تفسیر:المیزان جلد۶ بخش۷

از الکتاب
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۷۹

و صدوق (عليه الرحمه ) در معانى الاخبار به اسناد خود از محمد بن فيض بن مختار از پدرش از امام ابى جعفر (عليه السلام ) نقل كرده كه آن جناب در ضمن حديث مفصلى همين معنا را فرموده است . و نيز اين معنا را عياشى از ابى الجارود در حديث طويلى و هم از عمرو بن يزيد در حديث مختصرى از امام ابى عبدالله (عليه السلام ) روايت كرده است . و از تفسير ثعلبى نقل شده كه از امام جعفر بن محمد (عليه السلام ) نقل كرده كه آن حضرت فرمود: آيه شريفه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك » در باره فضيلت على (عليه السلام ) است ، و از همين جهت وقتى اين آيه نازل شد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) دست على (عليه السلام ) را گرفت و فرمود: هر كه من مولاى اويم اينك على مولاى اوست . و نيز از ثعلبى نقل شده است كه در ذيل اين آيه به اسناد خود از كلبى از ابى صالح از ابن عباس نقل كرده كه گفت : آيه درباره على بن ابيطالب (عليه السلام ) نازل شده ، زيرا خداى تعالى به رسول خود دستور داد كه درباره ولايت على تبليغ كند، آن جناب هم دست على را گرفت و فرمود: هر كه من مولاى اويم على مولاى اوست ، بار الها داخل كن بولايت خود آنكسى را كه داراى ولاى على است ، و دشمن بدار آنكس ‍ را كه دشمن على است . و در تفسير برهان از ابراهيم ثقفى نقل مى كند كه به اسناد خود از خدرى و از بريده اسلمى و از محمد بن على نقل مى كند كه گفته اند: آيه در روز غدير و در شان على (عليه السلام ) نازل شده است . و از تفسير ثعلبى است كه در معناى آيه گفته كه حضرت ابى جعفر محمد بن على (عليه السلام ) فرمود: معناى آيه اينست كه آنچه درباره على (عليه السلام ) از ناحيه پروردگارت به سويت فرود آمده تبليغ كن .

اشكالات صاحب المنار، به روايتى در شأن ولايت اميرالمؤمنين«ع»

و در تفسير المنار از تفسير ثعلبى نقل مى كند كه گفته است : اين گفتار رسول الله (صلى الله عليه و آله ) همه جا و در همه بلاد منتشر شد، تا به گوش حارث بن نعمان فهرى رسيد، حارث بى درنگ شتر خود را سوار شد و شرفياب حضور رسول الله گرديد، و آن حضرت آن موقع در ابطح بودند، حارث از شتر خود فرود آمده و بند بر پاى آن نهاد و نزديك شد، آنگاه روى به آن جناب نموده و در حالى كه آن حضرت در بين جمعى از اصحابش بود عرض كرد: يا محمد! تو از ناحيه پروردگارت به ما دستور دادى كه به وحدانيت خداوند و رسالت تو شهادت دهيم ، ما نيز پذيرفتيم ، آنگاه به ما گفتى چه و چه (و همه احكام را ذكر كرد) و ما قبول كرديم ، و اين همه اطاعت از ما تو را كفايت نكرد تا دو بازوى پسر عمت را كشيده و او را بر همه ما سرورى دادى ، و گفتى : هر كه من مولاى اويم على مولاى او است ، اينك آمده ام از تو بپرسم داستان سرورى پسر عمت از ناحيه خود تو است يا از ناحيه خداست ؟ .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۸۰

رسول الله (صلى الله عليه و آله ) فرمود: سوگند به آن خدائى كه جز او معبودى نيست آن نيز مانند همه دستوراتم از ناحيه خداست ، حارث بسوى مركب خود برگشت و در حالى كه مى گفت : بار الها اگر اين مطلب حق است و از ناحيه تو است سنگى از آسمان بر ما بباران ، و يا عذابى دردناك بر ما نازل كن ، هنوز به شتر خود نرسيده بود كه خداى تعالى او را هدف سنگ ريزه اى قرار داده بطورى كه از فرق سرش فرو رفت و از پائين تنش بيرون آمده و هلاكش ساخت ، و درباره همين واقعه در سوره معارج اين دو آيه «سال سائل بعذاب واقع . للكافرين ليس له دافع » را فرستاد اين بود پاره اى از آن حديث كه صاحب المنار از ثعلبى نقل مى كند. مؤ لف : صاحب المنار بعد از نقل اين حديث در كتاب خود اينطور مى گويد: و اين روايت از روايات ساختگى و مجعول است ، و لذا قابل اعتماد نيست ، علاوه بر اين سوره معارج در مكه نازل شده ، و آيه «اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك » در سوره انفال است ، و سوره انفال بعد از هجرت و پس از جنگ بدر و چند سال قبل از نزول سوره مائده نازل شده است ، چطور ممكن است دو آيه از دو سوره كه يكى مكى و ديگر مدنى است در شان يك حادثه نازل شده باشند؟ و حقيقت امر اين است كه دو آيه اول سوره معارج حكايت از مطلبى است كه بعضى از كفار قريش قبل از هجرت مى گفته اند، علاوه بر اين ظاهر روايت اين است كه حارث بن نعمان فهرى از مسلمانان بوده ، و در اين قضيه مرتد شده است ، و حال آنكه در بين صحابه كسى را به چنين نام و نشان سراغ نداريم ، و ديگر اينكه اين روايت مى گفت داستان حارث در ابطح رخ داده ، و ابطح نام موضعى است در مكه ، و رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بعد از حجه الوداع و غدير به مدينه تشريف برد، و ديگر مكه را نديد تا از دنيا رحلت كرد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۸۱

رد اشكالاتى كه صاحب المنار بر روايت فوق الذكر ايراد نموده است

اين بود چند خدشه كه صاحب المنار به روايت وارد كرده ، و خواننده محترم مى داند كه وى چگونه در چند جا از كلام خود تحكم كرده ، و سخن بيهوده گفته است . يكى آنجا كه گفته است : روايت ساختگى و مجعول است و سوره معارج مكى است ، و لابد دليل گفتارش مطلبى است كه در روايات از ابن عباس و ابن زبير نقل شده ، و چه خوب بود مى فهميديم با اينكه دليل ما هم روايت و دليل و اعتماد او هم به روايت است چه ترجيحى در روايت مورد اعتماد او هست با اينكه هر دو خبر واحدند؟ و بر فرض كه سوره معارج مكى باشد كما اينكه مضمون خيلى از آياتش هم اين احتمال را تاييد مى كند و ليكن او چه دليلى دارد بر اينكه هيچ يك از آيات آن مدنى نيست ؟ ممكن است دو آيه اولش كه مورد بحث ما هستند مدنى باشند، كما اينكه همين سوره مائده هم مدنى است ، و در اواخر ع مر رسول الله (صلى الله عليه و آله ) نازل شده ، و در عين حال او و هم مسلكانش اص رار دارند كه يكى از آيات آن يعنى آيه مورد بحث مكى و نزولش در اوايل بعثت ات فاق افتاده است . بنابراينوقتى به اعتراف آقايان جايز باشد سوره مائده مدنى و آيه مورد بحث از آيات آن مكى باشد چه عيبى دارد كه سوره معارج هم مكى باشد؟ و دو آيه اول آن مدنى . اما اينكه گفته است : آيه مزبور حكايت مى كند گفتارى را كه بعضى از كفار قريش قبل از هجرت گفته اند، اين هم تحكم و بدون دليل حرف زدن است ، زيرا گيرم كه سوره انفال قبل از سوره مائده نازل شده باشد، اين كجا دليل مى شود بر اينكه در موقع تاءليف قرآن بعضى از آياتى كه بعد از انفال نازل شده در انفال قرار نداده باشند، كما اينكه آيات ربا و آيه «و اتقوا يوما ترجعون فيه الى الله » كه به نظر آقايان ، آخرين آيه ايست كه بر رسول الله (صلى الله عليه و آله ) نازل شده است در سوره بقره قرار گرفته ، با اينكه سوره بقره در اوايل هجرت نازل شده ، و اين آيات چند سال قبل از آن نازل شده اند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۸۲

و اما اينكه گفته است : آيه «و اذ قالوا اللهم ان كان هذا هو الحق ...» حكايت از گفتاريست كه كفار قبل از هجرت مى گفته اند، اين نيز تحكم ديگرى است ، صرفنظر از اينكه سياق آيه دليل بر خلاف آنست ، براى اينكه كسى كه عارف به اسلوب كلام باشد هيچ گاه شك نمى كند كه آيه «اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجاره من السماء او ائتنا بعذاب اليم » از آنجائى كه مشتمل است بر جمله «ان كان هذا هو الحق من عندك » كه هم اسم اشاره «هذا» و هم ضمير فصل «هو» و هم كلمه «حق » كه بر سر آن «الف » و «لام » در آمده و هم كلمه «من عندك » در آن بكار رفته است ، كلامى نيست كه يك بت پرست آن را بگويد، بلكه اين كلام ، كلام كسى است كه به مقام ربوبيت ايمان و اذعان داشته و معتقد است كه امور حقه از ناحيه آن مقام سرچشمه مى گيرد، و جميع شرايع از آن ناحيه نازل مى شود، چنين كسى است كه اگر احيانا در باره امرى كه ديگرى ادعا مى كند كه آن امر حق است نه غير آن و ادعا مى كند كه اين امرى است از ناحيه خدا، توقف كند و در تشخيص حقانيت و صدق گفتار او سر بگريبان فرو ببرد، و نتواند حق را بفهمد، ناچار از فرط خستگى و ملالت از زندگى سير شده بجان خود نفرين كند، نه كسى كه اصلا از اين كوزه آب نمى خورد، و سر و كارش همه با بت و بتكده است ، او چه باك دارد از اينكه اين حرف حق باشد يا نه ، او خدا و پيغمبر را قبول ندارد چه رسد به يك مساءله جزئى . و اما اينكه گفت : ظاهر روايت اين است كه حارث بن نعمان از مسلمانان بوده و در اين قضيه مرتد شده است ، و حال آنكه در بين صحابه كسى را به چنين نام و نشان سراغ نداريم ، اين نيز تحكم ديگرى است ، براى اينكه از ايشان سؤ ال مى شود كدام يك از علماى رجال چنين قدرتى بخرج داده كه عموم اشخاصى را كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را ديدار كرده و به وى ايمان آورده و يا پس از ايمان مرتد شده اند بدست آورده و ترجمه آنها را ضبط كرده باشد؟ و اگر شما چنين ضبطى را سراغ داريد چه مانعى دارد كه روايت ثعلبى هم راجع به يكى از آن مرتدين باشد. و اما اينكه گفت : ابطح نام موضعى است در مكه و رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بعد از حجه الوداع و داستان غدير به مكه تشريف نبرده ، از اين كلام برمى آيد كه صاحب المنار لفظ ابطح را به معناى اصلى خود كه عبارتست از ريگ زار نگرفته ، بلكه به معناى مستحدث آن كه نام موضعى است در مكه گرفته است ، و دليلى هم بر اين مطلب ندارد، بلكه دليل بر خلاف آن در دست هست ، يكى همين روايت و روايات ديگرى كه مدينه را هم ابطح خوانده اند، و چه بسا از اين شعر هم استفاده شود: نجوت و قد بل المرادى سيفه من ابن ابى شيخ الاباطح طالب ((من نجات يافتم در حالتى كه مرادى (ابن ملجم لعنه الله ) شمشير خود را به خون سر على فرزند ابوطالب كه شيخ و بزرگ ابطح ها است آب داد، زيرا در اين شعر، هم مكه و هم اطراف آن ابطح ناميده شده .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۸۳

صاحب مراصد الاطلاع گفته است : «ابطح » (بفتح الف و سكون با و فتح طاء و حاء بى نقطه ) به معناى بستر سيل است كه داراى ريگهاى ريز باشد، ابن دريد هم گفته : ابطح و بطحا شن نرمى است كه سيلاب آنرا بر روى زمين فرش مى كند، ابو زيد گفته : ابطح اثرى است كه از سيل باقى مى ماند، چه بستر سيل وسيع باشد و چه تنگ ، و شهر «مكه » و «منا» را ابطح مى گويند به ملاحظه اينكه فاصله بستر سيل از هر دو به يك اندازه است ، بلكه فاصله آن نسبت به منا كمتر است ، و بين آن و منا محلى است بنام محصب و بين آن و مكه خيف بنى كنانه است ، و بعضى گفته اند بين آن و منا ذوطوى است ، و صحيح نيست . از همه اينها گذشته روايتى را كه ثعلبى نقل كرده بعينه ديگران هم نقل كرده اند، و در نقل آنها كلمه ابطح ديده نمى شود و آن نقل همان است كه بزودى از مجمع البيان و او از جمهور و هم چنين غير آن خواهد آمد. علاوه بر اين ، بعد از همه اينها مى گوييم : روايت از اخبار متواتره و يا خبرى كه قرينه قطعى بر صحتش اقامه شده باشد نيست كه قابل اين همه بحث باشد، بلكه خبر واحد است كه ما سابقا در ابحاث گذشته بنظر خواننده رسانديم كه بناى ما بر اين نيست كه در غير احكام فرعيه بر اين گونه اخبار اعتماد كنيم ، و اين نه ما تنهاييم ، بلكه اصولا همه عقلا بنايشان بر اين است ، اگر در همه طوايف بشرى تفحص كنيم خواهيم يافت كه همه آنها بنايشان بر اين است كه جز در محاورات روزمره خود به اخبار آحاد اعتماد نكنند، اين مقدار هم كه ما بحث كرديم براى اين بود كه در قبال خصم كه روايت را به باد خدشه و اشكال گرفته و مى خواست بدون دليل صحيح ، روايت را ساختگى و مجعول قلمداد كند وبا علم به اينكه اشكالاتش وارد نيست سكوت نكرده باشيم .

شأن نزول «سأل سائل بعذاب واقع»

به روايت طبرسى در مجمع البيان طبرسى در مجمع البيان مى فرمايد: سيد ابوالحمد ما را خبر داد كه حاكم ابوالقاسم حسكانى از ابوعبدالله شيرازى از ابوبكر جرجانى از ابواحمد بصرى از محمد بن سهل از زيد بن اسماعيل مولاى انصار از محمد بن ايوب واسطى از سفيان بن عيينه از جعفر بن محمد (عليهماالسلام ) از پدران بزرگوار خود كه وقتى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در روز غديرخم على را نصب كرد، فرمود: هر كه من مولاى اويم اينك على بن ابيطالب مولاى اوست ، و اين مطلب در شهرها در پخش شد تا به گوش نعمان بن حارث فهرى رسيد، حارث عرض كرد: به ما دستور دادى به كلمه «لا اله الا الله » و اينكه تو رسول اللهى شهادت دهيم ، دستور دادى جهاد و حج كنيم ، نماز و روزه و زكات را بجا آريم ، به اين همه اطاعت اكتفا نكردى تا اينكه اين پسر را به سرورى ما منصوب نموده و گفتى : هر كه من مولاى اويم على مولاى اوست ، حالا بگو ببينم اين مطلب از ناحيه تو است يا از ناحيه خداست ؟ حضرت فرمود آرى ، سوگند به آن خدائى كه جز او معبودى نيست اين نيز از ناحيه خداست ، نعمان بن حارث در حالى كه مى گفت : «اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجاره من السماء»، از نزد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) برگشت .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۸۴

خداوند هم سنگى بر سرش كوبيد و هلاكش نمود و آيه «سال سائل بعذاب واقع » را راجع به همين واقعه نازل فرمود. مؤ لف : همين مضمون را كلينى در كافى روايت كرده است . و حافظ ابونعيم در كتاب نزول القرآن حديث زير را با حذف چند نفر از وسط از سلسله سند تا على بن عامر نقل مى كند كه او از ابى الحجاف از اعمش از عطيه نقل كرده كه گفت : اين آيه شريفه درباره على (عليه السلام ) به رسول الله (صلى الله عليه و آله ) نازل شد: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك ...» و خداى تعالى نيز فرمود: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا». و نقل شده است كه مالكى در كتاب فصول المهمه خود گفته است : امام ابوالحسن واحدى در كتاب خود موسوم به اسباب النزول به سند خود حديثى را تا ابى سعيد خدرى رفع مى كند كه او گفته آيه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك » در روز غدير خم و درباره على (عليه السلام ) نازل شده است . مؤ لف : همين روايت را صاحب فتح القدير از ابن ابى حاتم و ابن مردويه و ابن عساكر نقل كرده اند، كه آنان نيز آنرا از ابى سعيد نقل كرده اند، در المنثور هم همين طور نقل شده است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۸۵

و اما غدير خم ، «خم » (به ضم خاء نقطه دار و تشديد ميم و تنوين آن ) چنان كه محيى الدين نووى گفته است ، اسم بستانى است در سه ميلى جحفه ، كه در كنار آن بستان ، غدير يعنى گودالى است معروف به گودال خم ، يعنى گودال نزديك به بستان خم ، و در فتح القدير نقل شده كه ابن مردويه از ابن مسعود روايت كرده كه گفت : ما در عهد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بسيار مى خوانديم : « يَأَيهَا الرَّسولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْك مِن رَّبِّك وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْت رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُك مِنَ النَّاسِ ».

نام جمعى از صحابه رسول الله (ص ) كه حديث غدير را نقل كرده اند

مؤ لف : آنچه از اخبار در اينجا نقل شد مختصرى است از اخبار زيادى كه دلالت دارد بر اينكه آيه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك ...» درباره على (عليه السلام ) در روز غدير خم نازل شده است ، و اما حديث غدير يعنى فرمايشى را كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) آنروز درباره على (عليه السلام ) فرمود، خود حديثى است متواتر كه هم از طرق شيعه و هم از طرق اهل سنت به بيشتر از صد طريق و از جمع كثيرى از صحابه نقل شده است ، از آن جمله : ۱ - براء بن عازب ، ۲ - زيد بن ارقم ، ۳ - ابو ايوب انصارى ، ۴ - عمر بن خطاب ، ۵ - على بن ابيطالب (عليه السلام )، ۶ - سلمان فارسى ، ۷ - ابوذر غفارى ، ۸ - عمار بن ياسر، ۹ - بريده ، ۱۰ - سعد بن ابى وقاص ، ۱۱ - عبد الله بن عباس ، ۱۲ - ابو هريره ، ۱۳ - جابر بن عبد الله ، ۱۴ - ابو سعيد خدرى ، ۱۵ - انس بن مالك ، ۱۶ - عمران بن حصين ، ۱۷ - ابن ابى اوفى ، ۱۸ - سعدانه ، ۱۹ - همسر زيد بن ارقم ،. علاوه بر اين ، همه امامان اهل بيت (عليهم السلام ) بر صحت آن اجماع دارند، مخصوصا على (عليه السلام ) در ميدان كوفه (رحبه ) مردم را راجع به اين حديث سوگند داد كه هر كس در غدير خم حاضر بوده و آنرا از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) شنيده برخيزد و شهادت دهد، جمع كثيرى برخاستند و بر صحت آن و اينكه در روز غديرخم به گوش خود از رسول الله (صلى الله عليه وآله ) شنيده اند گواهى دادند. و در بسيارى از اين روايات دارد كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) فرمود: ايها الناس آيا مگر معتقد نبوديد كه من اولايم به مؤ منين از خود آنها؟ گفتند چرا، فرمود: هر كس كه من مولاى اويم على مولاى اوست ، كما اينكه احمد بن حنبل و همچنين ديگران بطرق زيادى حديث را اينطور نقل كرده اند، و چه بسيار كتابهائى كه تنها در خصوص اين يك حديث و بدست آوردن عده طرق روايتى آن و بحث درباره متن آن چه به قلم علماى اهل سنت و چه به قلم علماى شيعه تاءليف شده است كه بقدر كفايت در آنها درباره حديث شريف غدير بحث شده است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۸۶

رواياتى ديگر از طرق عامه كه شأن نزول آيه شريفه را داستانهايى مختلف نقل مى كنند

و جوينى در كتاب السمطين به اسناد خود از ابى هريره روايت مى كند كه گفت : رسول الله (صلى الله عليه و آله ) فرمود: در شب معراج وقتى مرا بطرف آسمان هفتم سير دادند از زير عرش ندائى بگوشم آمد كه مى گفت : راستى على آيت خدا است و دوست مؤ منين ، على را به مردم معرفى كن . وقتى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) از معراج فرود آمد آن ندا را فراموش كرد، لذا آيه «يَأَيهَا الرَّسولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْك مِن رَّبِّك وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْت رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُك مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يهْدِى الْقَوْمَ الْكَفِرِينَ » براى يادآوريش نازل شد. و در فتح القدير است كه ابن ابى حاتم از جابر بن عبدالله روايت مى كند كه گفت : وقتى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) از غزوه بنى انمار برمى گشت در ذات الرقيع در محلى مشرف بر نخلستانى فرود آمد و در حالى كه بر لب چاهى نشسته و پاهاى مبارك را در چاه انداخته بودند مردى از بنى النجار بنام وارث به رفقاى خود گفت : من محمد را خواهم كشت ، رفقايش پرسيدند چگونه ؟ گفت : به او مى گويم شمشيرت را به من ده ، وقتى به من داد، با همان شمشير او را مى كشم . اين بگفت و نزديك آن حضرت آمد و عرض كرد: اى محمد شمشير خود را به من ده تا ببويم ، حضرت شمشير خود را به وى داد، در همان لحظه دستش به لرزه در آمد و شمشير از دستش به زمين افتاد، رسول الله (صلى الله عليه و آله ) فرمود: خدا نگذاشت آنچه مى خواستى انجام دهى ، بعد از اين واقعه خداى تعالى اين آيه را فرو فرستاد: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك ...». مؤ لف : صاحب فتح القدير بعد از نقل اين خبر گفته است كه ابو حبان همين روايت را در صحيح خود نقل كرده ، و نيز ابن مردويه از ابى هريره نظير اين داستان را نقل كرده ، و ليكن اسم آن مرد را نبرده . ابن از حديث محمد بن كعب قرظى نظير آنرا روايت كرده ، و قصه غورث بن حارث هم در نقل صحيح ثابت و معروفست ، اين بود حكايت صاحب فتح القدير ولى آنچه هست اينست كه مضمون اين حديث هرگز به آيه شريفه قابل تطبيق نيست .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۸۷

در كتاب در المنثور و فتح القدير و غير آن دو از ابن مردويه و ضياء در كتاب المختاره از ابن عباس نقل شده كه او گفته : از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) پرسيدند كداميك از آيات قرآنى تو را سخت تر آمد؟ فرمود: من در ايام موسم حج (ذى حجه ) در منا بودم و مشركين عرب و يك عده اى از مردم ناشناس و اوباش هم در آنجا گرد آمده بودند كه جبرئيل اين آيه را فرود آورد: «يا ايها الرسول بلغ ماانزل اليك ...» حضرت فرمود: برخاستم و نزديك عقبه آمده و به بانگ بلند ندا در دادم : ايها الناس ! كيست مرا در تبليغ رسالتم كمك و يارى كند، و در مقابل ، بهشت براى او باشد؟ ايها الناس ! بگوييد «لا اله الا الله » و شهادت دهيد بر اينكه من فرستاده خدايم بسوى شما تا رستگارى يافته و بهشت نصيبتان شود. اين را كه گفتم ، هيچ مرد و زن و بچه اى نماند مگر اينكه مرا هدف سنگ و خاك قرار دادند و آب دهان برويم انداختند، و مى گفتند: اين دروغگوى بى دين است ، در اين ميان شخصى به من گفت : اگر راستى رسول اللهى الان جا دارد كه بر اين اوباش نفرين كنى ، و به قهر خداوند دچارشان سازى ، همانطور كه نوح پيغمبر با نفرين قوم خود را هلاك ساخت . رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بجاى نفرين عرض كرد: بار الها قوم مرا هدايت كن كه مردمى نادانند، در اين ميان عباس عمويش رسيد و او را از دست مردم گرفته و آنان را دور كرد. مؤ لف : اين روايت ، روايتى است كه بر آيه قابل تطبيق نيست ، و آيه هم تماميش بر اين داستان تطبيق نميشود، مگر اينكه كسى بگويد ممكن است آنروز تنها جمله «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك » نازل شده بود، و مابقى آيه وقت ديگرى ، اين هم حرفى است كه خود اين روايت آن را تكذيب مى كند، چون در روايت تمامى آيه نقل شده است ، باز نظير اين روايت ، روايتى است كه بعدا مى آيد. در كتاب درالمنثور و فتح القدير است كه عبد بن حميد و ابن جرير و ابى حاتم و ابو الشيخ از مجاهد نقل مى كند كه گفته است : وقتى آيه «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك » نازل شد الله (صلى الله عليه و آله ) عرض كرد اى پروردگار من ! من يك نفر بيش نيستم ، با اين حال چكار كنم اگر همه مردم بر سرم بريزند؟! در جوابش اين آيه نازل شد: «و ان لم تفعل فما بلغت رسالته ». و در همين كتاب از حسن نقل مى كند كه گفته است : رسول الله (صلى الله عليه و آله ) فرمود: خداى تعالى مرا به رسالت خود مبعوث فرمود و من از اين موضوع نگران شدم ، چون ميدانستم مردم مرا تكذيب خواهند كرد،خداى تعالى مرا در صورتى كه كوتاهى كنم بعذاب خود تهديد فرمود، و اين آيه را فرو فرستاد: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك ». مؤ لف : اين دو روايت ا ز نظر اينكه در آنها قطع و ارسال هست ، يعنى همه آن نقل نشده و سندش هم اسقاط شده از اين جهت مانند روايت قبلى غير قابل اعتمادند و نظير اين دو روايت در بى اعتبارى و تشويش ، بعضى از رواياتى است كه مى گويد رسول الله (صلى الله عليه و آله ) همواره كسانى را به حفاظت و حراست خود مى گماشت ، تا آنكه اين آيه نازل شد و حضرت نگهبانان خود را مرخص نمود، و فرمود: خدا وعده داده مرا حفظ كند، ديگر حاجت به حراست كسى ندارم . در تفسير المنار است كه مفسرينى كه تفسيرشان به روايت است و همچنين ناقلين اخبار مانند ترمذى و ابوشيخ و حاكم و ابونعيم و بيهقى و طبرانى همگى از چند نفر از صحابه روايت كرده اند كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) تا مدتى كه در مكه بود و اين آيه نازل نشده بود همواره كسانى را بر حراست و نگهبانى خود مى گماشت ، پس از آنكه اين آيه نازل شد آن حضرت نگهبانان خود را مرخص نمود، و كسى كه در ميان نگهبانان آن حضرت از همه بيشتر اهتمام بر حراستش داشت ، ابوطالب بود، و عباس هم آن جناب را حراست مى كرد. و نيز در تفسير المنار است كه باز از رواياتى كه در اين باره نقل شده روايتى است كه از جابرو ابن عباس نقل شده كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) همواره به وسيله اشخاصى حراست مى شده ، مخصوصا عمويش ابوطالب همه روزه اشخاصى را از بنى هاشم براى نگهبانيش ‍ همراهش مى گمارد، تا آنكه اين آيه نازل شد و رسول الله (صلى الله عليه و آله ) به عمويش گفت : عمو جان اينك خداى تعالى مرا از هر گزندى حفظ كرد، ديگر حاجت ندارم به اينكه اشخاصى را به حراستم بگمارى .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۸۹

مؤ لف : اين دو روايت - همانطورى كه مى بينيد - دلالت دارند بر اينكه نزول آيه قبل از هجرت بوده و چون قبل از نزول آيه حراست مى شده و مدتى بعد از آن ، نگهبانان را ترك گفته ، معلوم مى شود كه اين آيه در اواسط مدت اقامتش در مكه نازل شده است ، و نيز دلالت دارند بر اينكه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) مدتى تبليغ مى كرده ، و از جهت اذيت و تكذيب دشمن كار بر آن جناب سخت شده ، به حدى كه بر جان خود ترسيده ، و ناگزير مدتى دست از تبليغ كشيده و دوباره از طرف پروردگار مامور تبليغ شده و خداى تعالى هم او را تهديد كرده ، و هم به نگهدارى و حفاظت خود او را نويد داده ، و از اين رو دوباره به كار سابق خود پرداخته است ، اين مطلبى است كه از آن دو روايت استفاده مى شود. و ليكن جلالت قدر رسول الله (صلى ا لله عليه وآله ) بيش از اين است كه ترك تبليغ كند و يا بر جان خود بترسد، و اين خود شاهد بر ضعف اين روايات است . و در «درالمنثور» و فتح القدير نقل شده است كه عبد بن حميد و ترمذى و ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابوالشيخ و حاكم و ابن مردويه و ابو نعيم و بيهقى نقل مى كنند از دلائل از عايشه كه گفت : رسول الله (صلى الله عليه و آله ) همواره بوسيله اشخاصى حراست مى شد تا آنكه آيه «و الله يعصمك من الناس » نازل شد، و لذا سر از قبه بيرون آورده و فرمود: ايها الناس ! در پى كار خود رويد كه خداى تعالى مرا از هر گزندى حفظ فرمود. مؤ لف : اين روايت - همانطورى كه مى بينيد - ظاهر است در اينكه آيه در مدينه نازل شده است . و در تفسير طبرى از ابن عباس نقل مى كند كه در تفسير آيه «و ان لم تفعل فما بلغت رسالته » گفته است : يعنى اگر كتمان كنى يكى از آياتى را كه به تو نازل شده است ، رسالت خدا را تبليغ نكرده اى . مؤ لف : اگر مراد از اين كلام يك آيه و يك حكم معينى باشد از احكامى كه به آن جناب نازل شده ، براى روايت وجه صحيحى خواهد بود و گرنه اگر مراد تهديد باشد نسبت به هر آيه و حكمى كه فرض شود، معناى صحيحى براى روايت نمى توان يافت ، زيرا سابقا گفتيم كه مضمون آيه با يك چنين فرضى تطبيق ندارد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۶ صفحه : ۹۰

آيات ۸۶ - ۶۸، سوره مائده

قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَبِ لَستُمْ عَلى شىْءٍ حَتى تُقِيمُوا التَّوْرَاةَ وَ الانجِيلَ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَ لَيزِيدَنَّ كَثِيراً مِّنهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْك مِن رَّبِّك طغْيَناً وَ كُفْراً فَلا تَأْس عَلى الْقَوْمِ الْكَفِرِينَ(۶۸) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ الصبِئُونَ وَ النَّصرَى مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ وَ عَمِلَ صلِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ(۶۹) لَقَدْ أَخَذْنَا ميثاقَ بَنى اِسرائيلَ وَ أَرْسلْنَا إِلَيهِمْ رُسلاً كلَّمَا جَاءَهُمْ رَسولُ بِمَا لا تَهْوَى أَنفُسهُمْ فَرِيقاً كذَّبُوا وَ فَرِيقاً يَقْتُلُونَ(۷۰) وَ حَسِبُوا أَلا تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَ صمُّوا ثُمَّ تَاب اللَّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَ صمُّوا كثِيرٌ مِّنهُمْ وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِمَا يَعْمَلُونَ(۷۱) لَقَدْ كفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قَالَ الْمَسِيحُ يابَنى اِسرائيلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبى وَ رَبَّكمْ إِنَّهُ مَن يُشرِك بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَاهُ النَّارُ وَ مَا لِلظلِمِينَ مِنْ أَنصارٍ(۷۲) لَّقَدْ كفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِث ثَلَثَةٍ وَ مَا مِنْ إِلَهٍ إِلا إِلَهٌ وَحِدٌ وَ إِن لَّمْ يَنتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(۷۳) أَ فَلا يَتُوبُونَ إِلى اللَّهِ وَ يَستَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۷۴) مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلا رَسولٌ قَدْ خَلَت مِن قَبْلِهِ الرُّسلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانَا يَأْكلانِ الطعَامَ انظرْ كيْف نُبَينُ لَهُمُ الاَيَتِ ثُمَّ انظرْ أَنى يُؤْفَكُونَ(۷۵) قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لا يَمْلِك لَكمْ ضرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللَّهُ هُوَ السمِيعُ الْعَلِيمُ(۷۶) قُلْ يَأَهْلَ الْكتَبِ لا تَغْلُوا فى دِينِكمْ غَيرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضلُّوا مِن قَبْلُ وَ أَضلُّوا كثِيراً وَ ضلُّوا عَن سوَاءِ السبِيلِ(۷۷) لُعِنَ الَّذِينَ كفَرُوا مِن بَنى إِسرءِيلَ عَلى لِسانِ دَاوُدَ وَ عِيسى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِك بِمَا عَصوا وَّ كانُوا يَعْتَدُونَ(۷۸) كانُوا لا يَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنكرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْس مَا كانُوا يَفْعَلُونَ(۷۹) تَرَى كثِيراً مِّنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كفَرُوا لَبِئْس مَا قَدَّمَت لهَُمْ أَنفُسهُمْ أَن سخِط اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ فى الْعَذَابِ هُمْ خَلِدُونَ(۸۰) وَ لَوْ كانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبىِّ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَا اتخَذُوهُمْ أَوْلِيَاءَ وَ لَكِنَّ كثِيراً مِّنهُمْ فَسِقُونَ(۸۱)


→ صفحه قبل صفحه بعد ←