نتایج جستجو

انسان ۱۱; نفخ روح در انسان ۳، ۴ بینایى: منشأ بینایى ۱۱ چشم: تنوع ادراک چشم ۱۳; خالق چشم ۱۰; نقش چشم ۶ خدا: افعال خدا ۱۰; تدبیر خدا ۵; خالقیت خدا ۱; عطایاى

خدا را ياد كنيد تا بلاى چشم زخم دفع شود و چه بسيارند كسانى كه به وسيله چشم زخم هلاك شده و جان داده‌اند. «2» البتّه حق بودن شورى چشم به اين معنا نيست كه ما

حقیقت ظالم است. اقرار : اقرار به ظلم ۱۱ ترس: نشانه هاى ترس ۷ چشم: خیرگى چشم در قیامت ۴; نقش چشم ۷ حسرت: عوامل حسرت اخروى ۱۰ حق: آثار حق ناپذیرى ۱۲; عوامل

(روشنى چشم) کنایه از سرور و شادمانى است. بنابراین «قرّت عین لى و لک»; یعنى، این مایه سرور و شادمانى من و تو خواهد شد. ۵ - فرزند، مایه روشنى چشم والدین

به حال دیگر، یا از جایى به جاى دیگر است، و به اشک چشم «عَبْرَة» (بر وزن حسرت) مى گویند; زیرا از چشم عبور مى کند و به کلمات که از زبان ها و گوش ها مى گذرد

که گویا به آن نگاه نمى کند و این همان خیانت چشم ها است». احکام: ۲ انسان: حسابرسى انسان ها ۶ چشم: خیانت چشم ۸ خدا: آثار علم خدا ۶; دلایل قدرت خدا ۶; سرعت

هنگام (که در میدان نبرد،) با هم روبه‌رو شدید، آنها را به چشم شما کم نشان می‌داد؛ و شما را (نیز) به چشم آنها کم می‌نمود؛ تا خداوند، کاری را که می‌بایست انجام

گذشتن از چیزى به سوى چیز دیگر است و این که به اشک چشم «عبرة» گفته مى شود، به خاطر عبور قطرات اشک از چشم است. و «عبارت» را از این رو «عبارت» مى گویند که مطالب

کسی است که برای شما گوش و چشم و قلب [=عقل‌] ایجاد کرد؛ امّا کمتر شکر او را بجا می‌آورید. |و اوست [خدايى‌] كه براى شما گوش و چشم و دل پديد آورد، امّا كمتر

تکامل: عوامل تکامل ۱۸ جامعه: درخواست مدیریت جامعه ۱۶ چشم روشنى: درخواست چشم روشنى ۴، ۲۲; عوامل چشم روشنى ۱، ۲، ۳، ۵ خانواده: عوامل سعادت خانواده ۱۱ خدا:

بماند. پس هنگامی [است] که چشم [از سختی و هولناکی آن] خیره شود، روزى كه چشمها خيره شود، آنگاه که دیدگان خیره شود پس آنگاه كه چشم [از ترس‌] خيره شود (پاسخ

معناى بینایى و چشم است. (بر وزن فرس) قوه بينائى. چشم. علم (اقرب الموارد) در صحاح گويد: بصر حسّ بينائى... و علم است. راغب گفته: بصر هم به چشم گفته مى‏شود و

۱- رؤیت خداوند با چشم ممکن نیست. (لا تدرکه الأبصر) «ابصار» مى تواند جمع «بصر» به معنى «چشم» باشد. لذا «ادراک البصر» یعنى دیدن و به چشم آمدن. ۲- ناتوانى

معناى آب جارى است. بعضى نیز آن را از مادّه «عین» یعنى آبى که ظاهر است و با چشم دیده مى شود دانسته اند. که در صورت اول، میم جزء کلمه است و بر وزن «فعیل» است

مراد از عمى و صم آن است كه حق را نبيند و به آن گوش ندهد كورى و كرى عقل نه چشم و گوش. راغب گويد: آن كه به حق گوش ندهد و قبول نكند به صم توصيف مى‏شود. * [بقره:18]

می‌فرماید: «در این عبرتی است برای صاحبان چشم و بینش» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ). آری! آنها که چشم بصیرت دارند، و حقیقت را آنچنان که هست

بروشنى چشم ترجمه و تفسير ميشود ولى واقعا بمعناى خنكى چشم است چون ميگويند گريه اگر از حزن باشد اشك چشم گرم و اگر از سرور باشد خنك است لذا خنكى چشم را كنايه

خنك است لذا قرّه چشم كنايه از خوشحالى شده است چنانچه‌ جلد 3 صفحه 469 در فارسى روشنى چشم كنايه از خوشحالى است چون در وقت فرح و خوشحالى چشم روشن ميشود چنانچه

گفت: پسران جعفر را چشم زخم مى‏رسد پس رقيه ضد چشم زخم براى آنها تهيّه كنم: فرمود آرى اگر چيزى به قدر (خداوند) سبقت مى‏كرد هر آينه آن چشم زخم بود. ابن ابى

بعضى مى گویند: «نَقِیر» همان گودى بسیار کوچکى است که در پشت هسته خرما به چشم مى خورد، و معمولاً کنایه از امور بسیار کوچک و حقیر است. نقر (۴ بار) وَ النّاس