نتایج جستجو

قطع سقى هو سلسل نزل انت معى شکل علم طوع ضلل ظلم هيم کان شوب يوم غسل خون عنق سجر عدو اکل عين زوج کرر کسب صبر کظم خلد

نهر و غير آنها گفته‏اند عبارت قاموس چنين است «سجر التنور: احماه و النهر:ملائه» زمخشرى آن را پر كردن گفته سجر التّنور يعنى آن را با آتش گيره و هيزم پر كرد

در قرآن مجيد آمده است. اذا سير ف عشر بئر قصر وحش ها حشر ا شيد بحر عرش جبل سجر کدر لم على خوى هى نجم فى ارض ظلم

اِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ» و يا درياى گداخته و مذاب مركز زمين است كه در «سجر» خواهد آمد. وَ مَنْشُور فِي مَسْطُور کِتَاب الْبَيْت الْمَعْمُور الطّور السّقْف

مى‏آيد كه شكافته شدن درياها به وسيله حرارت و تبخير خواهد بود رجوع شود به «سجر». وَ مِن فِيهَا خِلاَلَهُمَا مُنْهَمِر الْأَرْض عُيُونا أَعْنَاب بِمَاء شَيْئا

بيكديگر متصل و از هم پر ميشوند و فاصله از بين ميرود و يك دريا ميگردد چون سجر بمعناى پرى است و وقتى كه افراد انسان جفت كرده شوند اهل بهشتشان با حور العين

بيكديگر متصل و از هم پر ميشوند و فاصله از بين ميرود و يك دريا ميگردد چون سجر بمعناى پرى است و وقتى كه افراد انسان جفت كرده شوند اهل بهشتشان با حور العين

بيكديگر متصل و از هم پر ميشوند و فاصله از بين ميرود و يك دريا ميگردد چون سجر بمعناى پرى است و وقتى كه افراد انسان جفت كرده شوند اهل بهشتشان با حور العين

الذى ايى سخر نفد بغى بين کلم قول مدد ى ذا هو تبع امر على اذ بنو عذب جوز مرج سجر اسرائيل سبل حتى جعل الا دعو هذا ارض او قوم لما نجو ذکر کذب عن نفس التى اتى

بيكديگر متصل و از هم پر ميشوند و فاصله از بين ميرود و يك دريا ميگردد چون سجر بمعناى پرى است و وقتى كه افراد انسان جفت كرده شوند اهل بهشتشان با حور العين

كشاندن چيزى است بر روى زمين. اين معناى اصلى كلمه است. و نيز گفته است: كلمۀ «سجر» در اصل، به معناى افكندن هيزم است در آتشى كه زياد باشد، مانند آتش تنور كه

سوزانده مى شوند» ! (فى الحميم ثم فى النار يسجرون ). « يسجرون » از ماده « سجر» (بر وزن فجر) به گفته راغب در مفردات به معنى بر افروختن آتش و شعله ور ساختن