گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۳۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
خط ۱۱۰: خط ۱۱۰:
مگر اينكه گفته شود اين تفكيك صرفا بمنظور تفنن در تعبير بوده ؛ و ليكن بهر تقدير نتيجه همان نتيجه سابق است ، و ايمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به مؤ منين تنها مختص به مخبرين نبوده تا در نتيجه اخبار آنها را تصديق كند و ديگران را وقتى سعايت شوند مورد مواخذه قرار دهد. بلكه ايمان رسول خدا ايمانى بود كه شامل جميع مؤ منين مى شد، پس مخبر را در خبرش تصديق مى كرد و نيز مخبر عنه را تصديق مى كرد به اين صورت كه كارش را حمل بر صحت مى كرد و او را مورد مواخذه قرار نمى داد - دقت كنيد.
مگر اينكه گفته شود اين تفكيك صرفا بمنظور تفنن در تعبير بوده ؛ و ليكن بهر تقدير نتيجه همان نتيجه سابق است ، و ايمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به مؤ منين تنها مختص به مخبرين نبوده تا در نتيجه اخبار آنها را تصديق كند و ديگران را وقتى سعايت شوند مورد مواخذه قرار دهد. بلكه ايمان رسول خدا ايمانى بود كه شامل جميع مؤ منين مى شد، پس مخبر را در خبرش تصديق مى كرد و نيز مخبر عنه را تصديق مى كرد به اين صورت كه كارش را حمل بر صحت مى كرد و او را مورد مواخذه قرار نمى داد - دقت كنيد.
<span id='link232'><span>
<span id='link232'><span>
==عدم منافات بين اينكه پيامبر اسلام (ص ) رحمة للعالمين است و اينكه فقط براى مؤ منين رحمت است ==
==پيامبر اکرم«ص»، هم رحمت برای عالمیان است، و هم رحمت برای مؤمنان==
در اينجا سوالى باقى مى ماند، و آن اينكه چرا در آيه مورد بحث رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را تنها رحمت آن كسانى معرفى كرده كه ايمان دارند، ولى در آيه «''' و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين '''» او را رحمت براى همه مردم معرفى كرده ؟ جواب اين سؤ ال اين است كه مقصود از رحمت در اين دو آيه مختلف است ، زيرا رحمت در آيه مورد بحث ، رحمت فعلى است ، ولى رحمت در آيه سوره انبياء رحمت شانى است . به اين معنا كه در آيه مورد بحث مى فرمايد: «''' مؤ منين از رحمت وجود تو برخوردارند '''» و در آن آيه مى فرمايد: «''' عالميان مى توانند از رحمت وجود تو برخوردار شوند '''» و ميان اين دو تعبير هم منافاتى نيست .
در اين جا سوالى باقى مى ماند، و آن اينكه چرا در آيه مورد بحث رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را تنها رحمت آن كسانى معرفى كرده كه ايمان دارند، ولى در آيه «و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين»، او را رحمت براى همه مردم معرفى كرده؟
 
جواب اين سؤال اين است كه مقصود از رحمت در اين دو آيه مختلف است ، زيرا رحمت در آيه مورد بحث ، رحمت فعلى است ، ولى رحمت در آيه سوره انبياء رحمت شانى است. به اين معنا كه در آيه مورد بحث مى فرمايد: «مؤمنين از رحمت وجود تو برخوردارند» و در آن آيه مى فرمايد: «عالميان مى توانند از رحمت وجود تو برخوردار شوند» و ميان اين دو تعبير هم منافاتى نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۲۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۲۵ </center>
و به عبارتى ديگر، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هم رحمت است براى كسى كه حقيقتا به وى ايمان آورده ، چون خداوند بوسيله آنجناب او را از گرداب ضلالت نجات داده و عاقبت او را به كرامت و سعادت ختم كرده است . و هم رحمت است براى عموم مردم ، چه آنكه ايمان آورده و چه آنكه كفر ورزيده ، چه آنكه در عصر آنحضرت بوده و چه آنكه بعدا آمده ، زيرا خداى تعالى آن حضرت را به كيش و ملتى بيضاء و سنتى طيبه مبعوث كرده كه عموم بشر را از مسير منحرفش به سوى راه مستقيم و از طريق شقاوت و هلاكت به شاهراه هدايت و نجات برگرداند و با مشعل تابناك خود راه مستقيم فطرت الهى را روشن نمايد. چيزى كه هست افراد مجتمع بشرى وضعشان در برابر اين شمع فروزان مختلف است : عده اى خود را به آن راه انداخته و پيش مى روند و رستگار مى گردند، جمعى از راه هلاكت خود را كنار كشيده و ليكن هنوز به راه راست نيفتاده اند و گروهى تصميم دارند خود را از راه هلاكت كنار بكشند و در راه مستقيم فطرت حركت كنند، و ليكن هنوز قدمى برنداشته اند.
و به عبارتى ديگر، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) هم رحمت است براى كسى كه حقيقتا به وى ايمان آورده، چون خداوند بوسيله آنجناب او را از گرداب ضلالت نجات داده و عاقبت او را به كرامت و سعادت ختم كرده است. و هم رحمت است براى عموم مردم ، چه آنكه ايمان آورده و چه آنكه كفر ورزيده ، چه آن كه در عصر آن حضرت بوده و چه آن كه بعدا آمده زيرا خداى تعالى آن حضرت را به كيش و ملتى بيضاء و سنتى طيبه مبعوث كرده كه عموم بشر را از مسير منحرفش به سوى راه مستقيم و از طريق شقاوت و هلاكت به شاهراه هدايت و نجات برگرداند و با مشعل تابناك خود راه مستقيم فطرت الهى را روشن نمايد.  
اين وضع جوامع بشرى است بعد از طلوع آفتاب اسلام و انتشار اشعه معارف آن در ميان مردم ، و رسيدن نداى آن به گوش هر شنونده و تاثيرش در همه سنت هاى اجتماعى ، كه در يك اجتماع اثر بيشترى مى گذارد و در اجتماع ديگر اثر كمترى ، و اين معنا جاى هيچ ترديد نيست . و اين وجه يا وجهى است نزديك به وجه قبلى و يا در حقيقت برگشتش به همان است .
 
يحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيرْضوكمْ وَ اللَّهُ وَ رَسولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضوهُ إِن كانُوا مُؤْمِنِينَ
چيزى كه هست افراد مجتمع بشرى وضعشان در برابر اين شمع فروزان مختلف است: عده اى خود را به آن راه انداخته و پيش مى روند و رستگار مى گردند، جمعى از راه هلاكت خود را كنار كشيده و ليكن هنوز به راه راست نيفتاده اند و گروهى تصميم دارند خود را از راه هلاكت كنار بكشند و در راه مستقيم فطرت حركت كنند، و ليكن هنوز قدمى برنداشته اند.
در مجمع البيان گفته است : فرق ميان كلمه «''' احق '''» و كلمه «''' اصلح '''» اين است كه اولى هم در مواردى استعمال مى شود كه پاى فعل در ميان باشد و هم در مواردى كه پاى فعل در ميان نباشد؛ مانند اينكه مى گوييم : «''' فلانى احق و سزاوارتر به اين مال است '''» ولى «''' اصلح '''» جز در مواردى كه پاى فعل در ميان باشد استعمال نمى شود. و خلاصه ، كلمه اصلح از صفات فعل است ، بنابراين ، مى توان گفت : «''' خدا احق است به اينكه اطاعت شود '''» ولى نمى توان گفت : «''' خدا اصلح است به اينكه اطاعت شود '''» .
 
اين وضع جوامع بشرى است بعد از طلوع آفتاب اسلام و انتشار اشعه معارف آن در ميان مردم ، و رسيدن نداى آن به گوش هر شنونده و تاثيرش در همه سنت هاى اجتماعى ، كه در يك اجتماع اثر بيشترى مى گذارد و در اجتماع ديگر اثر كمترى ، و اين معنا جاى هيچ ترديد نيست . و اين وجه يا وجهى است نزديك به وجه قبلى و يا در حقيقت برگشتش به همان است.
 
«'''يحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ لِيرْضوكمْ وَ اللَّهُ وَ رَسولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضوهُ إِن كانُوا مُؤْمِنِينَ'''»:
 
در مجمع البيان گفته است : فرق ميان كلمه «احق» و كلمه «اصلح» اين است كه اولى هم در مواردى استعمال مى شود كه پاى فعل در ميان باشد و هم در مواردى كه پاى فعل در ميان نباشد؛ مانند اين كه مى گوييم: «فلانى احق و سزاوارتر به اين مال است» ولى «اصلح» جز در مواردى كه پاى فعل در ميان باشد استعمال نمى شود.  
 
و خلاصه ، كلمه اصلح از صفات فعل است ، بنابراين، مى توان گفت : «خدا احق است به اين كه اطاعت شود» ولى نمى توان گفت: «خدا اصلح است به اينكه اطاعت شود».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۲۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۴۲۶ </center>
و علت اصلى اين حرف اين است كه ماده : «''' صلح '''» معناى استعداد و آمادگى را در بر دارد و كلمه «''' حق '''» متضمن معناى ثبوت و لزوم است ، و خداى سبحان هيچ وقت متصف به استعداد و قابليت نمى شود، زيرا اتصاف به اين معنا مستلزم آن است كه چيز ديگرى در خداى تعالى اثر بگذارد و او از تاثيرآن متاثر شود، (و هيچ علتى ما فوق خدا نيست تا در او اثر بگذارد).
و علت اصلى اين حرف اين است كه ماده: «صلح» معناى استعداد و آمادگى را در بر دارد و كلمه «حق» متضمن معناى ثبوت و لزوم است ، و خداى سبحان هيچ وقت متصف به استعداد و قابليت نمى شود، زيرا اتصاف به اين معنا مستلزم آن است كه چيز ديگرى در خداى تعالى اثر بگذارد و او از تاثيرآن متاثر شود، (و هيچ علتى ما فوق خدا نيست تا در او اثر بگذارد).
خداى تعالى در اين آيه خطابى را كه قبلا به پيغمبرش داشت به مؤ منين برگردانيده ، و به اصطلاح التفات بكار برده . و گويا وجه اين التفات اين است كه اشاره كند به آن حكمى كه در جمله «''' و الله و رسوله احق ان يرضوه ان كانوا مومنين '''» بود، و آن اين بود كه بر هر مومنى واجب است كه رضاى خدا و پيغمبرش را بدست بياورد، و در مقام سرپيچى و نافرمانى خدا و رسول برنيايد كه در اين عمل ، نكبتى بزرگ و دوزخى جاودانه است .
 
در جمله «''' احق ان يرضوه '''» نكته اى نهفته است كه ادب قرآن را نسبت به توحيد مى رساند، و آن اين است كه ضمير را مفرد آورد و فرمود: «''' خدا و رسول سزاوارترند به اينكه آنها او را راضى كنند '''» و نفرمود «''' آنها آن دو را راضى كنند '''» ؛ براى اينكه مقام خداى تعالى و وحدانيت او را حفظ نموده احدى را قرين و هم سنگ او نخواند.
خداى تعالى در اين آيه خطابى را كه قبلا به پيغمبرش داشت به مؤ منين برگردانيده ، و به اصطلاح التفات به كار برده و گويا وجه اين التفات اين است كه اشاره كند به آن حكمى كه در جمله «و الله و رسوله احق ان يرضوه ان كانوا مومنين» بود، و آن اين بود كه بر هر مومنى واجب است كه رضاى خدا و پيغمبرش را به دست بياورد، و در مقام سرپيچى و نافرمانى خدا و رسول برنيايد كه در اين عمل ، نكبتى بزرگ و دوزخى جاودانه است.
چون آنچه كه از اينگونه حقوق و همچنين از اين قبيل اوصاف هست كه هم بر خدا اطلاق دارد و هم بر خلق او، در خداى تعالى ذاتى و لنفسه است و در غير او غيرى و به تبع غير و يا بالعرض است ، مانند صفات واجب التعظيم و واجب الارضاء بودن . و اما غير خداى تعالى هر كس كه اين صفات بر او نيز اطلاق شود اطلاق و اتصافش به تبع غير و عرضى و بوسيله خداى تعالى است ، مانند اتصاف به علم و حيات و زنده كردن مردگان و ميراندن زندگان و امثال آن .
 
نظير اين ادب در قرآن كريم در موارد بسيارى نسبت به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رعايت شده كه با اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) با افراد امت در يك عملى شركت دارد، مع ذلك اسم آنجناب را جداگانه ذكر كرده ، مانند آيه «''' يوم لا يخزى الله النبى و الذين آمنوا : روزى كه خدا پيغمبر و مؤ منين را بيچاره نمى كند '''» و آيه «''' فانزل الله سكينته على رسوله و على المؤ منين : پس خدا سكينت خود را بر پيغمبر و بر مؤ منين نازل كرد '''» و آيه «''' آمن الرسول بما انزل اليه من ربه و المومنون : ايمان آورد رسول به آنچه كه به وى نازل شد، و مؤ منان نيز '''» و آياتى ديگر.
در جمله «احق ان يرضوه» نكته اى نهفته است كه ادب قرآن را نسبت به توحيد مى رساند، و آن اين است كه ضمير را مفرد آورد و فرمود: «خدا و رسول سزاوارترند به اينكه آنها او را راضى كنند» و نفرمود «آنها آن دو را راضى كنند» ؛ براى اينكه مقام خداى تعالى و وحدانيت او را حفظ نموده احدى را قرين و هم سنگ او نخواند.
أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَن يحَادِدِ اللَّهَ وَ رَسولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ ...
 
در مجمع البيان مى فرمايد: كلمه «''' محادة '''» به معناى تجاوز با مخالفت است ، و اين كلمه و كلمات : «''' مخالفه '''» ، «''' مجانبه '''» و «''' معاداة '''» به يك معنا هستند، و اصل آن منع كردن و خوددارى نمودن است . و معناى ديگر آن شدت غضب است به حدى كه عقل و تدبير آدمى را از بين ببرد. و نيز گفته است : كلمه «''' خزى '''» به معناى خوارى و هر پستى ديگرى است كه آدمى از آن شرم داشته باشد.
چون آنچه كه از اينگونه حقوق و همچنين از اين قبيل اوصاف هست كه هم بر خدا اطلاق دارد و هم بر خلق او، در خداى تعالى ذاتى و لنفسه است و در غير او غيرى و به تبع غير و يا بالعرض است ، مانند صفات واجب التعظيم و واجب الارضاء بودن.  
 
و اما غير خداى تعالى هر كس كه اين صفات بر او نيز اطلاق شود اطلاق و اتصافش به تبع غير و عرضى و به وسيله خداى تعالى است ، مانند اتصاف به علم و حيات و زنده كردن مردگان و ميراندن زندگان و امثال آن.
 
نظير اين ادب در قرآن كريم در موارد بسيارى نسبت به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) رعايت شده كه با اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) با افراد امت در يك عملى شركت دارد، مع ذلك اسم آنجناب را جداگانه ذكر كرده ، مانند آيه «يوم لا يخزى الله النبى و الذين آمنوا: روزى كه خدا پيغمبر و مؤمنين را بيچاره نمى كند» و آيه «فانزل الله سكينته على رسوله و على المؤمنين: پس خدا سكينت خود را بر پيغمبر و بر مؤمنين نازل كرد» و آيه «آمن الرسول بما انزل اليه من ربه و المومنون : ايمان آورد رسول به آنچه كه به وى نازل شد، و مؤمنان نيز» و آياتى ديگر.
 
«'''أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَن يحَادِدِ اللَّهَ وَ رَسولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ ...'''»:
 
در مجمع البيان مى فرمايد: كلمه «محادة» به معناى تجاوز با مخالفت است ، و اين كلمه و كلمات: «مخالفه» ، «مجانبه» و «معاداة» به يك معنا هستند، و اصل آن منع كردن و خوددارى نمودن است. و معناى ديگر آن شدت غضب است به حدى كه عقل و تدبير آدمى را از بين ببرد. و نيز گفته است : كلمه «خزى» به معناى خوارى و هر پستى ديگرى است كه آدمى از آن شرم داشته باشد.
 
استفهامى كه در آيه است استفهام تعجبى است ، و سياق آيه براى بيان اين جهت است كه خدا و رسولش سزاوارترند به اينكه مردم خوشنود و راضيشان كنند.
استفهامى كه در آيه است استفهام تعجبى است ، و سياق آيه براى بيان اين جهت است كه خدا و رسولش سزاوارترند به اينكه مردم خوشنود و راضيشان كنند.
خلاصه اش اينكه : مردم خوب مى دانند كه دشمنى با خدا و رسول و مخالفت و به خشم آوردن خدا و پيغمبرش مايه خلود در آتش است ، و وقتى به خشم آوردن خدا و رسولش حرام باشد پس راضى كردن او و همچنين پيغمبرش بر هر كسى كه به خدا و رسولش ايمان داشته باشد واجب خواهد بود.
 
بحث روايتى
خلاصه اش اين كه : مردم خوب مى دانند كه دشمنى با خدا و رسول و مخالفت و به خشم آوردن خدا و پيغمبرش مايه خلود در آتش است ، و وقتى به خشم آوردن خدا و رسولش حرام باشد پس راضى كردن او و همچنين پيغمبرش بر هر كسى كه به خدا و رسولش ايمان داشته باشد واجب خواهد بود.




۱۳٬۷۵۳

ویرایش