تفسیر:نمونه جلد۲۴ بخش۲۱

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۴۷

آيه ۱۳-۱۷

آيه و ترجمه

فَإِذَا نُفِخَ فى الصورِ نَفْخَةٌ وَحِدَةٌ(۱۳) وَ حُمِلَتِ الاَرْض وَ الجِْبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةً وَحِدَةً(۱۴) فَيَوْمَئذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ(۱۵) وَ انشقَّتِ السمَاءُ فَهِىَ يَوْمَئذٍ وَاهِيَةٌ(۱۶) وَ الْمَلَك عَلى أَرْجَائهَا وَ يحْمِلُ عَرْش رَبِّك فَوْقَهُمْ يَوْمَئذٍ ثمَنِيَةٌ(۱۷) ترجمه : ۱۳ - به محض اينكه يكبار در صور دميده شود، ۱۴ - و زمين و كوهها از جا برداشته شوند و يكباره درهم كوبيده و متلاشى گردند، ۱۵ - در آن روز «واقعه عظيم » روى مى دهد! ۱۶ - آسمانها از هم مى شكافند و سست مى گردند و فرو مى ريزند. ۱۷ - فرشتگان در جوانب و كناره هاى آسمان قرار مى گيرند. (و براى انجام ماموريتها آماده مى شوند) و آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل مى كنند.

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۴۸

تفسير : روزى كه آن واقعه بزرگ رخ مى دهد در ادامه آيات آغاز اين سوره كه ناظر به مساءله رستاخيز و قيامت بود آيات مورد بحث بحثهائى از حوادث اين رستاخيز عظيم را مطرح مى كند، با تعبيراتى تكان دهنده و بيدارگر كه انسان را به عظمت وقايعى كه در پيش دارد آشنا مى سازد. نخست مى فرمايد: «هنگامى كه يكبار در صور دميده شد...» (فاذا نفخ فى الصور نفخة واحدة ). چنانكه قبلا نيز اشاره كرده ايم از قرآن مجيد استفاده مى شود كه پايان اين جهان و آغاز جهان ديگر با ناگهانى و صدائى عظيم انجام مى گيرد كه از آن تعبير به «نفخه صور» (دميدن در شيپور) شده است . اين به خاطر آن است كه در گذشته و امروز براى جمع كردن و آماده باش ‍ لشكر. و يا فرستادن آنها به استراحتگاه ، از شيپور استفاده مى كنند كه با دو آهنگ مختلف نواخته مى شود، هنگامى كه شيپور استراحت و خواب نواخته مى شود سربازان همه به استراحتگاه مى روند، و هنگامى كه شيپور جمع و آماده باش نواخته مى شود همه سربازان از جا حركت كرده و صفوف خود را منظم مى كنند، گوئى خداوند مى خواهد بفرمايد كه مساءله پايان اين جهان و آغاز جهان ديگر در برابر قدرت من به همان سادگى دميدن در يك شيپور است ، با يك فرمان و در يك لحظه ناگهانى همه اهل آسمان و زمين مى ميرند، و با يك فرمان ديگر همگى لباس حيات در تن مى پوشند و آماده حساب مى شوند. درباره خصوصيات «صور» و چگونگى «نفخ » در آن ، و تعداد نفخ ‌ها، و فاصله ميان آنها مطالب فراوانى در تفسير سوره «زمر» آيه ۶۸ (جلد ۱۹ صفحه

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۴۹

۵۳۴ به بعد) آورده ايم و نياز به تكرار آن نمى بينيم . تنها چيزى كه بايد در اينجا يادآور شويم اين است كه «نفخه صور» همانگونه كه در بالا اشاره شد «دو نفخه » است : «نفخه مرگ » و «نفخه حيات مجدد» و در اينكه آنچه در آيه مورد بحث آمده «نفخه اول » است يا دوم ؟ مفسران عقيده واحدى ندارند، زيرا آياتى كه بعد مى آيد، بعضى مناسب نفخه مرگ است ، و بعضى مناسب نفخه حيات و رستاخيز، ولى رويهمرفته اين آيات تناسب بيشترى با نفخه اول يعنى نفخه پايان دنيا دارد. سپس مى افزايد: «و هنگامى كه زمين و كوهها از جا برداشته شوند، و با يك ضربه درهم كوبيده و خرد شوند» (و حملت الارض و الجبال فدكتا دكة واحدة ). «دك » چنانكه «راغب » در «مفردات » مى گويد: در اصل «به معنى زمين صاف و نرم است » و از آنجا كه براى صاف كردن يك زمين ناهموار بايد آن را درهم بكوبند در بسيارى از موارد اين واژه به معنى كوبيدن شديد به كار رفته است . ولى از بعضى از منابع لغت استفاده مى شود كه اصل معنى «دك » همان كوبيدن و ويران كردن است ، و چون لازمه كوبيدن و ويران كردن صاف و هموار شدن است اين واژه در اين معنى نيز به كار مى رود. و به هر حال اين كلمه در آيه مورد بحث به معنى كوبيدن شديد كوهها و زمينهاى ناهموار به يكديگر است به گونه اى كه يكباره از هم متلاشى و هموار

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۵۰

گردند! سپس مى افزايد: «در آن روز واقعه عظيم در جهان رخ مى دهد، و رستاخيز برپا مى شود» (فيومئذ وقعت الواقعة ). نه تنها زمين و كوهها متلاشى مى شوند، بلكه «آسمانها نيز از هم مى شكافند و سست و نااستوار مى گردند» (و انشقت السماء فهى يومئذ واهية ). كرات عظيم آسمانى از اين حادثه هولناك و وحشتناك بركنار نمى مانند، آنها نيز شكافته ، پراكنده و متلاشى خواهند شد، و با آن صلابت و استحكامى كه دارند آنچنان سست مى شوند كه به گفته قرآن در آيه ۳۷ سوره الرحمن «آسمان از هم شكافته و همانند روغن مذاب گلگون مى شود» «فاذا انشقت السماء فكانت وردة كالدهان ». و يا به تعبير ديگر زمين و آسمان كنونى ويران شده ، و بر ويرانه هاى آنها جهانى نو برپا مى گردد كه از جهان كنونى برتر و بالاتر و كاملتر است . «و فرشتگان در جوانب و كناره هاى آسمانها قرار مى گيرند» (و الملك على ارجائها). «ارجاء» جمع «رجا» به معنى اطراف و جوانب چيزى است ، و «ملك » در اينجا گرچه به صيغه مفرد ذكر شده ولى منظور جنس ‍ و جمع است . گوئى در آن روز فرشتگان همانند مامورانى كه اطراف ميدانى ايستاده و منتظر فرمان براى انجام كارند، در گرداگرد آسمانها صف مى كشند و در انتظار

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۵۱

فرمان حقند. سپس مى فرمايد: «و در آن روز هشت فرشته فوق آنها عرش ‍ پروردگارت را حمل مى كنند» (و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانية ). اين حاملان عرش گرچه صريحا در اين آيه تعيين نشده اند كه از فرشتگانند يا غير آنها ولى ظاهر تعبيرات مجموع آيه نشان مى دهد كه آنها از فرشتگانند، ولى مشخص نيست كه آيا هشت فرشته اند يا هشت گروه كوچك يا بزرگ . البته آنچه در روايات اسلامى آمده است كه حاملان عرش هم اكنون چهار نفر (يا چهار گروه ) هستند اما در قيامت دو برابر مى شوند، چنانكه در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم انهم اليوم اربعة فاذا كان يوم القيامة ايدهم باربعة آخرين ، فيكونون ثمانية : «آنها امروز چهار نفرند، و روز قيامت آنها را با چهار نفر ديگر تقويت مى كند و هشت نفر مى شوند». ولى «عرش » چيست ؟ و اين فرشتگان كيانند؟ مسلما منظور از «عرش » يك تخت سلطنتى جسمانى نيست ، بلكه همانگونه كه در سابق در تفسير كلمه عرش گفته ايم به معنى «مجموعه جهان هستى » است كه عرش حكومت خدا است ، و به وسيله فرشتگان كه مجرى فرمان خدا هستند تدبير مى شود. و جالب اينكه در روايتى آمده است كه «حاملان هشتگانه عرش خدا در قيامت چهار نفر از اولين ، و چهار نفر از آخرين هستند، اما چهار نفر از اولين ((نوح » و «ابراهيم » و «موسى » و «عيسى » مى باشند، و چهار نفر از آخرين محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و «على » و «حسن » و «حسين » (عليهماالسلام ) هستند))!.

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۵۲

اين تعبير ممكن است اشاره به مقام شفاعت آنها براى اولين و آخرين باشد، البته شفاعت در مورد كسانى كه لايق شفاعتند، و به هر حال گسترش مفهوم «عرش » را نشان مى دهد. البته اگر حاملان هشتگانه عرش هشت گروه باشند، ممكن است گروههائى از فرشتگان و گروهى از انبياء و اولياء عهده دار اين مهم گردند، و به اين ترتيب بخشى از تدبير نظام آن روز را فرشتگان بر عهده دارند، و بخشى را انبياء، اما همه به فرمان خدا است . در اينكه ضمير در «فوقهم » (بر فراز آنها) به «انسانها» برمى گردد يا به «فرشتگان » احتمالات متعددى داده شده ، و چون در جمله قبل از آن سخن از فرشتگان است ظاهر اين است كه به آنها برمى گردد، و به اين ترتيب فرشتگان گرداگرد جهان را فرا مى گيرند و بر بالاى آنها (بالا از نظر مقام ) هشت فرشته حاملان عرش خدايند. اين احتمال نيز وجود دارد كه حاملان عرش خدا افرادى برتر و بالاتر از فرشتگانند، و در اين صورت با حديث گذشته كه حاملان عرش خدا را هشت نفر از انبياء و اولياء مى شمرد تطبيق مى كند. بدون شك حوادث مربوط به قيامت ، تا چه رسد به مسائل مربوط به حاملان عرش در آن روز، چيزى نيست كه به طور دقيق براى ما كه ساكنان اين جهان محدود و تاريك هستيم روشن باشد، آنچه مى گوئيم شبحى است كه از دور در پرتو آيات الهى مى بينيم ، و گرنه حقيقت آن را بايد رفت و تماشا كرد!.

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۵۳

اين نكته نيز لازم به يادآورى است در «نفخه صور» اول همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند مى ميرند، بنابراين بحث از «حاملان عرش » مربوط به «نفخه دوم » است كه همه زنده مى شوند هر چند در آيه سخنى از نفخه دوم نيست ، ولى از قرائن روشن مى شود، مطالبى را كه در آيات بعد مى خوانيم نيز مربوط به همين نفخه دوم است .

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۵۴

آيه ۱۸-۲۴

آيه و ترجمه

يَوْمَئذٍ تُعْرَضونَ لا تخْفَى مِنكمْ خَافِيَةٌ(۱۸) فَأَمَّا مَنْ أُوتىَ كِتَبَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُوا كِتَبِيَهْ(۱۹) إِنى ظنَنت أَنى مُلَقٍ حِسابِيَهْ(۲۰) فَهُوَ فى عِيشةٍ رَّاضِيَةٍ(۲۱) فى جَنَّةٍ عَالِيَةٍ(۲۲) قُطوفُهَا دَانِيَةٌ(۲۳) كلُوا وَ اشرَبُوا هَنِيئَا بِمَا أَسلَفْتُمْ فى الاَيَّامِ الخَْالِيَةِ(۲۴) ترجمه : ۱۸ - در آن روز همگى به پيشگاه خدا عرضه مى شويد، و چيزى از كارهاى شما مخفى نمى ماند. ۱۹ - اما كسى كه نامه اعمالش به دست راست او است (از فرط خوشحالى و مباهات ) فرياد مى زند كه (اى اهل محشر!) نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد. ۲۰ - من يقين داشتم كه (قيامتى در كار است و) من به حساب اعمالم مى رسم . ۲۱ - او در يك زندگى كاملا رضايتبخش قرار خواهد داشت . ۲۲ - در بهشتى عالى ،

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۵۵

۲۳ - كه ميوه هايش در دسترس است . ۲۴ - (و به آنها گفته مى شود) بخوريد و بياشاميد گوارا در برابر اعمالى كه در ايام گذشته انجام داديد. تفسير : اى اهل محشر! نامه اعمال مرا بخوانيد در تفسير آيات گذشته گفته شد كه «نفخ صور» دو بار رخ مى دهد در مرتبه اول همه زندگان مى ميرند، و نظام هستى متلاشى مى شود، و در مرتبه دوم جهان نوينى برپا مى گردد. و انسانها و فرشتگان حيات نوينى پيدا مى كنند، و چنانكه گفتيم آغاز آيات از نفخه اول خبر مى دهد، و پايان آن از نفخه دوم در ادامه همين مطلب در آيات مورد بحث مى فرمايد: «در آن روز همگى به پيشگاه خدا عرضه مى شويد و چيزى از كارهاى شما پنهان نمى ماند» (يومئذ تعرضون لا تخفى منكم خافية ). «تعرضون » از ماده «عرض » به معنى نشان دادن و عرضه داشتن چيزى است ، خواه در مورد كالا به هنگام معامله باشد، و يا غير آن ، البته ، انسانها و غير انسانها در اين دنيا نيز دائما در محضر خدا هستند، ولى اين مطلب در قيامت ظهور و بروز بيشترى دارد فى المثل حاكميت خداوند بر عالم هستى دائمى است ولى اين حاكميت در اين روز از هر زمان آشكارتر است . جمله «تخفى منكم خافية » ممكن است اشاره به اين باشد كه در آن روز غيب و سر اشخاص تبديل به شهود و ظهور مى شود، چنانكه قرآن درباره قيامت مى گويد: يوم تبلى السرائر: «آن روز روزى است كه صفات نهانى ظاهر مى شود» (طارق - ۹)

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۵۶

نه تنها اعمال مخفيانه انسانها كه صفات و روحيات و خلقيات و نيتها همه برملا مى گردد، و اين حادثه اى است عظيم ، و به گفته بعضى از مفسران : عظيمتر از متلاشى شدن كوهها و شكافتن كرات آسمان ! روز رسوائى بزرگ بدكاران و سربلندى بى نظير مؤ منان ، روزى است كه انسان عريان از نظر اعمال و اسرار درون در آن صحنه ظاهر مى شود آرى آن روز هيچ چيز از وجود ما پنهان نمى ماند. و نيز ممكن است اشاره به احاطه علمى خداوند بر همه چيز در آن روز باشد، ولى تفسير اول مناسبتر است . و لذا به دنبال آن مى گويد: «اما كسى كه نامه اعمالش به دست راست او داده شده از فرط خوشحالى فرياد مى زند كه بيائيد و بگيريد نامه اعمال مرا و بخوانيد» (فاما من اوتى كتابه بيمينه فيقول هاؤ م اقراءوا كتابيه ). گوئى از خوشحالى در پوست نمى گنجد و از اينهمه نعمت و توفيق و هدايتى كه خدا به او داده تمام ذرات وجودش شاكر است و فرياد «الحمدلله » سرمى دهد. سپس بزرگترين افتخار خود را در اين كلمه خلاصه كرده ، مى گويد:

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۵۷

«من يقين داشتم كه رستاخيزى در كار است ، و من به حساب اعمالم مى رسم » (انى ظننت انى ملاق حسابيه ). «ظن » در اينگونه موارد به معنى يقين است ، او مى خواهد بگويد: آنچه نصيب من شده به خاطر ايمان به چنين روزى است ، و راستى هم همين است ايمان به حساب و كتاب به انسان روح تقوى و پرهيزگارى مى بخشد و تعهد و احساس مسئوليت در او ايجاد مى كند، و مهمترين عامل تربيت انسان است . در آيات بعد گوشه اى از پاداشهاى چنين كسانى را بيان كرده ، مى فرمايد: «او در يك زندگى كاملا رضايت بخش قرار خواهد داشت » (فهو فى عيشة راضية ). گرچه با همين يك جمله همه گفتنيها را گفته است ، ولى براى توضيح بيشتر مى افزايد: «او در بهشتى بلند مرتبه قرار دارد» (فى جنة عالية ). بهشتى كه آنقدر رفيع و والا است كه هيچكس مانند آن را نديده و نشنيده و حتى تصور نكرده است .

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۵۸

«بهشتى كه ميوه هايش در دسترس است » (قطوفها دانية ). نه زحمتى براى چيدن ميوه ها دركار است ، و نه مشكلى براى نزديك شدن به درختان پربارش ، و اصولا تمام نعمتهايش بدون استثنا در دسترس است . و در آخرين آيه مورد بحث خطاب محبت آميز خداوند را به اين بهشتيان چنين بيان كرده «بخوريد و بياشاميد گوارا، در برابر اعمالى كه در ايام گذشته انجام داده ايد» (كلوا و اشربوا هنيئا بما اسلفتم فى الايام الخالية ). آرى اين نعمتهاى بزرگ بى حساب نيست ، اينها پاداش اعمال شما است كه در دنيا براى امروز ذخيره كرديد و از پيش فرستاديد، البته اين اعمال ناچيز هنگامى كه در افق فضل و رحمت الهى قرار گرفته به چنين ثمراتى منتهى شده است .

نكته ها:

۱ - تفسير ديگرى براى كلمه «عرش » ۱ - در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم كه فرمود: حملة العرش - و العرش العلم - ثمانية اربعة منا، و اربعة ممن شاءالله . «حاملان عرش - منظور از عرش علم خدا است - هشت نفرند، چهار نفر از ما و چهار نفر از كسانى كه خدا خواسته ».

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۵۹

در حديث ديگرى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمده است : فالذين يحملون العرش ، هم العلماء، الذين حملهم الله علمه : «حاملان عرش ، علما و دانشمندانى هستند كه خداوند علم خود را به آنها تعليم فرمود»!. و در حديث ديگرى از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) مى خوانيم : العرش ليس هو الله و العرش اسم علم و قدرة : «عرش ‍ خدا نيست ، بلكه نام علم و قدرت او است ». از اين احاديث به خوبى استفاده مى شود كه عرش علاوه بر تفسيرى كه سابقا گفتيم تفسير ديگرى نيز دارد و آن «صفات خدا» صفاتى همچون «علم » و «قدرت » است ، و بنابراين حاملان عرش ‍ الهى حاملان علم اويند، و هر قدر انسان يا فرشتگان علم بيشترى داشته باشند سهم بيشترى در حمل اين عرش عظيم دارند!. و به اين ترتيب اين حقيقت روشنتر مى شود كه عرش به معنى يك تخت جسمانى شبيه تختهاى سلطنتى نيست ، بلكه هرگاه در مورد خداوند به كار مى رود معانى كنائى مختلفى دارد. ۲ - مقام على (ع ) و شيعيان او در روايات متعددى آمده كه آيه فاما من اوتى كتابه بيمينه ... درباره على (عليه السلام ) است يا درباره على (عليه السلام ) و شيعيان او. اين در واقع از قبيل ذكر مصاديق روشن است ، بى آنكه مفهوم آيه را محدود كند.

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۶۰

۳ - پاسخ به يك سؤ ال در اينجا ممكن است سؤ الى مطرح شود و آن اينكه آيا مؤ منانى كه طبق آيات فوق صدا مى زنند: ((اى اهل محشر! بياييد و نامه اعمال ما را بخوانيد، مگر گناهى در تمام نامه اعمالشان نيست ؟ پاسخ اين سؤ ال را مى توان از بعضى از احاديث استفاده كرد از جمله در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم كه خداوند در قيامت نخست از بندگان خود اقرار بر گناهانشان مى گيرد، سپس مى فرمايد من اين گناهان را در دنيا براى شما مستور ساختم ، و امروز هم آن را مى بخشم سپس (فقط) نامه حسناتش را به دست راست او مى دهند. بعضى نيز گفته اند كه در آن روز خداوند «سيئات » مؤ منان را به «حسنات » تبديل مى كند، و اينجاست كه در مجموع نامه اعمالشان نقطه ضعفى وجود ندارد!

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۶۱

آيه ۲۵-۲۹

آيه و ترجمه

وَ أَمَّا مَنْ أُوتىَ كِتَبَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَلَيْتَنى لَمْ أُوت كِتَبِيَهْ(۲۵) وَ لَمْ أَدْرِ مَا حِسابِيَهْ(۲۶) يَلَيْتهَا كانَتِ الْقَاضِيَةَ(۲۷) مَا أَغْنى عَنى مَالِيَهْ(۲۸) هَلَك عَنى سلْطنِيَهْ(۲۹) ترجمه : ۲۵ - اما كسى كه نامه اعمال او به دست چپش داده شده مى گويد: اى كاش هرگز نامه اعمالم به من داده نمى شد. ۲۶ - و نمى دانستم حساب من چيست ؟ ۲۷ - اى كاش مرگم فرا مى رسيد! ۲۸ - مال و ثروتم هرگز مرا بى نياز نكرد، ۲۹ - قدرت من نيز از دست رفت !. تفسير : اى كاش مرگم فرا مى رسيد! در آيات گذشته سخن از «اصحاب اليمين » و مؤ منانى بود كه نامه اعمال

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۶۲

به دست راستشان داده مى شود، و با افتخار و مباهات اهل محشر را صدا مى زنند دعوت به قرائت اعمال خود مى كنند، سپس در بهشت جاويدان جاى مى گيرند. ولى آيات مورد بحث درست به نقطه مقابل آنها يعنى «اصحاب الشمال » پرداخته ، و در يك مقايسه وضع آن دو را كاملا روشن مى سازد نخست مى فرمايد: «اما كسى كه نامه عملش به دست چپش ‍ داده شده ، مى گويد: اى كاش هرگز نامه اعمالم به من داده نمى شد»! (و اما من اوتى كتابه بشماله فيقول يا ليتنى لم اوت كتابيه ). «و اى كاش از حساب خود هرگز خبردار نمى شدم »! (و لم ادر ما حسابيه ). «و اى كاش مرگ من فرا مى رسيد و به اين زندگى حسرتبار پايان مى داد»! (يا ليتها كانت القاضية ). آرى در آن دادگاه بزرگ ، در آن «يوم البروز» و «يوم الظهور» هنگامى كه تمام قبايح اعمال خود را برملا مى بيند، فريادش بلند مى شود، و پى در پى آه سوزان از دل مى كشد، آهى حسرتبار، و نالهاى شرربار دارد،

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۶۳

آرزو مى كند با گذشته اش به كلى قطع رابطه كند، آرزوى مرگ از خدا و نابودى و نجات از آن رسوائى بزرگ مى نمايد، همانگونه كه در «آيه ۴۰ سوره نباء» نيز آمده است : و يقول الكافر يا ليتنى كنت ترابا: «كافر در آن روز مى گويد: اى كاش خاك بودم و هرگز انسان نمى شدم ». در معنى جمله «ياليتها كانت القاضية » تفسيرهاى ديگرى نيز گفته شده است ، از جمله اينكه : منظور از «قاضية » مرگ نخستين است ، يعنى اى كاش آن زمان كه در دنيا مرديم ديگر زنده نمى شديم ، اين در حالى است كه در دنيا چيزى ناخوشايندتر از مرگ در نظر او نبود، ولى در قيامت آرزو مى كند اى كاش آن مرگ ادامه مى يافت ! بعضى نيز آن را ناظر به «نفخه صور» اول دانسته اند كه از آن تعبير به «قارعة » نيز شده است ، يعنى اى كاش نفخه دومى دركار نبود. ولى تفسيرى كه در آغاز گفتيم از همه مناسبتر است . سپس مى افزايد: اين مجرم گنهكار زبان به اعتراف گشوده مى گويد: «مال و ثروتم هرگز مرا بى نياز نكرد، و به درد امروز كه روز بيچارگى من است نخورد» (ما اغنى عنى ماليه ). نه تنها اموالم مرا بى نياز نكرد و حل مشكلى از من ننمود «بلكه قدرت و سلطه من نيز نابود شد و از دست رفت »! (هلك عنى سلطانيه ). خلاصه نه مال به كار آمد، و نه مقام ، و امروز با دست تهى ، و در نهايت ذلت و شرمسارى ، در دادگاه عدل الهى حاضرم ، همه اسباب نجات قطع شده ، قدرتم بر باد رفته ، و اميدم از همه جا بريده است .

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۶۴

بعضى «سلطان » را در اينجا به معنى دليل و برهانى كه مايه پيروزى انسان است دانسته اند، يعنى امروز هيچ دليل و حجتى كه بتوانم اعمالم را با آن توجيه كنم در پيشگاه خدا ندارم . بعضى از مفسران نيز گفته اند كه مراد از «سلطان » در اينجا سلطه و حكومت نيست ، چرا كه تمام كسانى كه وارد دوزخ مى شوند سلطان كشور و امير بلادى نبودند، بلكه مراد سلطه انسان بر نفس خويش و زندگانى خويش است ، ولى با توجه به اينكه بسيارى از دوزخيان براى خود سلطه و نفوذ در جهان داشتند يا از سردمداران بودند اين صحيح به نظر نمى رسد.

نكته

چند داستان عبرت انگيز در اينجا سرگذشتهاى بسيارى نقل شده كه همه تاءكيدى است بر محتواى آيات فوق و درس عبرتى است براى آنها كه تكيه بر مال و مقام كرده ، سرتاپا آلوده غرور و غفلت و گناهند، از جمله : ۱ - در «سفينة البحار» از كتاب «نصائح » چنين نقل شده : «هنگامى كه بيمارى هارون الرشيد در خراسان شديد شد دستور داد طبيبى از طوس حاضر كنند، و سپس سفارش كرد كه ادرار او را با ادرار جمع ديگرى از بيماران و از افراد سالم بر طبيب عرضه كنند، طبيب شيشه ها را يكى بعد از ديگرى وارسى مى كرد تا به شيشه هارون رسيد، و بى اينكه بداند مال كيست ، گفت : به صاحب اين شيشه بگوئيد وصيتش ‍ را بكند، چرا كه نيرويش مضمحل شده و بنيه اش فرو ريخته است ! ((هارون » از شنيدن اين سخن از حيات ماءيوس

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۶۵

شد، و شروع به خواندن اين اشعار كرد: ان الطبيب بطبه و دوائه لا يستطيع دفاع نحب قداءتى ما للطبيب يموت بالداء الذى قد كان يبرء مثله فيما مضى «طبيب با طبابت و داروى خود - قدرت ندارد در برابر مرگى كه فرا رسيد دفاع كند» «اگر قدرت دارد پس چرا خودش با همان بيمارى مى ميرد - كه سابقا آن را درمان مى كرد»؟!. در اين هنگام به او خبر دادند كه مردم شايعه مرگ او را پخش كرده اند، براى اينكه اين شايعه برچيده شود دستور داد چهارپائى آوردند و گفت مرا بر آن سوار كنيد، ناگهان زانوى حيوان سست شد، گفت مرا پياده كنيد كه شايعه پراكنان راست مى گويند! سپس سفارش كرد كفنهائى براى او بياورند، و از ميان آنها يكى را پسنديد و انتخاب كرد، و گفت در كنار همين بسترم قبرى براى من آماده كنيد، سپس نگاهى در قبر كرد و اين آيات را تلاوت نمود: ما اغنى عنى ماليه - هلك عنى سلطانيه و در همان روز از دنيا رفت . ۲ - و نيز در همان كتاب از عالم بزرگوار «شيخ بهائى » چنين نقل شده : «مردى به نام ((توبه » بود كه غالبا به «محاسبه نفس » مى پرداخت ، روزى گذشته عمر خود را محاسبه كرد، در حالى كه شصت ساله بود، مجموعه ايام آن را حساب كرد ۵۰۰ ۲۱ روز شد، گفت : اى واى بر من اگر در ازاى هر روز يك گناه بيشتر نكرده باشم بيش ‍ از بيست و يكهزار گناه كرده ام ، آيا مى خواهم خدا را با بيست و يكهزار گناه ملاقات كنم ؟! در اين هنگام صيحه اى زد و بر زمين افتاد و جان به جان آفرين تسليم كرد)).

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۶۶

۳ - در كتاب «يتيمه » ثعالبى چنين آمده است : هنگامى كه مرگ عضد الدوله فرا رسيد زبانش جز به تلاوت اين آيه حركت نمى كرد: ما اغنى عنى ماليه هلك عنى سلطانيه .

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۶۷

آيه ۳۰-۳۷

آيه و ترجمه

خُذُوهُ فَغُلُّوهُ(۳۰) ثُمَّ الجَْحِيمَ صلُّوهُ(۳۱) ثُمَّ فى سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسلُكُوهُ(۳۲) إِنَّهُ كانَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ(۳۳) وَ لا يحُض عَلى طعَامِ الْمِسكِينِ(۳۴) فَلَيْس لَهُ الْيَوْمَ هَهُنَا حَمِيمٌ(۳۵) وَ لا طعَامٌ إِلا مِنْ غِسلِينٍ(۳۶) لا يَأْكلُهُ إِلا الخَْطِئُونَ(۳۷) ترجمه : ۳۰ - او را بگيريد و در بند و زنجيرش كنيد! ۳۱ - سپس او را در دوزخ بيفكنيد! ۳۲ - بعد او را به زنجيرى كه هفتاد ذرع است ببنديد! ۳۳ - چرا كه او هرگز به خداوند بزرگ ايمان نمى آورد. ۳۴ - و هرگز مردم را بر اطعام مستمندان تشويق نمى نمود. ۳۵ - لذا امروز در اينجا يار مهربانى ندارد.

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۶۸

۳۶ - و نه طعامى جز از چرك و خون . ۳۷ - غذائى كه جز خطاكاران آن را نمى خورند. تفسير : او را بگيريد و زنجيرش كنيد! در ادامه آيات گذشته كه سخن از «اصحاب شمال » مى گفت كه نامه اعمالشان را به دست چپشان مى دهند و آه و ناله از آنها برمى خيزد و آرزوى مرگ مى كنند، در آيات مورد بحث به گوشه اى از عذابهاى آنها در قيامت اشاره كرده مى فرمايد: «در اين هنگام به فرشتگان عذاب دستور داده مى شود: بگيريد او را، و در بند و زنجيرش كنيد»! (خذوه فغلوه ). «غلوه » از ماده «غل » چنانكه قبلا هم گفته ايم زنجيرى است كه گاه به وسيله آن دست و پاى مجرمان را به گردن آنها مى بستند و بسيار مشقتبار و رنج آور بوده . «سپس گفته مى شود او را در آتش دوزخ وارد كنيد» (ثم الجحيم صلوه ). «بعد او را به زنجيرى بكشيد كه درازاى آن هفتاد ذراع است » (ثم فى سلسة ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه ). «سلسله » به معنى زنجير است ، و در اصل از ماده «تسلسل » به معنى

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۶۹

تكان خوردن و لرزش گرفته شده ، زيرا حلقه هاى زنجير مى لرزند و تكان مى خورند. تعبير به «هفتاد ذراع » ممكن است از باب «تكثير» باشد، زيرا عدد هفتاد از اعدادى است كه غالبا براى كثرت به كار مى رود، و نيز ممكن است كه منظور همان عدد هفتاد باشد، به هر حال چنان زنجيرى را آنچنان اطراف مجرمان مى پيچند كه سرتاپاى آنها را فرا مى گيرد. بعضى از مفسران گفته اند اين زنجيرهاى طولانى براى يك فرد نيست ، بلكه هر گروه را به يك زنجير مى بندند، ذكر اين مجازات بعد از ذكر غل و زنجير در آيات گذشته تناسب بيشترى با همين معنى دارد. «ذراع » به معنى «فاصله آرنج تا نوك انگشتان » است (در حدود نيم متر) كه واحد طول نزد عرب بوده ، و يك مقياس طبيعى است ، ولى بعضى گفته اند كه اين ذراع غير از ذراع معمول است به طورى كه هر ذراع از آن فاصله هاى عظيمى را دربر مى گيرد، و همه دوزخيان را به آن زنجير مى بندند. بار ديگر تكرار مى كنيم كه مسائل مربوط به قيامت را با زبان ما ساكنان دنيا نمى توان كاملا بيان كرد و آنچه در آيات و روايات آمده تنها شبحى از آن را ترسيم مى كند. تعبير به «ثم » در اين آيه نشان مى دهد كه بعد از ورود به جهنم در زنجير هفتاد ذراعى گرفتار مى شود، و اين مجازات جديدى است براى آنها، اين احتمال نيز وجود دارد كه همه اين زنجيرهاى فردى و جمعى قبل از ورود در جهنم است ، و «ثم » به اصطلاح براى تاءخير در ذكر است . در دو آيه بعد به علت اصلى اين عذاب سخت پرداخته مى فرمايد: «زيرا او اصرار داشت كه به خداى بزرگ ايمان نياورد» (انه كان لا يؤ من بالله

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۷۰

العظيم ). و هر قدر انبيا و اوليا و رسولان پروردگار او را به سوى خدا دعوت مى كردند نمى پذيرفت ، و به اين ترتيب پيوند او با خالق به كلى قطع شده بود. و نيز مردم را «بر اطعام مستمندان تشويق نمى كرد» (و لا يحض ‍ على طعام المسكين ). و به اين ترتيب پيوند خود را از «خلق » نيز بريده بود. بنابراين عامل بزرگ بدبختى او قطع رابطه از «خالق » و «خلق » بود، و از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه عمده اطاعات و عبادات و دستورات شرع را مى توان در اين دو خلاصه كرد، و عطف «اطعام مسكين » بر «ايمان » اشاره به اهميت فوق العاده اين عمل بزرگ انسانى است ، و به راستى چنين است زيرا به گفته بعضى بدترين عقائد «كفر» است ، و بدترين رذائل اخلاقى «بخل ». جالب توجه اينكه نمى گويد: «اطعام نمى كرد» مى گويد: ديگران را وادار به اطعام نمى نمود، اشاره به اينكه اولا تنها اطعام كردن يك فرد، مشكل مستمندان را حل نمى كند، بايد ديگران را نيز دعوت به اين كار خير كرد تا جنبه عمومى پيدا كند. ثانيا ممكن است انسان شخصا توانائى بر اطعام نداشته باشد، اما همه كس توانائى بر ترغيب ديگران داشته باشد. ثالثا افراد بخيل چنانند كه نه تنها بذل و بخششى ندارند بلكه علاقه به بذل و بخشش ديگران نيز ندارند. از بعضى از قدماء نقل شده است كه به همسر خود دستور مى داد غذا را

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۷۱

بيشتر طبخ كند تا به مسكينان نيز بدهد، و بعد مى گفت : «نصف آن زنجير را با ايمان به خدا از تن خود بيرون آورديم ، و نصف ديگرش را با اطعام بيرون مى كنيم ». سپس مى افزايد: «چون عقيده و عمل او چنين بود امروز در اينجا يار مهربانى ندارد» (فليس له اليوم ههنا حميم ). «و نه طعامى جز از چرك و خون » (و لا طعام الا من غسلين ). قابل توجه اينكه «جزا» و «عمل » آنها كاملا با هم متناسبند، به خاطر قطع پيوند با خالق ، در آنجا دوست گرم و صميمى ندارند، و به خاطر ترك اطعام مستمندان ، غذائى جز چرك و خون از گلوى آنها پائين نمى رود، چرا كه آنها سالها لذيذترين طعامها را مى خوردند در حالى كه بى نوايان جز خوندل طعامى نداشتند. «راغب » در «مفردات » مى گويد: «غسلين » به معنى آبى است كه از شستشوى بدن كفار در دوزخ فرو مى ريزد، ولى معروف اين است كه منظور چرك و خونى است كه از بدن دوزخيان فرو مى ريزد، و شايد منظور راغب نيز همين باشد، و تعبير به «طعام » نيز مناسب همين معنى است . در اينجا سؤ الى مطرح مى شود و آن اينكه در آيه ۶ سوره غاشيه آمده است : ليس لهم طعام الا من ضريع : «آنها غذائى جز ((ضريع » ندارند و «ضريع » را به نوعى «خار» تفسير كرده اند، و در آيه ۴۳ - ۴۴ سوره «دخان » مى خوانيم ان شجرت الزقوم طعام الاثيم : «درخت زقوم طعام

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۷۲

گنهكاران است » و «زقوم » را به گياه تلخ و بدبو و بدطعمى تفسير كرده اند كه نمونه آن در سرزمين «تهامه » مى روئيده است ، و شيره تلخ و سوزنده اى داشته ، چگونه مى توان ميان آن آيات و آيه مورد بحث جمع كرد؟ در پاسخ اين سؤ ال بعضى گفته اند: اين هر سه كلمه «(ضريع » و «زقوم » و «غسلين »). اشاره به يك مطلب است ، (و آن گياه خشن و ناگوارى است كه غذاى اهل دوزخ است ). بعضى ديگر گفته اند: دوزخيان در طبقات مختلفى هستند و هر يك از اين سه چيز غذاى گروهى از آنان است . بعضى ديگر گفته اند غذاى آنها «زقوم و ضريع » است ، و نوشيدنى آنها «غسلين » و تعبير به «طعام » در مورد نوشيدنى بى سابقه نيست . در آخرين آيه مورد بحث براى تاءكيد مى افزايد: «اين غذا را جز خطاكاران نمى خورند» (لا ياكله الا الخاطئون ). بعضى از مفسران گفته اند: «خاطى » به كسى گفته مى شود كه عمدا به سراغ كار خطا مى رود، ولى «مخطى » هم به عمد گفته مى شود هم به سهو، بنابراين اين غذاى دوزخى مخصوص كسانى است كه با تعمد و آگاهى و به عنوان طغيان و سركشى راه شرك و كفر و بخل را مى پويند.

نكته :

آغاز حركتگذارى حروف قرآن در حديثى آمده است كه «صعصعة بن صوحان » كه از ياران «على » (عليه السلام )

تفسير نمونه جلد ۲۴ صفحه ۴۷۳

بود، مى گويد: مرد عربى خدمت على (عليه السلام ) آمد و از آيه «لا ياءكله الا الخاطئون » سؤ ال كرد، و بجاى «خاطئون » يعنى خطاكاران «خاطون » كه به معنى گام برداران است قرائت كرد، لذا پرسيد: همه مردم گام برمى دارند ، آيا خداوند به همه آنها از اين غذا مى دهد؟ امام تبسمى فرمود و گفت : اى مرد عرب صحيح آن لا ياكله الا الخاطئون است ، عرض كرد راست گفتى اى امير مؤ منان ! خداوند بنده غير خطاكار را تسليم عذاب نمى كند، سپس امام (عليه السلام ) رو به «ابو الاسود» (كه مرد اديبى بود) كرد و فرمود: امروز حتى بيگانگان از لغت عرب نيز مسلمان شده اند، ترتيبى ده تا بتوانند زبان خود را اصلاح كنند، و ابوالاسود به دنبال اين دستور علامت رفع و نصب و كسر (پيش و زبر و زير) را ابداع كرد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←