گمنام

المائدة ٨٣: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
۲۹٬۴۴۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶
QRobot edit
(افزودن سال نزول)
(QRobot edit)
خط ۲۹: خط ۲۹:
[[الروم ٤ | فِي‌ بِضْعِ‌ سِنِينَ‌ لِلَّهِ‌...]] (۱)   
[[الروم ٤ | فِي‌ بِضْعِ‌ سِنِينَ‌ لِلَّهِ‌...]] (۱)   
</div>
</div>
== نزول ==
'''محل نزول:'''
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. <ref> طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‌۳، ص ۲۳۱.</ref>
'''شأن نزول آیات ۸۳، ۸۴ و ۸۵:'''<ref> محمدباقر محقق،‌ نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص ۳.۴.</ref>
شأن و نزول آيات: ۸۲ (كه قبلاً گفته شده) و ۸۳ و ۸۴ و ۸۵ چنين است هنگامى كه اذيت و آزار قريش به رسول خدا صلی الله علیه و آله و ياران او قبل از هجرت به شدت خود رسيد، پيامبر به ياران خود دستور فرمود كه به طرف حبشه از مكه بيرون روند و به جعفر ابن ابى‌طالب پسرعموى خود دستور داد كه با آنان به حبشه رود و اينان هفتاد نفر بودند كه از راه دريا رهسپار حبشه شدند وقتى كه قريش از اين تصميم اطلاع حاصل كردند، عمرو بن العاص و عمّارة بن الوليد را مأمور كردند كه به حبشه بروند و مسلمين را برگردانند. اين دو نفر با عده اى با كشتى از راه دريا به سوى حبشه رفتند، عمارة جوانى زيباروى و عياش و خوشگذران بود وقتى كه سوار كشتى شدند به نوشيدن شراب پرداختند. در بين راه مست شدند و عمّارة در حال مستى عمرو بن عاص و ديگران را مجبور كرده بود كه او را ببوسند. عمروعاص نيز كه مست شده بود از قبول آن امتناع كرد و كارشان به مشاجره كشيد، عمروعاص كه در صدر كشتى نشسته بود از اثر كشمكش با عمّاره به دريا درغلطيد با زحمت زياد او را از غرق شدن نجات دادند.
پس از رسيدن به حبشه نزد نجاشى رفتند در حالتى كه هداياى زيادى از براى نجاشى با خود همراه آورده بودند، هداياى مزبور را به نجاشى دادند، نجاشى هم هدايا را قبول كرد. عمروعاص به نجاشى گفت: اى پادشاه عده اى از قوم ما كه از آئين و دين ما برگشته اند و به خدايان ما دشنام مي‌دادند، اينك نزد تو آمده اند و به ديار تو پناهنده شده اند. از تو مي‌خواهيم كه آن‌ها را به ما بازدهى، نجاشى كس فرستاد و جعفر بن ابى‌طالب را خواست به جعفر گفت: به حرف‌هاى اينان گوش فرادار كه چه مى گويند. مگر چكارى كرده ايد كه مي‌خواهند تو و همراهان تو را به آن‌ها بازدهم، جعفر گفت: اى پادشاه از اينان بپرس كه آيا ما برده آن‌ها هستيم؟ نجاشى از عمروعاص پرسيد. عمروعاص گفت: نه، اينان برده نيستند بلكه آزادگانند. سپس جعفر گفت: اى پادشاه از اينان سؤال كن كه آيا از ما طلبكارند كه مطالبه مى كنند؟ نجاشى از عمروعاص پرسيد. در جواب گفت: نه، آنان مديون و مقروض ما نمى باشند. سپس جعفر گفت: اى پادشاه پس براى چه ما را از شما مطالبه مى كنند؟ آيا غير از اينست كه اينان ما را در شهر خود مورد ايذاء و اذيت و شكنجه قرار مي‌دادند و ما به خاطر خلاصى از آزار ايشان بدين جا پناه آورده ايم؟
عمرو عاص گفت: اى پادشاه اينان با آئين و كيش ما مخالفت كردند و خدايان ما را دشنام دادند و باعث تفرقه جماعت ما گرديدند، از تو مي‌خواهيم كه آن‌ها را به ما بازگردانى تا اختلاف و تفرقه در ميان ما از بين برود، جعفر گفت: اى پادشاه مخالفت ما با آن‌ها اين است كه خداوند پيامبرى در ميان ما مبعوث كرد كه ما را به پرستش خداى يگانه دعوت كرده و ما را از شرك و بت‌پرستى بازداشته است و به ما دستور داده كه نماز بخوانيم و زكات بدهيم و ظلم و جور را حرام نموده و خونريزى و غارت را از ميان ما برداشته است و نيز زنا و ربا و خوردن گوشت مرده و خون و گوشت خوك را بر ما حرام نموده است و ما را به عدل و داد و احسان و نيكوئى به يكديگر و دستگيرى از بينوايان وادار مي‌نمايد و به خاطر اين پيامبر فحشاء و منكر و ستم و خون يكديگر ريختن از ميان ما رخت بربسته است.
نجاشى گفت: براى اين كار خداوند حضرت عیسی|عيسى را مبعوث نموده است سپس رو به جعفر كرد و گفت: آيا از كتاب آسمانى كه براى پيامبر شما آمده است، چيزى از حفظ دارى؟ جعفر گفت: آرى، سپس سوره مريم را قرائت كرد تا اين كه به اين آيات رسيد «وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا؛ اى مريم شاخ درخت را حركت ده تا از آن براى تو خرماى تازه فرو ريزد»، «فَكُلِي وَاشْرَبِي وَ قَرِّي عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا؛ پس از اين خرما تناول كن و (از اين چشمه) آب بياشام و چشم خود را (به عيسى) روشن بدار و هر كس از جنس بشر را ببينى (با اشاره) به او بگو كه من براى خدا نذر روزه سكوت كرده ام و با هيچ كس (تا مادامى كه روزه هستم) هرگز سخن نخواهم گفت».
نجاشى وقتى كه اين آيات را شنيد، منقلب شد و گريه كرد و گفت: به خدا قسم كه سخن حق است در اين ميان عمروعاص به سخن آمد و گفت: اى پادشاه اين گفتار مخالف آئين و كيش ما است، از تو مي‌خواهيم كه آنان را به ما بازدهى، نجاشى كه منقلب شده بود از سخنان عمروعاص به خشم افتاد و دست خود را بلند كرد و سيلى محكمى به صورت عمروعاص نواخت و گفت: خاموش باش به خدا قسم اگر از اينان به بدى ياد كنى، خود را هلاك خواهى كرد. عمروعاص در حالتى كه از اثر سيلى محكم خون از صورت وى جارى بود، سكوت اختيار كرد و از آن پس سخنى نگفت.
كنيزى كه بالاى سر نجاشى بود و مگس را با وسائلى از او دور مي‌كرد نظرش دائم به سوى عمّارة كه جوانى زيباروى بود، دوخته شده بود و به خاطر زيبائى به او علاقه‌مند گرديد. عمروعاص كه بعد از سيلى خوردن با عمّاره از بارگاه نجاشى مراجعت كرد به اين نكته پى برد. به عمارة گفت: اكنون كه اين كنيز به تو تمايلى پيدا كرده كس بفرست و او را نزد خود بياور، عمّاره فرداى آن روز پنهانى كس فرستاد و كنيز را نزد خود طلبيد.
عمروعاص گفت: از او بخواه كه مقدارى از عطريات مخصوص پادشاه را براى تو بياورد، كنيزك به خاطر عمّاره مقدارى از عطريات مخصوص نجاشى را براى او آورد. عمروعاص از اين عمل نظر سوئى نسبت به عمّاره داشت و منظورش اين بود كه انداخته شدن در دريا را به توسط عمّاره تلافى كند لذا وقتى كه عطر مخصوص نجاشى را بدست آورد، نزد نجاشى رفت و گفت: اى پادشاه احترام تو بر ما لازم و واجب است و وظيفه ما ايجاب مى كند كه از هر حيث حرمت و بزرگداشت پادشاه را مراعات كنيم ولى متأسفانه يكى از دوستان ما (اشاره به عمّاره نمود) نسبت به ساحت مقدس پادشاه بى‌احترامى كرده و از راه گول زدن كنيز عطر مخصوص پادشاه را گرفته و خود استعمال كرده است سپس عطر مخصوص را به پادشاه نشان داد.
نجاشى از اين عمل عمّاره سخت به غضب افتاد و در صدد شد كه عمّارة را به قتل رساند در اين ميان به فكرش افتاد كه اينان اگر تقصيرى هم كرده باشند ميهمان هستند و به كشور نجاشى وارد شده اند. لذا از كشتن عمّاره چشم پوشيد و دستور داد ساحران را جمع‌آورى كردند سپس به ساحران گفت: مي‌خواهم با اين جوان كارى بكنيد كه از كشتن سخت تر
باشد. ساحران عمّاره را گرفتند و در سوراخ نره او سيماب يا جيوه دميدند و از آن به بعد از اثر اين عمل، عمّاره با مردم مأنوس و معاشر نمى گشت و در بيابان با وحوش شب و روز مى گذرانيد و به همين كيفيت بود تا وفات يافت (و نيز گويند قريش او را به مكه آوردند و در مكه با اين كيفيت وفات يافت).
پس از چندى عمروعاص به مكه بازگشت و موضوع جعفر و احترام نجاشى را از او براى قريش گفت، اين ببود تا اين كه كار رسول خدا صلی الله علیه و آله بالا گرفت و با قريش صلح نمود و خيبر را فتح كرد و جعفر بن ابى‌طالب در حالتى كه عبدالله پسرش در حبشه از اسماء بنت عميس متولد شده بود به مدينه نزد پيامبر آمد و گويند: در همين وقت نيز براى نجاشى فرزندى بوجود آمده بود و دستور داد كه نام فرزندش را محمد نهادند.
نجاشى بعد از اين جريان سى نفر از قسّيسين را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدينه فرستاد و به آن‌ها دستور داد كه با دقت تمام، رفتار و كردار پيامبر اسلام را زير نظر بگيرند و كيفيت زندگى و چگونگى نبوت و رسالت او را و نيز كتاب آسمانى قرآن را بررسى نموده و خبر آورند.
اينان به مدينه وارد شدند و خدمت پيامبر رسيدند، رسول خدا صلی الله علیه و آله آن‌ها را به اسلام دعوت فرمود و آيات قرآن را بر آن‌ها تلاوت نمود و از جمله آيات اين آيه را براى آنان قرائت فرمود: «إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَ عَلى  والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلًا وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْراةَ وَالْإِنْجِيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى  بِإِذْنِي وَ إِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ؛ اى پيامبر مردم را متذكر (حكايت حضرت عیسی|عيسى و معجزات او) گردان كه خداوند به عيسى پسر مريم گفت: به خاطر آور نعمتى كه به تو و مادرت عطا كرديم، آن‌گاه كه تو را به تأييد روح قدسى توانا ساختيم كه در گهواره با مردم سخن گفتى و آن‌گاه به تو تعليم كتاب و حكمت دادم و به تو علم تورات و انجيل آموختم و هنگامى كه از گل شكل مرغى را به دستور من ساخته و در آن دميدى تا به امر من مرغى گرديد و آن‌گاه كه كور مادرزاد و پيسى را به امر من شفا دادى و مردگان را به امر من از قبر بيرون آوردى و آن‌گاه كه دست ستم بنى‌اسرائيل را از تو كوتاه كردم و آن‌گاه كه با معجزات روشن به هدايت آن‌ها آمدى و كافران بنى‌اسرائيل (براى انكار تو) گفتند: اين معجزات حيرت‌انگيز جز سحرى آشكار نخواهد بود».(آيه ۱۱. همين سوره)
اينان وقتى آيات را شنيدند تحت تأثير كلام خدا واقع شدند و گريستند و به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ايمان آوردند و سپس نزد نجاشى مراجعت كردند و اخبار رسول خدا را به او گفتند و آنچه پيامبر از براى آن‌ها از آيات تلاوت كرده بود، براى نجاشى قرائت كردند. نجاشى به گريه افتاد و قسّيسين نيز گريستند و نجاشى اسلام اختيار كرد ولى در حبشه اسلام خويش را آشكار نمى ساخت و گويند نجاشى به عزم ديدار پيامبر از حبشه به سوى مدينه حركت كرد ولى در بين راه كه با كشتى از راه دريا حركت مي‌كرد وفات يافت و اين آيات نازل گرديد.<ref> تفاسير على بن ابراهيم و برهان.</ref>
نام پادشاه حبشه اصحمة بوده است كه در عربى به معنى عطيّه است و هر وقت نجاشى مزبور و قوم او آيات قرآن را مى شنيدند از اثر شادى و سرور اشك از ديدگان آنان سرازير مى گشت و برخى معتقدند كه اين آيه درباره طايفه اى از يمن نازل گرديده كه نزد ابوبكر آمدند و گفتند: قرآن را براى ما بخوان. ابوبكر چند آيه از قرآن را براى آن‌ها قرائت كرد و آنان گريستند،<ref> تفسير كشف الاسرار.</ref> نظير اين شأن و نزول در آيه ۶۸ سوره آل عمران نيز ذكر گرديده است.


== تفسیر ==
== تفسیر ==
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۶_بخش۷#link46 | آيات ۸۶ - ۶۸، سوره مائده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۶_بخش۷#link46 | آيات ۸۶ - ۶۸، سوره مائده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۶_بخش۸#link47 | نكته درباره جمله : ((لستم على شى ء)) در آيه شريفه :((قل يا اهل الكتاب لستم على شى ء...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۶_بخش۸#link47 | نكته درباره جمله : ((لستم على شى ء)) در آيه شريفه :((قل يا اهل الكتاب لستم على شى ء...))]]
خط ۶۵: خط ۱۰۲:
*[[تفسیر:المیزان جلد۶_بخش۱۳#link76 | (درباره اعتقاد به ودت عددى خداوند و رد آن در سخنان امام على (ع ))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۶_بخش۱۳#link76 | (درباره اعتقاد به ودت عددى خداوند و رد آن در سخنان امام على (ع ))]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۵_بخش۲۸#link26 | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۵_بخش۲۸#link26 | تفسیر آیات]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى‌ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ «83»
و (آن مسيحيان) هرگاه آياتى را كه بر پيامبر نازل شده مى‌شنوند، مى‌بينى كه چشمانشان از اين‌كه حقّ را شناخته‌اند از اشك لبريز مى‌شود و مى‌گويند: پروردگارا! ما ايمان آورديم، پس نام ما را در زمره‌ى گواهى‌دهندگان (به حقّ) بنويس.
===نکته ها===
نمونه‌ى اشك شوق مسيحيان، يكى هنگامى بود كه جعفربن ابى‌طالب عليهما السلام آيات سوره‌ى «مريم» را در حبشه براى نجاشى خواند، يكى هم آنگاه كه جمعى از مسيحيان همراه جعفر، به مدينه آمدند و آيات سوره‌ى «يس» را شنيدند. «1»
===پیام ها===
1- نشان افراد دل آماده و متواضع آن است كه به مجرد شنيدن حقّ، منقلب مى‌شوند. (ولى نااهلان، با ديدن حقّ هم تكان نمى‌خورند.) لا يَسْتَكْبِرُونَ وَ إِذا سَمِعُوا ... تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ‌ ... يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا
2- اشك، اگر همراه معرفت باشد، نشانه‌ى كمال است. «تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا»
3- روح و فطرت انسان، شيفته‌ى حقيقت است و چون به معشوق رسيد، اشك شوق مى‌ريزد. «تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ»
4- ايمان واقرار بايد بر اساس شناخت باشد. مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا ...
5- در دعا، از كلمه‌ى مقدّس «ربّنا» استمداد كنيم. رَبَّنا آمَنَّا ...
6- شناخت و معرفت، اشك و اعتراف به نواقص خود، نشانه‌ى رشد و تربيت‌
----
«1». تفسير نمونه.
جلد 2 - صفحه 358
معنوى است. عَرَفُوا ... يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا
7- دعا، در كنار اقرار و ايمان اثر دارد. «آمَنَّا فَاكْتُبْنا»
8- ايمان موقّت كارساز نيست، بايد دائمى، تثبيت شده و با حسن عاقبت همراه گردد. «آمَنَّا فَاكْتُبْنا»
9- ره صد ساله را يك شبه رفتن، ارزش است. شنيدن‌ «سَمِعُوا»، شناختن‌ «عَرَفُوا»، اقرار كردن‌ «آمَنَّا»، ملحق شدن. «مَعَ الشَّاهِدِينَ»
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى‌ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ (83)
بعد از آن رقت قلب و شدت خشيت و مسارعت، نصارى را به قبول حق خبر مى‌دهد:
وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ‌: و چون مى‌شنوند از علما و عباد از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله يا از جعفر عليه السّلام آنچه نازل شده بر رسول. تَرى‌ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ‌: مى‌بينى چشمهاى ايشان را كه از غايت رقت قلوب ايشان، مى‌ريزد اشك را؛ يا اعين ايشان از فرط بكاء به مثابه اينست كه گوئيا با نفسهاى ايشان فايض مى‌شوند. مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِ‌: از آنچه شناختند بعض حق و سخن صدق را، يعنى سبب بكاء، معرفت ايشان بود به بعضى از حق. پس حال ايشان چگونه باشد وقتى عارف شوند به همه آن. در تفسير رازى رحمه اللّه عمرو بن مرة گويد: در عهد ابو بكر جماعتى از يمن آمدند و گفتند: چيزى از قرآن بر ما بخوانيد. قرآن بر ايشان خواندند. ايشان گريستند. ابو بكر گفت: اول ما چنين بوديم، چون قرآن مى‌شنيديم گريه مى‌كرديم، حالا دلهاى ما سخت شده.
يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا: مى‌گويند از روى نياز، اى پروردگار، ما ايمان آورديم بدين كلام و بدين پيغمبر صلى اللّه عليه و آله. فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ‌: پس بنويس ما را از جمله شاهدانى كه اداى شهادت كرده‌اند به حقيت قرآن و نبوت حضرت محمّد صلى اللّه عليه و آله، يعنى ما را داخل امت مرحومه گردان كه شاهد انبياء و امم ايشانند در روز قيامت.
تنبيه- استماع كلمات حقانى و آيات سبحانى، براى مؤمنين موجب ازدياد بصيرت و يقين و تضاعف نور ايمان و صعود بمعارج سعادت، و نسبت به‌
تفسير اثنا عشرى، ج‌3، ص: 162
سايرين، باعث هدايت و ارشاد به حق و ايمان خواهد شد اگر به سمع قبول آن را اخذ و عمل نمايند. چنانچه در كتاب بزرگان دين نقل شده: دزدى شب به خانه مالك بن دينار در آمد. چندان كه تفحص نمود چيزى نيافت. مأيوسانه خواست برگردد. مالك نماز را سلام داد و او را طلبيده گفت: با دلو از اين چاه آب بكش، وضوئى، بساز، دو ركعت نماز به جاى آر. سارق اطاعت نموده، مشغول نماز شد.
نور حق در ظلمت قلب او مؤثر واقع شده، مايل به طاعت و عمل طالح خود را مبدل به صالح كرد. پس از اتمام نماز، اجازه خواندن دو ركعت ديگر خواست.
مالك گفت: مختارى، خلاصه، تا صبح به عبادت قيام كرد آفتاب كه طالع شد، به مالك گفت من ديشب نيت روزه كرده، همين جا هستم. مدت ده روز خانه مالك بود. وقتى بيرون آمد رفقاى او اطرافش را گرفته گفتند: تو رفتى غارتى آرى، چه شد؟ جواب داد: من رفتم دزدى نمايم، ديگران مرا دزديدند.
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى‌ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ (83)
ترجمه‌
و چون بشنوند آنچه را فرستاده شد به پيغمبر ميبينى چشم‌هاشان را ميريزد اشگ براى آنچه شناختند از حق مى‌گويند پروردگار ما ايمان آورديم پس بنويس ما را با گواهان.
تفسير
عياشى ره از حضرت صادق (ع) در ذيل آيه قبل نقل نموده كه مراد از قسّيسين و رهبانان كسانى بودند كه بين عيسى (ع) و محمد (ص) واقع شدند و منتظر قدوم حضرت ختمى مرتبت بودند و در مجمع از ابن عباس و جمعى از مفسرين نقل نموده كه اين آيه و آيه قبل و بعد آن در باره نجاشى و اتباع او كه از نصاراى حبشه بودند و اسلام آوردند نازل شده است و مؤيد اين نقل است شأن نزوليكه از قمى ره در ذيل آيه بعد از اين بفاصله يك آيه نقل ميشود در هر حال معلوم است كه اين آيات مربوط بيكديگر است و از بيان آنها خصوصيات امر واضح خواهد گرديد انشاء اللّه تعالى ..
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنزِل‌َ إِلَي‌ الرَّسُول‌ِ تَري‌ أَعيُنَهُم‌ تَفِيض‌ُ مِن‌َ الدَّمع‌ِ مِمّا عَرَفُوا مِن‌َ الحَق‌ِّ يَقُولُون‌َ رَبَّنا آمَنّا فَاكتُبنا مَع‌َ الشّاهِدِين‌َ (83)
و زماني‌ ‌که‌ شنيدند ‌اينکه‌ نصاري‌ آنچه‌ ‌که‌ ‌بر‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و ‌سلّم‌ ‌از‌ قرآن‌ نازل‌ ‌شده‌ مي‌بيني‌ ‌که‌ چشم‌هاي‌ ‌آنها‌ ريزش‌ ميكند ‌از‌ اشك‌ ‌از‌ آنچه‌ معرفت‌ پيدا كردند ‌از‌ حق‌ ميگويند پروردگارا ‌ما ايمان‌ آورديم‌ ‌ما ‌را‌ بنويس‌ ‌با‌ شاهدين‌.
جلد 6 - صفحه 449
وَ إِذا سَمِعُوا مراد تمام‌ نصاري‌ نيست‌ زيرا خبر ‌از‌ قضيه‌ خارجيه‌ ميدهد ‌که‌ واقع‌ ‌شده‌ بلكه‌ مراد همان‌ قسيسين‌ هستند ‌که‌ نجاشي‌ فرستاده‌ ‌بود‌ ‌براي‌ مدينه‌ ‌که‌ تحقيق‌ حال‌ پيغمبر كنند موقعي‌ ‌که‌ شرفياب‌ شدند و شنيدند ما أُنزِل‌َ إِلَي‌ الرَّسُول‌ِ ‌از‌ آيات‌ شريفه‌ قرآن‌ و معجزه‌ بودن‌ ‌آن‌ ‌را‌ درك‌ كردند و حقانيت‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و ‌سلّم‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ ثابت‌ شد و ايمان‌ آوردند تَري‌ أَعيُنَهُم‌ تَفِيض‌ُ مِن‌َ الدَّمع‌ِ افاضه‌ بمعني‌ ريزش‌ پي‌ ‌در‌ پي‌ ‌است‌ ‌يعني‌ اشك‌ ‌از‌ اطراف‌ چشم‌ ‌آنها‌ ريزش‌ داشت‌ مِمّا عَرَفُوا مِن‌َ الحَق‌ِّ ‌که‌ حق‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ معلوم‌ شد و ‌اينکه‌ گريه‌ و بكاء اينها ‌ يا ‌ ‌از‌ روي‌ شوق‌ بوده‌ چنانچه‌ كلمه‌ مِمّا عَرَفُوا مِن‌َ الحَق‌ِّ دلالت‌ دارد ‌که‌ ‌از‌ ضلالت‌ نجات‌ يافتند و بشاه‌ راه‌ حقيقت‌ افتادند و سعادت‌مند شدند، ‌ يا ‌ ‌براي‌ ‌اينکه‌ بوده‌ ‌که‌ نميتوانستند ‌در‌ خدمت‌ حضرت‌ ‌رسول‌ (ص‌) بمانند ناچار بودند ‌که‌ بحبشه‌ مراجعت‌ كنند و بنجاشي‌ حقايق‌ ‌را‌ بيان‌ نمايند و ‌از‌ فيض‌ حضور ‌آن‌ حضرت‌ محروم‌ ميشدند ‌ يا ‌ ‌براي‌ اعمال‌ و كردار ‌آنها‌ بوده‌ ‌که‌ ‌در‌ زمان‌ كفر ‌از‌ ‌آنها‌ صادر ‌شده‌.
يَقُولُون‌َ ‌در‌ همان‌ گريه‌ ميگفتند رَبَّنا آمَنّا آنهم‌ چه‌ ايمان‌ ‌با‌ حقيقتي‌ ‌که‌ هيچگونه‌ غرض‌ دنيوي‌ و فوائد مادي‌ نداشتند و ‌از‌ خوف‌ و ترس‌ نبوده‌ مثل‌ كفار قريش‌ ‌بعد‌ ‌از‌ فتح‌ مكه‌ بلكه‌ ‌با‌ كمال‌ ميل‌ و رغبت‌ ايمان‌ آوردند.
فَاكتُبنا ‌در‌ دفتر الهي‌ ‌که‌ فرداي‌ قيامت‌ باز ميشود و نامه‌ ‌هر‌ كس‌ بدست‌ ‌او‌ داده‌ ميشود مَع‌َ الشّاهِدِين‌َ ‌از‌ شهادت‌ دهندگان‌ بوحدانية حق‌ و رسالة حضرت‌ خاتم‌ و حقانيت‌ اسلام‌ و نزول‌ قرآن‌ و تصديق‌ بجميع‌ ‌ما جاء ‌به‌ النبي‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و ساير عقائد حقه‌ حقيقيه‌.
450
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
}}
|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>


کاربر ناشناس