الحجرات ٨

از الکتاب
کپی متن آیه
فَضْلاً مِنَ‌ اللَّهِ‌ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ‌ عَلِيمٌ‌ حَکِيمٌ‌

ترجمه

(و این برای شما بعنوان) فضل و نعمتی از سوی خداست؛ و خداوند دانا و حکیم است.!

[و اين‌] كرامت و نعمتى از جانب خداوند است و خدا داناى حكيم است
[و اين‌] بخششى از خدا و نعمتى [از اوست‌]، و خدا داناى سنجيده‌كار است.
این مقام بر آنان به فضل خدا و نعمت الهی حاصل گردید و خدا (به احوال بندگان) دانا و (به صلاح نظام عالم) آگاه است.
[این محبت و ناخوشایندی نسبت به حق و باطل] عطیه و نعمتی از سوی خداست؛ و خدا دانا و حکیم است.
بخشش و نعمتى است از جانب خدا، و خدا دانا و حكيم است.
بخشش و نعمتی از جانب خداوند است، و خداوند دانای فرزانه است‌
[و اين‌] از روى بخشش و نعمتى است از خداى، و خدا دانا و با حكمت است.
این، لطف و نعمتی از سوی خدا است (که بدانان ارزانی داشته است) و خداوند دارای آگاهی فراوان و فرزانگی بیشمار است (و می‌داند چه کسی شایسته‌ی هدایت، و بایسته‌ی مرحمت و نعمت است).
حال آنکه بخششی از خدا و نعمتی است (از او که به شما داده). خدا بس دانای سنجیده‌کار است.
فضلی است از خدا و نعمتی و خدا است دانای حکیم‌

A Grace and Favor from Allah. Allah is Knowing and Wise.
ترتیل:
ترجمه:
الحجرات ٧ آیه ٨ الحجرات ٩
سوره : سوره الحجرات
نزول : ٧ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٩
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«فَضْلاً»: مفعول مطلق برای فعل مقدری، یا مفعول له است.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «8»

(اين علاقه به ايمان و تنفّر از كفر،) فضل و نعمتى بزرگ از طرف خداوند است و خداوند آگاه و حكيم است.

نکته ها

در ذيل آيه قبل خوانديم كه وليدبن عَقبه به دروغ، خبر مخالفت مردم با پرداخت زكات را به پيامبر صلى الله عليه و آله داد. مردم آماده هجوم شدند كه آيه نازل شد: هرگاه فاسقى خبرى آورد تحقيق كنيد. اين آيه مى‌فرمايد: اصولًا مردم بايد تابع پيغمبر باشند، نه آنكه رهبر الهى تابع‌

جلد 9 - صفحه 173

هيجان‌هاى ناپخته‌ى برخاسته از گزارشات افراد فاسق قرار گيرد.

در روايات مى‌خوانيم: اگر اهل ايمان نزد شما محبوب بودند، در راه خير هستيد و اگر به گنهكاران علاقمند بوديد، در شما خيرى نيست. «1»

بر اساس روايات، يكى از مصاديق ايمان در جمله‌ى‌ «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ»، محبّت على‌ابن ابى‌طالب عليهما السلام و مراد از كفر و فسوق و عصيان، دشمنى با اهل‌بيت پيامبر عليهم السلام است. «2»

در حديث مى‌خوانيم: كسانى كه علاقه به معنويات و تنفّر از گناه را نعمت نمى‌دانند، نعمت‌هاى الهى را كفران كرده، عملشان كم و تلاشهاى آنان نابود است. «3»

رسيدن به رشد و كمال، هديه‌ى الهى به انبياست؛ «آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ» «4» ووظيفه‌ى آنها رشد دادن ديگران مى‌باشد؛ «يا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشادِ» «5» آنان نيز خود به دنبال رشد بوده‌اند، چنانكه حضرت موسى در بيابان‌ها به دنبال حضرت خضر مى‌رود تا از طريق علم او به رشد برسد؛ «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى‌ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» «6»

ايمان زمينه‌ى رشد، «وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ» «7» و كتب آسمانى وسيله‌ى رشد هستند، «يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ» «8». در اين آيه نيز مؤمنان واقعى اهل رشد معرّفى شده‌اند. «أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» به هر حال مراد از رشد در قرآن، رشد معنوى است، و اين كوته فكرى است كه انسان رشد را تنها در كاميابى‌هاى دنيوى بداند.

در مديريّت و سياست‌گذارى جامعه، اگر تصميم‌گيرنده معصوم يا عادل نباشد، از استبدادى سر در مى‌آورد كه در آن رشدى نيست، «وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ» «9» ولى اگر تصميم‌گيرنده معصوم يا عادل باشد، زمينه‌ى رشد فراهم است. «أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»

پیام ها

1- اگر مى‌خواهيم پشيمان نشويم بايد به تعاليم انبيا مراجعه كنيم. (در آيه‌ى قبل،


«1». كافى، ج 2، ص 126.

«2». كافى، ج 1، ص 426.

«3». بحار، ج 74، ص 158.

«4». انبياء، 51.

«5». غافر، 38.

«6». كهف، 66.

«7». بقره، 186.

«8». جن، 2.

«9». هود، 97.

جلد 9 - صفحه 174

سخن از ندامت و پشيمانى بود و اين آيه مى‌فرمايد: به پيامبر مراجعه كنيد تا از كارهاى ندامت‌آور بيمه شويد.) «نادِمِينَ‌- وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ»

2- حضور پيامبر ورهبران الهى، امتياز خاصّى براى جامعه است. «فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ»

3- رهبر بايد در دسترس مردم باشد. «أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ»

4- توقّع مشورت كردن پيغمبر با مردم مانعى ندارد، امّا اطاعت پيامبر از مردم انتظارى نابجاست. لَوْ يُطِيعُكُمْ‌ ... لَعَنِتُّمْ‌ ...

5- مشكلات جوامع به خاطر دورى از مكتب انبيا وعمل به سليقه‌ها وهوسهاى شخصى است. لَوْ يُطِيعُكُمْ‌ ... لَعَنِتُّمْ‌ ...

6- رهبر جامعه اسلامى بايد استقلال رأى داشته باشد. لَوْ يُطِيعُكُمْ‌ ... لَعَنِتُّمْ‌ ...

(دشمن نيز همين نوع مشكلات را كه برخاسته از سستى رأى رهبر است مى‌خواهد، چنانكه در جاى ديگر مى‌خوانيم: وَدُّوا ما عَنِتُّمْ‌ ... «1»)

7- در مواردى كه حكمى از طرف خدا و رسول نيست، مشورت با مردم و پيروى از آنها مانعى ندارد. «فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ»

8- گرايش به مذهب، امرى فطرى است كه خداوند در انسان به وديعه گذاشته است. حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ‌ ...

9- ايمان، امرى قلبى است كه با جبر و تحميل سازگار نيست. «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ»

10- ايمان، زينت دلهاست. «وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ» همان گونه كه كوه‌ها، درياها، معادن، گل‌ها، آبشارها وهمه‌ى آنچه روى زمين است، زينت زمين است. «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَها» «2» (آرى، زينت انسان، كمالات معنوى است و جلوه‌هاى مادّى، زينت زمين هستند.)

11- تولّى و تبرّى بايد در كنار هم باشد، اگر اهل ايمان را دوست داريم بايد از اهل كفر، فسق و عصيان نيز بيزار باشيم. حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ‌ ... كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ ...


«1». آل‌عمران، 118.

«2». كهف، 7.

جلد 9 - صفحه 175

12- انكار قلبى و انگيزه‌ى فاسد، مقدّمه‌ى طغيان است. ابتدا فرمود: «الْكُفْرَ» وسپس‌ «الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ»

13- آفات ايمان؛ كفر، فسوق وعصيان است. حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ‌ ... كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ‌

14- تنفّر از بدى‌ها، امرى فطرى است، كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ ... و اين تنفّر، مايه‌ى رشد انسان است. «أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»

15- كسانى كه از كفر، فسق و عصيان تنفّر ندارند، رشد ندارند. كَرَّهَ‌ ... أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ‌

16- از نعمت‌هاى بزرگ الهى، علاقه به ايمان و بيزارى از كفر، فسق و عصيان است. حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ‌ ... كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ ... فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً

17- فضل خداوند، بر اساس علم و حكمت اوست، نه بدون ملاك و گزافه.

فَضْلًا ... وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ‌

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «8»

فَضْلًا مِنَ اللَّهِ‌: اين تحبيب ايمان و كراهت كفر، باشد بخشايشى از جانب خدا، وَ نِعْمَةً: و نعمتى و رحمتى از جانب او، وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ‌: و خداى تعالى داناست به صدق و كذب مخبر، و هر يك را بر وفق آن جزا و سزا خواهد داد، و حكيم است در امور بندگان، و از جمله امور محكمه است كه بتحقيق اخبار امر فرموده، زيرا اخبار كاذبه موجب انواع فتنه‌ها و سبب اصناف بلاياست.

تبصره: در آيه شريفه اشاراتى است:

1- تذكر به قدردانى وجود مسعود حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله كه در ميان امت و نهايت سر افرازى براى آنهاست.

2- عمل نكردن حضرت به رأى اشخاص و قبول ننمودن قول آنان، بلكه بايد ايشان اطاعت او را نمايند، زيرا در اولى هلاك، و در ثانى نجات آنان متحقق است.

3- اراده و خواست الهى در باره بندگان ايمان؛ مدار ايمان دوستى و دشمنى براى خدا باشد و چنانچه در كافى فضيل يسار گويد: سؤال كردم از حضرت صادق عليه السّلام كه حبّ و بغض از ايمان است، فرمود: هل الدّين الّا الحبّ و البغض ثمّ تلا هذه الاية «حبب اليكم الايمان ...»: نيست ايمان مگر

جلد 12 - صفحه 184

دوستى و دشمنى، پس تلاوت نمود آيه را (حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ) «1».

و نيز- از آن حضرت روايت نموده فرمود: انّ من اوثق غرى الايمان ان تحبّ فى اللّه و تبغض فى اللّه و تعطى فى اللّه و تمنع فى اللّه‌ «2»: بدرستى كه از محكمترين دستاويز ايمان، اينست كه دوست دارى در راه خدا و دشمن دارى در راه خدا و عطا كنى در راه خدا و منع نمائى در راه خدا.

4- خداى تعالى نخواسته كفر و فسوق و عصيان را و راضى نيست به آن، لكن چون بندگان بسوء اختيار آنها را مرتكب شوند و چون وقوع امر در خارج منوط به اراده الهى است، لذا اراده تعلق يابد، لكن به اكراه؛ بنابراين به مذهب اماميه خداى تعالى اراده فرموده و راضى دارد طاعات را، خواه در خارج واقع شود يا نشود، و اراده نفرموده و راضى نداشته معاصى و قبايح را خواه در خارج شود يا نشود، زيرا اراده قبيح، قبيح، و ذات سبحانى از آن منزه و مبرى باشد.

5- رشد و صلاح و فلاح منحصر است به موصوفين به صفات مذكوره.

شأن نزول: حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله روزى بر درازگوشى سوار و از مجلس انصار گذشت، توقف فرمود، حيوان بنا كرد بول نمودن. «عبد اللّه سلول» بينى خود را گرفت گفت بگذار اين حيوان هر جا خواهد برود. «عبد اللّه رواحه» گفت: بينى مى‌گيرى از بول حيوانى كه خوشتر است از بوى تو كه مشك است. حضرت بيرون رفت، ابن سلول در غضب شده سخن بى‌ادبانه گفت. ابن رواحه در مقابل كلامى گفت و كار به منازعه كشيد، قوم هر دو اوس و خزرج به حمايت برخاستند به عصا و چوب و كفش دست تعدى گشودند، حضرت مراجعت و آنها را تفرقه نمود، آيه نازل شد:


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‌ ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ «6» وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ «7» فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «8» وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‌ فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِي‌ءَ إِلى‌ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ «9» إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ «10»

ترجمه‌

اى كسانيكه ايمان آورديد اگر آورد براى شما فاسقى خبرى را پس تفتيش كنيد مبادا آسيب رسانيد گروهى را بنادانى پس بگرديد بر آنچه كرده‌ايد پشيمان‌

و بدانيد كه در ميان شما پيغمبر خدا است اگر اطاعت ميكردتان در بسيارى از كارها هر آينه هلاك شده بوديد ولى خدا محبوب ساخت نزد شما ايمان را و آراست آنرا در دلهاى شما و مكروه و ناخوش گرداند پيش شما كفر و تمرّد و نافرمانى را آنگروه ايشانند راه صواب يافتگان‌

براى تفضّلى از خدا و نعمتى و خدا داناى درست كار است‌

و اگر دو دسته از مؤمنان كارزار كنند پس اصلاح كنيد


جلد 5 صفحه 39

ميان آن دو پس اگر ستم كند يكيشان بر ديگرى پس كارزار كنيد با آنكه ستم ميكند تا باز گردد بامر خدا پس اگر بازگشت پس اصلاح كنيد ميانشان بعدل و عدالت كنيد همانا خدا دوست ميدارد عدالت كاران را

جز اين نيست كه مؤمنان برادرانند پس اصلاح كنيد ميان دو برادرتان و بترسيد از خدا باشد كه شما رحمت كرده شويد.

تفسير

گفته‌اند نازل شده است در شأن وليد بن عقبه كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم او را مأمور بأخذ صدقات از بنى المصطلق فرموده بود و ميان او و آنها عداوت ديرينه بود و چون شنيدند او براى اخذ صدقات ميآيد از او استقبال نمودند و او گمان كرد براى جنگ ميآيند پس برگشت و به پيغمبر عرض كرد آنها مرتدّ شدند و زكوة ندادند و حضرت اراده فرمود كه با آنها جنگ كند اين آيه نازل شد كه دلالت دارد بر آنكه اگر مرد فاسق و گناه‌كارى خبرى براى شما بياورد تجسّس و تفحص نمائيد مبادا خبر او دروغ باشد و شما از روى نادانى با قومى مبارزه كنيد و بعدا نادم و پشيمان گرديد از عملى كه انجام داديد و بجاى فتبيّنوا فتثبّتوا بثاء مثلّثه نيز قرائت شده و در مجمع آنرا نسبت بامام باقر عليه السّلام داده يعنى پس تأمّل كنيد تا صدق و كذب خبر معلوم شود و مؤيّد اين نقل است آنچه در احتجاج از امام مجتبى عليه السّلام نقل شده كه استدلال فرموده است باين آيه بر فسق وليد و تعبير آنملعون باين لقب در قرآن و فقهاء اماميّه تمسّك نموده‌اند باين آيه بر اثبات حجيّت خبر عادل و نفى حجيّت خبر فاسق بتقريباتى كه مجال ذكر آنها نيست و در كتب اصول فقه معنون است و قمّى ره فرموده نازل شده در شأن عايشه وقتى كه نسبت بد داد بماريه قبطيّه و متّهم نمود او را به جريح قبطى پس امر فرمود پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بقتل جريح تا دروغ او ظاهر گردد و از گناه تهمت توبه نمايد و شرح اين مقال در سوره نور گذشت و اين دو قصّه منافات با يكديگر ندارد ممكن است هر دو واقع شده باشد و مقصود بفاسق شخص متّصف بفسق باشد اعم از مرد و زن و آيه در شأن هر دو نازل شده باشد و اهل ايمان بايد شكرگزار باشند از وجود پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم در ميان آنها چون خداوند ميفرمايد بدانيد ما چنين لطفى بشما فرموديم و پيغمبرى فرستاديم‌


جلد 5 صفحه 40

كه ببركت وحى و تنزيل شما را از مهالك و آثام و خطرات نجات ميدهد چنانچه در موضوع خبر وليد و غيره داد و در بسيارى از موارد تجربه نموديد كه اگر آنحضرت متابعت از رأى شما مينمود بزحمت و هلاكت دچار ميشديد ولى خدا محبّت ايمان و اعتقاد بخدا و پيغمبر و امام را در دلهاى بعضى از شما راه و جلوه داد و مكروه و ناخوش داشت نزد شما كفر و دروغ و گناه را لذا گوش بفرمان صاحب اختيار خود داديد و در مقابل رأى ولىّ خود رأى نداديد و برشد و هدايت و صلاح فائز گشتيد و اين فضل و نعمتى بود از خدا نسبت بشما اهل ايمان واقعى و خدا ميداند درجات ايمان و اهل واقعى آنرا ميشناسد و بقدر مراتبشان بآنها تفضّل و احسان ميفرمايد و گفته‌اند در آيه اشعار است بآنكه امثال وليد كه بأغراض فاسده و آراء كاسده خودشان دروغ گفتند و مخالفت با رأى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نمودند دلهاشان از لوث كفر پاك و بنور ايمان از جانب خدا منوّر نشده و برشد و هدايت نرسيدند و فسوق اگر چه ظاهرا بمعناى تمرّد و خروج از طاعت است ولى اينجا از امام باقر عليه السّلام بدروغ تفسير شده و شايد بقرينه مقام باشد چون مسبوق بذكر فاسق كاذب و ملحوق بذكر عصيان است و در كافى و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام حبّب اليكم الايمان با امير المؤمنين عليه السّلام و كرّه اليكم الكفر و الفسوق و العصيان با اوّلى و دوّمى و سوّمى تطبيق شده و نيز در كافى از آنحضرت نقل شده كه پرسيدند حبّ و بغض از ايمان است فرمود آيا ايمان چيزى هست جز حب و بغض و اين آيه را تلاوت فرمود و گفته‌اند روزى پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم سوار بر الاغ خود بود و بگروهى از انصار گذشت و در بين آنها عبد اللّه بن ابىّ منافق معروف بود حضرت مشغول بموعظه آنها شد و الاغ بول كرد و سرگين انداخت عبد اللّه دست به بينى گرفت و گفت الاغت را از ما دور كن اين سخن را عبد اللّه بن رواحه شنيد و گفت جسارت كردى بول الاغ او از تو خوشبوتر است پس پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم تشريف برد و سخن در ميان قبيله آن دو بنزاع كشيد و با چوب و كفش يكديگر را زدند و اين آيه نازل شد كه دلالت دارد بر آنكه اگر ميان دو دسته از اهل ايمان فتنه و آشوب برپا شد و بجنگ و جدال كشيد شما بموعظه و نصيحت آن دو دسته را با يكديگر سازش دهيد پس اگر يكى از آن دو دسته حاضر بصلح‌


جلد 5 صفحه 41

نشدند و بر ديگرى جور و ستم نمودند با آنها مقاتله و جنگ نمائيد تا رجوع نمايند بحكم خدا و پيغمبر و پس از رجوع بعدالت ميان آن دو دسته حكم كنيد و اصلاح نمائيد و حكم بعدل و داد اختصاص باين مورد ندارد هميشه بايد بعدالت حكم نمود چون خدا دوست دارد حكومت كنندگان بعدل و داد را و در روايات معتبره از امام صادق عليه السّلام اين آيه بجنگ صفّين و جنگ بصره امير المؤمنين عليه السّلام با معاويه و عايشه تأويل شده و از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نقل فرموده كه چون نازل شد فرمود كسيكه بعد از من باين آيه عمل نمايد امير المؤمنين است و آنكه سلوك آنحضرت با محاربين و فراريان و اسراى آنها همان سلوك پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم با مشركين مكّه بعد از ظفر بر آنها بوده و بعدل و داد با آنها رفتار فرموده است و بمناسبت ذكر نزاع دو دسته از اهل ايمان و اصلاح بين آنها خداوند فرموده است اهل ايمان جز اين نيست كه برادران يكديگرند در دين و ايمان بخدا و پيغمبر و امام چون در حديث نبوى است كه من و على والدين اين امّتيم و از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه مؤمن برادر مؤمن است از يك پدر و مادر چون خدا خلق فرمود اهل ايمان را از طينت جنان و جارى فرمود در صور ايشان نسيم بهشتى را و براى اين ايشان برادران ابوينى شدند و از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه خدا اهل ايمانرا از نور خود خلق فرمود و غوطه‌ور كرد ايشانرا در رحمت خود و گرفت ميثاق ولايت ما را از آنان بعد از معرفت خود پس مؤمن برادر پدر و مادرى مؤمن است پدرشان نور و مادرشان رحمت است و براى اين است كه مؤمن نظر ميكند بنور خدا يعنى آن نوريكه از آن خلق شده و حقوق برادران دينى بر يكديگر در محلّ خود مفصّلا بيان شده و از آن جمله اصلاح ذات البين است كه در روايات ائمه اطهار ثواب بسيارى براى آن ذكر شده و فرموده‌اند افضل از صدقه دادن است و در روايت نبوى با فضليّت آن از نماز و روزه و صدقه تصريح شده و اهمّ از آن اعانت مظلوم و نصرت دادن آن بر ظالم است بشمشير و زبان كه مستفاد از آيه شريفه و مؤيّد باخبار كثيره است و بايد اهل ايمان بترسند از خدا بر مسامحه در اصلاح و ترك عدل در حكم و يارى مظلوم و ساير حقوق برادران دينى خودشان تا مشمول رحمت الهيه گردند.


جلد 5 صفحه 42

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَضلاً مِن‌َ اللّه‌ِ وَ نِعمَةً وَ اللّه‌ُ عَلِيم‌ٌ حَكِيم‌ٌ «8»

‌اينکه‌ حب‌ و كراهيت‌ تفضلي‌ ‌است‌ ‌از‌ خداوند و نعمتي‌ ‌است‌ ‌که‌ بشما عنايت‌ فرموده‌ و خداوند ميداند كي‌ قابل‌ ‌اينکه‌ تفضل‌ ‌است‌ و صلاح‌ و مصلحت‌ دارد و كي‌ لياقت‌ ندارد، و اخبار بسياري‌ داريم‌ ‌که‌ اصل‌ ايمان‌ و حقيقت‌ ايمان‌ مسأله‌ حب‌ و بغض‌ ‌است‌ ‌که‌ سؤال‌ ميكند ‌که‌، هل‌ الحب‌ و البغض‌ ‌من‌ الايمان‌! جواب‌ ميفرمايد هل‌ الايمان‌ الا الحب‌ و البغض‌، و مضامين‌ ديگر.

‌هر‌ ‌که‌ و ‌هر‌ چه‌ ‌خدا‌ دوست‌ دارد بايد دوست‌ داشت‌ مثل‌ انبياء و اوصياء و مؤمنين‌ و افعال‌ حسنه‌ و اعمال‌ صالحه‌، و ‌هر‌ ‌که‌ و ‌هر‌ چه‌ خداوند دشمن‌ دارد مثل‌

جلد 16 - صفحه 227

كفار و مشركين‌ و ضالين‌ و مضلين‌ و مبدعين‌ و ظالمين‌ و فسق‌ و فجور بايد دشمن‌ داشت‌.

فَضلًا مِن‌َ اللّه‌ِ وَ نِعمَةً بالاترين‌ تفضلات‌ الهي‌ و نعم‌ پروردگار همين‌ ‌است‌ بلكه‌ ساير تفضلات‌ و نعم‌ دائر مدار ‌اينکه‌ ‌است‌.

وَ اللّه‌ُ عَلِيم‌ٌ حَكِيم‌ٌ تمام‌ كارهاي‌ ‌او‌ ‌از‌ روي‌ علم‌ و عين‌ صلاح‌ ‌است‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 8)- در این آیه این حقیقت را روشن می‌سازد که این محبوبیت ایمان و منفور بودن کفر و عصیان از مواهب بزرگ الهی بر بشر است.

می‌فرماید: « (و این برای شما به عنوان) فضل و نعمتی از سوی خداست و خداوند دانا و حکیم است» (فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).

آگاهی و حکمت او ایجاب می‌کند که عوامل رشد و سعادت را در شما

ج4، ص498

بیافریند، و آن را با دعوت انبیا هماهنگ و تکمیل سازد، و سر انجام شما را به سر منزل مقصود برساند.

بدون شک علم خداوند به نیاز بندگان، و حکمت او در زمینه تکامل و پرورش مخلوقات، ایجاب می‌کند که این نعمتهای بزرگ معنوی، یعنی محبوبیت ایمان و منفور بودن کفر و عصیان را به آنها مرحمت کند.

بنابر این عشق به ایمان، و تنفر از کفر، در دل همه انسانها بدون استثنا وجود دارد، و اگر کسانی این زمینه‌ها را ندارند از ناحیه تربیتهای غلط و اعمال خودشان است، خدا در دل هیچ کس «حب عصیان» و «بغض ایمان» را نیافریده است.

نکات آیه

۱ - محبت به ایمان و بیزارى از کفر و گناه، جلوه اى از فضل و نعمت الهى (و لکنّ اللّه حبّب إلیکم الإیمن ... و کرّه إلیکم الکفر ... فضلاً من اللّه و نعمة)

۲ - لزوم توجه انسان به اهمیت نعمت ایمان و الهى بودن آن (و لکنّ اللّه حبّب إلیکم الإیمن ... فضلاً من اللّه و نعمة)

۳ - ره یابى انسان و جامعه به رشد و تعالى دینى، فضل و نعمت خداوندى است. (أولئک هم الرشدون . فضلاً من اللّه و نعمة)

۴ - امتنان الهى بر مؤمنان، به سبب افکندن محبت ایمان و بیزارى از کفر در قلب آنان (و لکنّ اللّه حبّب إلیکم الإیمن ... و کرّه إلیکم الکفر ... فضلاً من اللّه و نعمة)

۵ - تمایل انسان ها به ایمان، سودمند براى خود ایشان و نه خداوند (و لکنّ اللّه حبّب إلیکم الإیمن ... فضلاً من اللّه و نعمة) واژه «فضلاً و نعمة» مى رساند که خداوند، خود نیازى به ایمان خلق ندارد; بلکه از سر بذل و بخشش تمایل به ایمان را در مؤمنان پدید آورده تا رشد یابند.

۶ - وجود رهبرى دینى و شریعت آسمانى، تبلور فضل و نعمت الهى بر خلق* (و اعلموا أنّ فیکم رسول اللّه ... فضلاً من اللّه و نعمة) برداشت بالا بدان احتمال است که جمله «فضلاً من اللّه و نعمة» در رابطه با صدر آیه قبل (فیکم رسول اللّه) باشد.

۷ - خداوند،«علیم» (بسیار دانا) و «حکیم» (کاردان) است. (و اللّه علیم حکیم)

۸ - نعمت ها و تفضلات الهى بر خلق، متکى به علم و حکمت او است; نه بدون ملاک و گزاف. (فضلاً من اللّه و نعمة و اللّه علیم حکیم)

۹ - افعال الهى، براساس علم و حکمت و لکنّ اللّه حبّب ... و کرّه إلیکم ... فضلاً... و اللّه علیم حکیم

موضوعات مرتبط

  • اسماء و صفات: حکیم ۷; علیم ۷
  • ایمان: اهمیت ایمان ۲; منشأ ایمان ۲
  • تبرى: تبرى از کفر ۴
  • تکامل: منشأ تکامل ۳
  • جامعه: منشأ تکامل جامعه ۳
  • خدا: آثار حکمت خدا ۸، ۹; آثار علم خدا ۸، ۹; امتنان خدا ۴; فضل خدا ۳; قانونمندى افعال خدا ۹; قانونمندى نعمتهاى خدا ۸; نشانه هاى فضل خدا ۱، ۶; نعمتهاى خدا ۱، ۳، ۶
  • ذکر: ذکر نعمت ایمان ۲
  • علایق: آثار علاقه به ایمان ۵; علاقه به ایمان ۴
  • کفر: نفرت از کفر ۴
  • مؤمنان: منت بر مؤمنان ۴
  • نعمت: نعمت تبرى از کفر ۱; نعمت تکامل ۳; نعمت رهبران دینى ۶; نعمت علاقه به ایمان ۱; نعمت نفرت از کفر ۱; نعمت نفرت از گناه ۱

منابع