوند گروه ديگرى را جانشين شما مى كند و شما كمترين ضررى به او نمى رسانيد پروردگار من حافظ و نگاهبان هر چيز است . تفسير : منطق نيرومند هود حال ببينيم اين قوم سركش و مغرور يعنى قوم عاد در برابر برادرشان هود (عليه السلام ) و نصائح و اندرزها و راهنمائيهاى او چه واكنشى نشان دادند. آنها گفتند: اى هود تو دليل روشنى براى ما نياورده اى (قالوا يا هود ما جئتنا بينة ). و ما هرگز به خاطر سخنان تو دست از دامن بتها و خدايانمان بر نمى داريم (و ما نحن بتاركى الهتنا عن قولك ). و ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد! (و ما نحن لك بمؤ منين ). و پس از اين سه جمله غير منطقى ، اضافه كردند: ما فكر مى كنيم تو ديوانه شده اى و علتش اين بوده كه مبغوض خدايان ما گشته اى و آنها به عقل تو آسيب رسانده اند (ان نقول الا اعتراك بعض آلهتنا بسوء). بدون شك هود - همانگونه كه برنامه و وظيفه تمام پيامبران است - معجزه يا معجزاتى براى اثبات حقانيت خويش به آنها عرضه داشته بود، ولى آنها به خاطر كبر و غرورى كه داشتند مانند ساير اقوام لجوج ، معجزات را انكار كردند و آنها را سحر شمردند، يا يك سلسله تصادفها و حوادث اتفاقى كه نمى تواند دليلى بر چيزى بوده باشد. از اين گذشته نفى بت پرستى دليلى لازم ندارد هر كس مختصر عقل و

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۳۶

شعورى داشته باشد و خود را از تعقيب برهاند آنرا بخوبى در مى يابد و بفرض كه دليل بخواهد آيا دلائل علاوه بر منطقى و عقلى به معجزه هم نياز دارد؟ و به تعبير ديگر آنچه در دعوت هود در آيات گذشته آمدد عوت به سوى خداوند يگانه و باز گشت به سوى او و استغفار از گناهان و نفى هر گونه شرك و بت پرستى است ، همه اينها مسائلى است كه اثبات آن با دليل عقلى كاملا امكان پذير است . بنابراين اگر منظور آنها از نفى بينة ، نفى دليل عقلى بوده ، مسلما اين سخن نادرست است ، و اگر منظور نفى معجزه بوده ، اين ادعا نياز به معجزه نداشته است ، و به هر حال اين جمله كه آنها گفته اند ما هرگز به خاطر سخنان تو، بتهاى خود را فراموش نمى كنيم بهترين دليل بر لجاجت آنها است ، چرا كه انسان عاقل و حقيقت جو سخن حق را از هر كس كه باشد مى پذيرد. مخصوصا اين جمله كه آنها هود را متهم به جنون كردند، جنونى كه بر اثر خشم خدايان حاصل شده بود! خود بهترين دليل بر خرافى بودن و خرافه پرستى آنها است . سنگ و چوبهاى بى جان و بى شعور كه نياز به حمايت بندگان خود دارند، چگونه مى توانند عقل و شعور را از انسان عاقلى بگيرند. به علاوه آنها چه دليلى بر جنون هود داشتند جز اينكه او، سنت شكنى كرده ، و با آداب و سنن خرافى محيطش به پيكار برخاسته بود، اگر اين دليل جنون باشد تمام مصلحان جهان و مردان انقلابى كه بر ضد روشهاى غلط بپا خاستند بايد مجنون باشند. و اين تازگى ندارد، تاريخ گذشته و معاصر پر است از نسبت جنون به مردان و زنان نيك انديش و سنت شكن كه بر ضد خرافات و استعمارها و اسارتها بپا مى خاستند.

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۳۷

به هر حال هود مى بايد پاسخى دندان شكن به اين قوم گمراه و لجوج بدهد، پاسخى كه هم آميخته با منطق باشد، و هم از موضع قدرت ادا شود قرآن ميگويد: او در پاسخ آنها اين چند جمله را بيان كرد: من خدا را به شهادت مى طلبم و همه شما نيز شاهد باشيد كه من از اين بتها و خدايانتان بيزارم (قال انى اشهد الله و اشهدوا انى برى ء مما تشركون - من دونه ). اشاره به اينكه اگر اين بتها قدرتى دارند از آنها بخواهيد مرا از ميان بردارند، من كه آشكارا به جنگ آنها برخاسته ام و علنا بيزارى و تنفر از آنها را اعلام مى دارم ، چرا آنها، معطلند؟ انتظار چه چيز را مى كشند؟ و چرا مرا نابود نمى كنند؟! سپس اضافه مى كند: نه فقط كارى از آنها ساخته نيست ، شما هم با اين انبوه جمعيتتان قادر بر چيزى نيستيد، اگر راست مى گوئيد همگى دست به دست هم بدهيد و هر نقشه اى را مى توانيد بر ضد من بكشيد و لحظه اى مرا مهلت ندهيد (فكيدونى جميعا ثم لا تنظرون ). چرا من انبوه جمعيت شما را به هيچ مى شمرم ؟ و چرا كمترين اعتنائى به قوت و قدرت شما ندارم ؟ شمائى كه تشنه خون من هستيد و همه گونه قدرت داريد. براى اينكه من پشتيبانى دارم كه قدرتش فوق قدرتها است من توكل بر خدائى كردم كه پروردگار من و شما است (انى توكلت على الله ربى و ربكم ). اين خود دليل بر اين است كه من دروغ نمى گويم ، اين نشانه آن است كه من دل به جاى دگرى بسته ام ، اگر درست بينديشيد اين خود يكنوع معجزه است كه انسانى تك و تنها با عقايد خرافى جمعيتى نيرومند و متعصب به پيكار برخيزد،

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۳۸

و حتى آنها را تحريك به قيام بر ضد خود كند، و در عين حال نه ترسى به خود راه دهد، و نه دشمنانش قدرت بر تصميم گيرى بر ضد او داشته باشند. و بعد ادامه داد نه تنها شما، هيچ جنبنده اى در جهان نيست مگر اينكه در قبضه قدرت و فرمان خدا است و تا او نخواهد كارى از آنان ساخته نيست (ما من دابة الا هو آخذ بناصيتها). ولى اين را نيز بدانيد خداى من از آن قدرتمندانى نيست كه قدرتش موجب خودكامگى و هوسبازى گردد و آن را در غير حق به كار برد، بلكه پروردگار من همواره بر صراط مستقيم و جاده عدل و داد مى باشد و كارى بر خلاف حكمت و صواب انجام نمى دهد (ان ربى على صراط مستقيم ). در اينجا به دو نكته بايد توجه داشت : نخست اين كه ناصيه در اصل به معنى موى پيش سر مى باشد، و از ماده نصا (بر وزن نصر) به معنى اتصال و پيوستگى آمده است ، و اخذ به ناصيه (گرفتن موى پيش سر) كنايه از تسلط و قهر و غلبه بر چيزى است ، و اينكه در جمله بالا خداوند مى فرمايد: هيچ جنبنده اى نيست مگر اينكه ما ناصيه او را مى گيريم ، اشاره به قدرت قاهره او بر همه چيز است ، به گونه اى كه هيچ موجودى در برابر اراده او هيچگونه تاب مقاومت ندارد، زيرا معمولا هنگامى كه موى پيش سر انسان يا حيوانى را محكم بگيرند، قدرت مقاومت از او سلب مى شود. اين تعبير براى آن است كه مستكبران مغرور و بت پرستان از خود راضى ، و سلطه جويان ستمكار، فكر نكنند اگر چند روزى ميدان به آنها داده شده است ، دليل بر آنست كه مى توانند در برابر اراده پروردگار، كوچكترين مقاومتى كنند باشد كه آنها به اين واقعيت توجه كنند و از مركب غرور فرود آيند. ديگر اينكه جمله ان ربى على صراط مستقيم از زيباترين تعبيرات در

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۳۹

باره قدرت آميخته با عدالت پروردگار است ، چرا كه قدرتمندان غالبا زورگو و ظالمند، اما خداوند با قدرت بى انتهايش ، همواره بر صراط مستقيم عدالت و جاده صاف حكمت و نظم و حساب مى باشد. اين نكته را نيز از نظر نبايد دور داشت كه سخنان هود در برابر مشركان بيان كننده اين واقعيت است كه هر قدر دشمنان لجوج بر لجاجت خود بيفزايند، رهبر قاطع بايد بر استقامت خود بيفزايد، قوم هود او را سخت از بتها ترساندند، او در مقابل ، آنها را به نحو شديدترى از قدرت قاهره خداوند بيم داد. سرانجام هود در آخرين سخن به آنها چنين مى گويد اگر شما از راه حق روى بر تابيد به من زيانى نمى رسد، چرا كه من رسالت خويش را به شما ابلاغ كردم (فان تولوا فقدا بلغتكم ما ارسلت به اليكم ). اشاره به اينكه گمان نكنيد اگر دعوت من پذيرفته نشود براى من شكست است ، من انجام وظيفه كردم ، انجام وظيفه ، پيروزى است ، هر چند دعوتم مورد قبول واقع نشود، و اين درسى است براى همه رهبران راستين و پيشوايان راه حق ، كه هرگز از كار خود احساس خستگى و نگرانى نكنند، هر چند مردم دعوت آنانرا پذيرا نشوند. سپس همانگونه كه بت پرستان او را تهديد كرده بودند، او به طرز شديدترى آنها را به مجازات الهى تهديد مى كند و مى گويد: اگر شما دعوت حق را نپذيريد خداوند بزودى شما را نابود كرده و گروه ديگرى را جانشين شما مى كند و هيچگونه زيانى به او نمى رسانيد (و يستخلف ربى قوما غير كم و لا تضرونه شيئا). اين قانون خلقت است ، كه هر گاه مردمى لياقت پذيرا شدن نعمت هدايت و يا نعمتهاى ديگر پروردگار را نداشته باشند، آنها را از ميان بر مى دارد و و گروهى لايق به جاى آنان مى نشاند.

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۴۰

اين را هم بدانيد كه پروردگار من حافظ همه چيز و نگاهدارنده هر گونه حساب است (ان ربى على كل شى ء حفيظ). نه فرصت از دست او مى رود، نه موقعيت را فراموش مى كند، نه پيامبران و دوستان خود را به دست نسيان مى سپارد، و نه حساب هيچكس از علم او بيرون است ، بلكه همه چيز را مى داند و بر هر چيز مسلط است .

آيه ۵۸ - ۶۰

آيه و ترجمه

وَ لَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نجَّيْنَا هُوداً وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَ نجَّيْنَهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ(۵۸) وَ تِلْك عَادٌ جَحَدُوا بِئَايَتِ رَبهِمْ وَ عَصوْا رُسلَهُ وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ كلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ(۵۹) وَ أُتْبِعُوا فى هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيَمَةِ أَلا إِنَّ عَاداً كَفَرُوا رَبهُمْ أَلا بُعْداً لِّعَادٍ قَوْمِ هُودٍ(۶۰) ترجمه : ۵۸ - و هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد هود و آنها را كه با او ايمان آورده بودند به رحمت خود نجات بخشيديم و از عذاب شديد آنها را رها ساختيم . ۵۹ - و اين قوم عاد بود كه آيات پروردگارشان را انكار كردند و رسولان او را معصيت نمودند و از فرمان هر ستمگر دشمن حق پيروى كردند. ۶۰ - بدنبال آنها در اين جهان لعنت (و نام ننگين ) ماند و در قيامت (گفته مى شود) بدانيد عاد نسبت به پروردگارشان كفر ورزيدند، دور باد عاد، قوم هود، (از رحمت خدا و خير و سعادت ). تفسير : لعن و نفرين ابدى بر اين قوم ستمگر در آخرين قسمت از آيات مربوط به سرگذشت قوم عاد و پيامبرشان هود

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۴۱

به مجازات دردناك اين سركشان اشاره كرده ، نخست مى گويد: هنگامى كه فرمان ما دائر به مجازاتشان فرا رسيد، هود و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند به خاطر رحمت و لطف خاصى كه به آنان داشتيم رهائى بخشيد (و لما جاء امرنا نجينا هودا و الذين آمنوا معه برحمة منا). و باز براى تاكيد بيشتر مى فرمايد: و ما اين قوم با ايمان را از عذاب شديد و غليظ رهائى بخشيديم (و نجينا هم من عذاب غليظ). جالب اينكه : قبل از آنكه مجازات افراد بى ايمان و ياغى و ستمكار را بيان كند، نجات و رهائى قوم با ايمان را ذكر مى كند، تا اين پندار پيدا نشود كه به هنگام عذاب الهى طبق ضرب المثل معروف خشك و تر با هم خواهند سوخت ، چرا كه او حكيم است و عادل ، و محال است كه حتى يك فرد با ايمان را در ميان انبوهى بى ايمان و گناهكار مجازات كند. بلكه رحمت الهى اين گونه اشخاص را قبل از درگير شدن مجازات به محل امن و امانى منتقل مى سازد، چنانكه ديديم قبل از آنكه طوفان فرا رسد كشتى نجات نوح آماده بود و پيش از آنكه شهرهاى لوط در هم كوبيده شود شب هنگام لوط و تعداد معدود ياران با ايمانش به فرمان الهى خارج شدند. در اينكه جمله نجينا (رهائى بخشيديم ) چرا در اين آيه تكرار شده تفسيرهاى گوناگونى وجود دارد، بعضى معتقدند كه نجينا در مرحله اول اشاره به رهائى بخشيدن از مجازات دنيا است و در مرحله دوم رهائى از عذاب آخرت است كه با توصيف به غليظ بودن نيز كاملا سازگار است . بعضى ديگر به نكته لطيفى اشاره كرده اند كه چون سخن از رحمت الهى به ميان آمده اگر بلافاصله كلمه عذاب تكرار مى شد تناسب نداشت ، رحمت كجا و عذاب غليظ كجا، لذا نجينا بار ديگر تكرار شده تا ميان اين دو فاصله بيفتد و چيزى از شدت عذاب و تاكيد روى آن كاسته نشود.

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۴۲

اين نكته را نيز بايد مورد توجه قرار داد كه در آيات قرآن در چهار مورد عذاب توصيف به غليظ شده است كه با دقت در آن آيات چنين به نظر مى رسد كه عذاب غليظ مربوط به سراى ديگر است مخصوصا آيات سوره ابراهيم كه در آن اشاره بر عذاب غليظ شده است با صراحت حال دوزخيان را بيان مى دارد. و بايد هم چنين باشد چرا كه هر اندازه عذاب دنيا شديد باشد باز در برابر عذاب آخرت خفيف و كم اهميت است . اين تناسب نيز قابل ملاحظه است كه قوم عاد چنانكه در سوره قمر و سوره حاقه به خواست خدا خواهد آمد، افراد خشن و درشت و بلند قامت بودند، كه اندام آنها به تنه درختان نخل تشبيه شده و به همين نسبت ساختمانهاى محكم و بزرگ و بلند داشتند تا آنجا كه در تاريخ قبل از اسلام مى خوانيم : عربها بناهاى بلند و محكم را به عاد نسبت مى دادند و مى گفتند عادى لذا عذاب آنها نيز مانند خودشان غليظ و خشن بوده است ، نه تنها در جهان ديگر، در اين دنيا نيز مجازات آنها بسيار شديد و خشن بود، چنانكه در تفسير سوره هاى فوق خواهد آمد. بعدا گناهان قوم عاد را در سه موضوع خلاصه مى كند: نخست اينكه آنها آيات پروردگارشان را انكار كردند، و با لجاجت ، هر گونه دليل و مدرك روشنى را بر صدق دعوت پيامبرشان منكر شدند (و تلك عاد جحدوا بايات ربهم ). ديگر اينكه آنها از نظر عمل نيز به عصيان و سركشى در برابر پيامبران برخاستند (و عصوا رسله ) اينكه رسل به صورت جمع بيان شده يا به خاطر آن است كه دعوت همه پيامبران بسوى يك واقعيت است (توحيد و شاخه هاى آن ) بنابراين انكار

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۴۳

يك پيامبر در حكم انكار همه پيامبران است ، و يا اينكه هود آنها را به ايمان به انبياى پيشين نيز دعوت مى كرد و آنها انكار مى كردند. سومين گناهشان اين بود كه فرمان خدا را رها كرده و از فرمان هر جبار عنيدى پيروى مى كردند (و اتبعوا امر كل جبار عنيد) چه گناهى از اين گناهان بالاتر، ترك ايمان ، مخالفت پيامبران و گردن نهادن به فرمان جباران عنيد. جبار به كسى مى گويند كه از روى خشم و غضب مى زند و مى كشد و نابود مى كند، و پيرو فرمان عقل نيست و به تعبير ديگر جبار كسى است كه ديگرى را مجبور به پيروى خود مى كند و يا مى خواهد نقص خود را با ادعاى عظمت و تكبر ظاهرا بر طرف سازد، و عنيد كسى است كه با حق و حقيقت ، فوق العاده مخالف است و هيچگاه زير بار حق نمى رود. اين دو صفت ، صفت بارز طاغوتها و مستكبران هر عصر و زمان است ، كه هرگز گوششان بدهكار حرف حق نيست ، و با هر كس مخالف شدند با قساوت و بى رحمى ، شكنجه مى كنند و مى كوبند و از ميان مى برند. در اينجا يك سؤ ال پيش مى آيد و آن اينكه اگر جبار معنايش اين است ، چرا يكى از صفات خدا در قرآن سوره حشر آيه ۲۳ و ساير منابع اسلامى جبار ذكر شده است ؟ پاسخ اينكه : جبار در اصل ريشه لغت همانگونه كه در بالا اشاره كرديم ، يا از ماده جبر به معنى قهر و غلبه و قدرت است و يا از ماده جبران به معنى برطرف ساختن نقص چيزى است . ولى جبار چه به معنى اول باشد يا دوم در دو شكل به كار مى رود، گاهى به صورت مذمت و آن در موردى است كه انسانى بخواهد كمبودها و نقائص خود را با خود برتربينى و تكبر و ادعاهاى غلط جبران كند، و يا اينكه بخواهد

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۴۴

ديگرى را در برابر اراده و خواست دل خويش مقهور و ذليل سازد. اين معنى در بسيارى از آيات قرآن آمده و با صفات مذموم ديگرى احيانا همراه است مانند آيه فوق كه توام با عنيد ذكر شده و در آيه ۳۲ سوره مريم از زبان عيسى پيامبر خدا مى خوانيم و لم يجعلنى جبارا شقيا خداوند مرا جبار شقى قرار نداده است ، و يا در حالات بنى اسرائيل درباره ساكنان ستمگر بيت المقدس مى خوانيم كه آنها به موسى گفتند ان فيها قوما جبارين : در اين سر زمين گروهى ستمگر و ستم پيشه اند (مائده آيه ۲۲) اما گاه جبار از همين دو ريشه در معنى مدح به كار مى رود و به كسى گفته مى شود كه نيازمنديهاى مردم و نقائص آنها را جبران مى كند، و استخوانهاى شكسته را پيوند مى دهد، و يا اينكه داراى قدرت فراوانى است كه غير او در برابر او خاضع مى باشند بى آنكه بخواهد بر كسى ستم كند و يا از قدرتش سوء استفاده نمايد و به همين جهت ، جبار به هنگامى كه به اين معنى باشد با صفات مدح ديگر همراه مى گردد چنانكه در آيه ۲۳ سوره حشر مى خوانيم الملك القدوس السلام المؤ من المهيمن العزيز الجبار المتكبر: او فرمانرواى پاك و منزهى است كه بندگانش هرگز از او ستم نمى بينند، و نگهبان و حافظ غير قابل شكست و قدرتمند و برتر است روشن است كه صفاتى همچون قدوس و سلام و مؤ من ، هرگز با جبار به معنى ظالم و ستمگر، و متكبر به معنى خود برتر بين سازگار نيست ، و اين عبارت به خوبى نشان مى دهد كه جبار در اينجا به معنى دوم است . ولى از آنجا كه بعضى تنها پاره اى از استعمالات جبار را در نظر گرفته و به ريشه لغت و معانى متعدد آن توجه نكرده اند، چنين پنداشته اند كه به كار بردن آن درباره خداوند صحيح به نظر نمى رسد (و همچنين واژه متكبر) اما با در نظر

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۴۵

گرفتن ريشه هاى اصلى لغت ، ايراد برطرف مى شود. در آخرين آيه مورد بحث كه داستان هود و قوم عاد در آنجا به آن پايان مى گيرد، نتيجه اعمال زشت و نادرست آنها را چنين بيان مى كند: آنها بخاطر اعمالشان در اين دنيا مورد لعن و نفرين واقع شدند، و بعد از مرگشان جز نام بد و تاريخ ننگين از آنها باقى نماند (و اتبعوا فى هذه الدنيا لعنة ). و در روز رستاخيز گفته مى شود: بدانيد كه قوم عاد پروردگارشان را انكار كردند (و يوم القيامة الا ان عادا كفروا ربهم ). دور باد عاد، قوم هود از رحمت پروردگار (الا بعدا لعاد قوم هود) با اينكه كلمه عاد براى معرفى اين گروه كافى است در آيه فوق بعد از ذكر عاد، قوم هود نيز ذكر شده است كه هم تاكيد را مى رساند و هم اشاره به اين است اين گروه همان كسانى هستند كه پيامبر دلسوزشان هود را آنهمه ناراحت و متهم ساختند، و به همين جهت از رحمت خداوند دورند.

نكته ها :

در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت : ۱ - قوم عاد از نظر تاريخ گر چه بعضى از مورخان غربى مانند اسپرينگل خواسته اند وجود قوم عاد را از نظر تاريخى منكر شوند شايد به دليل اينكه در غير آثار اسلامى ذكرى از آن نيافته اند و در كتب عهد قديم (تورات ) اثرى از آن نديده اند، ولى مداركى در دست است كه نشان مى دهد قصه عاد بطور اجمال در زمان جاهليت عرب مشهور

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۴۶

بوده ، و شعراى پيش از اسلام نيز از قوم هود سخن گفته اند، حتى در عصر جاهليت بناهاى بلند و محكم را به عاد نسبت مى دادند و بر آن كلمه عادى اطلاق مى كردند. بعضى از مورخان معتقدند عاد بر دو قبيله اطلاق مى شود، قبيله اى از انسانهاى قبل از تاريخ بوده اند كه در جزيره عربستان زندگى مى كرده اند، سپس از ميان رفتند و آثارشان نيز از ميان رفت ، و تاريخ بشر از زندگى آنان جز افسانه هائى كه قابل اطمينان نيست حفظ نكرده است ، و تعبير قرآن عاد الاولى (سوره نجم آيه ۵۰) را اشاره به همين گرفته اند. اما در دوران تاريخ بشر و احتمالا در حدود ۷۰۰ سال قبل از ميلا مسيح يا قديمتر، قوم ديگرى به نام عاد وجود داشتند كه در سر زمين احقاف يا يمن زندگى مى كردند. آنها داراى قامتهائى طويل و اندامى قوى و پرقدرت بودند، و به همين دليل جنگ آورانى زبده محسوب مى شدند. به علاوه از نظر تمدن تا حدود زيادى پيشرفته بودند، شهرهاى آباد، زمينهاى خرم و سرسبز، باغهاى پرطراوت داشتند آنچنانكه قرآن در توصيف آنها مى گويد التى لم تخلق مثلها فى البلاد: نظير آن در بلاد جهان خلق نشده بود (فجر آيه ۸) به همين جهت بعضى از مستشرقين گفته اند كه قوم عاد در حدود برهوت (يكى از نواحى حضرموت يمن ) زندگى مى كردند و بر اثر آتشفشانهاى اطراف بسيارى از آنها از ميان رفتند و بقايايشان متفرق شدند. به هر حال اين قوم مدتى در ناز و نعمت به سر مى بردند، ولى آنچنان كه شيوه بيشتر متنعمان است مست غرور و غفلت شدند و از قدرتشان براى ظلم و ستم و استعمار و استثمار ديگران سوء استفاده كردند و مستكبران و جباران عنيد را

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۴۷

پيشواى خود ساختند، آئين بت پرستى را بر پا نمودند و به هنگام دعوت پيامبرشان هود با آنهمه تلاش و كوششى كه در پند و اندرز و روشن ساختن انديشه و افكار آنان و اتمام حجت نسبت به ايشان داشت نه تنها كمترين وقعى ننهادند بلكه به خاموش كردن نداى اين مرد بزرگ حق طلب برخاستند. گاهى او را به جنون و سفاهت نسبت دادند و زمانى از خشم خدايان وى را ترساندند، اما او همچون كوه در مقابل خشم اين قوم مغرور و زورمند ايستادگى به خرج داد، و سرانجام توانست گروهى در حدود چهار هزار نفر را پاكسازى كرده و به آئين حق بخواند، اما ديگران بر لجاجت و عناد خود باقى ماندند. سرانجام چنانكه در آيات سوره ذاريات و حاقه و قمر خواهد آمد، طوفان شديد و بسيار كوبنده اى به مدت هفت شب و شش روز بر آنها مسلط شد كه قصرهايشان را در هم كوبيد، و اجسادشان را همچون برگهاى پائيزى بر امواج باد سوار كرد و به اطراف پراكنده ساخت ، مؤ منان راستين را قبلا از ميان آنان بيرون برد و نجات داد، و زندگانى و سر نوشتشان درس بزرگ عبرتى براى همه جباران و خودكامگان گشت . ۲ - لعن و نفرين ابدى بر قوم عاد باد اين تعبير و مشابه آن در آيات متعددى از قرآن درباره اقوام مختلفى آمده است كه پس از شرح بخشى از حالات آنها مى فرمايد: الا بعدا لثمود (سوره هود آيه ۶۸) الا بعدا لمدين كما بعدت ثمود (سوره هود آيه ۸۹) فبعدا للقوم الظالمين (سوره مؤ منون آيه ۴۱) فبعدا لقوم لا يؤ منون (سوره مؤ منون آيه ۴۴) و همچنين در داستان نوح قبلا خوانديم و قيل بعدا للقوم الظالمين (سوره هود آيه ۴۴)

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۴۸

در تمام اين آيات ، نفرين شعار گونه اى درباره كسانى كه گناه عظيمى انجام داده اند، دائر به دورى آنها از رحمت خداوند شده است . اين درست به شعارهائى مى ماند كه امروز براى افراد و گروههاى سركش و استعمارگر و ستم پيشه گفته مى شود، منتها اين شعار قرآنى بقدرى جالب و جامع است كه تنها ناظر به يك جنبه و يك بعد نيست ، چرا كه وقتى مى گوئيم دور باد فلان گروه ، هم دورى از رحمت خداوند را شامل مى شود هم دورى از سعادت ، و هم دورى از هر گونه خير و بركت و نعمت ، و هم دورى از بندگان خدا. البته دورى آنها از خير و سعادت عكس العمل دوريشان در درون جان و فكر و در محيط عمل از خدا و خلق خداست ، چرا كه هر گونه ايده و عملى باز تابى در سراى ديگر و جهان پس از مرگ دارد، باز تابى كاملا مشابه آن و به همين دليل اين دوريها در اين جهان سرچشمه بعد و دورى در آخرت ، از رحمت و عفو و بخشش و مواهب الهى خواهد بود.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←