نتایج جستجو

ابل ابو اتى اثر اثم اجج اجر اجل احد اخذ اخر اخو اذ اذا اذن ارض ارم استبرق افق التى الف الله اله الو الى امر امم امن ان انا انت انث انس انم انن اهل اوب اول

«حّد» را ديگران نيز گفته‏اند. على هذا غروب آفتاب و غيره را به علت دور شدن از افق و پنهان شدن غروب گفته‏اند. [كهف:17]. چون آفتاب غروب مى‏كرد از آنها به طرف

آیات شامل این کلمه «شرح» (گشاده ساختن) همان وسعت روح، بلندى فکر و گسترش افق عقل آدمى است; زیرا پذیرا شدن حق، احتیاج به گذشت هاى فراوانى از منافع شخصى دارد

آسمان گسترده مى شود، و شاید این یکى از نشانه هاى ابرهاى باران زاست که در همان افق پهن مى شود و سپس بالا مى رود. عرض‌ (۷۸ بار) رَأَوْه مُسْتَقْبِل تَجْهَلُون

آسمان گسترده مى شود، و شاید این یکى از نشانه هاى ابرهاى باران زاست که در همان افق پهن مى شود و سپس بالا مى رود. عرض‌ (۷۸ بار) هٰذَا مُمْطِرُنَا قَالُوا بَل

ستارگان خالى از باران گفته شده است (عرب جاهلى معتقد بود که هر ستاره اى در افق ظاهر مى شود بارانى همراه دارد). خوى‌ (۵ بار) سقوط. خالى شدن در مجمع و مفردات

آمیخته با تاریکى در آغاز شب است، و از آنجا که در آغاز شب، نخست سرخى کمرنگى در افق مغرب پیدا مى شود، و بعد جاى خود را به سفیدى مى دهد، اختلاف نظر است که آیا

کران تا کران افق، براى قوم عاد (فلمّا رأوه عارضًا مستقبل أودیتهم ... ریح فیها عذاب ألیم) واژه «عارض» به معناى توده ابرى است که در پهنه افق گسترده و عرض

ندهيد كه تا قسمتى از مال مردم را به باطل بخوريد. * [نجم:5و10] مرّه يعنى قوّه. افق يعنى ناحيه، تدلّى: كشيده شدن و آويزان شدن به طرف پائين است. از زجّاج نقل شده

لیست کلمات مشتق شده در حال بارگیری... ب هو ما غيب قول على شطن اين رجم بين افق

عليه و آله و سلّم دو مرتبه بخواهش او يكمرتبه در افق اعلاى از زمين كه جانب مشرق است پس مسدود نمود تمام افق را تا مغرب و ديگر در آسمان و براى هيچ پيغمبرى اين

بار) به عقيده راغب صبح و صباح هر دو اول روز و وقت پيدا شدن سرخى آفتاب در افق است. ولى اقرب صباح را اول روز و صبح را فجر يا اول روز گفته قاموس نيز و احتمال

برمی‌گیریم، ناگهان تاریکی آنان را فرا می‌گیرد. و نشانه‌ای (دیگر) برای آنها (افق) شب است که روز را (مانند پوست) از آن برمی‌کنیم. پس به ناگاه آنان در تاریکی

جهاد با دشمن استفاده کنم و همواره به آنها نظر می کرد] تا [خورشید] پشت پرده افق پنهان شد. گفت: من دوستى اين اسبان را بر ياد پروردگارم بگزيدم تا آفتاب در پرده

ضِدُّ السَّعْدِ» راغب نحاس را شعله بى دود معنى كرده و گويد: اصل نحس آن است كه افق مثل شعله بى دود سرخ شود از اين لحاظ نحس مثل شده براى نشان دادن شومى. نُحاس:دود،مس،سرب

عليه و آله و سلّم دو مرتبه بخواهش او يكمرتبه در افق اعلاى از زمين كه جانب مشرق است پس مسدود نمود تمام افق را تا مغرب و ديگر در آسمان و براى هيچ پيغمبرى اين

عليه و آله و سلّم دو مرتبه بخواهش او يكمرتبه در افق اعلاى از زمين كه جانب مشرق است پس مسدود نمود تمام افق را تا مغرب و ديگر در آسمان و براى هيچ پيغمبرى اين

عليه و آله و سلّم دو مرتبه بخواهش او يكمرتبه در افق اعلاى از زمين كه جانب مشرق است پس مسدود نمود تمام افق را تا مغرب و ديگر در آسمان و براى هيچ پيغمبرى اين

مى‏شود كه آن عارض باد بود «ريحٌ فيها عَذابٌ» گفته‏اند آن تكه‏‏ى ابرى بود كه در افق نمايان شد و باد به وسيله آن شروع به وزيدن گرفت. يعنى: چون آن را آشكار ديدند

کرده‌ای مستحکم (و) نیرومند است‌. پس (مسلّط بر جهان) ایستاد. حال آنکه او در افق اعلی است. سپس به خدا نزدیک شد؛ پس به او درآویخت و نزدیکتر شد. پس (فاصله‌اش)

آیات شامل این کلمه افق‌ (۳ بار) ال فِي وَ آيَاتِنَا سَنُرِيهِم أَنْفُسِهِم بَعِيد شِقَاق حَتّى يَتَبَيّن لَهُم هُو أَنّه مِمّن الْحَق أَ در حال بارگیری

ساختیم، باشد که شما متذکر (آن حقایق) شوید. [این] سوره ای است که آن را [از اُفق دانش خود] فرود آوردیم و [اجرای احکام و معارف آن را] لازم و واجب نمودیم و

(نگا: نوح / ). یعنی وجود خورشید گونه پیغمبر، تاریکیهای جهل و شرک و کفر را از افق آسمان روح انسانها می‌زداید، و راه منتهی به سعادت را برای همگان روشن می‌نماید

اينها امتان تواند، راضى شدى. گفتم بلى. در جانب چپ نگاه كردم از كثرت ايشان افق آسمان پوشيده بود. گفتم اينها كيستند، فرمود اينها نيز امت تو باشند، ندا آمد

شمسى و قمرى و ماههاى هلالى كه ميزان براى حساب ايّام معدود و بدو و ختم آن در افق مشهود است بعمل ميآيد و امور كائنات بآن منظّم ميگردد و فوائد و منافع و خواص

گونه فضائل و افتخارات برای تلاوتی است که مبدأ اندیشه گردد و اندیشه‌ای که افق فکر انسان را چنان روشن سازد که پرتوش در اعمال او ظاهر گردد. بِسْمِ اللَّهِ

مورد انسان به كار مى‌رود، نه اشيا، سازگارتر است. مراد از «ملا اعلى» همان «افق اعلى» است كه در سوره‌ى نجم مى‌خوانيم: «وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى‌» و هدف

بی‌حساب نیست، اینها پاداش اعمال شماست البته این اعمال ناچیز هنگامی که در افق فضل و رحمت الهی قرار گرفته به چنین ثمراتی منتهی شده است. تفسیر آیات ۱ - مؤمنان

توان گفت حيوانات هم تا اندازه اى مختار هستند و احتمالا به تكاليفى مناسب با افق فهم و اختيارشان مكلف هستند. چند احتمال در معناى (( كتاب )) در (( ما فرطنا

ذرّات کائنات و وجود موجودات نگاشته است؟). به زودی نشانه‌های خود را در تمامی افق‌ها و دیدگاه‌ها و در خودهاشان بدیشان می‌نمایانیم، تا برایشان به‌راستی روشن

ميكنند و بدنيا علاقه‌مند نيستند. ] (آیه 64)- و برای این که اندیشه آنها را از افق زندگی محدود فراتر برد و جهان وسیعتری در برابر دید عقل آنها بگشاید در این آیه

توان گفت حيوانات هم تا اندازه اى مختار هستند و احتمالا به تكاليفى مناسب با افق فهم و اختيارشان مكلف هستند. چند احتمال در معناى (( كتاب )) در (( ما فرطنا

توان گفت حيوانات هم تا اندازه اى مختار هستند و احتمالا به تكاليفى مناسب با افق فهم و اختيارشان مكلف هستند. چند احتمال در معناى (( كتاب )) در (( ما فرطنا

حضرت عزت. يا مراد مشارق و مغارب نجوم است كه هر يك محل شروق و غروب از دائره افق نقطه ديگر هست. به هر تقدير حق تعالى قسم ياد كند، إِنَّا لَقادِرُونَ‌: بدرستى

شمسى و قمرى و ماههاى هلالى كه ميزان براى حساب ايّام معدود و بدو و ختم آن در افق مشهود است بعمل ميآيد و امور كائنات بآن منظّم ميگردد و فوائد و منافع و خواص

به معاد، شجاعت در برابر طاغوت‌هاست. «لا ضَيْرَ إِنَّا» 7- ايمان به معاد، افق روشن براى آينده است. «إِنَّا إِلى‌ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ» 8- شهادت در راه

توان گفت حيوانات هم تا اندازه اى مختار هستند و احتمالا به تكاليفى مناسب با افق فهم و اختيارشان مكلف هستند. چند احتمال در معناى (( كتاب )) در (( ما فرطنا

براى دعوت مى‌فرستاد. چون مدتى بر اين منوال گذشت شبى در خواب ديد كوكبى از افق بلد طلوع كه شعشعه جمال او نور شمس و قمر را نابود كرد. از غايت فزع بيدار و

به معاد، شجاعت در برابر طاغوت‌هاست. «لا ضَيْرَ إِنَّا» 7- ايمان به معاد، افق روشن براى آينده است. «إِنَّا إِلى‌ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ» 8- شهادت در راه

هدایت پذیرترین امتها خواهیم بود! ولی همانها هنگامی که آفتاب عالمتاب اسلام از افق ج4، ص78 سرزمینشان طلوع کرد و پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله همراه بزرگترین

بدنهاست، و ابرها را از موضعى به موضعى مى‌برد و بر يكديگر مى‌چسباند كه همه افق را فرا گيرد و بعد از باران، باد ابر را از هم مى‌پاشد و درختها را آبستن مى‌كند

مي‌آيد انشاء اللّه‌ ‌تعالي‌ ‌در‌ سوره ‌بعد‌، و دليل‌ ‌بر‌ ‌اينکه‌ دعوي‌ اينكه‌ افق‌ اعلي‌ عرش‌ ‌است‌. و ‌ثم‌ ‌براي‌ تراخي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌پس‌ ‌از‌ عرش‌ ‌باشد‌ و

من يك مرد مسلمان را اطعام كنم، بهتر است برايم از اينكه يك افق از مردم را اطعام كنم، من گفتم: افق چه اندازه‏ است؟ فرمود: ده هزار. امام باقر عليه السّلام فرمود:

دهم». عرض كردم كه: افق چيست؟ فرمود: «صد هزار كس يا زيادتر باشد». «۳» __________________________________________________ (۳). و افُقْ- به ضمّ همزه و سكون

آن به زبان «انگلیسی» هم اکنون دردست تهیه است که امیدواریم آن هم به زودی در افق مطبوعات اسلامی ظاهر گردد. بعد از انتشار تفسیر نمونه گروه کثیری خواهان نشر

مي‌آيد انشاء اللّه‌ ‌تعالي‌ ‌در‌ سوره ‌بعد‌، و دليل‌ ‌بر‌ ‌اينکه‌ دعوي‌ اينكه‌ افق‌ اعلي‌ عرش‌ ‌است‌. و ‌ثم‌ ‌براي‌ تراخي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌پس‌ ‌از‌ عرش‌ ‌باشد‌ و

مي‌آيد انشاء اللّه‌ ‌تعالي‌ ‌در‌ سوره ‌بعد‌، و دليل‌ ‌بر‌ ‌اينکه‌ دعوي‌ اينكه‌ افق‌ اعلي‌ عرش‌ ‌است‌. و ‌ثم‌ ‌براي‌ تراخي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌پس‌ ‌از‌ عرش‌ ‌باشد‌ و

كه سپيده صبح در عرض افق پديدار و خوب روشن شده باشد. و امّا آن فجرى كه شبيه به دم گرگ است همان صبح كاذب است، صبح صادق آنست كه عرض افق مانند قباطى روشن شده

رفع گرسنگی از گیاهان و برگ درختان استفاده می‌نمود. کم کم دور نمای «مدین» در افق نمایان شد، و موجی از آرامش بر قلب او نشست، نزدیک شهر رسید، اجتماع گروهی نظر

آدم و همسرش حواء را بزمين فرستاد دو پاى آدم روى بلندى كوه صفا بود و سرش زير افق آسمان، آدم از آزارى كه از گرماى آفتاب بدو ميرسيد بخداوند شكايت كرد، خداى عز

جداسازی و مخالفتی دور و دراز (دچارشده) است؟» به زودی نشانه‌های خود را در تمامی افق‌ها و دیدگاه‌ها و در خودهاشان بدیشان می‌نمایانیم، تا برایشان به‌راستی روشن

به زبان «انگلیسی» هم اکنون در دست تهیه است که امیدواریم آن هم به زودی در افق مطبوعات اسلامی ظاهر گردد. بعد از انتشار تفسیر نمونه گروه کثیری خواهان نشر

اسباب، براى نااهلان است. منظور از «صدر»، روح و دل است. مراد از شرح صدر، گسترش افق عقل و فكر بلندى‌ «1». تفسير الميزان. «2». مفاتيح‌الجنان. جلد 2 - صفحه 550

كُوِّرَت‌ وَ إِذَا النُّجُوم‌ُ انكَدَرَت‌ و القمر كذلك‌ ‌من‌ مطلعه‌ و مجراه‌ ‌في‌ افق‌ السّماء و مغربه‌ و ارتفاعه‌ ‌الي‌ السّماء السّابعة و تحت‌ العرش‌ الحديث‌

صرف آرزوها و خيالات واهى بهره ديگرى ندارند، يعنى در حقيقت مقام خود را تا افق حيوانات و چهارپايان پايين آورده اند، و چون چنين است سزاوار است آنها را به

با خطى مستقيم اين دو نقطه را بهم وصل كردند كه يكسرش مشرق افق را نشان ميداد و سر ديگرش مغرب افق را، در نتيجه دائره به دو نيم دائره تقسيم شد، خط ديگرى عمود

عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود: «چون نيمه شعبان فرا رسد، منادى‏اى از افق أعلى ندا ميدهد كه: اى زائرين قبر حسين با ره‏آوردى از آمرزش بشهر و ديارتان

نور است كه در آخر شب در ناحيه شرقى افق پيدا مى شود، و اين وقتى است كه فاصله خورشيد از دايره افق به هيجده درجه زير افق برسد، آنگاه به تدريج رو به گسترش نهاده

روايت كرده كه آن حضرت فرمود: فجر يا صبح صادق آن است كه وقتى نگاه ميكنى عرض افق روشن شده و روشنى آن همچون سفيدى نهر سورا است.

نقل حديث فوق ميفرمايد: و وقت نماز صبح هنگاميست كه سفيدى صبح در امتداد عرض افق پديدار شود و نيك روشن شود و درخشش و روشنى صبح آسمان را فرا گيرد و سپيدى آن

شامل ساير جهات نشود، بلكه مشرق و مغرب نسبى است كه تقريبا شامل دو نيم دائره ى افق ميشود، تنها دو نقطه شمال و جنوب حقيقى باقى ميماند كه بهمان جهت فرمود: (هر

گرفتن آنها در افق مكان بود، لذا فرمود خداوند مالك آنچه در آسمانها و زمين است مى باشد. اين آيه اشاره به مالكيت او از طريق قرار گرفتن در افق و پهنه زمان است

گلخن حمام برمى خيزد، و چنين پيش مى آمد كه وقتى خدا شهرهاى آن دايره (و آن افق ) را ويران كرد به ابراهيم اطلاع داد كه لوط را از وسط انقلاب و در لحظه اى كه

فرشته‏هاى خدا پناه برند، از شرّ اين روز تازه كه هر گاه خورشيدش نهان گردد در افق برنگردد، از شرّ خودم و از شرّ جز خودم، و از شرّ شيطان و از شرّ هر كه با دوستان

به آسمان دارد براى اين است كه يك منادى از درون عرش از طرف ربّ العزة و از افق اعلى به نام او و نام پدرش فرياد كند، گويد: اى فلان پسر فلان، ثابت باش تا بر

فرمان آزادى يكى و قتل ديگرى را داد) ابراهيم گفت : ((خداوند، خورشيد را از افق مشرق مى آورد، (اگر راست مى گويى كه حاكم بر جهان هستى تويى ،) خورشيد را از

مفهوم اين دو تعبير مانع از محدود ساختن معنى آن است ، بنابراين همه آنچه در افق ديد قرار مى گيرد، و آنچه قرار نمى گيرد، در اين سوگند داخل است ، ولى شمول آن

آورده اى ، كه نه سايه ايست ، نه درختى ، و نه آبى ، و روزها ابرى از كرانه افق برميخاست ، و بر بالاى سر آنان مى ايستاد، و سايه مى انداخت ، تا گرماى آفتاب

كه عالى تر از اوهام، و ثابت و استوار در نظر عقل سليم است و به طبع خود از افق محسوسات و حواس دور است و نمى شود آن را تجسم نمود. در پاره اى موارد كه ممكن

ترتيب مفهوم آيات چنين مى شود: سليمان غرق تماشاى اسبها بود كه خورشيد سر به افق مغرب نهاد و در حجاب پنهان شد!. سليمان كه به خاطر از دست رفتن نماز عصرش سخت

كند و پس از آن ستاره زهره هويدا شده پس از يك يا دو ساعت در همان جهت غربى افق غروب نموده و پس از آن بلا فاصله و يا به فاصله مختصرى از ماه ، طلوع مى كند

است كه از افق فكر ما دور است و ما به حكم محدود بودن در زندان زمان و مكان ، قادر به درك عمق آنها نيستيم ، اين نارسائى افكار ما و بلند بودن افق آن معانى ،

از فضلت بر آن بيفزا، زيرا من به تو رو دارم. بار خدايا! ستاره‏گان سرازير به افق شدند و ديده‏ها همه در خوابند و توئى زنده و پاينده، از تو نهان نسازد چيزى را

آخِرَ وَقْتِهَا ذَهَابُ اَلْحُمْرَةِ وَ مَصِيرُهَا إِلَى اَلْبَيَاضِ فِي أُفُقِ اَلْمَغْرِبِ‏

بِهَدْيِهِمَا مِنَ‏ اَلْمَدِينَةِ ثُمَّ يَتَجَرَّدَانِ‏ وَ إِنْ بَعَثَا بِهِمَا مِنْ أُفُقٍ مِنَ اَلْآفَاقِ وَاعَدَا أَصْحَابَهُمَا بِتَقْلِيدِهِمَا وَ إِشْعَارِهِمَا

آخِرُ وَقْتِهَا ذَهَابُ اَلْحُمْرَةِ وَ مَصِيرُهَا إِلَى اَلْبَيَاضِ فِي أُفُقِ اَلْمَغْرِبِ‏

أَنفُسِهِمْ حَتى يَتَبَيّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الحَْقُّ ...»: كلمه «آفاق»، جمع افق است كه به معناى ناحيه است. و كلمه «شهيد» به معناى شاهد، و يا به معناى مشهود

«ضحى » در اصل به معنى گسترش نور آفتاب است و اين در هنگامى است كه خورشيد از افق بالا بيايد و نور آن همه جا را فرا گيرد، سپس به آنموقع از روز نيز «ضحى » اطلاق

و روز را به وجود مى آورد؟ و آيا اين ماه و ستاره ، همه شب از افق طلوع نموده و در طرف ديگر افق ، غروب مى كنند يا نه ؟ ظاهر كلام آن حضرت مى رساند كه او هيچ

مويزى شيرين . آرى يكى از مهمترين آثار ايمان به خدا همان وسعت روح ، و بلندى افق فكر، و شرح صدر و آمادگى مقابله با مشكلات و مصائب و مبارزه با هيجانات نامطلوب

و قدرت و عظمت حق در آن لحظه آشكارتر است ، و ميدانيم هنگامى كه انسان رو به افق مى ايستد اين منظره پيش روى اوست ، و زمين كه در درجه بعد از اهميت قرار دارد

اين است كه تنها بر پروردگار خويش تكيه و توكل مى كنند (و على ربهم يتوكلون ). افق فكر آنها آنچنان بلند است كه از تكيه كردن بر مخلوقات ضعيف تفسير نمونه جلد ۷

آسمانى كه ملائكه در آن منزل دارند، عالَمى ملكوتى خواهد بود، كه افقى عالى تر از افق عالَم مُلك و محسوس دارد، همان طور كه آسمان محسوس ما، با اجرامى كه در آن هست،

فضاى محدودى مى توانند فيلم تهيه كنند در حالى كه چشم انسان تمام نيم دايره افق را كه در مقابل او قرار داد مى بيند و به تعبير ديگر ما تقريبا ۱۸۰ درجه دائره

كلمۀ «شَفَق»، به معناى سرخى و بالاى آن زردى و روى آن سفيدى است، كه در كرانه افق، در هنگام غروب خورشيد پيدا مى شود. ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۰۷ «وَ

«رَفِيعُ الدّرَجَات ذُوالعَرش»، كنايه استعارى است از بلندى عرش ملك خدا، از افق خلق و غايب بودن آن از خلق، قبل از قيامت. آن هم غايب بودن به درجاتى بس رفيع

خورشيد تابانى است كه ظلمتهاى جهل و شرك و كفر تفسير نمونه جلد ۱۷ صفحه ۳۶۵ را از افق آسمان روح انسانها مى زدايد ولى همانگونه كه نابينايان از نور آفتاب استفاده

فراهم شدن زمينه براى تماميت كلمه توحيد است. منظور اين است كه خداوند جوّ و افق را براى يك نصرت عزيز برايت تصفيه مى كند، و موانع آن را به وسيله مغفرت گناهان

است، و در نتيجه معبود واحد هم، اوست. و منظور از كلمۀ «مشارق»، نقطه هايى از افق هايى است، كه خورشيد در فصول چهارگانه، از آن نقطه ها طلوع مى كند. البته احتمال

اين كودك باران پر بركتى بر ما نازل فرما» چيزى نگذشت كه توده اى ابر از كنار افق پديدار گشت و آسمان مكه را فرا گرفت ، سيلاب آنچنان جارى شد كه بيم آن مى رفت

يادآورى سراى آخرت بود» (ذكرى الدار). آرى آنها پيوسته به ياد جهان ديگر بودند، افق ديد آنها در زندگى چند روزه اين دنيا و لذات آن محدود نمى شد، آنها در ماوراى

براى امروز ذخيره كرديد و از پيش فرستاديد، البته اين اعمال ناچيز هنگامى كه در افق فضل و رحمت الهى قرار گرفته به چنين ثمراتى منتهى شده است . ۱ - تفسير ديگرى

خود را در خطر مى ديدند و به خاطر آن دست به هر گناهى مى زدند در حالى كه اگر افق فكر خود را بالا مى گرفتند و خلوص نيتى نشان مى دادند خداوند قادر متعال هم زندگى

چشمهاى بندگان در خواب فرو رفته ، و ستارگان آسمان يكى بعد از ديگرى سر به افق مغرب گذارده و از ديده ها پنهان مى گردند، و تو خداوند حى و قيومى ، هرگز خواب

سوره ص نيز مى خوانيم : حتى توارت بالحجاب : «تا موقعى كه خورشيد در پشت پرده افق پنهان شد». و در آيه ۵۱ سوره شورى آمده است : و ما كان لبشر ان يكلمه الله الا

بدان احاطه نمى يابد، و بهمين جهت آن حقايق را نازل و باز هم نازل كرده ، تا هم افق با ادراك بشر شود، و در نتيجه آن مقدارى كه خدا مى خواهد از آن حقايق و از تاءويل

كه: در همان لحظه اى كه آفتاب داشت طلوع مى كرد، طيور ابابيل نيز، از كرانه افق نمودار شدند، در حالى كه سنگريزه هايى با خود داشتند و شروع كردند آن سنگ ها

و مغربى دارد، كه ديدنى و محسوس است برخلاف دو نقطه شمال و جنوب حقيقى ، هر افق ، كه تنها تصور مى شود و محسوس نيست ، و شايد بخاطر همين نكته بوده كه دو جهت

عصر ظهور رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» باشد، كه عصر طلوع اسلام بر افق مجتمع بشرى، و ظهور و غلبۀ حق بر باطل است. چون مضمون دو آيه بعد اين است كه:

انظر كيف نصرف الا يات ثم هم يصدفون » تصريف آيات به معناى گرداندن و آنرا تا افق افكار مردم نازل كردن است . و « صدف يصدف ، صدوفا » به معنى اعراض كردن است

و داستان ذو القرنين كه بعد از اين مى آيد. ايـن هـر سـه مـاجـرا مـا را از افـق زندگى محدودمان يعنى آنچه به آن خو و عادت كرده ايم بـيـرون مـى بـرد و نـشان