سبإ ٤٩

از الکتاب
کپی متن آیه
قُلْ‌ جَاءَ الْحَقُ‌ وَ مَا يُبْدِئُ‌ الْبَاطِلُ‌ وَ مَا يُعِيدُ

ترجمه

بگو: «حق آمد! و باطل (کاری از آن ساخته نیست و) نمی‌تواند آغازگر چیزی باشد و نه تجدیدکننده آن!»

|بگو: حق آمد و باطل از سر نمى‌گيرد و بر نمى‌گردد
بگو: «حق آمد و [ديگر] باطل از سر نمى‌گيرد و برنمى‌گردد.»
باز بگو: (کتاب و رسول و یا شمشیر) حق آمد و دیگر باطل در اول و آخر (در دنیا و آخرت) محو و نابود است.
بگو: حق آمد و باطل [که آن را به جای خدا می پرستید] نه می تواند چیزی را به وجود آورد، و نه می تواند [چیزی که از بین رفته] برگرداند.
بگو: حق فراز آمد و باطل باز نيايد و ياراى بازگشتنش نيست.
بگو حق به میان آمد [معبود] باطل نه [آفرینش چیزی را] آغاز کند و نه بازگرداند
بگو: حق- قرآن يا اسلام- آمد و باطل- شيطان يا بت- نه [چيزى نو] آغاز كند و نه [چيزى را] باز گرداند- يا باطل را آغاز و انجامى نيست-.
بگو: حق به میان آمد و باطل (در پرتو نور حق، اثری از آن نماند و مُرد، و لذا) نه کار تازه‌ای را می‌تواند انجام دهد، و نه کار گذشته‌ای را می‌تواند از سر گیرد.
بگو: «تمامی حق آمد و (دیگر) هیچ باطلی سر نمی‌گیرد و (خود را) برگشت (هم) نمی‌دهد.»
بگو بیامد حقّ نه آغاز کند باطل و نه بازگرداند

Say, “The Truth has come; while falsehood can neither originate, nor regenerate.”
ترتیل:
ترجمه:
سبإ ٤٨ آیه ٤٩ سبإ ٥٠
سوره : سوره سبإ
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٠
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«الْحَقُّ»: مراد اسلام است. «الْبَاطِلُ»: مراد کفر است. «مَا یُبْدِئ‌ُ»: شروع نمی‌کند. نقش جدیدی ایفاء نمی‌کند. «مَا یُعِیدُ»: از سر نمی‌گیرد. دوباره انجام نمی‌دهد. نقش قدیم بازی نمی‌کند. «مَا یُبْدِئُ البَاطِلُ وَ مَا یُعِیدُ»: مراد نقش بر آب بودن همه نقشهای باطل است. انگار باطل به شخص مُرده می‌ماند که نه کارهای گذشته را می‌تواند بکند و نه کارهای تازه‌ای از او ساخته است. ذکر این نکته ضروری است که نور اسلام فاعلیت زدودن کفر و شرک و نفاق را دارد، همان گونه که نور، ظلمت را می‌زداید. امّا انسانها هم باید از نور آن استفاده کنند و قابلیّت را بهم برسانند، تا در پرتو فاعلیتِ فاعلْ و قابلیّت قابل، پیروزی ظاهر و حاصل شود.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما يُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما يُعِيدُ «49»

بگو: حقّ آمد و باطل (كارى از آن ساخته نيست) نمى‌تواند آغازگر چيزى باشد و نه تجديد كننده آن.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما يُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما يُعِيدُ (49)

قُلْ جاءَ الْحَقُ‌: بگو آمد كلام راست و درست، يعنى قرآن يا اسلام يا بعث پيغمبر. وَ ما يُبْدِئُ الْباطِلُ‌: و نمى‌آفريند باطل، يعنى ابليس يا بت خلق نكند چيزى را، وَ ما يُعِيدُ: و اعاده نكند، يعنى باطل قادر نيست بر خلق و بعث. يا شيطان يا اصنام چه چيز را خلق و چه چيز را بعث مى‌توانند كرد. نزد بعضى به معنى (زهق الباطل) است، يعنى اسلام آمد و شرك نابود شد. (و عدم ابداء و اعاده در مقام «زهوق» از قبيل ذكر لازم است در مقام ملزوم، زيرا هلاك شى‌ء مستلزم عدم ابداء و اعاده است) و از امام محمد باقر عليه السّلام مأثور است كه مراد به «حقّ» تيغ است براى قتال و جدال با كفار، و مراد به «باطل» هر معبودى كه غير خداپرستند «1».

عبد اللّه مسعود روايت نموده كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله در مكه پيرامون كعبه سيصد و شصت بت نهاده بودند، چوبى به دست و به روايتى قبضه سنگريزه به دست مبارك بر آن بتان مى‌انداخت و مى‌فرمود: (جاء الحقّ و زهق الباطل إنّ الباطل كان زهوقا) «2».


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‌ وَ فُرادى‌ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ (46) قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ شَهِيدٌ (47) قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ (48) قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما يُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما يُعِيدُ (49) قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى‌ نَفْسِي وَ إِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِما يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ (50)

ترجمه‌

بگو جز اين نيست پند ميدهم شما را به يك چيز كه برخيزيد براى خدا دو نفر دو نفر و يك يك پس انديشه كنيد كه نيست در كسيكه با شما است ديوانگى نيست او مگر بيم دهنده‌ئى براى شما در برابر عذاب سخت‌

بگو آنچه خواستم از شما از مزد پس آن براى شما باشد نيست مزدم مگر بر خدا و او است بر همه چيز گواه‌

بگو همانا پروردگارم وحى ميكند بحقّ داناى پوشيده‌ها است‌

بگو آمد حق و پيدا نميشود باطل و نه برميگردد

بگو اگر گمراه شدم پس جز اين نيست كه گمراه ميشوم بر زيان خودم و اگر هدايت يافتم پس بآن چيزى است كه وحى ميكند بمن پروردگارم همانا او است شنواى نزديك.

تفسير

خداوند متعال پس از تهديدات بليغه به پيغمبر خود دستور داده كه بكفّار مكّه بفرمايد من يك موعظه و نصيحت بشما بيشتر نميكنم و آن اين است كه اجتماعات خودتان را كنار بگذاريد كه اسباب پريشانى خاطر است اقدام كنيد براى خدا بدون تعصّب و تقليد دو نفر دو نفر با هم بنشينيد صحبت كنيد يا يكنفر يكنفر بنشينيد بقصد فهميدن و پس از آن تفكّر و تأمل نمائيد و بفهميد و تصديق كنيد كه اين شخص كه در ميان شما و با شما تاكنون زندگى و معاشرت مينموده و مينمايد ابدا آثار جنون و اختلالى در او مشاهده نشده و نميشود و نيست او ديوانه و ساحر و شاعر و رياست طلب بلكه او فقط بيم دهنده است شما را از عذاب سختى كه در پيش داريد در صورت تخلّف از احكام خدا و نيز چون قبلا پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بامر خدا بآنها فرموده بود كه من از شما اجرى بر اداء رسالت خود نميخواهم جز مودّت و ترك آزار اقارب و كسانم اينك بفرمايد آن اجريكه من از شما خواستم در واقع راجع بخودتان است چون ثواب و نفع دوستى شما كسان مرا عائد بخود شما خواهد شد اجر من فقط بعهده خدا است و من از شما توقع مالى بهيچ وجه ندارم‌


جلد 4 صفحه 371

و خدا بر هر امرى شاهد و گواه و از هر سرّى مطّلع و آگاه است و ميداند كه من راست ميگويم و نفع مادّى براى خود در اين اوامرى كه بشما مينمايم در نظر ندارم چنانچه قمّى ره از امام باقر عليه السّلام در تفسير آيه دوم نقل نموده ولى بعضى گفته‌اند مراد آنستكه من از شما اجرى نميخواهم بر اداء رسالت آن اجرى كه من خواستم مال خودتان باشد اجر من با خدا است و در مجمع و كافى در دو روايت ديگر از نقل قمّى ره تأييد شده است و در بعضى از روايات اعظكم بواحده بولايت امير المؤمنين عليه السّلام تفسير شده و بعضى آنرا بكلمه توحيد و بعضى بطاعت خدا تفسير نموده‌اند و بنظر حقير روايات محمول بر باطن و اقوال مردود است چون خداوند خودش بيان فرموده كه موعظه چيست و در اين صورت احتياج بتفسير ندارد و نيز براى رفع استبعاد آنها از نزول وحى بر بشرى مانند خودشان بفرمايد خداوند حقّ را بهر كس قابل باشد وحى و الهام ميفرمايد و او داناى تمام امور نهانى است ميداند و ميشناسد كسانيرا كه لايق و قابل وحى و تنزيلند و بعد از آنكه معلوم شد آنچه بر او وحى شده كه دين اسلام است حقّ است بفرمايد حقّ آمد و باطل ديگر وجود پيدا نميكند و برنميگردد و مراد از باطل شرك و كفر است چنانچه در امالى از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه چون پيغمبر صلى اللّه عليه و اله وارد مكه شد در اطراف كعبه سيصد و شصت بت نصب بود آنحضرت با چوبى كه در دست داشت بر آنها ميزد و ميفرمود جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً جاءَ الْحَقُّ وَ ما يُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما يُعِيدُ و در مجمع اين معنى را از ابن مسعود نقل نموده و پس از آن بفرمايد اگر من از راه حقّ دور افتاده باشم ضررش بخودم ميرسد بشما ربطى ندارد و اگر براه راست هدايت شده باشم ببركت وحى الهى است كه بر من نازل شده است و خداوند گفتار من و شما و تمام خلق را ميشنود و از رگ گردن به بندگان خود نزديكتر است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قُل‌ جاءَ الحَق‌ُّ وَ ما يُبدِئ‌ُ الباطِل‌ُ وَ ما يُعِيدُ (49)

بفرما ‌به‌ ‌اينکه‌ كفار حق‌ آمد و ديگر باطل‌ ظاهر نمي‌شود و ‌بر‌ نمي‌گردد (‌يعني‌ بكلي‌ ‌از‌ ‌بين‌ رفت‌).

قُل‌ جاءَ الحَق‌ُّ حق‌ دين‌ اسلام‌ ‌است‌ و قرآن‌ ‌است‌ و احكام‌ الهي‌ ‌است‌ و خلافت‌ و امامت‌ ائمه‌ طاهرين‌ ‌است‌ ‌که‌ باقي‌ ‌است‌ ‌تا‌ قيامت‌.

وَ ما يُبدِئ‌ُ الباطِل‌ُ و ظهور پيدا نمي‌كند باطل‌. باطل‌ كفر و شرك‌ و ضلالت‌ ‌است‌ ‌که‌ غالب‌ ‌بر‌ حق‌ نمي‌شود ‌يعني‌ نمي‌تواند باطل‌ حق‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌بين‌ ببرد و ‌خود‌ ‌را‌ ظاهر و غالب‌ كند، چنان‌ چه‌ مي‌فرمايد: إِنّا نَحن‌ُ نَزَّلنَا الذِّكرَ وَ إِنّا لَه‌ُ لَحافِظُون‌َ (حجر آيه 9).

وَ ما يُعِيدُ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌بين‌ رفتن‌ و هلاكت‌ ديگر برنمي‌گردد، ببينيد اهل‌ باطل‌ ‌از‌ صدر اسلام‌، ‌الي‌ كنون‌ چه‌ اندازه‌ كوشش‌ كردند و مكرها و حيله‌ها ‌به‌ كار زدند ‌که‌ اسلام‌ ‌را‌ ‌بر‌ چينند مخصوصا بني‌ اميه‌ و منافقين‌ ‌حتي‌ يزيد خيال‌ كرد ‌که‌ برچيده‌ شد و ‌گفت‌:

جلد 14 - صفحه 580

لعبت‌ هاشم‌ بالملك‌ ‌فلا‌

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 49)- سپس برای تأکید بیشتر می‌افزاید: «بگو: حق آمد و باطل (کاری از آن ساخته نیست و) نمی‌تواند آغازگر چیزی باشد و نه تجدید کننده آن» (قُلْ جاءَ

ج4، ص52

الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ)

.و به این ترتیب در برابر حق هیچ گونه نقشی نخواهد داشت، نه یک نقش جدید و آغازگر و نه یک نقش تکراری چرا که نقشه‌هایش نقش بر آب است و درست به همین دلیل نمی‌تواند نور حق را بپوشاند و اثر آن را از خاطره‌ها بزداید.

نکات آیه

۱ - پیامبر(ص)، مأمور ابلاغ پیام الهى به مردم مبنى بر آمدن حق براى آنان (قل جاء الحقّ)

۲ - قرآن، کتاب حقى است. (قل جاء الحقّ) به قرینه این که آیه در سیاق آیاتى است که درباره قرآن کریم و برخورد با مشرکان با آن است، «ال» در «الحقّ» مى تواند عهد بوده و به قرآن بازگردد.

۳ - باطل، پس از ظهور اسلام قابل تجدید حیات و بازگشت نیست. (قل ... و ما یبدئ البطل و ما یعید)

۴ - با آمدن قرآن، باطل مطلق جایى براى جولان ندارد و نمى تواند بروز و ظهور پیدا بکند. (قل جاء الحقّ و ما یبدئ البطل و ما یعید)

۵ - با نبود حق، باطل امکان ظهور و تجلى مى یابد. (قل جاء الحقّ و ما یبدئ البطل و ما یعید)

۶ - حق و باطل، باهم قابل جمع نیستند. (قل جاء الحقّ و ما یبدئ البطل و ما یعید)

روایات و احادیث

۷ - «عن حمادبن عثمان قال: اُولِم اسماعیل فقال له أبوعبداللّه(ع) علیک بالمساکین فأشبعهم. فإنّ اللّه عزّوجلّ یقول: «و ما یبدئ الباطل و ما یعید»;[۱] حمادبن عثمان روایت مى کند که اسماعیل (فرزند امام صادق(ع)) ولیمه اى ترتیب داده بود. امام صادق(ع) به او فرمودند: بر تو باد توجه به مساکین، پس آنان را سیر کن; زیرا خداوند عزّوجلّ مى فرماید: (و ما یبدئ الباطل و ما یعید)».

موضوعات مرتبط

  • اسلام: نقش اسلام ۳
  • باطل: زمینه باطل ۵; عوامل انقراض باطل ۳، ۴; موارد باطل ۷
  • حق: اهمیت ابلاغ حق ۱; تضاد حق و باطل ۶; نقش حق ۵
  • فقرا: اهمیت انفاق به فقرا ۷
  • قرآن: حقانیت قرآن ۲; نقش قرآن ۴; ویژگیهاى قرآن ۲
  • محمد(ص): رسالت محمد(ص) ۱

منابع

  1. کافى، ج ۶، ص ۲۹۹، ح ۱۶; نورالثقلین، ج ۴، ص ۳۴۲، ح ۹۴.