گمنام

ریشه قبل: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
۶٬۴۷۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۱ دی ۱۳۹۵
Added root proximity by QBot
(افزودن نمودار دفعات)
(Added root proximity by QBot)
خط ۲۹: خط ۲۹:
=== قاموس قرآن ===
=== قاموس قرآن ===
(بر وزن فلس)راغب گويد: در تقدم متصل و منفصل به كار مى‏رود و نيز به معنى تقدم مكانى، زمانى، رتبه‏اى و ترتيبى آيد. نگارنده گويد در قرآن مجيد ظاهرا همه جا در تقدم زمانى استعمال شده مثل [بقره:91]. و مثل [مائده:34]. *** قُبُل: (بر وزن عنق) گاهى به معنى جلو و پيش به كار مى‏رود مثل [يوسف:26]. اگر پيراهنش از جلو دريده شده زن راست مى‏گويد يوسف از دروغگويان است. گاهى به معنى روبرو و آشكار«رَأَيْتُهُ قُبُلاً اَىْ عَياناً وَ مُقابَلَةً» مثل [كهف:55]. مگر اينكه طريقه گذشتگان يا عذاب روبرو بر آنها آيد. *** قِبَل: (بر وزن عنب) طاقت، نزد، طرف، چنانكه در اقرب و غيره آمده مثل [نمل:37]. بر آنها لشكريانى آوريم كه طاقت مقابله با آنها را ندارند. و مثل [معارج:36]. چرا كافران نزد تو به تو خيره هستند. ممكن است آن به معنى طرف باشد يعنى چه شده كافران به سوى تو خيره‏اند. در آيه [بقره:177]. بى شك مراد طرف است يعنى نيكى آن نيست كه روهاى خود را به سوى مشرق با مغرب كنيد. * [حديد:13]. «قِبَلِه» ظاهرا به معنى طرف است اين سور به نظرم واقعيت ايمان است كه از طرفى به مومنان رحمت و از طرفى به منافقان عذاب است مثل قرآن كه براى مومنان شفا و رحمت و براى كافران خسار و زيان است پس قرآن دو جهت دارد همچنين ايمان، وجود باب در حائل ظاهرا واقعيت ارتباط مومن و منافق است كه در دنيا وجود داشته و در آخرت به صورت درب آمده. يعنى: ميان مومنان و منافقان حائلى زده مى‏شود كه داراى درى است در باطنش رحمت و ظاهرش از جانب آن آتش است و آتش از آن سرزده در همه آيات گذشته معنى «روبرو» صحيح و صادق است. *** قبول: پذيرفتن. گرفتن. [آل عمران:37]. خدايش آن را پذيرفت پذيرفتن نيكو. اقبال: رو كردن. راغب گفته:[طور:25]. روكرده بعضى بر بعضى از هم مى‏پرسند، معنى آمدن نيز مى‏دهد كه آمدن رو كردن است [يوسف:82]. كاروانيكه در آن آمديم. *** تقّبل: پذيرفتن بر وجهى كه مقتضى ثواب باشد(مفردات)آيات قرآن مؤيد اين قول است [مائده:27]. معلوم است كه قبول خدا مقتضى ثواب است. ايضاً [بقره:127]. در آيه [آل عمران:37]. طبرسى فرموده چون در«تَقَبَّلَها» معنى قبول هست لذا مصدر آن قبول آمده است. به نظر نگارنده «تَقَبَّلَها»مقتضى ثواب و «بِقَبُولٍ» با قيد«حَسَنٍ» در جاى تقبل است و تقدير چنين است «تَقَبَّلَهاتَقَبُّلاً». قبول مصدر است گرچه لازم بود بضم قاف باشد مثل دخول و خروج و قعود ولى سيبويه گفته: پنج مصدر از اين وزن به فتح اول آمده :قبول،وضوء،طهور،وقود و ولوغ. *** تقابل: روبروشدن. [واقعة:16]. قبيل: جمع قبيله كفيل. روبرو. اين هر سه معنى در كتب لغت و تفاسير يافته است راغب گويد: قبيل جمع قبيله است و آن جماعتى است كه بعضى بر بعضى رو كنند طبرسى فرموده: قبيل جماعتى است كه از قبايل مختلف باشد و اگر به يك پدر و مادر منتهى شود قبيله گويند: [اعراف:27]. قبيل در آيه ظاهرا جمع قبيله است يعنى واقع اين است كه شيطان و اتباعش شمارا مى‏بينند از جائيكه شما نمى‏بينيد. [اسراء:92]. قبيل در آيه به معنى كفيل يا آشكار است يعنى يا خدا و فرشتگان را روبرو آورى و ببينيم يا آنها را كفيل آورى كه نبوت تو را ضمانت كنند. [حجرات:13]. شما را ملتها و طائفه قرار داديم تا همديگر را بشناسيد رجوع شود به «شعب».
(بر وزن فلس)راغب گويد: در تقدم متصل و منفصل به كار مى‏رود و نيز به معنى تقدم مكانى، زمانى، رتبه‏اى و ترتيبى آيد. نگارنده گويد در قرآن مجيد ظاهرا همه جا در تقدم زمانى استعمال شده مثل [بقره:91]. و مثل [مائده:34]. *** قُبُل: (بر وزن عنق) گاهى به معنى جلو و پيش به كار مى‏رود مثل [يوسف:26]. اگر پيراهنش از جلو دريده شده زن راست مى‏گويد يوسف از دروغگويان است. گاهى به معنى روبرو و آشكار«رَأَيْتُهُ قُبُلاً اَىْ عَياناً وَ مُقابَلَةً» مثل [كهف:55]. مگر اينكه طريقه گذشتگان يا عذاب روبرو بر آنها آيد. *** قِبَل: (بر وزن عنب) طاقت، نزد، طرف، چنانكه در اقرب و غيره آمده مثل [نمل:37]. بر آنها لشكريانى آوريم كه طاقت مقابله با آنها را ندارند. و مثل [معارج:36]. چرا كافران نزد تو به تو خيره هستند. ممكن است آن به معنى طرف باشد يعنى چه شده كافران به سوى تو خيره‏اند. در آيه [بقره:177]. بى شك مراد طرف است يعنى نيكى آن نيست كه روهاى خود را به سوى مشرق با مغرب كنيد. * [حديد:13]. «قِبَلِه» ظاهرا به معنى طرف است اين سور به نظرم واقعيت ايمان است كه از طرفى به مومنان رحمت و از طرفى به منافقان عذاب است مثل قرآن كه براى مومنان شفا و رحمت و براى كافران خسار و زيان است پس قرآن دو جهت دارد همچنين ايمان، وجود باب در حائل ظاهرا واقعيت ارتباط مومن و منافق است كه در دنيا وجود داشته و در آخرت به صورت درب آمده. يعنى: ميان مومنان و منافقان حائلى زده مى‏شود كه داراى درى است در باطنش رحمت و ظاهرش از جانب آن آتش است و آتش از آن سرزده در همه آيات گذشته معنى «روبرو» صحيح و صادق است. *** قبول: پذيرفتن. گرفتن. [آل عمران:37]. خدايش آن را پذيرفت پذيرفتن نيكو. اقبال: رو كردن. راغب گفته:[طور:25]. روكرده بعضى بر بعضى از هم مى‏پرسند، معنى آمدن نيز مى‏دهد كه آمدن رو كردن است [يوسف:82]. كاروانيكه در آن آمديم. *** تقّبل: پذيرفتن بر وجهى كه مقتضى ثواب باشد(مفردات)آيات قرآن مؤيد اين قول است [مائده:27]. معلوم است كه قبول خدا مقتضى ثواب است. ايضاً [بقره:127]. در آيه [آل عمران:37]. طبرسى فرموده چون در«تَقَبَّلَها» معنى قبول هست لذا مصدر آن قبول آمده است. به نظر نگارنده «تَقَبَّلَها»مقتضى ثواب و «بِقَبُولٍ» با قيد«حَسَنٍ» در جاى تقبل است و تقدير چنين است «تَقَبَّلَهاتَقَبُّلاً». قبول مصدر است گرچه لازم بود بضم قاف باشد مثل دخول و خروج و قعود ولى سيبويه گفته: پنج مصدر از اين وزن به فتح اول آمده :قبول،وضوء،طهور،وقود و ولوغ. *** تقابل: روبروشدن. [واقعة:16]. قبيل: جمع قبيله كفيل. روبرو. اين هر سه معنى در كتب لغت و تفاسير يافته است راغب گويد: قبيل جمع قبيله است و آن جماعتى است كه بعضى بر بعضى رو كنند طبرسى فرموده: قبيل جماعتى است كه از قبايل مختلف باشد و اگر به يك پدر و مادر منتهى شود قبيله گويند: [اعراف:27]. قبيل در آيه ظاهرا جمع قبيله است يعنى واقع اين است كه شيطان و اتباعش شمارا مى‏بينند از جائيكه شما نمى‏بينيد. [اسراء:92]. قبيل در آيه به معنى كفيل يا آشكار است يعنى يا خدا و فرشتگان را روبرو آورى و ببينيم يا آنها را كفيل آورى كه نبوت تو را ضمانت كنند. [حجرات:13]. شما را ملتها و طائفه قرار داديم تا همديگر را بشناسيد رجوع شود به «شعب».
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
من:100, هم:60, ک:38, ه:37, ل:36, ف:32, ما:31, کم:30, کون:29, ان:28, ب:27, الذين:27, قول:23, رسل:23, قد:23, على:22, نا:20, ها:20, اتى:20, فى:20, لا:19, انن:19, قوم:19, الله:19, اله:18, وله:18, ربب:17, ى:16, کذب:16, الى:16, الا:16, امن:15, کتب:15, لم:15, کفر:14, اول:14, هلک:14, خلو:14, علم:14, ذلک:14, عذب:14, ذا:14, ا:14, نزل:14, يوم:13, هذا:13, عن:13, بعض:13, قرن:13, حسن:13, جىء:13, قبل:13, ايى:13, جعل:13, عقب:13, تبع:13, نوح:12, امم:12, ولى:12, ضلل:12, بين:12, هن:12, هو:12, شىء:12, جنن:12, لن:12, موسى:12, نذر:12, ظلم:12, سلم:12, هدى:12, سئل:12, نظر:12, او:12, وقى:12, نن:12, کثر:12, انس:12, کيف:12, سنن:12, موت:12, الذى:12, توب:12, شدد:12, رئى:12, امر:12, فرعون:12, مسس:12, نفس:12, عبد:12, ثم:11, اخر:11, لو:11, لعل:11, شرک:11, بعد:11, مثل:11, يا:11, اذ:11, اوى:11, سوء:11, ابو:11, دعو:11, حقق:11, ائى:11, سرر:11, ذکر:11, ارض:11, خلق:11, بل:11, سبح:11, غرب:11, وحى:11, التى:11, اهل:11, صدق:11, شمس:11, طلع:11, سمو:11, اخذ:11, اذن:11, ن:11, فتن:11, کلل:11, نفق:11, وجد:11, اذا:11, بشر:11, وجه:11, قتل:11, ذوق:11, ردد:11, رزق:11, تلو:11, صبر:11, لما:11, هل:11, احد:11, ذرر:11, شهد:11, عمل:11, هزء:11, ندو:11, نبء:11, غفر:11, اخو:11, قلب:11, انت:11, صلو:11, هما:11, حمد:11, بيت:11, طوف:11, نسى:11, کرم:11, ندى:11, حکم:11, ابراهيم:11, عاد:11, بلغ:11, قرب:11, يوسف:11, رحم:11, ليل:11, مع:11, وحد:11, هارون:11, نور:11, خرج:11, ثمود:11, عجل:11, وسم:11, کما:11, قرى:11, فسق:11, يى:11, قصص:11, خير:11, رجل:11, بقى:11, مکن:11, خلد:11, قرء:11, اثر:11, نصر:11, الم:11, فعل:11, وعى:11, حتى:11, قوى:11, کنن:11, عرض:11, عين:11, اجر:11, دبر:11, فتح:11, عزز:11, کان:11, نبت:11, ظهر:11, کبر:11, رود:11, مکر:11, طرف:11, توراة:11, دين:11, يمن:11, نفد:10, سکن:10, کسب:10, حيق:10, نحن:10, عظم:10, اذى:10, حرم:10, زيد:10, صوب:10, بئس:10, قدر:10, احزاب:10, عهد:10, شطن:10, سرق:10, انا:10, لکن:10, دور:10, ذو:10, برر:10, کلم:10, خسر:10, طبع:10, حسب:10, شيع:10, طول:10, بلد:10, جوب:10, طلق:10, وعظ:10, حرر:10, عصى:10, زوج:10, عصو:10, طمث:10, رجع:10, الک:10, عير:10, منن:10, حيث:10, نهى:10, خلف:10, ربص:10, رجم:10, سمم:10, وفى:10, قلل:10, هرع:10, وبل:10, صرر:10, نعم:10, عقل:10, ملک:10, خوف:10, صحب:10, جلد:10, مشى:10, بدل:10, مرر:10, جزى:10, عرف:10, سحر:10, فرح:10, قرآن:10, افک:10, فسد:10, آدم:10, مؤتفکة:10, کبت:10, شبه:10, صدر:10, اسحاق:10, جند:10, حمل:10, لئک:10, بيع:10, طوع:10, ترف:10, دخل:10, ام:10, بغى:10, بلس:10, نفع:10, سوى:10, اننى:10, سمع:10, حلم:10, بحر:10, س:10, نبو:10, ليس:10, شقق:10, ذلکم:10, شفع:10, وعد:10, عدل:10, صلح:10, انى:10, رجو:10, عرش:10, هوى:10, ظنن:10, فقد:10, شرق:10, حفظ:10, ذنب:10, نصب:10, قذف:10, قمص:10, رضو:10, برق:10, لولو:10, حلف:10, شعب:10, سبل:10, عود:10, غفل:10, عسر:10, غير:10, عمر:10, اياى:10, لبس:10, دئب:10, لقى:10, منى:10, مرء:10, درس:10, قدم:10, انجيل:10, دمر:10, بطن:10, حشر:10, طمس:10, لدد:10, زين:10, غلم:10, خفى:10, سخر:10, قطط:10, استبرق:10, بيض:10, قسم:10, قضى:10, هطع:10, صوم:10, وعلن:10, ذلل:10, شکک:10, ضرر:10, قدد:10, حبب:10, ولد:10, سطر:10, حصن:10, اياکم:10, فجر:10, الو:10, شعر:10, رضع:10, رقب:10, متع:10, ودى:10, کره:10, نکر:10, طغو:10, فرق:10, فرط:10, برء:10, غيب:10, ثمن:10, خزى:10, ثلث:10, هزم:10, صبح:10, ضرب:10, اسماعيل:10, زکو:10, جحم:10, طعم:10, وکء:10, اکل:10, زفف:10, وضن:10, رشد:10, ليت:10, بنى:10, خوض:10, شهر:10, منع:10, صدد:10, ذات:10, نقم:10, غوث:10, نجو:10, فرض:10, سندس:10, حين:10, اجل:10, ملو:10, وکل:10, سير:10, ذى:10, اسرائيل:10, دلل:10, و:10, يدى:10, وزر:10, سجد:10, غنى:10, اين:10, هجر:10, ابد:10, طغى:10, انتم:10, غيث:10, بوء:10, شکر:10, غلل:10, ملء:10, عفر:10, خطء:10, انث:10, عند:10, هنالک:10, خون:10, وضع:10, کئس:10, شفق:10, زبر:10, عشر:10, لدى:10, شمل:10, سوف:10, حنث:10, درج:10, امد:10, حسد:10, برد:10, صکک:10, کوب:10, رس:10, جهل:10, حور:10, حبط:10, بغت:10, هنا:10, زيل:10, عفو:10, بطش:10, خرص:10, لوم:10, ضهء:10, کفل:10, هون:10, بدء:10, يعقوب:10, حسس:10, اسلام:10, جحد:10, حمء:10, بنو:10, زول:10, وصى:10, سرع:10, عدد:10, فيض:10, ذلکما:10, مصر:10, خطط:10, يقن:10, لبث:10, اون:10, ثوب:10, داود:10, لعن:10, لعب:10, غرر:10, مسک:10, تمم:10, شيخ:10, مريم:10, جوز:10, وثق:10, سليمان:10, حيص:10, عدو:10, بدو:10, عمى:10, زخرف:10, عجز:10, ريب:10, فلک:10, اثث:10, حول:10, قعد:10, عزو:10, نکح:10, سلک:10, يحيى:10, زلزل:10, جدل:10, خرر:10, ندد:10, قصر:10, محمد:10, غنم:10, ايوب:10, فوه:10, قسو:10, زبور:10, بسط:10, هجع:10, ذهب:10, حرج:10, سفه:10, شطر:10, جرم:10, هود:10, دون:10, صلصل:10, روغ:10, نخل:10, حذر:10, لات:10, ذقن:10, وتد:10, نحت:10, برح:10, سئم:10, ثور:10, صوع:10, صالح:10, بعث:10, سنو:10, حرب:10, عزم:10, بضع:10, زکريا:10, ربع:10, اصر:10, لوت:10, جذع:10, خلل:10, شهو:10, رفع:10, نوب:10, جمع:10, فدى:10, اولاء:10, رجف:10, مول:10, مطر:10, مسيح:10, همم:10, ت:10, مدد:10, ويل:10, ثمر:10, بوب:10, عسى:10, سفح:10, طوق:10, نقص:10, نهر:10, ستت:10
</qcloud>


== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
کاربر ناشناس