تفسیر:نمونه جلد۹ بخش۶۸

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۲۰:۱۸ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۳۸۲

آيه ۲۵ - ۲۹

آيه و ترجمه

وَ استَبَقَا الْبَاب وَ قَدَّت قَمِيصهُ مِن دُبُرٍ وَ أَلْفَيَا سيِّدَهَا لَدَا الْبَابِ قَالَت مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِك سوءاً إِلا أَن يُسجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(۲۵) قَالَ هِىَ رَوَدَتْنى عَن نَّفْسى وَ شهِدَ شاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا إِن كانَ قَمِيصهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصدَقَت وَ هُوَ مِنَ الْكَذِبِينَ(۲۶) وَ إِن كانَ قَمِيصهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَت وَ هُوَ مِنَ الصدِقِينَ(۲۷) فَلَمَّا رَءَا قَمِيصهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن كيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ(۲۸) يُوسف أَعْرِض عَنْ هَذَا وَ استَغْفِرِى لِذَنبِكِ إِنَّكِ كنتِ مِنَ الخَْاطِئِينَ(۲۹) ترجمه : ۲۵ - و هر دو بسوى در دويدند (در حالى كه همسر عزيز، يوسف را تعقيب مى كرد و پيراهن او را از پشت پاره كرد و در اين هنگام آقاى آن زن را دم در يافتند! آن زن گفت : كيفر كسى كه نسبت به اهل تو اراده خيانت كند جز زندان و يا عذاب دردناك چه خواهد بود؟!. ۲۶ - (يوسف ) گفت او مرا با اصرار بسوى خود دعوت كرد و در اين هنگام شاهدى از خانواده آن زن شهادت داد كه اگر پيراهن او از پيش رو پاره شده آن زن راست مى گويد و او از دروغگويان است . ۲۷ - و اگر پيراهنش از پشت سر پاره شده آن زن دروغ مى گويد و او از راستگويان است . ۲۸ - هنگامى كه (عزيز مصر) ديد پيراهن او (يوسف ) از پشت سر پاره شده گفت اين از مكر و حيله شماست كه مكر و حيله شما زنان عظيم است . ۲۹ - يوسف ! از اين موضوع صرفنظر كن ، و تو اى زن نيز از گناهت استغفار كن كه از خطاكاران بودى .

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۳۸۳

تفسير : طشت رسوائى همسر عزيز از بام افتاد!. مقاومت سرسختانه يوسف همسر عزيز را تقريبا مايوس كرد، ولى يوسف كه در اين دور مبارزه در برابر آن زن عشوه گر و هوسهاى سركش نفس ، پيروز شده بود احساس كرد كه اگر بيش از اين در آن لغزشگاه بماند خطرناك است و بايد خود را از آن محل دور سازد و لذا با سرعت به سوى در كاخ دويد تا در را باز كند و خارج شود، همسر عزيز نيز بى تفاوت نماند، او نيز به دنبال يوسف به سوى در دويد تا مانع خروج او شود، و براى اين منظور، پيراهن او را از پشت سر گرفت و به عقب كشيد، به طورى كه پشت پيراهن از طرف طول پاره شد (و استبقا الباب و قدت قميصه من دبر). استباق در لغت به معنى سبقت گرفتن دو يا چند نفر از يكديگر است ، و قد به معنى پاره شده از طرف طول است ، همانگونه كه قط به معنى پاره شدن از عرض است ، لذا در حديث داريم كانت ضربات على بن ابيطالب (عليه السلام ) ابكارا كان اذا اعتلى قد، و اذا اعترض قط: ضربه هاى على بن ابيطالب (عليه السلام ) در نوع خود بى سابقه بود، هنگامى كه از بالا ضربه مى زد، تا بپائين مى شكافت و هنگامى كه از عرض ، ضربه مى زد دو نيم مى كرد. ولى هر طور بود، يوسف خود را به در رسانيد و در را گشود، ناگهان عزيز مصر را پشت در ديدند، به طورى كه قرآن مى گويد: آن دو، آقاى آن زن را دم در يافتند (و الفيا سيدها لدى الباب ). الفيت از ماده الفاء به معنى يافتن ناگهانى است و تعبير از شوهر به سيد به طورى كه بعضى از مفسران گفته اند طبق عرف و عادت مردم مصر بوده كه زنها شوهر خود را سيد خطاب مى كردند، و در فارسى امروز هم زنان از همسر خود تعبير به آقا مى كنند.

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۳۸۴

در اين هنگام كه همسر عزيز از يكسو خود را در آستانه رسوائى ديد، و از سوى ديگر شعله انتقامجوئى از درون جان او زبانه مى كشيد، نخستين چيزى كه بنظرش آمد اين بود كه با قيافه حق بجانبى رو به سوى همسرش كرد و يوسف را با اين بيان متهم ساخت ، صدا زد كيفر كسى كه نسبت به اهل و همسر تو، اراده خيانت كند، جز زندان يا عذاب اليم چه خواهد بود؟! (قالت ما جزاء من اراد باهلك سوء الا ان يسجن او عذاب اليم ). جالب اينكه اين زن خيانتكار تا خود را در آستانه رسوائى نديده بود فراموش كرده بود كه همسر عزيز مصر است ، ولى در اين موقع با تعبير اهلك (خانواده تو) مى خواهد حس غيرت عزيز را برانگيزد كه من مخصوص توام نبايد ديگرى چشم طمع در من بدوزد!، اين سخن بى شباهت به گفتار فرعون مصر در عصر موسى (عليه السلام ) نيست ، كه به هنگام تكيه بر تخت قدرت مى گفت اليس لى ملك مصر: آيا كشور مصر از آن من نيست (زخرف - ۵۱) اما به هنگامى كه تخت و تاج خود را در خطر، و ستاره اقبال خويش را در آستانه افول ديد گفت : اين دو برادر (موسى و هارون ) مى خواهند شما را از سرزمينتان ! خارج سازند، يريدان ان يخرجاكم من ارضكم (طه - ۶۳). نكته قابل توجه ديگر اينكه همسر عزيز مصر، هرگز نگفت يوسف قصد سوئى درباره من داشته بلكه درباره ميزان مجازات او با عزيز مصر صحبت كرد، آنچنان كه گوئى اصل مساله مسلم است ، و سخن از ميزان كيفر و چگونگى مجازات او است و اين تعبير حساب شده در آن لحظه اى كه مى بايست آن زن دست و پاى خود را گم كند نشانه شدت حيله گرى او است .

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۳۸۵

و باز اين تعبير كه اول سخن از زندان مى گويد و بعد گوئى به زندان هم قانع نيست ، پا را بالاتر مى گذارد و از عذاب اليم كه تا سر حد شكنجه و اعدام پيش مى رود، حرف مى زند. يوسف در اينجا سكوت را به هيچوجه جايز نشمرد و با صراحت پرده از روى راز عشق همسر عزيز برداشت و گفت : او مرا با اصرار و التماس به سوى خود دعوت كرد (قال هى راودتنى عن نفسى ). بديهى است در چنين ماجرا هر كس در آغاز كار به زحمت مى تواند باور كند كه جوان نو خاسته برده اى بدون همسر، بى گناه باشد، و زن شوهردار ظاهرا با شخصيتى گناهكار، بنابراين شعله اتهام بيشتر دامن يوسف را مى گيرد، تا همسر عزيز را!. ولى از آنجا كه خداوند حامى نيكان و پاكان است ، اجازه نمى دهد، اين جوان پارساى مجاهد با نفس در شعله هاى تهمت بسوزد، لذا قرآن مى گويد: در اين هنگام شاهدى از خاندان آن زن گواهى داد، كه براى پيدا كردن مجرم اصلى ، از اين دليل روشن استفاده كنيد: اگر پيراهن يوسف از جلو پاره شده باشد، آن زن ، راست مى گويد، و يوسف دروغگو است (و شهد شاهد من اهلها ان كان قميصه قد من قبل فصدقت و هو من الكاذبين ). و اگر پيراهنش از پشت سر پاره شده است ، آن زن دروغ مى گويد و يوسف راستگو است (و ان كان قميصه قد من دبر فكذبت و هو من الصادقين ). چه دليلى از اين زنده تر، چرا كه اگر تقاضا از طرف همسر عزيز بوده ، او به پشت سر يوسف دويده است و يوسف در حال فرار بوده كه پيراهنش را چسبيده ، مسلما از پشت سر پاره مى شود، و اگر يوسف به همسر عزيز هجوم برده و او فرار

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۳۸۶

كرده يا رو در رو به دفاع از خويش برخاسته ، مسلما پيراهن يوسف از جلو پاره خواهد شد، و چه جالب است كه اين مساءله ساده پاره شدن پيراهنى ، مسير زندگى بى گناهى را تغيير دهد و همين امر كوچك سندى بر پاكى او، و دليلى بر رسوائى مجرمى گردد!. عزيز مصر، اين داورى را كه بسيار حساب شده بود پسنديد، و در پيراهن يوسف خيره شد، و هنگامى كه ديد پيراهنش از پشت سر پاره شده (مخصوصا با توجه به اين معنى كه تا آن روز دروغى از يوسف نشنيده بود) رو به همسرش كرد و گفت : اين كار از مكر و فريب شما زنان است كه مكر شما زنان ، عظيم است (فلما رآ قميصه قد من دبر قال انه من كيد كن ان كيد كن عظيم ). در اين هنگام عزيز مصر از ترس اينكه ، اين ماجراى اسفانگيز برملا نشود، و آبروى او در سرزمين مصر، بر باد نرود، صلاح اين ديد كه سر و ته قضيه را به هم آورده و بر آن سر پوش نهد، رو به يوسف كرد و گفت : يوسف تو صرف نظر كن و ديگر از اين ماجرا چيزى مگو (يوسف اعرض عن هذا). سپس رو به همسرش كرد و گفت : تو هم از گناه خود استغفار كن كه از خطاكاران بودى (و استغفرى لذنبك انك كنت من الخاطئين ). بعضى گفته اند گوينده اين سخن ، عزيز مصر نبود، بلكه همان شاهد بود، ولى هيچ دليلى براى اين احتمال وجود ندارد، بخصوص كه اين جمله بعد از گفتار عزيز واقع شده است .

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۳۸۷

نكته ها :

شاهد كه بود؟.

در اينكه شهادت دهنده چه كسى بود كه پرونده يوسف و همسر عزيز را به اين زودى جمع و جور و مختومه ساخت و بى گناه را از گنهكار آشكار نمود، در ميان مفسران گفتگو است ، بعضى گفته اند يكى از بستگان همسر عزيز مصر بود، و كلمه «من اهلها» گواه بر اين است ، و قاعدة مرد حكيم و دانشمند و با هوشى بوده است ، كه در اين ماجرا كه هيچ شاهد و گواهى ناظر آن نبوده ، توانست از شكاف پيراهنى ! حقيقت حال را ببيند، و مى گويند اين مرد از مشاوران عزيز مصر، و در آن ساعت ، همراه او بوده است . تفسير ديگر اينكه بچه شير خوارى از بستگان همسر عزيز مصر، در آن نزديكى بود، و يوسف از عزيز مصر خواست ، كه داورى را از اين كودك بطلبند، عزيز مصر نخست در تعجب فرو رفت كه مگر چنين چيزى ممكن است ؟ اما هنگامى كه كودك شير خوار - همچون مسيح در گهواره - به سخن آمد، و اين معيار و مقياس را براى شناختن گنهكار از بى گناه بدست داد متوجه شد كه يوسف يك غلام نيست ، بلكه پيامبرى است يا پيامبرگونه !. در رواياتى كه از طرق اهلبيت و اهل تسنن وارد شده به اين تفسير اشاره شده است از جمله ابن عباس از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين نقل مى كند كه فرمود: چهار نفر در طفوليت سخن گفتند: فرزند آرايشگر فرعون ، و شاهد يوسف ، و صاحب جريج و عيسى بن مريم . در تفسير على بن ابراهيم نيز از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه شهادت دهنده كودكى در گاهواره بود.

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۳۸۸

ولى بايد توجه داشت كه هيچيك از دو حديث بالا، سند محكمى ندارد ، بلكه هر دو مرفوعه است . سومين احتمالى كه داده اند اين است كه شاهد، همان دريدگى پيراهن بود كه با زبان حال اين شهادت را داد، ولى با توجه به كلمه من اهلها (شاهد از خاندان همسر عزيز مصر بود) اين احتمال بسيار بعيد بنظر مى رسد بلكه منتفى است .

چرا عكس العمل عزيز مصر، خفيف بود؟.

از جمله مسائلى كه در اين داستان توجه انسان را به خود جلب مى كند اين است كه در يك چنين مساءله مهمى كه ناموس عزيز مصر به آن آلوده شده بود، چگونه او با يك جمله قناعت كرد و تنها گفت از گناه خود استغفار كن كه از خطاكاران بودى ، و شايد همين مساءله سبب شد كه همسر عزيز پس از فاش شدن اسرارش ‍ در سرزمين مصر، زنان اشراف را به مجلس خاصى دعوت كند و داستان عشق خود را با صراحت و عريان باز گو نمايد. آيا ترس از رسوائى ، عزيز را وادار كرد كه در اين مساءله كوتاه بيايد؟ يا اينكه اصولا براى زمامداران خود كامه و طاغوتيان ، مساءله غيرت و حفظ ناموس چندان مطرح نيست ؟ آنها آنقدر آلوده به گناه و فساد و بى عفتى هستند كه اهميت و ابهت اين موضوع ، در نظرشان از بين رفته است . احتمال دوم قويتر به نظر مى رسد.

حمايت خدا در لحظات بحرانى

درس بزرگ ديگرى كه اين بخش از داستان يوسف به ما مى دهد، همان حمايت وسيع پروردگار است كه در بحرانى ترين حالات به يارى انسان مى شتابد و به مقتضاى «يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب » از طرقى كه هيچ

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۳۸۹

باور نمى كرد روزنه اميد براى او پيدا مى شود و شكاف پيراهنى سند پاكى و برائت او مى گردد، همان پيراهن حادثه سازى كه يك روز، برادران يوسف را در پيشگاه پدر به خاطر پاره نبودن رسوا مى كند، و روز ديگر همسر هوسران عزيز مصر را بخاطر پاره بودن ، و روز ديگر نور آفرين ديده هاى بى فروغ يعقوب است ، و بوى آشناى آن همراه نسيم صبحگاهى از مصر به كنعان سفر مى كند، و پير كنعانى را بشارت به قدوم موكب بشير مى دهد!. به هر حال خدا الطاف خفيه اى دارد كه هيچكس از عمق آن آگاه نيست ، و به هنگامى كه نسيم اين لطف مى وزد، صحنه ها چنان دگرگون مى شود كه براى هيچكس حتى هوشمندترين افراد قابل پيش بينى نيست . پيراهن با تمام كوچكيش كه چيز مهمى است ، گاه مى شود چند تار عنكبوت مسير زندگى قوم و ملتى را براى هميشه عوض مى كند، آنچنان كه در داستان غار ثور و هجرت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) واقع شد.

نقشه همسر عزيز مصر

در آيات فوق ، اشاره به مكر زنان (البته زنانى همچون همسر عزيز كه بيبند و بار و هوسرانند) شده است ، و اين مكر و حيله گرى به عظمت توصيف گرديده (ان كيد كن عظيم ). در تاريخ و همچنين در داستانها كه سايه اى از تاريخ است ، مطالب زيادى در اين زمينه نقل شده ، كه مطالعه مجموع آنها نشان مى دهد، زنان هوسران براى رسيدن به مقصود خود، نقشه هائى مى كشند كه در نوع خود بى نظير است . در داستان بالا ديديم كه همسر عزيز چگونه بعد از شكست در عشق و قرار گرفتن در آستانه رسوائى ، با مهارت خاصى برائت خود و آلودگى يوسف را مطرح ساخت ، او حتى نگفت كه يوسف قصد سوء به من داشته ، بلكه آنرا به عنوان يك

تفسير نمونه جلد ۹ صفحه ۳۹۰

امر مسلم فرض كرد و تنها سؤ ال از مجازات چنين كسى نمود؟ مجازاتى كه در مرحله زندان نيز متوقف نمى شد، بلكه به صورت نامعلوم و نامحدود، مطرح گشته بود. در داستان همين زن كه در رابطه با سرزنش زنان مصر نسبت به عشق بى قرارش به غلام و برده خويش در آيات بعد، مطرح است ، نيز مى بينيم كه او براى تبرئه خود از چنين نيرنگ حساب شده استفاده مى كند، و اين تاءكيد ديگرى است بر مكر اينگونه زنان .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←