تفسیر:نمونه جلد۱۴ بخش۵۲

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۷:۵۹ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۰۵

آيه ۳۶ - ۳۸

آيه و ترجمه

وَ الْبُدْنَ جَعَلْنَهَا لَكم مِّن شعَئرِ اللَّهِ لَكمْ فِيهَا خَيرٌ فَاذْكُرُوا اسمَ اللَّهِ عَلَيهَا صوَاف فَإِذَا وَجَبَت جُنُوبهَا فَكلُوا مِنهَا وَ أَطعِمُوا الْقَانِعَ وَ الْمُعْترَّ كَذَلِك سخَّرْنَهَا لَكمْ لَعَلَّكُمْ تَشكُرُونَ(۳۶) لَن يَنَالَ اللَّهَ لحُُومُهَا وَ لا دِمَاؤُهَا وَ لَكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ كَذَلِك سخَّرَهَا لَكمْ لِتُكَبرُوا اللَّهَ عَلى مَا هَدَاشْ وَ بَشرِ الْمُحْسِنِينَ(۳۷) إِنَّ اللَّهَ يُدَفِعُ عَنِ الَّذِينَ ءَامَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا يحِب كلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ(۳۸) ترجمه : ۳۶ - و شترهاى چاق و فربه را براى شما از شعائر الهى قرار داديم در آنها براى شما خير و بركت است ، نام خدا را (هنگام قربانى كردن آنها) در حالى كه به صف ايستاده اند ببريد، هنگامى كه پهلويشان آرام گرفت (و جان دادند) از گوشت آنها

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۰۶

بخوريد و مستمندان قانع و فقيران معترض را نيز از آن اطعام كنيد، اينگونه ما آنها را مسخرتان ساختيم تا شكر خدا را بجا آوريد. ۳۷ - هرگز نه گوشتها و نه خونهاى آنها به خدا نمى رسد، آنچه به او مى رسد تقوا و پرهيزگارى شماست !، اينگونه خداوند آنها را مسخر شما ساخته تا او را به خاطر هدايتتان بزرگ بشمريد و بشارت ده نيكوكاران را. ۳۸ - خداوند از كسانى كه ايمان آورده اند دفاع مى كند، خداوند هيچ خيانتكار كفران كننده اى را دوست ندارد. تفسير: قربانى براى چيست ؟ باز در آيات مورد بحث سخن از مراسم حج و شعائر الهى و مساءله قربانى است ، نخست مى گويد: ((شترهاى چاق و فربه را براى شما از شعائر الهى قرار داديم (و البدن جعلناها لكم من شعائر الله ). آنها از يكسو به شما تعلق دارند، و از سوى ديگر از شعائر و نشانه هاى خداوند در اين عبادت بزرگ هستند، چرا كه قربانى حج يكى از مظاهر روشن اين عبادت است كه به فلسفه آن سابقا اشاره كرده ايم . «بدن » (بر وزن قدس ) جمع بدنة (بر وزن عجله ) به معنى شتر بزرگ و چاق و گوشت دار است ، و از آنجا كه چنين حيوانى براى مراسم قربانى و اطعام فقرا و نيازمندان مناسبتر است مخصوصا روى آن تكيه شده ، وگرنه مى دانيم چاق بودن حيوان قربانى از شرائط الزامى نيست . همين مقدار كافى است كه لاغر نبوده باشد. سپس اضافه مى كند «براى شما در چنين حيواناتى خير و بركت است » (لكم فيها خير). از يكسو از گوشت آنها استفاده مى كنيد و ديگران را اطعام مى نمائيد و از سوى ديگر به خاطر اين ايثار و گذشت و عبادت پروردگار از نتائج معنوى آن

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۰۷

بهره مند خواهيد شد و به پيشگاه او تقرب مى جوئيد. سپس كيفيت قربانى كردن را در يك جمله كوتاه چنين بيان مى كند: «نام خدا را به هنگام قربانى كردن آنها در حالى كه به صف ايستاده اند ببريد») (فاذكروا اسم الله عليها صواف ). بدون شك ذكر نام خدا به هنگام ذبح حيوانات يا نحر كردن شتر كيفيت خاصى ندارد و هرگونه نام خدا را ببرند كافى است چنانكه ظاهر آيه همان است ولى در بعضى از روايات ذكر مخصوصى در اينجا ذكر شده كه در واقع بيان فرد كامل است ، مفسران از ابن عباس آن را نقل كرده اند: الله اكبر، لا اله الا الله و الله اكبر، اللهم منك و لك . اما در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) جمله هاى رساترى نقل شده است فرمود: «هنگامى كه قربانى را خريدى آن را رو به قبله كن و به هنگام ذبح يا نحر بگو: وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنيفا مسلما و ما انا من المشركين ان صلوتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين لا شريك له و بذلك امرت و انا من المسلمين ، اللهم منك و لك بسم الله و بالله و الله اكبر، اللهم تقبل منى . واژه ((صواف » جمع «صافه » به معنى «صف كشيده » است و به طورى كه در روايات وارد شده منظور اين است كه دو دست شتر قربانى را از مچ تا زانو در حالى كه ايستاده باشد با هم ببندند تا به هنگام نحر زياد تكان به خود ندهد و فرار نكند. طبيعى است هنگامى كه مقدارى خون از تن او مى رود دستهايش سست

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۰۸

مى شود و به روى زمين مى خوابد، و لذا در ذيل آيه مى فرمايد: هنگامى كه پهلوى آن آرام گرفت (كنايه از جان دادن است ) از آن بخوريد و فقير قانع وسائل معترض ‍ را نيز اطعام كنيد (فاذا وجبت جنوبها فكلوا منها و اطعموا القانع و المعتر). فرق ميان «قانع » و «معتر» اين است كه قانع به كسى مى گويند كه اگر چيزى به او بدهند قناعت مى كند و راضى و خشنود مى شود و اعتراض و ايراد و خشمى ندارد اما معتر كسى است كه به سراغ تو مى آيد و سؤ ال و تقاضا مى كند و اى بسا به آنچه مى دهى راضى نشود و اعتراض كند. «قانع » از ماده «قناعت » و «معتر» از ماده «عر» (بر وزن «شر» و بر وزن «حر») در اصل به معنى بيمارى جرب است كه عارض بر پوست بدن انسان مى شود. سپس به سؤ ال كننده اى كه به سراغ انسان مى آيد و تقاضاى كمك مى كند (و اى بسا زبان به اعتراض مى گشايد) «معتر» گفته شده است . مقدم داشتن «قانع » بر «معتر» نشانه اين است كه آن دسته از محرومانى كه عفيف النفس و خويشتن دارند بايد بيشتر مورد توجه قرار گيرند. اين نكته نيز قابل توجه است كه جمله «كلوا منها» (از آن بخوريد) ظاهر در اين است كه واجب است «حجاج » چيزى از قربانى خود را نيز بخورند، و شايد اين براى رعايت مساوات ميان آنها و مستمندان است . و بالاخره آيه را چنين پايان مى دهد: «اينگونه ما آنها را مسخر شما ساختيم تا شكر خدا را بجا آوريد» (كذلك سخرناها لكم لعلكم تشكرون ). و راستى اين عجيب است حيوانى با آن بزرگى و قدرت و زور آنچنان تسليم است كه اجازه مى دهد كودكى پاهاى او را محكم ببندد، و او را نحر كند (طريقه نحر كردن اين است كه كاردى در گودى گردن او فرو مى برند خونريزى شروع مى شود و حيوان به زودى جان مى دهد). گاهى خداوند براى نشان دادن اهميت اين تسخير، فرمان اطاعت و تسليم

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۰۹

را از اين حيوانات بر مى دارد و ديده ايم يك شتر خشمگين و عصبانى كه در حال عادى كودك خردسال مهار او را مى كشيد تبديل به موجود خطرناكى مى شود كه چندين انسان نيرومند از عهده او بر نمى آيند. آيه بعد در واقع پاسخى است به اين سؤ ال كه خدا چه نيازى به قربانى دارد؟ و اصولا فلسفه قربانى كردن چيست ؟ مگر اين كار نفعى به حال خدا دارد مى فرمايد: «گوشتها و خونهاى اين قربانيان هرگز به خدا نمى رسد» (لن ينال الله لحومها و لا دمائها). اصولا خدا نيازى به گوشت قربانى ندارد، او نه جسم است و نه نيازمند، او وجودى است كامل و بى انتها از هر جهت . «بلكه آنچه به خدا مى رسد تقوا و پرهيزكارى و پاكى اعمال شما بندگان است » (و لكن يناله التقوى منكم ). به تعبير ديگر: هدف آن است كه شما با پيمودن مدارج تقوا در مسير يك انسان كامل قرار گيريد و روز به روز به خدا نزديكتر شويد، همه عبادات كلاسهاى تربيت است براى شما انسانها، قربانى درس ايثار و فداكارى و گذشت و آمادگى براى شهادت در راه خدا به شما مى آموزد، و درس كمك به نيازمندان و مستمندان . اين تعبير كه خون آنها نيز به خدا نمى رسد با اينكه خون قابل استفاده نيست ظاهرا اشاره به اعمال زشت اعراب جاهلى است كه هرگاه حيوانى را قربانى مى كردند خون آن را بر سر بتها و گاه بر در و ديوار كعبه مى پاشيدند، و بعضى از مسلمانان ناآگاه بى ميل نبودند كه در اين برنامه خرافى از آنها تبعيت كنند، آيه فوق نازل شد و آنها را نهى كرد. متاءسفانه هنوز اين رسم جاهلى در بعضى از مناطق وجود دارد كه هر گاه

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۱۰

قربانى به خاطر ساختن خانه اى مى كنند خون آن را بر سقف و ديوار آن خانه مى پاشند، و حتى در ساختمان بعضى از مساجد نيز اين عمل زشت و خرافى را كه مايه آلودگى مسجد است انجام مى دهند كه بايد مسلمانان بيدار شديدا با آن مبارزه كنند. سپس بار ديگر به نعمت تسخير حيوانات اشاره كرده مى گويد: «اين گونه خداوند چارپايان را مسخر شما كرد تا خدا را به خاطر اينكه شما را هدايت كرده بزرگ بشمريد و تكبير گوئيد» (كذلك سخرها لكم لتكبروا الله على ما هداكم ). هدف نهائى اين است كه به عظمت خدا آشنا شويد، همان خدائى كه شما را در مسير تشريع و تكوين ، هدايت كرده از يكسو مناسك حج و آئين اطاعت و بندگى را به شما آموخت و از سوى ديگر اين حيوانات بزرگ و نيرومند را مطيع فرمان شما ساخت ، تا از آنها در راه اطاعت خدا، قربانى كردن ، نيكى به نيازمندان و همچنين تاءمين زندگى خود استفاده كنيد. و لذا در پايان آيه مى گويد: «بشارت ده نيكوكاران را» (و بشر المحسنين ). آنها كه از اين نعمتهاى الهى در طريق اطاعت او بهره مى گيرند و وظائف خود را به نيكوترين وجه انجام مى دهند و مخصوصا از انفاق در راه خدا كوتاهى نمى كنند. اين نيكوكاران نه تنها به ديگران نيكى مى كنند كه نسبت به خويشتن هم بهترين خدمت را انجام مى دهند. و از آنجا كه مقاومت در برابر خرافات مشركان كه در آيات قبل به آن اشاره شد ممكن است آتش خشم اين گروه متعصب و لجوج را برانگيزد و سبب درگيريهاى كوچك و بزرگ شود خداوند در آخرين آيه مورد بحث مؤ منان را به كمك خود

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۱۱

دلگرم ساخته مى گويد: «خداوند از كسانى كه ايمان آورده اند دفاع مى كند» (ان الله يدافع عن الذين آمنوا). بگذار طوائف و قبائل عرب و يهود و نصارا و مشركان شبه جزيره دست به دست هم بدهند تا مؤ منان را تحت فشار قرار داده و به گمان خود نابود كنند، ولى خداوند وعده دفاع از آنها را داده است ، وعده بقاى اسلام تا دامنه قيامت !. اين وعده الهى مخصوص مؤ منان عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در برابر مشركان نبود، حكمى است جارى و سارى در تمام اعصار و قرون ، مهم آن است كه ما مصداق الذين آمنوا باشيم كه دفاع الهى به دنبال آن حتمى است و تخلف ناپذير، آرى خدا از مؤ منان دفاع مى كند. و در پايان آيه موضع مشركان و هم مسلكان آنها را در پيشگاه خدا با اين عبارت روشن مى سازد «خداوند هيچ خيانتكار كفران كننده اى را دوست ندارد»! (ان الله لا يحب كل خوان كفور). همانها كه براى خدا شريك قرار دادند، و حتى به هنگام گفتن لبيك تصريح به نام بتها نمودند، و به اين ترتيب خيانتشان مسجل است ، همچنين با بردن نام بتها بر قربانيها و فراموش كردن نام خدا كفران نعمتهاى الهى نمودند با اين حال چگونه ممكن است خداوند اين خائنان كفران كننده را دوست دارد؟.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۱۲

آيه ۳۹ - ۴۱

آيه و ترجمه

أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصرِهِمْ لَقَدِيرٌ(۳۹) الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَرِهِم بِغَيرِ حَقٍ إِلا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاس بَعْضهُم بِبَعْضٍ لهَُّدِّمَت صوَمِعُ وَ بِيَعٌ وَ صلَوَتٌ وَ مَسجِدُ يُذْكرُ فِيهَا اسمُ اللَّهِ كثِيراً وَ لَيَنصرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىُّ عَزِيزٌ(۴۰) الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّهُمْ فى الاَرْضِ أَقَامُوا الصلَوةَ وَ ءَاتَوُا الزَّكوةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَ للَّهِ عَقِبَةُ الاُمُورِ(۴۱) ترجمه : ۳۹ - به آنها كه جنگ بر آنان تحميل شده اجازه جهاد داده شده است ، چرا كه مورد ستم قرار گرفته اند و خدا قادر بر نصرت آنها است . ۴۰ - همانها كه به ناحق از خانه و لانه خود بدون هيچ دليلى اخراج شدند جز اينكه مى گفتند

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۱۳

پروردگار ما الله است ، و اگر خداوند بعضى از آنها را بوسيله بعضى ديگر دفع نكند ديرها و صومعه ها و معابد يهود و نصارا و مساجدى كه نام خدا در آن بسيار برده مى شود ويران مى گردد و خداوند كسانى را كه او را يارى كنند (و از آئينش دفاع نمايند) يارى مى كند، خداوند قوى و شكست ناپذير است . ۴۱ - ياران خدا كسانى هستند كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم نماز را بر پا مى دارند و زكات را ادا مى كنند و امر به معروف و نهى از منكر مى نمايند و پايان همه كارها از آن خدا است . تفسير: نخستين فرمان جهاد در بعضى از روايات مى خوانيم هنگامى كه مسلمانان در مكه بودند مشركان پيوسته آنها را آزار مى دادند، و مرتبا مسلمانان كتك خورده با سرهاى شكسته خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى رسيدند و شكايت مى كردند (و تقاضاى اذن جهاد داشتند) اما پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به آنها مى فرمود: صبر كنيد، هنوز دستور جهاد به من داده نشده تا اينكه هجرت شروع شد و مسلمين از مكه به مدينه آمدند، خداوند آيه فوق را كه متضمن اذن جهاد است نازل كرد و اين نخستين آيه اى است كه در باره جهاد نازل شده . گر چه در ميان مفسران در اينكه اين آيه آغاز دستور جهاد بوده باشد گفتگو است ، بعضى آن را نخستين آيه جهاد مى دانند در حالى كه بعضى ديگر آيه قاتلوا فى سبيل الله الذين يقاتلونكم ... (بقره - ۱۹۰) را نخستين آيه مى دانند و بعضى ديگر ان الله اشترى من المؤ منين انفسهم و اموالهم ... (توبه - ۱۱۱) را نخستين مى شمرند. ولى لحن آيه ، تناسب بيشترى براى اين موضوع دارد، چرا كه تعبير «اذن »

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۱۴

صريحا در آن آمده ، و در آن دو آيه ديگر نيامده است و به عبارت ديگر تعبير اين آيه منحصر به فرد است . به هر حال با توجه به آنچه در آخرين آيات گذشته ذكر شد كه خداوند وعده دفاع از مؤ منان را داده ، پيوند آيات مورد بحث با آن روشن مى شود. در اين آيات نخست مى گويد: «خداوند به كسانى كه جنگ از طرف دشمنان بر آنها تحميل شده اجازه جهاد داده است ، چرا كه آنها مورد ستم قرار گرفته اند» (اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا). سپس اين اجازه را با وعده پيروزى از سوى خداوند قادر متعال تكميل كرده مى فرمايد: «و خدا قدرت بر يارى كردن آنها دارد» (و ان الله على نصرهم لقدير). اين عبارت كه متضمن وعده كمك الهى است با تعبير به «توانائى خدا» ممكن است اشاره به اين نكته باشد كه اين قدرت الهى وقتى به يارى شما مى آيد كه خود نيز به مقدار توانائيتان كسب قدرت و آمادگى دفاع كنيد تا گمان نكنند كه آنها مى توانند در خانه هاى خود بنشينند و منتظر يارى پروردگار باشند. به تعبير ديگر شما بايد آنچه در توان داريد در اين عالم اسباب به كار گيريد و در آنجا كه قدرت شما پايان مى گيرد در انتظار يارى خدا باشيد، و اين همان برنامه اى بود كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در تمام مبارزاتش به كار مى گرفت و پيروز مى شد. سپس توضيح بيشترى درباره اين ستمديدگانى كه اذن دفاع به آنها داده شده است مى دهد، و منطق اسلام را در زمينه اين بخش از جهاد روشنتر مى سازد مى گويد: «همان كسانى كه به ناحق از خانه و لانه خود اخراج شدند» (الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق ).

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۱۵

«تنها گناهشان اين بود كه مى گفتند پروردگار ما خداوند يكتا است »! (الا ان يقولوا ربنا الله ). بديهى است اقرار به توحيد و يگانگى خدا افتخار است نه گناه ، اين اقرار چيزى نبود كه به مشركان حق دهد آنها را از خانه و زندگيشان بيرون كنند و مجبور به هجرت از مكه به مدينه سازند، بلكه اين تعبير لطيفى است كه براى محكوم كردن طرف در اين گونه موارد گفته مى شود. فى المثل به شخصى كه در برابر خدمت و نعمت ناسپاسى كرده مى گوئيم : گناه ما اين بود كه به تو خدمت كرديم ، اين كنايه اى است از بيخبرى طرف كه در برابر خدمت ، كيفر گناه داده است . سپس به يكى از فلسفه هاى تشريع جهاد اينچنين بازگو مى كند: «اگر خداوند از مؤ منان دفاع نكند، و از طريق اذن جهاد بعضى را به وسيله بعضى دفع ننمايد، ديرها و صومعه ها و معبدهاى يهود و نصارا و مساجدى كه نام خدا در آن بسيار برده مى شود ويران مى گردد» (و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا). آرى اگر افراد با ايمان و غيور دست روى دست بگذارند و تماشاچى فعاليتهاى ويرانگرانه طاغوتها و مستكبران و افراد بى ايمان و ستمگر باشند و آنها ميدان را خالى ببينند اثرى از معابد و مراكز عبادت الهى نخواهند گذارد، چرا كه معبدها جاى بيدارى است ، و محراب ميدان مبارزه و جنگ است ، و مسجد در برابر خودكامگان سنگر است ، و اصولا هر گونه دعوت به خدا پرستى بر ضد جبارانى است كه مى خواهند مردم همچون خدا آنها را بپرستند! و لذا اگر آنها فرصت پيدا كنند تمام اين مراكز را با خاك يكسان خواهند كرد.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۱۶

اين يكى از اهداف تشريع جهاد و اذن در مقاتله و جنگ است . در اينكه ميان «صوامع » و «بيع » و «صلوات » و «مساجد» چه تفاوتى است مفسران بيانات گوناگونى دارند، اما آنچه صحيحتر به نظر مى رسد اين است كه : «صوامع » جمع «صومعه » به معنى مكانى است كه معمولا در بيرون شهرها و دور از جمعيت براى تاركان دنيا و زهاد و عباد ساخته مى شد كه در فارسى به آن «دير» گويند (بايد توجه داشت صومعه در اصل به معنى بنائى است كه قسمت بالاى آن بهم پيوسته است ، و ظاهرا اشاره به گلدسته هاى چهار پهلوئى بوده كه راهبان براى صومعه خود درست مى كردند). «بيع » جمع «بيعة » به معنى «معبد نصارا» است كه «كنيسه » يا «كليسا» نيز به آن گفته مى شود. «صلوات » جمع «صلوة » به معنى «معبد يهود» است ، و بعضى آن را معرب «صلوثا» مى دانند كه در لغت عبرانى به معنى نماز خانه است . و «مساجد» جمع «مسجد» معبد مسلمين است . بنابراين «صوامع » و «بيع » گر چه هر دو متعلق به نصارا است ولى يكى از اين دو نام معبد عمومى است و ديگرى نام مركز تاركان دنيا، بعضى نيز «بيع » را لفظ مشتركى دانسته اند كه هم بر معابد يهود گفته مى شود و هم بر معابد مسيحيان . ضمنا جمله يذكروا اسم الله فيها كثيرا (نام خدا در آن بسيار برده مى شود) ظاهرا توصيفى است براى خصوص مساجد، چرا كه مساجد مسلمين با توجه به نمازهاى پنجگانه كه در تمام ايام سال در آن انجام مى گيريد پررونقترين مراكز عبادت در جهان است ، در حالى كه بسيارى از معابد ديگر تنها يك روز در هفته و يا روزهائى در سال مورد بهره بردارى قرار مى گيرد. و در پايان آيه بار ديگر وعده نصرت الهى را تكرار و تاءكيد كرده مى گويد:

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۱۷

«به طور مسلم خداوند كسانى كه او را يارى كنند و از آئين و مراكز عبادتش دفاع نمايند يارى مى كند» (و لينصرن الله من ينصره ). و بدون شك اين وعده خدا انجام شدنى است چرا كه «او قوى و قادر و غير قابل شكست است » (ان الله لقوى عزيز). تا مدافعان خط توحيد تصور نكنند در اين ميدان مبارزه حق و باطل ، و در برابر انبوه عظيم دشمنان سر سخت تنها و بدون تكيه گاهند. و از پرتو همين وعده الهى بود كه مدافعان راه خدا در ميدانهاى جنگ با دشمنان با اينكه در بسيارى از صحنه ها از نظر نفرات و ساز و برگ جنگى در اقليت بودند بر آنها پيروز مى شدند، آنچنان پيروزى كه جز از طريق نصرت و يارى الهى قابل تفسير و توجيه نبود. و آخرين آيه كه تفسيرى است در مورد ياران خدا كه در آيه قبل وعده يارى به آنها داده شده است چنين مى گويد: «آنها كسانى هستند كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم نماز را بر پا مى دارند و زكات را ادا مى كنند و امر به معروف و نهى از منكر مى نمايند» (الذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلوة و آتوا الزكاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر). آنها هرگز پس از پيروزى ، همچون خودكامگان و جباران ، به عيش و نوش و لهو و لعب نمى پردازند، و در غرور و مستى فرو نمى روند، بلكه پيروزيها و موفقيتها را نردبانى براى ساختن خويش و جامعه قرار مى دهند آنها پس از قدرت يافتن تبديل به يك طاغوت جديد نمى شوند، ارتباطشان با خدا محكم و با خلق خدا نيز مستحكم است چرا كه صلوة (نماز) سمبل پيوند با خالق است ، و زكات رمزى براى پيوند با خلق ، و امر به معروف و نهى از منكر پايه هاى اساسى ساختن يك جامعه سالم محسوب مى شود و همين چهار صفت براى معرفى اين افراد كافى است

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۱۸

و در سايه آن ساير عبادات و اعمال صالح و ويژگيهاى يك جامعه با ايمان و پيشرفته فراهم است . بايد توجه داشت كه «مكنا» از ماده «تمكين »، و «تمكين » به معنى فراهم ساختن وسائل و ابزار كار است ، اعم از آلات و ادوات لازم يا علم و آگاهى كافى و توان و نيروى جسمى و فكرى . «معروف » به معنى كارهاى خوب و حق است ، و منكر به معنى زشت و باطل ، چرا كه اولى براى هر انسان پاك سرشتى شناخته شده ، و دومى ناشناس است ، و به تعبير ديگر اولى هماهنگ با فطرت انسانى است و دومى ناهماهنگ . و در پايان آيه مى فرمايد: «و پايان همه كارها از آن خدا است » (و لله عاقبة الامور). يعنى همانگونه كه آغاز هر قدرت و پيروزى از ناحيه خدا مى باشد سرانجام نيز تمام اينها به او باز مى گردد كه «انا لله و انا اليه راجعون ». نكته ها:

فلسفه تشريع جهاد

گر چه در گذشته پيرامون اين مساءله مهم بحث بسيار كرده ايم ولى با توجه به اينكه احتمالا آيات مورد بحث ، نخستين آياتى است كه اجازه جهاد را براى مسلمانان صادر كرده است ، و محتواى آن اشاره اى به فلسفه اين حكم دارد،

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۱۹

تذكر مجددى در اين زمينه لازم به نظر مى رسد. در اين آيات به دو قسمت مهم از فلسفه هاى جهاد اشاره شده است : نخست جهاد «مظلوم » در برابر «ظالم و ستمگر» كه حق مسلم طبيعى و فطرى و عقلى او است كه تن به ظلم ندهد، برخيزد و فرياد كند، و دست به اسلحه برد، ظالم را بر سر جاى خود بنشاند و دست آلوده او را از حقوق خود كوتاه سازد. ديگر جهاد در برابر طاغوتهائى است كه قصد محو نام خدا را از دلها و ويران ساختن معابدى كه مركز بيدارى افكار است دارند. در برابر اين گروه نيز بايد بپاخواست تا نتوانند ياد الهى را از خاطره ها محو كنند، مردم را تخدير نموده ، بنده و برده خويش سازند. اين نكته نيز قابل توجه است كه ويران كردن معابد و مساجد، تنها به اين نيست كه با وسائل تخريب به جان آنها بيفتند و آنها را در هم بكوبند، بلكه ممكن است از طرق غير مستقيم وارد شوند و آنقدر سرگرميهاى ناسالم فراهم سازند و يا تبليغات سوء كنند كه توده مردم را از معابد و مساجد، منحرف نمايند و به اين ترتيب آنها را عملا به ويرانه اى تبديل كنند. بنابراين آنها كه مى گويند: چرا اسلام اجازه داده است كه مسلمانان با توسل به زور و نبرد مسلحانه ، مقاصد خود را پيش ببرند؟ چرا با توسل به منطق هدفهاى اسلامى پياده نمى شود؟ پاسخشان از آنچه در بالا گفتيم به خوبى روشن مى شود. آيا در برابر ظالم بيدادگرى كه مردم را به جرم گفتن «لا اله الا الله » از خانه و كاشانه شان آواره مى سازد، و هستى آنها را تملك مى كند و پايبند به هيچ قانون و منطقى نيست مى توان با حرف حساب ايستاد؟!. آيا در برابر چنين ديوانگان بى منطق جز با زبان اسلحه مى توان سخن گفت ؟. اين درست به اين مى ماند كه بگويند چرا شما با اسرائيل غاصب بر سر يك

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۲۰

ميز نمى نشينيد و مذاكره نمى كنيد؟ همان اسرائيلى كه تمام قوانين بين المللى و اخطارها و تصويبنامه هاى سازمانهاى جهانى را كه مورد اتفاق تمام ملتها است ، و تمام قوانين بشرى و دينى را زير پا گذاشته است ، آيا چنين كسى منطق و مذاكره مى فهمد؟! اسرائيلى كه هزاران هزار كودك بى گناه و پير زنان و پير مردان و حتى بيماران بيمارستانها در زير بمبهاى آتشزايش ، قطعه قطعه شده و سوخته اند، كسى است كه بايد از در منطق با او وارد شد؟ همچنين كسانى كه وجود يك معبد و مسجد را كه سبب آگاهى و حركت توده هاى مردم است مزاحم منافع نامشروع خود مى بينند و به هر قيمتى بتوانند در هدم و محو آن مى كوشند، اشخاصى هستند كه بايد از طرق مسالمت آميز با آنها وارد بحث شد؟ به هر حال اگر مسائل ذهنى را كنار بگذاريم و به واقعيات موجود در جوامع انسانى بنگريم يقين خواهيم كرد كه در بعضى از موارد چاره اى جز توسل به اسلحه و زور نيست و اين هم از ناتوانى منطق نيست بلكه عدم آمادگى جباران براى پذيرش ‍ منطق صحيح است ، بدون شك هر جا منطق مؤ ثر افتد حق تقدم با آن است .

خداوند به چه كسانى وعده يارى داده است ؟

اين تصور اشتباه است كه وعده پيروزى و يارى خدا و دفاع از مؤ منان كه در آيات فوق و ساير آيات قرآن آمده است خارج از سنت آفرينش و قوانين حيات مى باشد، چنين نيست ، اين وعده را خداوند تنها به كسانى داده است كه تمام نيروهاى خود را بسيج كنند، و با همه توان به ميدان آيند، و لذا در تعبير آيات فوق مى خوانيم : «لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض » بنابراين دفع ظالمان را خدا تنها با نيروهاى غيبى و قدرت صاعقه و زلزله (جز در موارد استثنائى ) نمى كند، بلكه به وسيله

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۲۱

مؤ منان راستين دفع شر آنها را مى نمايد، تنها چنين كسانى را زير پوشش ‍ حمايت خود قرار مى دهد. بنابراين وعده هاى الهى نه تنها نبايد سبب سستى و برداشتن بار مسؤ ليت از دوش شود بلكه بايد موجب تحرك بيشتر و فعاليت دامنه دارتر گردد، و البته در اين صورت پيروزى از ناحيه خدا تضمين شده است . و نيز ياد آورى مى شود كه اين گروه از مؤ منان تنها قبل از پيروزى به در خانه خدا نمى روند، بلكه بعد از پيروزى هم به مقتضاى الذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلوة ... نيز رابطه خود را با او همچنان محكم مى دارند، و پيروزى بر دشمن را وسيله اى براى نشر حق و عدالت و فضيلت قرار مى دهند. در بعضى از روايات اسلامى آيه فوق به حضرت مهدى (عليه السلام ) و يارانش ، يا آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به طور عموم تفسير شده است ، چنانكه از حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم كه در تفسير آيه «الذين ان مكناهم فى الارض ...» فرمود: اين آيه تا آخر از آن «آل محمد و مهدى و ياران او» است يملكهم الله مشارق الارض و مغاربها، و يظهر الدين ، و يميت الله به و باصحابه البدع و الباطل ، كما امات الشقاة الحق ، حتى لا يرى اين الظلم ، و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر: ((خداوند شرق و غرب زمين را در سيطره حكومت آنها قرار مى دهد، آئينش را آشكار مى سازد، و به وسيله مهدى (عليه السلام ) و يارانش ، بدعت و باطل را نابود مى كند آنچنان كه تبهكاران حق را نابود كرده بودند، و آنچنان مى شود كه بر صفحه زمين ، اثرى از ظلم ديده نمى شود (چرا كه ) آنها امر به معروف و نهى از منكر مى كنند)) در اين زمينه احاديث ديگرى نيز وارد شده است .

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۲۲

اما همانگونه كه بارها گفته ايم اين احاديث بيان كننده مصداقهاى روشن و آشكار است و مانع عموميت مفهوم آيه نيست ، بنابراين مفهوم گسترده آيه همه افراد با ايمان و مجاهد و مبارزه را شامل مى شود. ۳ - «محسنين »، «مخبتين » و «ياوران الله » در آيات فوق و آيات قبل از آن گاه دستور مى دهد به «محسنين » (نيكوكاران ) بشارت ده ، و بعد آنها را به عنوان كسانى كه ايمان آورده اند و خيانت و كفران نمى كنند، معرفى مى نمايد. و گاه سخن از مخبتين (متواضعان ) به ميان آورده ، و آنها را به عنوان كسانى كه به هنگام ياد خدا، دلهايشان ترسان مى شود و در برابر مصائب ، صابر و شكيبا و برپادارنده نماز و انفاق كننده از همه مواهب هستند تفسير مى نمايد. و سرانجام ويژگيهاى «ياران الله » را اين مى شمرد كه به هنگام پيروزى راه طغيان پيش نمى گيرند، نماز را بر پا مى دارند و زكات را ادا مى كنند و امر به معروف و نهى از منكر دارند. جمع بندى اين آيات نشان مى دهد كه مؤ منان راستين كه داراى همه اين ويژگيها هستند، از يكسو از نظر اعتقاد و احساس مسئوليت بسيار نيرومند، و از سوى ديگر از نظر عمل در جنبه هاى ارتباط با خالق و خلق و مبارزه با فساد قوى و پر استقامتند.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۲۳

آيه ۴۲ - ۴۵

آيه و ترجمه

وَ إِن يُكَذِّبُوك فَقَدْ كذَّبَت قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عَادٌ وَ ثَمُودُ(۴۲) وَ قَوْمُ إِبْرَهِيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ(۴۳) وَ أَصحَب مَدْيَنَ وَ كُذِّب مُوسى فَأَمْلَيْت لِلْكفِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْف كانَ نَكِيرِ(۴۴) فَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَهَا وَ هِىَ ظالِمَةٌ فَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِهَا وَ بِئرٍ مُّعَطلَةٍ وَ قَصرٍ مَّشِيدٍ(۴۵) ترجمه : ۴۲ - اگر ترا تكذيب كنند (امر تازه اى نيست ) پيش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود (پيامبرانشان را) تكذيب كردند. ۴۳ - و همچنين قوم ابراهيم و قوم لوط. ۴۴ - و اصحاب مدين (قوم شعيب ) و نيز (فرعونيان ) موسى را تكذيب كردند، اما من به آنها مهلت دادم سپس آنها را گرفتم ، ديدى چگونه عمل آنها را شديداانكار كردم ؟ (و چگونه به آنها پاسخ گفتم ). ۴۵ - چه بسيار از شهرها و آباديها كه آنها را نابود و هلاك كرديم در حالى كه ستمگر بودند به گونه اى كه بر سقفهاى خود فرو ريختند (نخست سقفها ويران گشت و بعد

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۲۴

ديوارها به روى سقفها!) و چه بسيار چاه پر آب كه بى صاحب ماند و چه بسيار قصرهاى محكم و مرتفع ! تفسير: بئر معطله و قصر مشيد! از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مشكلات طاقت فرسائى بود كه دشمنان اسلام براى مؤ منان فراهم ساخته بودند، آنها را اذيت و آزار مى كردند و از خانه و كاشانه شان به جرم يكتاپرستى آواره مى ساختند لذا دستور جهاد در برابر آنها صادر شد. در آيات مورد بحث از يكسو دلدارى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان مى دهد و از سوى ديگر عاقبت شوم كافران را روشن مى سازد. نخست مى گويد: «اگر تو را تكذيب كنند غمگين مباش ، چرا كه پيش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود، پيامبرانشان را تكذيب كردند» (و ان يكذبوك فقد كذبت قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود). «و همچنين قوم ابراهيم و قوم لوط، اين دو پيامبر بزرگ را تكذيب نمودند» (و قوم ابراهيم و قوم لوط). و نيز «مردم سرزمين مدين ، به تكذيب شعيب برخاستند، و موسى از سوى فرعون و فرعونيان تكذيب شد» (و اصحاب مدين و كذب موسى ). همانگونه كه اين مخالفتها و تكذيبها موجب سستى اين پيامبران بزرگ در دعوتشان به سوى توحيد و حق و عدالت نگشت ، مسلما در روح پاك و پر استقامت تو نيز اثر نخواهد گذارد. ولى اين كافران كور دل تصور نكنند براى هميشه مى توانند به اين برنامه هاى

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۲۵

ننگين ادامه دهند: «من در گذشته به كافران مهلت دادم ، تا امتحان خود را كاملا بدهند، و بر آنها اتمام حجت شود، و غرق ناز و نعمت گردند، سپس آنها را زير ضربات مجازات گرفتم » (فامليت للكافرين ثم اخذتهم ). «ديدى چگونه من شديدا عملشان را انكار كردم و زشتى آن را نشان دادم » (فكيف كان نكير). نعمتهاى آنها را گرفتم و نقمت و بدبختى به آنها دادم ، حياتشان را گرفتم و مرگ در عوض آن دادم . در آخرين آيه مورد بحث ، چگونگى مجازات خدا را كه در جمله قبل سر بسته بود به طور گسترده بيان شده است ، مى فرمايد: «چه بسيار شهرها و آباديها كه ما آنها را هلاك كرديم در حالى كه ظالم و ستمگر بودند» (و كاين من قرية اهلكناها و هى ظالمة ). «آنها بر سقفهاى خود فرو ريختند» (فهى خاوية على عروشها). يعنى شدت حادثه به قدرى بود كه نخست سقفها فرو ريختند و بعد ديوارها بروى سقفها!. «و چه بسيار چاههاى پر آبى كه صاحبانش نابود و آبهايش در زمين فرو رفته بود و معطل و بى مصرف ماندند، نه كسى از آنها آبى مى كشد و نه تشنه اى از آن سيراب مى گردد» (و بئر معطلة ). «و چه بسيار قصرهاى پرشكوه و كاخهاى سر به آسمان كشيده و به صورت زيبا گچ كارى شده ويران گشتند» و صاحبانش به ديار عدم شتافتند (و قصر مشيد).

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۲۶

و به اين ترتيب هم مساكن پر زرق و برق و مستحكم آنها بى صاحب ماند و هم آبهائى كه مايه آبادى زمينهايشان بود. نكته : جالب اينكه در رواياتى كه از طرق اهلبيت (عليهمالسلام ) به ما رسيده جمله «و بئر معطلة » به علما و دانشمندانى كه در جامعه تنها مانده اند و كسى از علومشان بهره نمى گيرد تفسير شده است !. از امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) در تفسير جمله «و بئر معطله و قصر مشيد» مى خوانيم : البئر المعطلة الامام الصامت ، و القصر المشيد الامام الناطق : «چاه معطل كه از آن بهره نمى گيرند، امام خاموش ، و قصر محكم سر برافراشته امام ناطق است ». نظير همين مضمون از امام صادق (عليه السلام ) نيز نقل شده است . اين تفسير در حقيقت نوعى از تشبيه است (همانگونه كه حضرت مهدى (عليه السلام ) و عدالت عالمگير او در روايات به «ماء معين » «آب جارى » تشبيه شده است ) يعنى هنگامى كه امام در مسند حكومت قرار گيرد همچون قصر رفيع محكمى است كه از دور و نزديك ديده ها را به خود جلب مى كند و پناهگاهى براى همگان است ، اما هنگامى كه از مسند حكومت دور گردد و مردم اطراف او را خالى كرده ، نااهلان بجاى او بنشينند به چاه پر آبى مى ماند كه به دست فراموشى سپرده شود، نه تشنه كامان از آن بهره مى گيرند و نه درختان و گياهان با آن پرورش مى يابند.

تفسير نمونه جلد ۱۴ صفحه ۱۲۷

و در همين زمينه شاعر عرب چه جالب سروده است : بئر معطلة و قصر مشرف مثل لال محمد مستطرف فالقصر مجدهم الذى لا يرتقى و البئر علمهم الذى لا ينزف ((چاه متروك و قصر برافراشته مثال زيبائى براى آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است . «قصر»، مجد و عظمت آنها است كه كسى به آن نمى رسد، و «چاه »، علم و دانش آنها است كه هرگز پايان نمى گيرد)).


→ صفحه قبل صفحه بعد ←