الجن ٤

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ أَنَّهُ‌ کَانَ‌ يَقُولُ‌ سَفِيهُنَا عَلَى‌ اللَّهِ‌ شَطَطاً

ترجمه

و اینکه سفیه ما (ابلیس) درباره خداوند سخنان ناروا می‌گفت!

و اين كه كم خرد ما، در باره‌ى خدا پريشان مى‌گفت و دروغ مى‌بست
و [شگفت‌] آنكه كم خرد ما، در باره خدا سخنانى ياوه مى‌سرايد.
و البته سفیهان و بی‌خردان ما به خدا دروغ می‌بستند (که به او فرزندی مسیح و عزیر و فرشتگان را نسبت دادند).
و اینکه سبک مغز و نادان ما همواره درباره خدا سخنی دور از حق می گفت [که او دارای همسر و فرزند است!]
و سفيه ما در باره خدا سخنانى به ناحق مى‌گفت.
و نادان ما بود که در حق خداوند، پریشان می‌گفت‌
و همانا نابخرد از ما بر خدا دروغ و ناروا گفت- نسبت زن و فرزند به او داد-
نادانان ما درباره‌ی خداوند سخنان ناروائی می‌گفته‌اند.
«و اینکه بی‌گمان کم‌‌خردمان، درباره‌ی خدا سخنانی یاوه و پراکنده می‌سراییده است.»
و آنکه بود می‌گفت کم‌خرد ما بر خدا یاوه (بیهده) را

But the fools among us used to say nonsense about Allah.
ترتیل:
ترجمه:
الجن ٣ آیه ٤ الجن ٥
سوره : سوره الجن
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٨
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«سَفِیهُ»: نادان. مراد جنس سفیه است. لذا شامل اهریمن و سپاهیان او می‌گردد (نگا: المصحف المیسّر). «شَطَطاً»: سخنان دور از حقیقت. اقوال نادرست (نگا: الکهف / ).


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ أَنَّهُ تَعالى‌ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً «3» وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً «4» وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً «5»

واينكه او، پروردگار عظيم متعالى ما، نه همسرى گرفته و نه فرزندى و اينكه سفيهان ما درباره خداوند سخنى ناحق مى‌گفتند. و ما گمان مى‌كرديم كه هرگز جن و انس بر خداوند دروغ نمى‌بندند.

نکته ها

كلمه‌ «جَدُّ» به معناى عظمت است و اگر در مورد پدربزرگ به كار مى‌رود ناشى از بزرگى و عظمتى است كه در خانواده براى او قائل مى‌شوند.

«شطط» به معناى سخن ظالمانه و دور از حق است. و مراد از «سَفِيهُنا» يا گروه بى‌خردان و يا شخص ابليس است كه از جن بود و به خداوند اعتراض كرد و از حق دور شد.

پیام ها

1- اولين گام در رشد، خداشناسى است. يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ- أَنَّهُ تَعالى‌ جَدُّ رَبِّنا ...

جلد 10 - صفحه 246

2- جن نيز مى‌داند كه خداوند همسر و فرزند ندارد. «مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً»

3- همسر و فرزند داشتن دور از شأن يكتايى و بى نيازى خداست. «تَعالى‌ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً»

4- سخن ناحق گفتن نشانه سفاهت است. «يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً»

5- جنّ از افكار و عقايد انسان‌ها آگاه است. «وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً «4»

وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا: و بدرستى كه ما گمان كرديم، عَلَى اللَّهِ شَطَطاً: بر خداى تعالى سخن دور و متجاوز از حد، كه آن نسبت صاحبه و ولد است، به او.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً «1» يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً «2» وَ أَنَّهُ تَعالى‌ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً «3» وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً «4»

وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً «5» وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً «6» وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً «7» وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً «8» وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً «9»

وَ أَنَّا لا نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً «10»

ترجمه‌

بگو وحى شد بمن كه گوش دادند گروهى كمتر از ده نفر از جنّ پس گفتند همانا ما شنيديم قرآنى را كه شگفت آور است‌

هدايت ميكند بصلاح و صواب پس ايمان آورديم بآن و شريك قرار نميدهيم براى پروردگارمان كسى را

و بآن كه برتر و بالاتر است مقام عظمت پروردگار ما نگرفت همسرى و نه فرزندى‌

و بدرستيكه ميگفت نادان ما بر خدا سخنى دور از صواب‌

و بدرستيكه ما گمان كرديم كه هرگز نميگويند انس و جن بر خدا دروغى را

و بدرستيكه بودند مردانى از انس پناه ميبردند به مردانى از جن پس افزودند آنها را سر كشى‌

و بدرستيكه آنها گمان كردند همچنانكه گمان كرديد كه هرگز بر نمى‌انگيزد خدا كسى را

و بدرستيكه ما نزديك شديم بآسمان پس يافتيم آنرا كه پر شده از نگهبانانى سخت و تيرهاى آتشى‌

و بدرستيكه ما مى‌نشستيم از آن در نشيمنها براى شنيدن پس هر كه گوش دهد اكنون مييابد براى خود تير آتشين را مترصد سوزاندن‌

و بدرستيكه‌


جلد 5 صفحه 284

ما نميدانيم آيا بدى خواسته شده براى كسانى كه در زمينند يا خواسته است براى آنان پروردگارشان خير و صلاح را.

تفسير

شأن نزول اين سوره شريفه در سوره احقاف ذيل آيه و اذ صرفنا اليك نفرا من الجنّ و آيات بعد گذشت و اجمال آن اين است كه در خارج از مكّه معظمه يك شب كه حضرت ختمى مرتبت مشغول بتلاوت قرآن بود جماعتى از جنّيان كه عدد آنها از ده نفر كمتر بود گوش دادند و ايمان آوردند و رفتند قوم خودشان را دعوت باسلام نمودند و بعدا خدمت پيغمبر خاتم رسيدند و قبول اسلام كردند و شرائع دين را از آنحضرت آموختند و اين سوره نازل شد تا آخر و خداوند قول آنها را حكايت فرمود و بعدا هم خدمت حضرت ميرسيدند و احكام اسلام را از امير المؤمنين عليه السّلام ميآموختند و آنها مؤمن و كافر و ناصب و يهود و نصارى و مجوس دارند و اجسام آنها لطيف و خفيف است و اشكال و صور اصليّه آنها مخالف با صور انسان و ملائكه است و قدرت دارند كه خود را بأشكال مختلفه در آورند و در اجسام نفوذ نمايند و خود را بزرگ و كوچك كنند و خصوصيّات احوال آنها زياد است كه مجال ذكر آن نيست اجمالا آنكه موجوداتى هستند از انظار مخفى و داراى عقل و شعور و ادراك و مكلّف بتكاليفى و پيغمبر خاتم مبعوث بر آنها هم بوده و خداوند به پيغمبر خود ميفرمايد بگو وحى شد از جانب خداوند بمن كه استماع نمودند و گوش دادند قرائت تو را جمعى از طائفه جنّ پس گفتند ما شنيديم قرآنى را كه عجب آور بود چون نه نظم بود و نه نثر و در نهايت فصاحت و بلاغت بود بطوريكه كسى قادر براتيان بمثل آن نيست و از جهات عديده معلوم ميشد كلام خدا است و هدايت ميكند مردم را بحق و صواب و صلاح خودشان پس ايمان آورديم بآن و ديگر براى خداوند يگانه شريك قرار نميدهيم احديرا هرگز و معتقد شديم كه خداوند بلند و رفيع است مقام عظمت و جلال او از شريك چون جدّ بمعناى عظمت و جلال استعمال شده ولى مستفاد از اخبار ائمه اطهار آنستكه جدّ بمعناى بخت است و مناسب با مقام ربوبى نيست و جنّيان از روى نادانى سخنى گفتند و خداوند آنرا نقل فرموده ولى براى خود نپسنديده است و دانستيم كه او همسر و اولاد ندارد


جلد 5 صفحه 285

و نيز معتقد شديم كه كسيكه ميگويد خدا شريك و فرزند دارد از ما اجنّه يا شيطان كه گفته‌اند مراد از سفيه او است بى‌خرد و نادانى است كه سخنى ناحق و ناروا گفته و اينكه تاكنون ما پيروى از آن سفيه مينموديم براى اين بود كه گمان نميكرديم كسى از انس و جنّ افترا بخدا به بندد و تقليد ميكرديم تا وقتى كه يقين پيدا كرديم كه خدا شريك و همسر و اولاد ندارد تا اينجا مسلّما كلام جنّيان است و از اينجا تا دو آيه محتمل است كلام آنها باشد كه با يكديگر صحبت ميداشتند و محتمل است كلام مستقلّى از خدا و در هر حال جزء وحى الهى است كه به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شده و لذا قرائت مشهوره و أنّه بفتح است و قمّى ره از امام باقر عليه السّلام در تفسير آيه بعد نقل نموده كه بعضى از مردم ميرفتند نزد كاهنى كه شيطان باو وحى مينمود و ميگفتند بگو بشيطانت فلانى بتو پناه آورده و بنابر اين مراد آنستكه سابقا بعضى از مردان انسى پناه ميبردند بمردان جنّى پس موجب مزيد نخوت و سركشى جنّيان شد و قمّى ره رهقا را بخسرانا تفسير فرموده و نقل نموده كه جنّيان نازل ميشدند بر جماعتى از مردمان و خبر ميدادند بآنها اخباريرا كه شنيده بودند از آسمان پيش از ولادت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و كهانت كاهنان از اين راه بود و بنى آدم مانند شما جنّيان يا جنّيان مانند شما بنى آدم گمان كردند كه خدا ديگر پيغمبرى نميفرستد يا گمان كردند كه احدى از مردگانرا مبعوث نميفرمايد براى حساب و جزاء و هر دو احتمال باطل است چون پيغمبر آخر الزّمان آمده و ميگويد خدا مردم را مبعوث ميفرمايد در روز قيامت باز سخن جنّيان است كه ميگويند ما با آسمان تماس گرفتيم يعنى نزديك بآن شديم پس ديديم اوضاع آسمان ديگر گون شده حرّاس و پاسبانان قوى الهى و تيرهاى آتشين آنجا را پر كرده و كاملا مراقبت مينمايند كه ما وارد نشويم ما سابقا در اطراف آسمان جاى‌هائى خالى از نگهبان براى خودمان تهيّه نموده بوديم كه بنشينيم و مترصّد اخبار سماوى باشيم و آنرا بشنويم و بيائيم بكاهنان خبر دهيم ولى الآن طورى شده كه اگر كسى بخواهد بسخنان ملائكه گوش دهد فورا شهاب ثاقب كه تير آتشين الهى است و مترصّد او ميباشد ميسوزاندش و شرح اين قسمت در سوره حجر و الصّافات گذشت و در


جلد 5 صفحه 286

احتجاج از امام صادق عليه السّلام حديثى در اين باب نقل نموده كه خلاصه‌اش آنستكه شياطين قبل از اين در آسمان راه پيدا ميكردند و بعضى از اخبار سماوى را به استراق سمع اخذ و براى كاهنان نقل مينمودند و گاهى هم از خودشان بر آن اضافه ميكردند و حق و باطل مخلوط ميشد و چون خدا خواست چيزى شبيه بوحى در زمين نباشد از اخبار سماوى تا مردم در شبهه نيفتند و حجّت بر آنها تمام گردد منع فرمود آنرا بنجومى كه رجومند براى شياطين و كهانت منقطع گرديد و نيز جنّيان گويند ما نميدانيم خدا از اين تغيير وضع آسمان چه اراده كرده نسبت باهل زمين ميخواهد روابط زمين را از آسمان قطع كند چون پيغمبر خاتم آمده و مردم ايمان باو نياورده‌اند يا ميخواهد وحى منحصر باو باشد و كلام حق با باطل مخلوط نگردد و مردم بتوسط او مورد رحمت شوند و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه اين تغيير وضع آسمان براى آمدن پيغمبر خاتم شده و نميدانيم مراد خدا از فرستادن او آنستكه مردم را عذاب كند بسبب مخالفت با او يا هدايت و رحمت نمايد آنان را بمتابعت و اطاعت او و اللّه اعلم.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ أَنَّه‌ُ كان‌َ يَقُول‌ُ سَفِيهُنا عَلَي‌ اللّه‌ِ شَطَطاً «4»

و بدرستي‌ ‌که‌ هست‌ ميگويد سفيه‌ ‌ما اجنه‌ ‌بر‌ خداي‌ متعال‌ كلمات‌ مختلفه‌ بي‌ معني‌ و بي‌ ربط مراد شياطين‌ جن‌ هستند ‌که‌ رئيس‌ ‌آنها‌ ابليس‌ ‌است‌ و سفيه‌ آدم‌ بي‌ شعور و كم‌ عقل‌ و نافهم‌ و نادان‌ ‌است‌، واقعا بسيار مورد تعجب‌ ‌است‌ ‌که‌ شيطان‌ ‌با‌ اينكه‌ بهشت‌ و نعم‌ ‌او‌ ‌را‌ ديده‌ ‌بود‌ و جهنم‌ و عذاب‌ ‌او‌ ‌را‌ مشاهده‌ كرده‌ ‌بود‌ ‌براي‌ يك‌ ترك‌ سجده‌ و تكبر بآدم‌ مشمول‌ خطاب‌: فَإِنَّك‌َ رَجِيم‌ٌ وَ إِن‌َّ عَلَيك‌َ لَعنَتِي‌ إِلي‌ يَوم‌ِ الدِّين‌ِ حجر آيه 34 و 35 شد، و مشمول‌ خطاب‌: قال‌َ اخرُج‌ مِنها مَذؤُماً مَدحُوراً لَمَن‌ تَبِعَك‌َ مِنهُم‌ لَأَملَأَن‌َّ جَهَنَّم‌َ مِنكُم‌ أَجمَعِين‌َ اعراف‌ آيه 17 شد، و يقين‌ باين‌ معني‌ داشت‌ توبه‌ نكرد و درخواست‌ مغفرت‌ و عفو نكرد چه‌ سفاهتي‌ بالاتر ‌از‌ ‌اينکه‌ ‌است‌، و سفيه‌تر ‌از‌ شيطان‌ اتباع‌ شيطان‌

جلد 17 - صفحه 226

هستند ‌از‌ جن‌ و انس‌ ‌که‌ شياطين‌ جني‌ و انسي‌ هستند.

أَنَّه‌ُ كان‌َ يَقُول‌ُ سَفِيهُنا عَلَي‌ اللّه‌ِ شَطَطاً شطط كلمات‌ مختلفه‌ بي‌ معني‌ و بيهوده‌ ‌است‌ ‌که‌ بزرگتر ‌از‌ همه‌ ‌آنها‌ شرك‌ بخدا ‌است‌ باقسام‌ شرك‌ ‌ يا ‌ العياذ نسبت‌ جهل‌ و كذب‌ و ظلم‌ و عجز بخدا دادن‌ چنانچه‌ ‌در‌ همين‌ توراة رايج‌ دست‌ يهود ‌در‌ مورد آدم‌ و شيطان‌ دارد ‌که‌ ‌خدا‌ دروغ‌ ‌گفت‌ بآدم‌ و حوا ‌که‌ ‌اگر‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ شجره‌ بخوريد ميميريد و شيطان‌ راست‌ ‌گفت‌ ‌که‌ ‌اگر‌ بخوريد عقل‌ پيدا ميكنيد خوردند نمردند و عقل‌ پيدا كردند، و ‌خدا‌ نميدانست‌ ‌تا‌ وقتي‌ ‌که‌ آمد ‌در‌ بهشت‌ ‌براي‌ تفرج‌ و تفريح‌ اينها رفتند پشت‌ درخت‌ ‌که‌ ‌خدا‌ نبيند اينها ‌را‌ لخت‌ هستند ‌خدا‌ فهميد ‌از‌ درخت‌ عقل‌ خورده‌اند بملائكه‌ ‌گفت‌:

فردا ‌هم‌ ميروند ‌از‌ درخت‌ حياة ‌هم‌ ميخورند و يك‌ خدايي‌ ميشوند مثل‌ ‌ما و دور درخت‌ حياة ‌را‌ شمشير آتش‌ بار قرار داد و ‌گفت‌: اينها ‌را‌ ‌از‌ بهشت‌ بيرون‌ كنيد.

و ‌از‌ جمله‌ شطط كلام‌ قول‌ بتجسم‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌خدا‌ ‌را‌ جسم‌ ميدانند و فرداي‌ قيامت‌ روي‌ تخت‌ مينشيند و حكم‌ ميكند و مؤمنين‌ ‌او‌ ‌را‌ ميبينند و كفار نميبينند.

و ‌از‌ جمله‌ شطط كلام‌ قول‌ بجبر ‌است‌ ‌که‌ ‌خدا‌ بنده‌ ‌را‌ مجبور بمعصيت‌ ميكند و ‌مع‌ ‌ذلک‌ عذابش‌ ميكند. و ‌از‌ جمله‌ ‌آن‌ قول‌ بتفويض‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌خدا‌ رفت‌ كنار و تعطيل‌ كرد و ‌اينکه‌ دستگاه‌ ‌خود‌ بخود ميچرخد ‌که‌ روز شنبه‌ تعطيل‌ كرد، و ‌من‌ جمله‌ انكار عدل‌ الهي‌ ‌است‌ ‌که‌ عدل‌ جزو اصول‌ مذهب‌ شيعه‌ شد و ‌غير‌ اينها ‌از‌ مزخرفات‌ و امثال‌ ‌اينکه‌ مزخرفات‌ ‌در‌ طايفه‌ جن‌ ‌ يا ‌ بيشتر ‌از‌ اينها ‌هم‌ هست‌ و تمام‌ ‌از‌ روي‌ سفاهت‌ و جهالت‌ و حماقت‌ ‌است‌.

انه‌ ضمير شأن‌ ‌است‌.

يَقُول‌ُ سَفِيهُنا مثل‌ سفهاء انس‌.

عَلَي‌ اللّه‌ِ نسبت‌ بذات‌ اقدس‌ مستجمع‌ جميع‌ كمالات‌ ‌از‌ صفات‌ كمال‌ و جمال‌ و جلال‌ ‌که‌ اللّه‌ اسم‌ ذات‌ جامع‌ جميع‌ اينها ‌است‌.

شَطَطاً همين‌ نوع‌ مزخرفات‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 4)- سپس افزودند: ما اکنون اعتراف می‌کنیم «که سفیه ما (ابلیس) در باره خدا سخنان ناروا می‌گفت» (و انه کان یقول سفیهنا علی الله شططا).

یعنی، سفهای ما برای خدا همسر و فرزندان قائل بودند، و شبیه و شریکی انتخاب کرده بودند، و از راه حق منحرف شده و سخنی به گزاف می‌گفتند.

ج5، ص298

و احتمال دارد که: «سفیه» در اینجا اشاره به «ابلیس» باشد که بعد از مخالفت فرمان خدا نسبتهای ناروائی به ساحت مقدس او داد و از آنجا که «ابلیس» از جن بوده مؤمنان جن به این وسیله از او ابراز تنفر می‌کنند، و سخن او را گزافه و شطط می‌نامند.

نکات آیه

۱ - اعتراف ایمان آورندگان از جن، به سفاهت و کم خردى مشرکانشان (و أنّه کان یقول سفیهنا على اللّه شططًا)

۲ - شرک و عقیده به همسرگزینى و فرزنددارى خداوند، عقیده اى سفیهانه و به دور از خرد (و أنّه کان یقول سفیهنا على اللّه شططًا)

۳ - سخن نسنجیده و نابجا درباره خداوند، نشانه سفاهت و کم خردى است. (و أنّه کان یقول سفیهنا على اللّه شططًا) «شطط»به سخن ظالمانه و به دور از حق گفته مى شود. (مفردات راغب)

۴ - جن، داراى عقل و در معرض سفاهت و کم خردى (و أنّه کان یقول سفیهنا على اللّه شططًا)

موضوعات مرتبط

  • جن: اقرار جنیان مؤمن ۱; حقیقت جن ۴; سفاهت جن ۴; سفاهت جنیان مشرک ۱; عقل جن ۴
  • خدا: سخن بیجا درباره خدا ۳
  • سفاهت: نشانه هاى سفاهت ۳
  • عقیده: عقیده به شرک ۲; عقیده به فرزنددارى خدا ۲; عقیده به همسردارى خدا ۲; عقیده سفیهانه ۲

منابع