تفسیر:نمونه جلد۹ بخش۵۴

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۱۴

آيه ۴۵-۴۷

آيه و ترجمه

وَ نَادَى نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَب إِنَّ ابْنى مِنْ أَهْلى وَ إِنَّ وَعْدَك الْحَقُّ وَ أَنت أَحْكَمُ الحَْكِمِينَ(۴۵) قَالَ يَنُوحُ إِنَّهُ لَيْس مِنْ أَهْلِك إِنَّهُ عَمَلٌ غَيرُ صلِحٍ فَلا تَسئَلْنِ مَا لَيْس لَك بِهِ عِلْمٌ إِنى أَعِظك أَن تَكُونَ مِنَ الْجَهِلِينَ(۴۶) قَالَ رَب إِنى أَعُوذُ بِك أَنْ أَسئَلَك مَا لَيْس لى بِهِ عِلْمٌ وَ إِلا تَغْفِرْ لى وَ تَرْحَمْنى أَكن مِّنَ الْخَسِرِينَ(۴۷) ترجمه : ۴۵ - نوح به پروردگارش عرض كرد پروردگارا! پسر من از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم ) حق است و تو از همه حكم كنندگان برترى . ۴۶ - فرمود: اى نوح ! او از اهل تو نيست ! او عمل غير صالحى است ، بنابراين آنچه را از آن آگاه نيستى از من مخواه ، من به تو اندرز مى دهم تا از جاهلان نباشى ! ۴۷ - عرض كرد: پروردگارا! من به تو پناه مى برم كه از تو چيزى بخواهم كه از آن آگاهى ندارم ، و هر گاه مرا نبخشى و بر من رحم نكنى از زيانكاران خواهم بود. تفسير : سرگذشت دردناك فرزند نوح در آيات گذشته خوانديم كه فرزند نوح ، نصيحت و اندرز پدر را نشنيد و تا آخرين نفس دست از لجاجت و خيره سرى بر نداشت و سرانجام در ميان امواج طوفان گرفتار و غرق شد. آيات مورد بحث قسمت ديگرى از همين ماجرا را بيان مى كند و آن اينكه وقتى نوح فرزند خود را در ميان امواج ديد، عاطفه پدرى به جوش آمد و به ياد

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۱۵

وعده الهى درباره نجات فرزندش افتاد، رو به درگاه خدا كرد و گفت : «پروردگارا! فرزندم از اهل من و خاندان من است ، و تو وعده فرمودى كه خاندان مرا از طوفان و هلاكت رهائى بخشى ، و تو از همه حكم كنندگان برترى ، و در وفاى به عهد از همه ثابت ترى » (و نادى نوح ربه فقال رب ان ابنى من اهلى و ان وعدك الحق و انت احكم الحاكمين ). اين وعده اشاره به همان چيزى است كه در آيه ۴۰ همين سوره آمده است ، آنجا كه مى فرمايد: قلنا احمل فيها من كل زوجين اثنين و اهلك الا من سبق عليه القول : «ما به نوح فرمان داديم كه از هر نوعى از انواع حيوانات يك جفت بر كشتى سوار كن و همچنين خانواده خود را جز آن كسى كه به فرمان خدا محكوم به نابودى است ». نوح چنين فكر مى كرد كه منظور از جمله الا من سبق عليه القول تنها همسر بى ايمان و مشرك او است ، و فرزندش كنعان جزء آنها نيست ، و لذا چنين سخنى را به پيشگاه خدا عرضه داشت . اما بلافاصله پاسخ شنيد، پاسخى تكان دهنده و روشنگر از يك واقعيت بزرگ واقعيتى كه پيوند مكتبى را ما فوق پيوند نسبى و خويشاوندى قرار مى دهد. «اى نوح ! او از اهل تو نيست »! (قال يا نوح انه ليس من اهلك ). «بلكه او عملى است غير صالح » (انه عمل غير صالح ). فرد ناشايسته اى است كه بر اثر بريدن پيوند مكتبيش از تو، پيوند خانوادگيش به چيزى شمرده نمى شود. «حال كه چنين است ، چيزى را كه به آن علم ندارى از من تقاضامكن » (فلا تسئلن ما ليس لك به علم ). «من به تو موعظه مى كنم تا از جاهلان نباشى » (انى اعظك ان تكون

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۱۶

من الجاهلين ). نوح دريافت كه اين تقاضا از پيشگاه پروردگار درست نبوده است و هرگز نبايد نجات چنين فرزندى را مشمول وعده الهى بر نجات خاندانش بداند، لذا رو به درگاه پروردگار كرد و گفت : «پروردگارا من به تو پناه مى برم از اينكه چيزى از تو بخواهم كه به آن آگاهى ندارم » قال انى اعوذ بك ان اسئلك ما ليس لى به علم ). «و اگر مرا نبخشى و مشمول رحمتت قرار ندهى از زيانكاران خواهم بود» (و ان لا تغفر لى و ترحمنى اكن من الخاسرين ).

نكته ها

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

چرا فرزند نوح ، عمل غير صالح بود؟

بعضى از مفسران معتقدند كه در اين آيه كلمه اى در تقدير است ، و در اصل مفهومش چنين است انه ذو عمل غير صالح : «فرزند تو داراى عمل غير صالح است ». ولى با توجه به اينكه گاهى انسان در انجام يك كار آنچنان پيش مى رود كه گويا عين آن عمل مى شود در ادبيات زبانهاى مختلف به هنگام مبالغه اين تعبير فراوان ديده مى شود، مثلا گفته مى شود فلانكس سرا پا عدل و سخاوت است ، و يا فلان شخص سرا پا دزدى و فساد است ، گوئى آنچنان در آن عمل غوطه ور گشته كه ذات او عين آن عمل گشته است . اين پيامبر زاده نيز آنقدر با بدان بنشست و در اعمال زشت و افكار نادرستشان غوطه ور گشت كه گوئى وجودش تبديل به يك عمل غير صالح شد. بنابراين تعبير فوق در عين اينكه بسيار كوتاه و مختصر است ، گوياى يك

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۱۷

واقعيت مهم در مورد فرزند نوح مى باشد، يعنى اى نوح اگر نادرستى و ظلم و فساد در وجود اين فرزند سطحى بود، امكان شفاعت درباره او مى رفت ، اما اكنون كه سرا پا غرق فساد و تباهى است ، جاى شفاعت نيست ، اصلا حرفش را نزن !. و اينكه بعضى از مفسران احتمال داده اند كه اين فرزند حقيقتا، فرزند او نبود (يا فرزندى نامشروع بود، يا فرزند مشروع همسرش از شوهر ديگرى بوده است ) مطلب درستى به نظر نمى رسد، زيرا جمله «انه عمل غير صالح » در واقع به منزله علت است براى «انه ليس من اهلك » يعنى اينكه مى گويم از اهل تو نيست براى آن است كه از نظر عمل و كردار با تو فاصله گرفته است هر چند نسب او با تو پيوند دارد.

نكته دوم

۲ - با توجه به گفتار نوح در آيات فوق و پاسخى كه خداوند به او داد اين سؤ ال پيش مى آيد كه چگونه نوح توجه به اين مساءله نداشت كه فرزندش كنعان مشمول وعده الهى نيست . پاسخ اين سؤ ال را مى توان از اين راه داد، كه اين فرزند - همانگونه كه سابقا هم اشاره شد - وضع كاملا مشخصى نداشته ، گاهى با مؤ منان و گاهى با كافران بود، و چهره منافق گونه او، هر كس را ظاهرا به اشتباه مى انداخت . به علاوه احساس مسئوليت شديدى كه نوح در رابطه با فرزندش مى كرد، و عشق و علاقه طبيعى كه هر پدرى به فرزندش دارد - و پيامبران نيز از اين قانون مستثنى نيستند - سبب شد كه چنين درخواستى را از خداوند بكند. اما به محض اينكه از واقعيت امر آگاه شد، فورا در مقام عذر خواهى به درگاه خداوند و طلب عفو بر آمد، هر چند گناهى از او سر نزده بود، اما مقام و موقعيت پيامبر ايجاب مى كند كه بيش از اين مراقب گفتار و رفتار خود باشد، همين ترك اولى براى او با آن شخصيت ، بزرگ بود و به همين دليل از

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۱۸

پيشگاه خدا تقاضاى بخشش كرد. و از اينجا پاسخ سؤ ال ديگرى نيز روشن مى شود كه مگر انبياء گناه مى كنند كه تقاضاى آمرزش نمايند.

آنجا كه پيوندها گسسته مى شود؟

آيات فوق يكى ديگر از عاليترين درسهاى انسانى و تربيتى را در ضمن بيان سرگذشت نوح منعكس مى كند، درسى كه در مكتبهاى مادى مطلقا مفهوم ندارد اما در يك مكتب الهى و معنوى يك اصل اساسى است . پيوندهاى مادى (نسب ، خويشاوندى ، دوستى و رفاقت ) در مكتبهاى آسمانى هميشه تحت الشعاع پيوندهاى معنوى است . در اين مكتب نور چشمى و امتياز خويشاوندى در برابر پيوند مكتبى و معنوى مفهومى ندارد. آنجا كه رابطه مكتبى وجود دارد، سلمان فارسى دور افتاده كه نه از خاندان پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و نه از قريش ، و نه حتى از اهل مكه بود، بلكه اصولا از نژاد عرب نبود، طبق حديث معروف «سلمان منا اهل البيت » سلمان از خانواده ما است جزء خاندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) محسوب مى شود، ولى فرزند واقعى و بلا فصل پيامبرى همچون نوح بر اثر گسستن پيوند مكتبيش با پدر، آنچنان طرد مى شود كه با «انه ليس من اهلك » روبرو مى گردد. ممكن است چنين مساله مهمى براى آنها كه مادى مى انديشند گران آيد اما اين واقعيتى است كه در تمام اديان آسمانى به چشم مى خورد. به همين دليل در احاديث اهلبيت (عليهمالسلام ) درباره شيعيانى كه تنها نام تشيع بر خود مى گذارند، و اثر چشمگيرى از تعليمات و برنامه هاى عملى اهلبيت (عليهمالسلام ) در زندگانى آنها ديده نمى شود جمله هاى صريح و تكان دهنده اى مى خوانيم كه

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۱۹

بيانگر همان روشى است كه قرآن در آيات فوق ، پيش گرفته است . از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) نقل شده كه روزى از دوستان خود پرسيد: مردم اين آيه را چگونه تفسير مى كنند «انه عمل غير صالح » يكى از حاضران عرض كرد بعضى معتقدند كه معنى آن اين است كه فرزند نوح (كنعان ) فرزند حقيقى او نبود. امام فرمود: كلا لقد كان ابنه و لكن لما عصى الله نفاه عن ابيه كذا من كان منالم يطع الله فليس منا: «نه چنين نيست ، او براستى فرزند نوح بود، اما هنگامى كه گناه كرد و از جاده اطاعت فرمان خدا قدم بيرون گذاشت خداوند فرزندى او را نفى كرد، همچنين كسانى كه از ما باشند ولى اطاعت خدا نكنند، از ما نيستند».

مسلمانان مطرود!

بى مناسبت نيست كه با الهام از آيه فوق اشاره به قسمتى از احاديث اسلامى كنيم كه آنها نيز گروه هاى زيادى را كه ظاهرا در زمره مسلمانان و يا پيروان مكتب اهلبيت هستند، مطرود دانسته و آنان را از صف مؤ منان و شيعيان خارج مى سازد: ۱ - پيامبر اسلام مى فرمايد: من غش مسلما فليس منا: «آنكس كه با برادران مسلمانش تقلب و خيانت كند از ما نيست ». ۲ - امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: ليس بولى لى من اكل مال مؤ من حراما «كسى كه مال مؤ منى را به گناه بخورد، دوست من نيست ». ۳ - پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى فرمايد: الا و من اكرمه الناس اتقاء شره فليس منى :

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۲۰

«بدانيد كسى كه مردم او را به خاطر اجتناب از شرش گرامى دارند از من نيست » ۴ - امام فرمود: ليس من شيعتنا من يظلم الناس : «كسى كه به مردم ستم مى كند شيعه ما نيست » ۵ - امام كاظم فرمود: ليس منا من لم يحاسب نفسه فى كل يوم «كسيكه هر روز به حساب خويش نرسد از ما نيست ». ۶ - پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: من سمع رجلا ينادى يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم كسى كه صداى انسانى را بشنود كه فرياد مى زند اى مسلمانان به دادم برسيد و كمكم كنيد، كسى كه اين فرياد را بشنود و پاسخ نگويد مسلمان نيست . ۷ - امام باقر (عليه السلام ) به يكى از يارانش به نام جابر فرمود: و اعلم يا جابر بانك لا تكون لنا وليا حتى لو اجتمع عليك اهل مصرك و قالوا انت رجل سوء لم يحزنك ذلك و لو قالوا انك رجل صالح لم يسرك ذلك و لكن اعرض نفسك على كتاب الله : «اى جابر! بدان كه تو دوست ما نخواهى بود تا زمانى كه اگر تمام اهل شهر تو جمع شوند و بگويند تو آدم بدى هستى غمگين نشوى و اگر همه بگويند تو آدم خوبى هستى خوشحال نشوى ، بلكه خود را بر كتاب خدا قرآن عرضه دارى و ضوابط خوبى و بدى را از آن بگيرى و بعد ببينى از كدام گروهى » اين احاديث خط بطلان بر پندارهاى كسانى كه تنها به اسم قناعت مى كنند و از عمل و ارتباط مكتبى در ميان آنها خبرى نيست مى كشد، و به وضوح ثابت مى كند كه در مكتب پيشوايان الهى آنچه اصل اساسى و زير بنائى است ، همان ايمان به مكتب و عمل به برنامه هاى آن است ، و همه چيز بايد با اين مقياس سنجيده شود.

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۲۱

آيه ۴۸-۴۹

آيه و ترجمه

قِيلَ يَنُوحُ اهْبِط بِسلَمٍ مِّنَّا وَ بَرَكَتٍ عَلَيْك وَ عَلى أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَك وَ أُمَمٌ سنُمَتِّعُهُمْ ثمَّ يَمَسهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ(۴۸) تِلْك مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْك مَا كُنت تَعْلَمُهَا أَنت وَ لا قَوْمُك مِن قَبْلِ هَذَا فَاصبرْ إِنَّ الْعَقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ(۴۹) ترجمه : ۴۸ - (به نوح ) گفته شد: اى نوح ! با سلامت و بركت از ناحيه ما بر تو و بر تمام امتهائى كه با تواند، فرود آى ، و امتهائى نيز هستند كه ما آنها را از نعمتها بهره مند مى سازيم سپس عذاب دردناكى از سوى ما به آنها مى رسد. ۴۹ - اينها از خبرهاى غيب است كه به تو (اى پيامبر) وحى مى كنيم ، نه تو و نه قوم تو اينها را قبل از اين نمى دانستيد، بنابراين صبر و استقامت كن كه عاقبت از آن پرهيزكاران است . تفسير : نوح به سلامت فرود آمد اين آيات آخرين آياتى است كه درباره نوح و سرگذشت عبرت انگيزش در اين سوره آمده است كه در آن اشاره به فرود آمدن نوح از كشتى و تجديد حيات و زندگى عادى بر روى زمين شده است . در نخستين آيه مى گويد: «به نوح خطاب شد كه به سلامت و با بركت از ناحيه ما بر تو و بر آنها كه با تواند فرود آى » (قيل يا نوح اهبط بسلام منا و بركات عليك و على امم ممن معك ) بدون شك «طوفان » همه آثار حيات را در هم كوبيده بود، و طبعا زمينهاى آباد مراتع سر سبز و باغهاى خرم ، همگى ويران شده بودند، و در اين هنگام بيم آن مى رفت كه نوح و يارانش از نظر «زندگى » و «تغذيه » در مضيقه شديد قرار گيرند، اما

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۲۲

خداوند به اين گروه مؤ منان اطمينان داد كه درهاى بركات الهى به روى شما گشوده خواهد شد و از نظر زندگى هيچگونه نگرانى به خود راه ندهند. به علاوه ممكن بود نگرانى ديگرى از نظر سلامت براى نوح و پيروانش پيدا شود كه زندگى كردن در مجاورت اين باتلاقها و مردابهاى باقيمانده از طوفان ممكن است سلامت آنها را به خطر افكند، لذا خداوند در اين زمينه نيز به آنها اطمينان داد كه هيچگونه خطرى شما را تهديد نمى كند و آن كس كه طوفانرا براى نابودى طغيانگران فرستاد، هم او مى تواند محيطى «سالم » و «پر بركت » براى مؤ منان فراهم سازد. اين جمله كوتاه به ما مى فهماند كه قرآن تا چه اندازه به ريزه كاريهاى مسائل اهميت مى دهد و آنها را در عباراتى بسيار فشرده و زيبا منعكس مى سازد. كلمه «امم » جمع «امت » است ، و اين تعبير مى رساند كه همراه نوح امتهائى بودند، اين عبارت ممكن است به خاطر آن باشد كه افرادى كه با نوح بودند هر يك سرچشمه پيدايش قبيله و امتى گشتند و يا اينكه واقعا آنها كه با نوح بودند هر گروهى از قوم و قبيله اى بودند كه مجموعا امتهائى تشكيل مى دادند. اين احتمال نيز وجود دارد كه «امم » اصناف حيوانى را كه با نوح بودند نيز شامل گردد، زيرا در قرآن مجيد كلمه «امت » بر آنها نيز اطلاق شده است ، چنانكه در سوره انعام آيه ۳۸ مى خوانيم : و ما من دابة فى الارض و لا طائر يطير بجناحيه الا امم امثالكم : هيچ جنبنده اى در روى زمين و هيچ پرنده اى كه با دو بال خود پرواز مى كند وجود ندارد مگر اينكه آنها نيز امتهائى مثل شما هستند)) بنابراين همانگونه كه نوح و يارانش به لطف بى پايان پروردگار در برابر آنهمه مشكلات زندگى بعد از طوفان در سلامت و بركت زيستند، انواع جاندارانى كه با نوح از كشتى پياده شدند و گام به روى زمين گذاشتندنيز اين سلامت و مصونيت را به لطف الهى داشتند،

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۲۳

سپس اضافه مى كند با اين همه باز در آينده از نسل همين مؤ منان امتهائى به وجود مى آيند كه انواع نعمتها را به آنها مى بخشيم ، ولى آنها در غرور و غفلت فرو مى روند سپس عذاب دردناك ما به آنها مى رسد (و امم سنمتعهم ثم يمسهم منا عذاب اليم ) بنابر اين چنين نيست كه اين انتخاب اصلح ، و اصلاح نوع انسانى از طريق طوفان آخرين انتخاب ، و آخرين اصلاح باشد، بلكه باز هم تا زمانى كه نوع آدمى به عاليترين مرحله رشد و تكامل برسد، به خاطر سوء استفاده كردن از آزادى اراده گاه در راه شر و فساد قدم مى گذارد و باز همان برنامه مجازات در اين جهان و سراى ديگر دامنش را مى گيرد. جالب اينكه در جمله فوق فقط مى گويد: «سنمتعهم » بزودى آنها را از انواع نعمتها بهره مند مى كنيم ، و بلا فاصله سخن از عذاب و مجازات آنها مى گويد، اشاره به اينكه بهره ورى از نعمت فراوان در افراد كم ظرفيت و ضعيف الايمان به جاى اينكه حس شكر گزارى و اطاعت را بيدار كند، غالبا بر طغيان و غرور آنها مى افزايد، و به دنبال آن رشته هاى بندگى خدا را پاره مى كند. جمله اى كه مرحوم «طبرسى » در مجمع البيان از يكى از مفسران در ذيل اين آيه نقل كرده جالب است ، آنجا كه مى گويد هلك المستمتعون فى الدنيا لان الجهل يغلب عليهم و الغفلة ، فلا يتفكرون الا فى الدنيا و عمارتها و ملاذها: صاحبان نعمت در دنيا هلاك و گمراه شدند چرا كه جهل و غفلت بر آنها غالب مى شود و جز در فكر دنيا و لذتهاى آن نيستند)) اين واقعيت در زندگى كشورهاى متنعم و ثروتمند دنيا به خوبى ديده مى شود كه آنها غالبا در فساد غوطه ورند، نه تنها به فكر مستضعفان جهان نيستند، بلكه روز بروز طرحى تازه براى مكيدن هر چه بيشتر خون آنها مى ريزند. به همين دليل بسيار مى شود كه خداوند جنگها و حوادث دردناكى كه نعمتها را موقتا سلب مى كند، بر آنها فرو مى ريزد، شايد بيدار شوند.

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۲۴

در آخرين آيه كه با آن داستان نوح در اين سوره پايان مى گيرد، يك اشاره كلى به تمام آنچه گذشت مى كند و مى فرمايد: ((اينها همه از اخبار غيب است كه به تو (اى پيامبر) وحى مى كنيم )) (تلك من انباء الغيب نوحيها اليك ). «هيچگاه نه تو و نه قوم تو قبل از اين از آن آگاهى نداشتيد» (ما كنت تعلمها انت و لا قومك من قبل هذا). با توجه به آنچه شنيدى و آنهمه مشكلاتى كه نوح در دعوتش با آن روبرو بود، و با اين حال استقامت ورزيد، تو هم صبر و استقامت كن ، چرا كه سرانجام پيروزى براى پرهيزكاران است (فاصبر ان العاقبة للمتقين ).

نكته ها :

۱ - آيه اخير به چند نكته اشاره مى كند: ۱ - بيان داستان انبياء به صورت واقعى و خالى از هر گونه خرافه و تحريف تنها از طريق وحى آسمانى ممكن است و گرنه كتب تاريخ پيشينيان آنقدر با اسطوره ها و افسانه ها آميخته شده كه شناخت حق از باطل در آن ممكن نيست و هر قدر بيشتر به عقب بر مى گرديم ، اين آميختگى بيشتر مى شود. بنابراين بيان سر گذشت انبياء و اقوام پيشين ، خالى از هر گونه خرافات خود يكى از نشانه هاى حقانيت قرآن و پيامبر اسلام است ۲ - از اين آيه استفاده مى شود كه بر خلاف آنچه برخى مى پندارندپيامبران از علم غيب آگاهى داشتند، منتها اين آگاهى از طريق الهى و به مقدارى كه خدا

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۲۵

مى خواست بود، نه اينكه از پيش خود چيزى بدانند و اگر مى بينيم در پاره اى از آيات نفى علم غيب شده اشاره به همين است كه علم آنها ذاتى نيست بلكه فقط از ناحيه خدا است . ۳ - اين آيه واقعيت ديگرى را نيز روشن مى كند كه بيان سرگذشت انبياء و اقوام گذشته در قرآن تنها درسى براى امت اسلامى نيست ، بلكه علاوه بر اين يك نوع دلدارى و تسلى خاطر و تقويت اراده و روحيه براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز هست ، چرا كه او هم بشر است ، و بايد از اين طريق در مكتب الهى درس بخواند و براى مبارزه با طاغوتهاى عصر خويش آماده تر شود، و از انبوه مشكلاتى كه بر سر راهش ‍ وجود دارد نهراسد يعنى همان گونه كه نوح با آنهمه گرفتاريهاى طاقت فرسا صبر و استقامت به خرج داد، و به ايمان آوردن يك عده بسيار كم در عمر طولانى معروفش دلخوش بود، تو هم بايد صبر و استقامت را در هر حال از دست ندهى . در اينجا داستان نوح را با تمام شگفتيها و عبرتهايش رها كرده و به سراغ پيامبر بزرگ ديگرى يعنى هود كه اين سوره به نام او ناميده شده است مى رويم :

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۲۶

آيه ۵۰ - ۵۲

آيه و ترجمه

وَ إِلى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلا مُفْترُونَ(۵۰) يَقَوْمِ لا أَسئَلُكمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِى إِلا عَلى الَّذِى فَطرَنى أَ فَلا تَعْقِلُونَ(۵۱) وَ يَقَوْمِ استَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السمَاءَ عَلَيْكم مِّدْرَاراً وَ يَزِدْكمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مجْرِمِينَ(۵۲) ترجمه : ۵۰ - (ما) بسوى (قوم ) عاد، برادرشان هود را فرستاديم ، (به آنها) گفت اى قوم من ! الله را پرستش كنيد كه معبودى جز او براى شما نيست ، شما فقط تهمت مى زنيد. ۵۱ - اى قوم من ! من از شما پاداشى نمى طلبم پاداش من فقط بر كسى است كه مرا آفريده ، آيا نمى فهميد؟ ۵۲ - و اى قوم من ! از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد سپس به سوى او باز گرديد تا (باران ) آسمان را پى در پى بر شما بفرستد و نيروئى بر نيروى شما بيفزايد، و روى (از حق ) بر نتابيد و گناه نكنيد. تفسير : بت شكن شجاع همانگونه كه گفتيم در اين سوره داستان دعوت پنج پيامبر بزرگ و شدائد و سختيهاى اين دعوتها و نتائج آنها بيان شده است ، در آيات قبل سخن از نوح بود و اكنون نوبت به هود مى رسد. همه اين پيامبران داراى يك منطق و يك هدف بودند، آنها براى نجات

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۲۷

بشريت از انواع اسارتها، و دعوت به سوى توحيد با تمام ابعادش قيام كردند، شعار همه آنها ايمان و اخلاص ‍ و تلاش و كوشش و استقامت در راه خدا بود، واكنش اقوام مختلف در برابر همه آنان نيز تند و خشن و توام با انواع قهرها و فشارها بود. در نخستين آيه از اين ماجرا مى فرمايد ما به سوى قوم عاد برادرشان هود را فرستاديم (و الى عاد اخاهم هودا). در اينجا از هود تعبير به برادر مى كند، اين تعبير يا به خاطر آن است كه عرب از تمام افراد قبيله تعبير به برادر مى كند چرا كه در ريشه نسب با هم مشتركند، مثلا به يك نفر از طايفه بنى اسد اخو اسدى مى گويد و از طايفه مذحج ، اخو مذحج . و يا اشاره به اين است كه رفتار هود مانند ساير انبياء با قوم خود كاملا برادرانه بود، نه در شكل يك امير و فرمانده ، و يا حتى يك پدر نسبت به فرزندان ، بلكه همچون يك برادر در برابر برادران ديگر بدون هر گونه امتياز و برتريجوئى . نخستين دعوت هود همان دعوت تمام انبيا بود، دعوت به سوى توحيد و نفى هر گونه شرك هود به آنها گفت اى قوم من ! خدا را پرستش كنيد (قال يا قوم اعبدوا الله ). چرا كه هيچ اله و معبود شايسته جز او وجود ندارد (ما لكم من اله غيره ). شما در اعتقادى كه به بتها داريد در اشتباهيد و به خدا افترا مى بنديد (ان انتم الا مفترون ). اين بتها نه شريك او هستند و نه منشا خير و شر و هيچ كارى از آنها ساخته نيست ، چه افترا و تهمتى از اين بالاتر كه براى چنين موجودات بى ارزشى اين همه مقام قائل شويد.

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۲۸

هود (عليه السلام ) سپس اضافه كرد اى قوم من ! من در دعوت خودم هيچگونه چشمداشتى از شما ندارم ، هيچگونه پاداشى از شما نمى خواهم تا گمان كنيد فرياد و جوش و خروش من براى رسيدن به مال و مقام است ، و يا شما به خاطر سنگينى بار پاداشى كه مى خواهيد براى من در نظر بگيريد تن به تسليم ندهيد.(يا قوم لا اسئلكم عليه اجرا) تنها اجر و پاداش من بر آن كسى است كه مرا آفريده به من روح و جسم بخشيده و در همه چيز مديون او هستم همان خالق و رازق من (ان اجرى الا على الذى فطرنى ). اصولا من اگر گامى براى هدايت و سعادت شما بر مى دارم به خاطر اطاعت فرمان او است و بنابراين بايد اجر و پاداش از او بخواهم نه از شما. به علاوه مگر شما چيزى از خود داريد كه به من بدهيد هر چه شما داريد از ناحيه او است آيا نمى فهميد؟ (افلا تعقلون ). سرانجام براى تشويق آنها و استفاده از تمام وسائل ممكن براى بيدار ساختن روح حق طلبى اين قوم گمراه ، متوسل به بيان پاداشهاى مادى مشروط مى شود كه خداوند در اختيار مؤ منان در اين جهان مى گذارد و مى گويد: اى قوم من ! از خدا بخاطر گناهانتان طلب بخشش كنيد (و يا قوم استغفروا ربكم ). سپس توبه كنيد و به سوى او باز گرديد (ثم توبوا اليه ). اگر شما چنين كنيد به آسمان فرمان مى دهد قطره هاى حياتبخش باران را بر شما پى در پى فرو فرستد (يرسل السماء عليكم مدرارا)

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۲۹

تا كشت و زرع و باغهاى شما به كم آبى و بى آبى تهديد نشوند و همواره سرسبز و خرم باشند. به علاوه در سايه ايمان و تقوا و پرهيز از گناه و بازگشت به - سوى خدا نيروئى بر نيروى شما مى افزايد (و يزدكم قوة الى قوتكم ). هرگز فكر نكنيد كه ايمان و تقوا از نيروى شما مى كاهد، نه هرگز. بلكه نيروى جسمانى شما را با بهره گيرى از نيروى معنوى افزايش مى دهد و با اين پشتوانه مهم قادر خواهيد بود اجتماعى آباد، جمعيتى انبود، اقتصادى سالم ، و ملتى پرقدرت و آزاد و مستقل داشته باشيد. بنابراين از راه حق روى بر نتابيد و در جاده گناه قدم مگذرايد (و لا تتولوا مجرمين ).

نكته ها

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:

توحيد خمير مايه دعوت همه پيامبران

تاريخ انبياء نشان مى دهد كه همه آنها دعوت خود را از توحيد و نفى شرك و هر گونه بت پرستى آغاز كردند، و در واقع هيچ اصلاحى در جوامع انسانى بدون اين دعوت ميسر نيست ، چرا كه وحدت جامعه و همكارى و تعاون و ايثار و فداكارى همه امورى هستند كه از ريشه توحيد معبود سيراب مى شوند. اما شرك سرچشمه هر گونه پراكندگى و تضاد و تعارض و خودكامگى و خود محورى و انحصار طلبى است ، و پيوند اين مفاهيم با شرك و بت پرستى به مفهوم وسيعش چندان مخفى نيست .

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۳۰

آن كس كه خود محور يا انحصار طلب است تنها خويشتن را مى بيند و به همين دليل مشرك است ، توحيد قطره وجود يك فرد را در اقيانوس پهناور جامعه حل مى كند، موحد چيزى جز يك واحد بزرگ يعنى سراسر جامعه انسانى و بندگان خدا نمى بيند. برترى جويان از نوعى ديگر از انواع شرك مايه مى گيرند، و همچنين آنها كه دائما با همنوعانشان در جنگ و ستيزند و منافع خود را از منافع ديگران جدا مى بينند، اين دوگانگى و چندگانگى چيزى جز شرك در چهره هاى مختلف نيست . به همين دليل پيامبران براى اصلاحات وسيعشان همه از همينجا شروع كرده اند، توحيد معبود (الله ) و سپس توحيد كلمه و توحيد عمل و توحيد جامعه .

رهبران راستين پاداشى از پيروان نمى طلبند.

يك پيشواى واقعى در صورتى مى تواند دور از هر گونه اتهام و در نهايت آزادى به راه خود ادامه دهد و هر گونه انحراف و كجروى را در پيروانش اصلاح كند كه وابستگى و نياز مادى به آنها نداشته باشد، و گرنه همان نياز زنجيرى خواهد شد بر دست و پاى او، و قفل و بندى بر زبان و فكر او! و منحرفان از همين طريق براى تحت فشار قرار دادن او وارد مى شوند، يا از طريق تهديد به قطع كمكهاى مادى ، و يا از طريق پيشنهاد كمكهاى بيشتر، و پيشوا و رهبرى هر قدر هم صاف و مخلص باشد باز انسان است و ممكن است در اين مرحله گام او بلرزد. به همين دليل در آيات فوق و آيات ديگرى از قرآن مى خوانيم پيامبران در آغاز دعوت صريحا اعلام مى كردند نياز مادى و انتظار پاداش از پيروانشان ندارند.

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۳۱

اين سرمشقى است براى همه رهبران مخصوصا رهبران روحانى و مذهبى منتها چون بالاخره آنها كه تمام وقت در خدمت اسلام و مسلمين هستند بايد به طرز صحيحى نيازهايشان تامين بشود تهيه صندوق كمك و بيت المال اسلامى براى رفع نيازمنديهاى اين گروه است ، كه يكى از فلسفه هاى تشكيل بيت المال در اسلام همين مى باشد

گناه و ويرانى جامعه ها

باز در آيات فوق مى بينيم كه قرآن پيوند روشنى ميان مسائل معنوى و مادى بر قرار مى سازد و استغفار از گناه و باز گشت به سوى خدا را مايه آبادانى و خرمى و طراوت و سرسبزى و اضافه شدن نيروئى بر نيروها معرفى كرده . اين حقيقت در بسيارى ديگر از آيات قرآن به چشم مى خورد، از جمله در سوره نوح از زبان اين پيامبر بزرگ مى خوانيم : فقلت استغفروا ربكم انه كان غفارا يرسل السماء عليكم مدرارا و يمددكم باموال و بنين و يجعل لكم جنات و يجعل لكم انهارا به آنها گفتم از گناهان خود در پيشگاه پروردگارتان استغفار كنيد كه او آمرزنده است ، تا باران آسمان را پشت سر هم بر شما فرو ريزد و شما را با اموال و فرزندان كمك بخشد و باغها و نهرها براى شما قرار دهد. جالب توجه اينكه در روايات اسلامى مى خوانيم كه ربيع بن صبيح مى گويد نزد حسن بودم ، مردى از در وارد شد و از خوشكسالى آباديش شكايت كرد، حسن به او گفت : استغفار كن ، ديگرى آمد از فقر شكايت كرد، به او نيز گفت استغفار كن ، سومى آمد و به او گفت : دعا كن خداوند پسرى به من بدهد به او نيز گفت استغفار كن ، ربيع مى گويد (من تعجب كردم ) و به او گفتم هر كس

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۳۲

نزد تو مى آيد و مشكلى دارد و تقاضاى نعمتى به او همين دستور را مى دهى و به همه مى گوئى استغفار كنيد و از خدا طلب آمرزش نمائيد. وى در جواب من گفت : آنچه را گفتم از پيش خود نگفتم ، من اين مطلب را از كلام خدا كه از پيامبرش نوح حكايت مى كند، استفاده كردم و سپس آيات سوره نوح را كه در بالا ذكر شد تلاوت كرد. آنها كه عادت دارند از اين مسائل آسان بگذرند فورا يكنوع ارتباط و پيوند معنوى ناشناخته در ميان اين امور قائل مى شوند و از هر گونه تحليل بيشتر خود را راحت مى كنند. ولى اگر بيشتر دقت كنيم در ميان اين امور پيوندهاى نزديكى مى يابيم كه توجه به آنها مسائل مادى و معنوى را در متن جامعه همچون تار و پود پارچه به هم مى آميزد و يا همانند ريشه و ساقه درخت با گل و ميوه آن ربط مى دهد. كدام جامعه است كه آلوده به گناه ، خيانت ، نفاق دزدى ، ظلم ، تنبلى و مانند آنها بشود و اين جامعه آباد و پر بركت باشد. كدام جامعه است كه روح تعاون و همكارى را از دست دهد و جنگ و نزاع و خونريزى را جانشين آن سازد و زمينهاى خرم و سرسبز و وضع اقتصادى مرفهى داشته باشد. كدام جامعه است كه مردمش آلوده انواع هوسها باشند، و در عين حال نيرومند و پا بر جا در مقابل دشمنان ايستادگى كنند. با صراحت بايد گفت : هيچ مساله اخلاقى نيست مگر اينكه اثر مفيد و سازنده اى در زندگى مادى مردم دارد، و هيچ اعتقاد و ايمان صحيحى پيدا نمى شود مگر اينكه در ساختن يك جامعه اى آباد و آزاد و مستقل و نيرومند سهم به سزائى دارد.

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۱۳۳

آنها كه مسائل اخلاقى و ايمان مذهبى و توحيد را از مسائل مادى جدا مى كنند، نه مسائل معنوى را درست شناخته اند و نه مادى را. اگر دين به صورت يك سلسله تشريفات و آداب ظاهرى و خالى از محتوا در ميان مردم باشد بديهى است تاثيرى در نظام مادى اجتماع نخواهد داشت اما آنگاه كه اعتقادات معنوى و روحانى آنچنان در اعماق روح انسان نفوذ كند كه آثارش در دست و پا و چشم و گوش و زبان و تمام ذرات وجودش ظاهر گردد، آثار سازنده اين اعتقادات در جامعه بر هيچكس مخفى نخواهد ماند. ممكن است ما بعضى از مراحل پيوند استغفار را با نزول بركات مادى نتوانيم درست درك كنيم ولى بدون شك قسمت بيشترى از آن براى ما قابل درك است . در انقلاب اسلامى كشور ما ايران در اين عصر و زمان به خوبى مشاهده كرديم كه اعتقادات اسلامى و نيروى اخلاق و معنويت چگونه توانست بر نيرومندترين اسلحه زمان و قويترين ارتشها و قدرتهاى استعمارى پيروز گردد، و اين نشان مى دهد كار برد عقائد دينى و اخلاق مثبت معنوى تا چه حد در مسائل اجتماعى و سياسى زياد است .

منظور از يزدكم قوة الى قوتكم چيست ؟

ظاهر اين جمله مى گويد: خداوند در پرتو توبه و استغفار نيروئى بر نيروى شما مى افزايد بعضى اين جمله را اشاره به افزايش نيروى انسانى گرفته اند (چنانكه در آيات سوره نوح نيز به آن اشاره شده بود) و بعضى ديگر آن را اشاره به اضافه نيروهاى مادى بر نيروى معنوى دانسته اند، ولى تعبير آيه مطلق است و هر گونه افزايش ‍ نيروى مادى و معنوى را شامل مى شود، و تمام اين تفاسير را در بر مى گيرد


→ صفحه قبل صفحه بعد ←