ریشه هوى: تفاوت میان نسخهها
از الکتاب
Added root proximity by QBot
(افزودن نمودار دفعات) |
(Added root proximity by QBot) |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
هُوى (به ضم هاء و فتح آن) به معنى فرود آمدن است «هَوَى الشَّىْءُ هُوِيّاً وَ هَوِيّاً: سَقَطَ مِنْ عُلُوٍ اِلى اَسْفَلٍ» چنانكه در قاموس و اقرب الموارد و در مجمع ذيل «وَالنَّجْمِ اِذا هَوى» گفته است. به قول راغب: هُوى (به ضم اول) فرود آمدن به فتح اول بالا رفتن است قاموس و اقرب آن را در مرتبه دوم گفتهاند. در مصباح معناى اول را از ابوزيد نقل كرده است و گويد: هُوى به معنى بالا رفتن فقط به ضم اول آيد. ناگفته نماند: فعل هر دو از باب ضرب يضرب است [طه:81]. هر كه غضب من بر او واقع شود هلاك گشته. سقوط در آيه همان هلاك و بدبختى است. [نجم:53]. شهر زيررو شونده را هلاك كرد و ساقط نمود راغب گويد آن را به هوا بلند كرد و ساقط نمود. * [نجم:10]. هوى را در آيه پائين آمدن گفتهاند ولى به احتمال قوى مراد از آن بالا رفتن است كه ستارگان از حين طلوع تا وسط آسمان پيوسته در صعوداند و آن با آيات بعدى كه اشاره به معراج آن حضرت است بهتر مىسازد گرچه پائين آمدن نيز با نزول جبرئيل كه در آيات بعدى نقل شده مناسبت دارد رجوع شود به «نجم». * [انعام:71]. اِسْتِهْواء مثل اِهْواء به معنى ساقط كردن است و اعتبار طلب در آن صحيح است گوئى شياطين سقوط او را طلب كردهاند و آن در آيه به معنى لغزش دادن و ساقط كردن است. يعنى مانند كسى كه شياطين در زمين گمراهش كردهاند و سرگردان مانده است. *** هَوى: ميل نفس. [نجم:3-4]. از روى خواهش نفس سخن نمىگويد و آن فقط وحى است كه به او مىشود. در قاموس تصريح كرده كه در ميل مذموم و ممدوح هر دو به كار رود. اما در قرآن مجيد بيشتر در خواهشهاى مذموم به كار رفته و گاهى در غير آن، مثل [ابراهيم:37]. جمع آن اهواء است [انعام:150]. به نظر مىآيد: خواهش نفسانى را از آن هوى ناميدهاند كه انسان را به عذاب آخرت و مهلكه دنيا ساقط مىكند چنانكه راغب آن را از بعضى نقل كرده است. *** [ابراهيم:43]. هواء را در آيه و لغت به معنى خالى گفتهاند يعنى: پلكشان به هم مىخورد و قلبشان (از تعقل) خالى است. مثل [حج:2]. راغب گويد يعنى در خالى بودن مثل هوا است. شخص ترسو را هواء گويند زيرا قلبش از جرئت خالى است. | هُوى (به ضم هاء و فتح آن) به معنى فرود آمدن است «هَوَى الشَّىْءُ هُوِيّاً وَ هَوِيّاً: سَقَطَ مِنْ عُلُوٍ اِلى اَسْفَلٍ» چنانكه در قاموس و اقرب الموارد و در مجمع ذيل «وَالنَّجْمِ اِذا هَوى» گفته است. به قول راغب: هُوى (به ضم اول) فرود آمدن به فتح اول بالا رفتن است قاموس و اقرب آن را در مرتبه دوم گفتهاند. در مصباح معناى اول را از ابوزيد نقل كرده است و گويد: هُوى به معنى بالا رفتن فقط به ضم اول آيد. ناگفته نماند: فعل هر دو از باب ضرب يضرب است [طه:81]. هر كه غضب من بر او واقع شود هلاك گشته. سقوط در آيه همان هلاك و بدبختى است. [نجم:53]. شهر زيررو شونده را هلاك كرد و ساقط نمود راغب گويد آن را به هوا بلند كرد و ساقط نمود. * [نجم:10]. هوى را در آيه پائين آمدن گفتهاند ولى به احتمال قوى مراد از آن بالا رفتن است كه ستارگان از حين طلوع تا وسط آسمان پيوسته در صعوداند و آن با آيات بعدى كه اشاره به معراج آن حضرت است بهتر مىسازد گرچه پائين آمدن نيز با نزول جبرئيل كه در آيات بعدى نقل شده مناسبت دارد رجوع شود به «نجم». * [انعام:71]. اِسْتِهْواء مثل اِهْواء به معنى ساقط كردن است و اعتبار طلب در آن صحيح است گوئى شياطين سقوط او را طلب كردهاند و آن در آيه به معنى لغزش دادن و ساقط كردن است. يعنى مانند كسى كه شياطين در زمين گمراهش كردهاند و سرگردان مانده است. *** هَوى: ميل نفس. [نجم:3-4]. از روى خواهش نفس سخن نمىگويد و آن فقط وحى است كه به او مىشود. در قاموس تصريح كرده كه در ميل مذموم و ممدوح هر دو به كار رود. اما در قرآن مجيد بيشتر در خواهشهاى مذموم به كار رفته و گاهى در غير آن، مثل [ابراهيم:37]. جمع آن اهواء است [انعام:150]. به نظر مىآيد: خواهش نفسانى را از آن هوى ناميدهاند كه انسان را به عذاب آخرت و مهلكه دنيا ساقط مىكند چنانكه راغب آن را از بعضى نقل كرده است. *** [ابراهيم:43]. هواء را در آيه و لغت به معنى خالى گفتهاند يعنى: پلكشان به هم مىخورد و قلبشان (از تعقل) خالى است. مثل [حج:2]. راغب گويد يعنى در خالى بودن مثل هوا است. شخص ترسو را هواء گويند زيرا قلبش از جرئت خالى است. | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
هم:100, تبع:83, ه:81, من:70, ما:68, ف:58, لا:49, ب:47, ل:43, ک:40, ضلل:36, ان:33, اله:30, انن:30, علم:27, عن:27, جىء:27, وله:26, کم:25, قد:25, الله:25, هدى:24, الذين:23, حقق:23, نفس:22, قول:22, ها:21, غير:21, بعد:20, امر:19, فى:19, کون:19, کذب:19, انس:18, مثل:18, على:18, قوم:17, الى:17, ارض:17, فرق:17, جنن:16, ربب:16, هو:16, اذا:16, کلل:16, امن:16, ظلم:15, الذى:15, غشو:15, الا:15, صحب:15, فئد:15, او:15, نزل:15, ا:15, وحى:14, رسل:14, غشى:14, اوى:14, اتى:14, هى:14, غوى:14, اخذ:14, سمو:14, نا:14, نذر:13, قلب:13, قبل:13, ردى:13, فسد:13, مؤتفکة:13, طغى:13, حذر:13, ى:13, غضب:13, درى:13, شطن:13, عرض:13, يوم:13, ظنن:13, بعض:13, ايى:13, التى:13, طغو:13, زيد:13, عدل:13, انت:13, غفر:13, طير:13, کثر:13, سبل:13, نجم:13, نطق:13, روح:12, امم:12, تلک:12, قرر:12, شهد:12, وعد:12, کبر:12, رزق:12, وزن:12, مرر:12, رئى:12, بل:12, نهى:12, کره:12, فتن:12, سحر:12, هوى:12, مع:12, لو:12, ائى:12, لوى:12, طرف:12, وقى:12, هما:12, سئل:12, قتل:12, حکم:12, ذکر:12, جعل:12, حير:12, عمل:12, فرط:12, عقل:11, خفف:11, لن:11, سوء:11, انا:11, عذب:11, نور:11, خلد:11, خطف:11, عرب:11, کلب:11, صلو:11, أما:11, ثمر:11, ولى:11, سلط:11, توب:11, بين:11, سحق:11, غنى:11, حسب:11, دين:11, يمن:11, حلل:11, ذلک:11, خوف:11, لعل:11, هن:11, وکل:11, ردد:11, لکن:11, دعو:11, ام:11, يا:11, نهر:11, حمل:10, زين:10, اذ:10, دون:10, غفل:10, شرع:10, خرر:10, غلو:10, ختم:10, شکر:10, طبع:10, جوب:10, ضرر:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |