۱۳٬۷۹۸
ویرایش
(Edited by QRobot) |
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۲۳ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۲۵}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
اولا اين موضوعى كه براى روايت درست كرد و گفت همه آيات با آن مطابق است ، موضوع روايت نعمان به تنهائى نيست ، بلكه | اولا اين موضوعى كه براى روايت درست كرد و گفت همه آيات با آن مطابق است ، موضوع روايت نعمان به تنهائى نيست ، بلكه موضوع همه آن روايات است كه خودش نقل كرده ، پس اين چه ترجيح و مزيتى است براى روايت نعمان. | ||
روايت ابن عباس هم كه مى گويد: | |||
روايت ابن عباس هم كه مى گويد: «روزى كه عباس در بدر اسير شد و مسلمانان او را سرزنش كردند، و بحثى در برابرى و نابرابرى نيكيها ميانشان رد و بدل شد» صريحا دارد كه مقايسه اى كه كردند، مقايسه ميان اسلام و هجرت و جهاد، و ميان سقايت حاج و عمارت مسجد، و آزاد كردن اسير بوده ، و روايات ديگرى هم بر طبق اين مضمون هست. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۸۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۸۲ </center> | ||
و همچنين مقايسه اى كه در روايت ابن سيرين آمده ، ميان سقايت و عمارت بوده با هجرت ، و ملحق شدن به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و لوازم آن ، كه عبارتست از جهاد و اعمال دينى شريف ديگر، چون در آن دارد: على (عليه السلام ) عباس را دعوت به هجرت و پيوستن به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) كرد، و عباس جواب داد كه عمارت مسجد الحرام و پرده دارى كعبه را بگردن دارد. | و همچنين مقايسه اى كه در روايت ابن سيرين آمده ، ميان سقايت و عمارت بوده با هجرت ، و ملحق شدن به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و لوازم آن ، كه عبارتست از جهاد و اعمال دينى شريف ديگر، چون در آن دارد: على (عليه السلام ) عباس را دعوت به هجرت و پيوستن به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) كرد، و عباس جواب داد كه عمارت مسجد الحرام و پرده دارى كعبه را بگردن دارد. | ||
و اين معنا را ابن مردويه هم از شعبى نقل كرده ، و در نقل وى دارد: عباس به على گفت : اگر تو پسر عموى پيغمبرى من عموى | |||
و اين معنا را ابن مردويه هم از شعبى نقل كرده ، و در نقل وى دارد: عباس به على گفت : اگر تو پسر عموى پيغمبرى من عموى اويم، به اضافه اينكه من سقايت حاج و عمارت مسجد الحرام را هم دارم ، پس خدا آيه «اجعلتم سقاية الحاج...» را نازل كرد. | |||
و نيز همين معنا را ابن ابى شيبه ، ابو الشيخ و ابن مردويه از عبد الله بن عبيده نقل كرده اند، و در آن دارد كه : عباس به على گفت : آيا من در كارى بهتر از هجرت نيستم ؟ آيا اين من نيستم كه حاجيان را سقايت و مسجد الحرام را تعمير مى كنم ؟ پس بدنبال اين گفتگو آيه مورد بحث نازل شد. | و نيز همين معنا را ابن ابى شيبه ، ابو الشيخ و ابن مردويه از عبد الله بن عبيده نقل كرده اند، و در آن دارد كه : عباس به على گفت : آيا من در كارى بهتر از هجرت نيستم ؟ آيا اين من نيستم كه حاجيان را سقايت و مسجد الحرام را تعمير مى كنم ؟ پس بدنبال اين گفتگو آيه مورد بحث نازل شد. | ||
بهر حال ، آن چيزى كه اين روايت نيز در صدد بيان آن است مقايسه بين سقايت حاج و عمارت مسجد و بين هجرت و آثار مترتب بر آن مى باشد، از آن چيرهائى كه مستلزم ملحق شدن به پيغمبر است مانند جهاد كه از قبيل اعمال شريف دينى است . | |||
و همچنين روايت قرظى و روايات ديگرى كه در آن معنا وارد شده ، مانند آن روايتى كه حاكم آن را صحيح دانسته ، و روايتى كه عبد الرزاق از حسن نقل كرده كه گفته است : (( آيه در باره عباس و على (عليه السلام ) و عثمان و شيبه نازل شده )) و همچنين روايت نعمانى كه گذشت ، همه ظاهر در اين هستند كه نزاع در آنها در افضليت سقايت و عمارت و ايمان و جهاد بوده ، با اين حال چه مزيتى در روايت نعمان بن بشير هست كه صاحب المنار از ميان همه اين روايات فقط آن را موافق كتاب | بهر حال ، آن چيزى كه اين روايت نيز در صدد بيان آن است مقايسه بين سقايت حاج و عمارت مسجد و بين هجرت و آثار مترتب بر آن مى باشد، از آن چيرهائى كه مستلزم ملحق شدن به پيغمبر است مانند جهاد كه از قبيل اعمال شريف دينى است. | ||
و ثانيا اينكه گفت : | |||
و همچنين روايت قرظى و روايات ديگرى كه در آن معنا وارد شده ، مانند آن روايتى كه حاكم آن را صحيح دانسته ، و روايتى كه عبد الرزاق از حسن نقل كرده كه گفته است : (( آيه در باره عباس و على (عليه السلام ) و عثمان و شيبه نازل شده )) و همچنين روايت نعمانى كه گذشت ، همه ظاهر در اين هستند كه نزاع در آنها در افضليت سقايت و عمارت و ايمان و جهاد بوده ، با اين حال چه مزيتى در روايت نعمان بن بشير هست كه صاحب المنار از ميان همه اين روايات فقط آن را موافق كتاب دانسته؟ | |||
و ثانيا اينكه گفت: «موضوع مفاخره از يك طرف اعمال نيكى بوده كه هم آسان و هم لذت بخش بوده، مانند سقايت و پرده دارى ، و از طرف ديگر اعمال نيكى بوده دشوار، مانند ايمان و مهاجرت و جهاد» با مدلول آيات سازگار نيست ؛ زيرا آيات همانطورى كه گفتيم ، دلالت دارد بر اينكه مقايسه و مفاخره نامبردگان در ميان اعمال خالى از روح ايمان و اعمال زنده به روح ايمان بوده ، مانند هجرت و جهاد از روى ايمان به خدا و روز جزا، و بنا بر اين ديگر نبايد سقايت و عمارت خالى از ايمان را اعمال نيك شمرد، و اين خود از صاحب المنار اشتباه بزرگى است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۸۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۸۳ </center> | ||
پس مقايسه مورد بحث ميان دو طايفه از اعمال نيك نبوده ، بلكه از آيات بر مى آيد كه نامبردگان مى خواسته اند غير اعمال نيك يعنى سقايت و عمارت بدون ايمان را با اعمال نيك يعنى ايمان و هجرت و جهاد با ايمان را مساوى دانسته ، و يا از آنها بهتر بدانند، پس صاحب المنار از كجا گفته مقايسه مزبور ميان دو طائفه كار نيك بوده ، يكى آسان و لذيذ، و ديگرى شاق و | پس مقايسه مورد بحث ميان دو طايفه از اعمال نيك نبوده ، بلكه از آيات بر مى آيد كه نامبردگان مى خواسته اند غير اعمال نيك يعنى سقايت و عمارت بدون ايمان را با اعمال نيك يعنى ايمان و هجرت و جهاد با ايمان را مساوى دانسته ، و يا از آنها بهتر بدانند، پس صاحب المنار از كجا گفته مقايسه مزبور ميان دو طائفه كار نيك بوده ، يكى آسان و لذيذ، و ديگرى شاق و سخت؟ | ||
و مثل اينكه او خيال كرده سقايت و عمارت عباس در حال شرك از اعمال نيك بوده ، همچنانكه خود عباس هم همين خيال را مى كرده ، و ليكن آيات قرآنى او را از اين اشتباه بيرون آورد، ولى صاحب المنار همچنان به اشتباه خود باقى مانده ، با اينكه دلالت آيات - البته با در نظر گرفتن قيود آن - بر اين اشتباه بسيار واضح است ؛ براى اينكه جهاد مقيد به ايمان به خدا و روز جزا شده ، ولى سقايت و عمارت بدون قيد ايمان آمده | |||
و اگر بگويد جمله | و مثل اينكه او خيال كرده سقايت و عمارت عباس در حال شرك از اعمال نيك بوده ، همچنانكه خود عباس هم همين خيال را مى كرده ، و ليكن آيات قرآنى او را از اين اشتباه بيرون آورد، ولى صاحب المنار همچنان به اشتباه خود باقى مانده ، با اينكه دلالت آيات - البته با در نظر گرفتن قيود آن - بر اين اشتباه بسيار واضح است ؛ براى اينكه جهاد مقيد به ايمان به خدا و روز جزا شده ، ولى سقايت و عمارت بدون قيد ايمان آمده. | ||
و ثالثا، از جمله | |||
آنگاه فرموده: «اين دو نزد خدا برابر نيستند» و سپس اضافه كرده كه «خدا ستمگران را هدايت نمى كند» و سقايت و عمارت بدون ايمان را ستم خوانده ، و حاشا اينكه خداوند اعمال نيك را ستم بداند، و بجا آورنده آن را ستمكار و محروم از نعمت هدايت الهى بنامد. | |||
و اگر بگويد جمله «و الله لا يهدى القوم الظالمين» راجع به عباس و رفقايش نيست ، بلكه راجع به كسانى است كه اين مقايسه را كرده اند. | |||
در جواب مى گوئيم: بنابراين احتمال هم كه خود ما نيز آن را احتمال داده ايم باز هم صحيح نيست ، كه چنين كسانى را ظالم و محروم از هدايت بخوانيم ، بلكه بايد بگوئيم كه اشتباه كرده اند، و اگر راهنمائى شوند از اشتباه خود بيرون مى آيند - دقت فرمائيد. | |||
و ثالثا، از جمله «كمن آمن بالله...» و همچنين جمله «لا يستوون...» بخوبى بر مى آيد كه شخص مورد نظر در حكمى كه در آيه است دخالت داشته. | |||
و اگر در آيات كريمه و مطالبى كه ما اينجا و آنجا گفتيم دقت شود معلوم مى گردد كه اتفاقا روايت نعمان بن بشير از ساير رواياتى كه هست نسبت به آيه شريفه ناسازگارتر و ضعيف تر است ، براى اينكه با در نظر داشتن قيودى كه در آيات كريمه هست بهيچ وجه روايت با آنها منطبق نمى شود. | و اگر در آيات كريمه و مطالبى كه ما اينجا و آنجا گفتيم دقت شود معلوم مى گردد كه اتفاقا روايت نعمان بن بشير از ساير رواياتى كه هست نسبت به آيه شريفه ناسازگارتر و ضعيف تر است ، براى اينكه با در نظر داشتن قيودى كه در آيات كريمه هست بهيچ وجه روايت با آنها منطبق نمى شود. | ||
نظير اين روايت در ضعف ، روايت ابن سيرين و رواياتى است كه مضمون آن را مى رسانند، چون ظاهر آنها اين است كه عباس به مهاجرت دعوت شده در حالى كه مسلمان بود، و او در جواب به سقايت و پرده دارى افتخار كرد، و حال آنكه آيات كريمه مورد بحث با اين معنا سازگارى ندارد. | نظير اين روايت در ضعف ، روايت ابن سيرين و رواياتى است كه مضمون آن را مى رسانند، چون ظاهر آنها اين است كه عباس به مهاجرت دعوت شده در حالى كه مسلمان بود، و او در جواب به سقايت و پرده دارى افتخار كرد، و حال آنكه آيات كريمه مورد بحث با اين معنا سازگارى ندارد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۸۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۸۴ </center> | ||
علاوه بر اين ، روايت ابن سيرين از قول عباس سقايت و پرده دارى را نقل كرده ، و حال آنكه عباس سمت پرده دارى نداشته و تنها عهده دار سقايت بوده . | علاوه بر اين ، روايت ابن سيرين از قول عباس سقايت و پرده دارى را نقل كرده ، و حال آنكه عباس سمت پرده دارى نداشته و تنها عهده دار سقايت بوده. | ||
باز نظير اين روايت در ضعف روايت ابن عباس است كه مقايسه را صرفا ميان اعمال دانسته ، و آيه شريفه با آن مساعد نيست . | |||
علاوه بر اينكه در آن دارد: عباس در ضمن كارهاى خود سقايت حاج و عمارت مسجد و آزاد كردن اسير را برشمرد، و اگر سمت آزاد كردن اسير را مى داشت جا داشت آيه شريفه هم آن را اسم ببرد. و در روايت ابن جرير و ابى الشيخ از ضحاك در اين معنا نقل شده كه : مسلمانان در روز جنگ بدر وقتى عباس و يارانش را اسير كردند آنان را به سبب شركشان ملامت و توبيخ مى كردند. عباس گفت : به خدا سوگند كه ما در مكه ، مسجد الحرام را تعمير مى كرديم ، اسيران را آزاد مى ساختيم ، پرده دارى كعبه را بگردن | باز نظير اين روايت در ضعف روايت ابن عباس است كه مقايسه را صرفا ميان اعمال دانسته ، و آيه شريفه با آن مساعد نيست. | ||
بنابر آنچه كه گذشت و توضيح داده شد از همه روايات بى اشكال تر و از نظر انطباق با آيات نزديكتر، همان روايت قرظى و روايات ديگرى است كه مضمون آن را دارا مى باشند، مانند روايت حاكم در | |||
رواياتى ديگر در مورد | علاوه بر اينكه در آن دارد: عباس در ضمن كارهاى خود سقايت حاج و عمارت مسجد و آزاد كردن اسير را برشمرد، و اگر سمت آزاد كردن اسير را مى داشت جا داشت آيه شريفه هم آن را اسم ببرد. | ||
و در الدر المنثور است كه ابو نعيم در كتاب فضائل الصحابه و ابن عساكر از انس روايت كرده اند كه گفت : عباس و شيبه (متولى بيت الحرام ) نشسته بودند و به يكديگر فخر مى ورزيدند، عباس گفت : من از تو شريف ترم ، زيرا من عموى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و وصى پدر او و ساقى حاجيانم . شيبه گفت : من از تو شريف ترم ، زيرا من امين خدا بر خانه او، و خزينه دار اويم ، اگر تو از من بهترى چرا تو را امين | |||
در اين بين على به آندو رسيد، عباس و شيبه داستان را برايش گفتند. على گفت : ولى من از شما دو نفر شريف ترم ، براى اينكه من اولين كسى بودم كه ايمان آورده و مهاجرت كردم . آنگاه هر سه به نزد رسول خدا براه افتاده ، داستان را براى او بازگو كردند. حضرت جوابى نداد، و لا جرم هر سه برگشتند. بعد از رفتن ايشان و گذشتن چند روز وحى نازل شد، حضرت آنها را طلبيد و آيه | و در روايت ابن جرير و ابى الشيخ از ضحاك در اين معنا نقل شده كه : مسلمانان در روز جنگ بدر وقتى عباس و يارانش را اسير كردند آنان را به سبب شركشان ملامت و توبيخ مى كردند. عباس گفت : به خدا سوگند كه ما در مكه ، مسجد الحرام را تعمير مى كرديم ، اسيران را آزاد مى ساختيم ، پرده دارى كعبه را بگردن داشتيم، و حاجيان را آب مى داديم. | ||
خداى تعالى در جوابش اين آيه را فرستاد: «اجعلتم سقايه الحاج...». و آن اشكال بر اين روايت واردتر است زيرا در آيه پرده دارى و آزاد كردن اسير نيامده. | |||
بنابر آنچه كه گذشت و توضيح داده شد از همه روايات بى اشكال تر و از نظر انطباق با آيات نزديكتر، همان روايت قرظى و روايات ديگرى است كه مضمون آن را دارا مى باشند، مانند روايت حاكم در مستدرك، روايت عبد الرزاق از حسن و روايت ابن عساكر و ابى نعيم از انس كه بزودى نقل مى شود. | |||
==رواياتى ديگر در مورد شأن نزول آيه: «اجعلتم سقاية الحاج...» == | |||
و در الدر المنثور است كه ابو نعيم در كتاب فضائل الصحابه و ابن عساكر از انس روايت كرده اند كه گفت: عباس و شيبه (متولى بيت الحرام ) نشسته بودند و به يكديگر فخر مى ورزيدند، عباس گفت : من از تو شريف ترم ، زيرا من عموى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و وصى پدر او و ساقى حاجيانم . شيبه گفت: من از تو شريف ترم ، زيرا من امين خدا بر خانه او، و خزينه دار اويم ، اگر تو از من بهترى چرا تو را امين ندانست؟ | |||
در اين بين على به آندو رسيد، عباس و شيبه داستان را برايش گفتند. على گفت : ولى من از شما دو نفر شريف ترم ، براى اينكه من اولين كسى بودم كه ايمان آورده و مهاجرت كردم . آنگاه هر سه به نزد رسول خدا براه افتاده ، داستان را براى او بازگو كردند. حضرت جوابى نداد، و لا جرم هر سه برگشتند. | |||
بعد از رفتن ايشان و گذشتن چند روز وحى نازل شد، حضرت آنها را طلبيد و آيه «اجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام» را - تا آخر ده آيه - براى آنها تلاوت كرد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۸۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۸۵ </center> | ||
و در تفسير قمى از پدرش از صفوان از ابن مسكان از ابى بصير از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت آمده كه فرمود: آيه شريفه در حق على و عباس و شيبه نازل شده ، زيرا، عباس گفته بود: من از شما افضلم ، چون سقايت حاج بدست من است . شيبه در جواب گفته بود: من | و در تفسير قمى از پدرش از صفوان از ابن مسكان از ابى بصير از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت آمده كه فرمود: آيه شريفه در حق على و عباس و شيبه نازل شده ، زيرا، عباس گفته بود: من از شما افضلم ، چون سقايت حاج بدست من است . شيبه در جواب گفته بود: من افضلم، چون پرده دارى كعبه بدست من است . على (عليه السلام ) گفته بود: من افضلم ، براى اينكه من قبل از شما ايمان آورده و سپس مهاجرت كردم و در راه خدا جهاد نمودم. | ||
و در كافى از ابى على اشعرى از محمد بن عبد الجبار از صفوان بن يحيى از ابن مسكان از ابى بصير از امام باقر و يا امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در تفسير آيه | هر سه تن راضى شدند به اين كه حكميت نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) برند، لذا آيه نازل شد: «اجعلتم سقاية الحاج» تا جمله «ان الله عنده اجر عظيم». | ||
و اگر روايت از باب انطباق و تطبيق كلى بر مصداق باشد باز هم خالى از اشكال نيست ، زيرا در اين صورت بايد عباس را هم اسم مى برد، چون او هم مثل | مؤلف : نظير اين روايت را عياشى نيز از ابى بصير از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده ، و در آن عثمان بن ابى شيبه بجاى شيبه آمده. | ||
و در تفسير برهان از جلد دوم كتاب جمع بين الصحاح تاليف عبدى از صحيح نسائى به سند وى روايت كرده كه گفت : طلحه بن شيبه از قبيله بنى عبد الدار و عباس بن مطلب و على بن ابى طالب با يكديگر مفاخرت كردند. طلحه گفت : كليد خانه بدست من است ، و من اگر بخواهم مى توانم در خود خانه بيتوته كنم . عباس گفت : من صاحب منصب سقايتم ، من نيز اگر بخواهم مى توانم در مسجد بيتوته كنم ، چون در آنجا بكار خود رسيدگى مى كنم . على (عليه السلام ) فرمود: من نمى فهمم شما چه مى گوئيد؟ من شش ماه قبل از همه مردم به طرف قبله نماز خواندم ، و منم صاحب جهاد. خداوند آيه | |||
و در كافى از ابى على اشعرى از محمد بن عبد الجبار از صفوان بن يحيى از ابن مسكان از ابى بصير از امام باقر و يا امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه در تفسير آيه «اجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله و اليوم الاخر» فرموده است : اين آيه در حق حمزه ، على ، جعفر، عباس و شيبه نازل شده ، زيرا نامبردگان به سقايت و به پرده دارى افتخار مى كردند. | |||
و در تفسير برهان از ابن شهراشوب از ابى حمره از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه در تفسير آيه | لذا خداى تعالى وحى فرستاد: «اجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله و اليوم الاخر» . و على و حمزه و جعفر همان كسانى هستند كه به خدا و روز جزا ايمان آورده و در راه خدا جهاد كردند، و هرگز نزد خدا با ديگران يكسان نيستند. | ||
مؤلف : اين روايت را عياشى نيز در تفسير خود از ابى بصير از يكى از آندو بزرگوار نقل كرده ، وليكن اين روايت با آنچه كه نقل قطعى اثبات كرده نمى سازد، زيرا آنچه مسلم است اين است كه حمره از مهاجرين دسته اول بوده ، و پس از ملحق شدن به رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در جنگ احد در سال سوم هجرت شهيد شده. و جعفر قبل از هجرت رسول خدا، به حبشه مهاجرت كرده ، و در ايام فتح خيبر به مدينه مراجعت كرده است، پس حمزه مدتها قبل از دنيا رفته بوده ، با اين وضع و با در نظر گرفتن اينكه اگر تفاخر اين پنج نفر حقيقت داشته باشد بطور قطع قبل از هجرت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بوده و حال اينكه در اين روايت دارد «على و حمزه و جعفر كسانى بودند كه به خدا و روز جزا ايمان آورده و در راه خدا جهاد كردند». | |||
و اگر روايت از باب انطباق و تطبيق كلى بر مصداق باشد باز هم خالى از اشكال نيست ، زيرا در اين صورت بايد عباس را هم اسم مى برد، چون او هم مثل آن ديگران سرانجام در روز بدر ايمان آورد و در برخى از جنگهاى اسلامى شركت كرد، پس روايت بالا نه مى تواند راجع به شان نزول آيه باشد، و نه آيه را بر يك مصداق و واقعه اى تطبيق كند. | |||
و در تفسير برهان از جلد دوم كتاب جمع بين الصحاح تاليف عبدى از صحيح نسائى به سند وى روايت كرده كه گفت : طلحه بن شيبه از قبيله بنى عبد الدار و عباس بن مطلب و على بن ابى طالب با يكديگر مفاخرت كردند. طلحه گفت : كليد خانه بدست من است ، و من اگر بخواهم مى توانم در خود خانه بيتوته كنم. | |||
عباس گفت : من صاحب منصب سقايتم ، من نيز اگر بخواهم مى توانم در مسجد بيتوته كنم ، چون در آنجا بكار خود رسيدگى مى كنم. على (عليه السلام ) فرمود: من نمى فهمم شما چه مى گوئيد؟ من شش ماه قبل از همه مردم به طرف قبله نماز خواندم ، و منم صاحب جهاد. خداوند آيه «اجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام...» را در داورى ميان اين سه تن نازل كرد. | |||
مؤلف : مقصود از نماز خواندن شش ماه قبل از مردم ، اين است كه : من شش ماه قبل از همه مردم ايمان آوردم ، چون آيه متعرض ايمان است ، نه نماز، و گر نه واجب مى شد آيه شريفه نماز را هم ذكر كند. و اين روايت نفر سوم را طلحه بن شيبه خوانده و حال آنكه در برخى از روايات متقدم داشت كه او خود شيبه بوده ، و در برخى ديگر داشت كه عثمان بن ابى شيبه بوده. | |||
و در تفسير برهان از ابن شهراشوب از ابى حمره از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه در تفسير آيه «يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا آبائكم و اخوانكم اولياء ان استحبوا الكفر على الايمان» فرموده: ايمان عبارت است از ولايت على بن ابى طالب. | |||
مؤلف : اين روايت متعرض باطن قرآن است ، كه درك آن مبتنى است بر تجزيه و تحليل ايمان ، و اينكه ايمان داراى مراتب است و حد كمالى دارد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۸۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۸۷ </center> | ||
و در تفسير قمى است كه : وقتى امير المؤ منين اعلام كرد كه هيچ مشركى از اين پس حق ندارد داخل مسجد الحرام شود، قريش بسيار ناراحت شده گفتند: تجارت ما از بين رفت ، و زن و بچه ما بيچاره شدند و خانه هايمان خراب شد. پس خداى تعالى اين آيه را نازل كرد: | و در تفسير قمى است كه : وقتى امير المؤ منين اعلام كرد كه هيچ مشركى از اين پس حق ندارد داخل مسجد الحرام شود، قريش بسيار ناراحت شده گفتند: تجارت ما از بين رفت ، و زن و بچه ما بيچاره شدند و خانه هايمان خراب شد. پس خداى تعالى اين آيه را نازل كرد: «قل - يا محمد - ان كان آباؤ كم و ابناؤكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم ... و الله لا يهدى القوم الفاسقين». | ||
بلكه مى توان گفت بنا بر اين روايت ، اصلا مورد هر دو آيه يكى است ، و ليكن ميان اين دو آيه از نظر لحن فرق بسيار است ، در آيه | مؤلف : بنا بر اين روايت ، جا داشت جمله «حتى ياتى الله بامره» در اين آيه به كسادى بازار و باز شدن در ديگرى از روزى براى آنان تفسير شود، همچنانكه نظيرش در ضمن آيات بعد از اين آيات آمده ، مى فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا انما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا و ان خفتم عيله فسوف يغنيكم الله من فضله ان شاء ان الله عليم حكيم». | ||
بلكه مى توان گفت بنا بر اين روايت ، اصلا مورد هر دو آيه يكى است ، و ليكن ميان اين دو آيه از نظر لحن فرق بسيار است ، در آيه «يا ايها الذين آمنوا...» لسان ، لسان رفق و احترام است ، و در آيه «ان كان آباؤكم و ابناؤكم» با در نظر داشتن آخر آن كه مى فرمايد: «و الله لا يهدى القوم الفاسقين» لسان ، لسان خشونت است ، پس نمى توان گفت كه خطاب در اين دو آيه به اشخاص واحدى است. | |||
علاوه بر اينكه ، در آيه مورد بحث گفتگو از دوستى پدران و فرزندان و عشيره و اموال است ، و اين مطلب در روايت خاطرنشان نشده ، و اگر قريش از ضايع شدن پدران و فرزندان و همسران و برادران و اموال نمى ترسيدند پس چرا آيه آنها را ذكر كرد، و در صورت ترجيح محبت آنها بر محبت خدا و رسول ، تهديدشان كرده ؟ و نيز در اين صورت اسم جهاد را در آيه بردن چه معنائى دارد؟ - دقت فرمائيد. | علاوه بر اينكه ، در آيه مورد بحث گفتگو از دوستى پدران و فرزندان و عشيره و اموال است ، و اين مطلب در روايت خاطرنشان نشده ، و اگر قريش از ضايع شدن پدران و فرزندان و همسران و برادران و اموال نمى ترسيدند پس چرا آيه آنها را ذكر كرد، و در صورت ترجيح محبت آنها بر محبت خدا و رسول ، تهديدشان كرده ؟ و نيز در اين صورت اسم جهاد را در آيه بردن چه معنائى دارد؟ - دقت فرمائيد. | ||
و در الدر المنثور است كه احمد و بخارى از عبد الله بن هشام روايت كرده اند كه گفت : ما با رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بوديم ، حضرت دست عمر بن خطاب را گرفته بود، عمر گفت : يا رسول الله ! به خدا سوگند تو در دل من از هر چيز ديگرى غير از جانم محبوب ترى . حضرت فرمود: احدى از شما ايمان نياورده مگر وقتى كه من از جانش هم محبوب تر باشم . | و در الدر المنثور است كه احمد و بخارى از عبد الله بن هشام روايت كرده اند كه گفت : ما با رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بوديم ، حضرت دست عمر بن خطاب را گرفته بود، عمر گفت : يا رسول الله ! به خدا سوگند تو در دل من از هر چيز ديگرى غير از جانم محبوب ترى . حضرت فرمود: احدى از شما ايمان نياورده مگر وقتى كه من از جانش هم محبوب تر باشم . | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۸۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۸۸ </center> | ||
<span id='link158'><span> | <span id='link158'><span> | ||
==آيات ۲۸ | ==آيات ۲۵ - ۲۸ سوره توبه == | ||
لَقَدْ نَصرَكمُ | لَقَدْ نَصرَكمُ اللَّهُ فى مَوَاطِنَ كثِيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَينٍ إِذْ أَعْجَبَتْكمْ كَثرَتُكمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكمْ شيْئاً وَ ضاقَت عَلَيْكمُ الاَرْض بِمَا رَحُبَت ثمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ(۲۵) | ||
ثمَّ أَنزَلَ اللَّهُ سكِينَتَهُ عَلى رَسولِهِ وَ عَلى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنزَلَ جُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا وَ عَذَّب الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ذَلِك جَزَاءُ الْكَافِرِينَ(۲۶) | |||
ترجمه | ثُمَّ يَتُوب اللَّهُ مِن بَعْدِ ذَلِك عَلى مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۲۷) | ||
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِنَّمَا الْمُشرِكُونَ نجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسوْف يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ إِن شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكيمٌ(۲۸) | |||
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | |||
خداوند در مواقف بسيارى شما را يارى كرد، و مخصوصا در روز جنگ حنين كه كثرتتان شما را به شگفتتان آورده بود، اما كارى برايتان نساخت ، و زمين با همه فراخيش بر شما تنگ شد، و سرانجام پا بفرار نهاديد (۲۵) | خداوند در مواقف بسيارى شما را يارى كرد، و مخصوصا در روز جنگ حنين كه كثرتتان شما را به شگفتتان آورده بود، اما كارى برايتان نساخت ، و زمين با همه فراخيش بر شما تنگ شد، و سرانجام پا بفرار نهاديد (۲۵) | ||
آنگاه خدا سكينت خود را بر پيغمبرش و بر مؤ منان نازل نمود، و لشكريانى كه شما نمى ديديد فرو فرستاد، و كسانى را كه كافر بودند عذاب كرد و همين است كيفر كافران (۲۶) | آنگاه خدا سكينت خود را بر پيغمبرش و بر مؤ منان نازل نمود، و لشكريانى كه شما نمى ديديد فرو فرستاد، و كسانى را كه كافر بودند عذاب كرد و همين است كيفر كافران (۲۶) | ||
و بعد از اين سرانجام خدا بهر كه بخواهد عطف توجه مى كند كه خدا توبه پذير و رحيم است (۲۷) | و بعد از اين سرانجام خدا بهر كه بخواهد عطف توجه مى كند كه خدا توبه پذير و رحيم است (۲۷) | ||
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! مشركان نجسند و بعد از امسال ديگر نبايد به مسجد الحرام نزديك شوند، و اگر از فقر مى ترسيد زود باشد كه خدا اگر بخواهد از كرم خويش شما را توانگر كند كه خدا دانا و شايسته كار است (۲۸) | اى كسانى كه ايمان آورده ايد! مشركان نجسند و بعد از امسال ديگر نبايد به مسجد الحرام نزديك شوند، و اگر از فقر مى ترسيد زود باشد كه خدا اگر بخواهد از كرم خويش شما را توانگر كند كه خدا دانا و شايسته كار است (۲۸) | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۸۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۸۹ </center> | ||
<span id='link159'><span> | <span id='link159'><span> | ||
==بيان آيات مربوط به جنگ حنين == | ==بيان آيات مربوط به جنگ حنين == | ||
<center> «'''بیان آیات'''» </center> | |||
اين آيات به داستان جنگ حنين اشاره نموده و بر مؤ منين منت مى گذارد كه چگونه مانند ساير جنگها كه در ضعف و كمى نفرات بودند آنها را نصرت داد، آنهم چه نصرت عجيبى . و بخاطر تاييد پيغمبرش آيات عجيبى نشان داد، لشكريانى فرستاد كه مؤ منين ايشان را نمى ديدند، و سكينت و آرامش خاطر در دل رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و مؤ منين افكند و كفار را بدست مؤ منين عذاب كرد. | اين آيات به داستان جنگ حنين اشاره نموده و بر مؤ منين منت مى گذارد كه چگونه مانند ساير جنگها كه در ضعف و كمى نفرات بودند آنها را نصرت داد، آنهم چه نصرت عجيبى . و بخاطر تاييد پيغمبرش آيات عجيبى نشان داد، لشكريانى فرستاد كه مؤ منين ايشان را نمى ديدند، و سكينت و آرامش خاطر در دل رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و مؤ منين افكند و كفار را بدست مؤ منين عذاب كرد. | ||
و در ميان اين آيات آيه ايست كه ورود مشركين را در مسجد الحرام ممنوع و تحريم كرده ، و فرموده | |||
لَقَدْ نَصرَكمُ | و در ميان اين آيات آيه ايست كه ورود مشركين را در مسجد الحرام ممنوع و تحريم كرده ، و فرموده «بعد از امسال نبايد به مسجد الحرام نزديك شوند» و آن سال ، سال نهم هجرت بود، همانسالى كه على (عليه السلام ) سوره برائت را به مكه برد، و طواف در اطراف خانه را در حال بره نگى ، و وارد شدن مشركين را در مسجد الحرام ممنوع اعلام نمود. | ||
كلمه | «'''لَقَدْ نَصرَكمُ اللَّهُ فى مَوَاطِنَ كثِيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَينٍ... ثمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ'''»: | ||
«''' لقد نصركم الله فى مواطن كثيرة '''» - در اين جمله مواطنى كه خداوند لشكر اسلام را نصرت | |||
كلمه «مواطن» جمع «موطن» و بمعناى جائى است كه انسان در آن سكونت نموده ، و آن را وطن خودش قرار مى دهد. و كلمه «حنين» اسم بيابانى است ميان مكه و طائف كه غزوه معروف حنين در آنجا اتفاق افتاد، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) با قوم هوازن و ثقيف جنگ كرد. روزى بود كه بر مسلمين بسيار سخت گذشت ، بطورى كه در اول شكست خورده هزيمت كردند، وليكن در آخر خداى تعالى به نصرت خويش تاييدشان فرمود و در نتيجه غالب گشتند. | |||
كلمه «اعجاب» به معناى خوشحال كردن است، و «عجب» به معناى خوشحال شدن از ديدن امرى نادر و بى سابقه است . و كلمه «رحب» به معناى وسعت مكان و ضد تنگى است. | |||
«''' لقد نصركم الله فى مواطن كثيرة '''» - در اين جمله مواطنى كه خداوند لشكر اسلام را نصرت داده، ذكر مى كند. و از سياق كلام برمى آيد كه منظور از اين چند موطن ، مواطن جنگى است ، از قبيل بدر، احد، خندق ، خيبر و امثال آن. | |||
و نيز از سياق برمى آيد كه جمله مورد بحث به منزله مقدمه و زمينه چينى است براى جمله «و يوم حنين اذ اعجبتكم كثرتكم» ؛ زيرا آيات سه گانه مورد بحث همه راجع به يادآورى داستان واقعه حنين ، و آن نصرت عجيبى است كه خداوند بر مسلمين افاضه كرد، و تاييد غريبى است كه مسلمين را بدان اختصاص داده است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۹۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۹۰ </center> | ||
يكى از مفسرين چنين استظهار كرده كه آيه مورد بحث و سه آيه بعدش ، تتمه گفتار رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) است ، كه به امر خدا ماءمور شد در برابر مسلمين ايراد كند، و ابتدايش جمله | يكى از مفسرين چنين استظهار كرده كه آيه مورد بحث و سه آيه بعدش ، تتمه گفتار رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) است ، كه به امر خدا ماءمور شد در برابر مسلمين ايراد كند، و ابتدايش جمله «قل ان كان آباؤكم...» است. آنگاه براى توجيه اينكه چرا فرمود «لقد نصركم الله...» و نفرمود «و لقد نصركم الله...» زحمت فراوانى به خود داده است. | ||
پس | وليكن از جهت لفظ آيات دليلى بر اين گفتار نيست ، بلكه دليل بر خلاف آن هست ، براى اينكه داستان حنين و متعلقات آن از قبيل منت هائى كه خداوند بر مسلمين نهاد و آنها را يارى نمود و سكينت در دلهايشان ايجاد كرد و ملائكه را نازل كرد و كفار را عذاب داد و از هر كه خواست درگذشت ، - خود از نظر هدف يك امر مستقلى است و براى خود اهميت زيادى را حائز است ، و بلكه از نظر نتيجه ، از آيه «قل ان كان آباؤكم و ابناؤكم» مهم تر است ، و حد اقل مثل آنست و دست كمى از آن ندارد. و بنابراين ، معنا ندارد كه بگوئيم اين داستان از نظر معنا تتمه آن آيه است. | ||
علاوه ، اگر فرضا بنا باشد اين آيات سه گانه مقول قول بوده باشند، با در نظر گرفتن التفات و ساير نكاتى كه در آنها بكار رفته نمى توانند مقول همان | |||
در اين آيات سوالى پيش مى آيد، و آن اين است كه با اينكه در ميان مسلمين منافقين و ضعفاى در ايمان و دارندگان ايمان صادق به اختلاف مراتب وجود داشتند، با اين حال چرا در آيات مورد بحث خطاب را به عموم كرده ؟ جواب آن اين است كه : درست است كه همه در يك درجه از ايمان نبودند، و ليكن همين قدر كه | پس اگر نقل اين يادآورى مانند آيه «قل ان كان آباؤكم» از چيرهائى بود كه به رخ مردم كشيدنش واجب بود، جا داشت در اولش بفرمايد: «و قل لهم لقد نصركم الله فى مواطن كثيره...» ، چون قرآن كريم در نظاير اين معنا، كلمه «قل» را تكرار كرده ، از آن جمله فرموده: «قل انما انا بشر مثلكم يوحى الى انما الهكم اله واحد... قل ائنكم لتكفرون بالذى خلق الارض فى يومين» و همچنين در مواردى ديگر. | ||
علاوه ، اگر فرضا بنا باشد اين آيات سه گانه مقول قول بوده باشند، با در نظر گرفتن التفات و ساير نكاتى كه در آنها بكار رفته نمى توانند مقول همان «قل» در آيه: «قل ان كان...» ، بوده باشد. پس ، بايد گفت آيه مورد بحث متمم آن آيه نيست. | |||
در اين آيات سوالى پيش مى آيد، و آن اين است كه با اينكه در ميان مسلمين منافقين و ضعفاى در ايمان و دارندگان ايمان صادق به اختلاف مراتب وجود داشتند، با اين حال چرا در آيات مورد بحث خطاب را به عموم كرده ؟ | |||
جواب آن اين است كه : درست است كه همه در يك درجه از ايمان نبودند، و ليكن همين قدر كه مؤمنين صادق الايمان نيز در ميان آنان بودند كافى است كه خطاب به عموم شود، چون همين مسلمين بودند كه با همين اختلاف در مراتب ايمانشان ، در جنگهاى بدر، احد، خندق ، خيبر، حنين و غير آن شركت كردند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۹۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۹۱ </center> | ||
و «''' يوم حنين '''» يعنى روزى كه واقعه حنين در آن روز اتفاق افتاد و در آن بيابان ميان شما و دشمنانتان كارزار شد. اضافه كلمه يوم بر مكانهائى كه وقايع بزرگى در آن مكانها اتفاق افتاده در كلام عرب و در عرف زياد است ، مثلا مى گويند: روز بدر، روز احد، روز خندق ، و امثال آن . نظير آنكه يوم را بر اجتماعات و مردمى كه كار آن روز را انجام دادند اضافه نموده مى گويند: روز احزاب ، و روز تميم . و نيز بر خود حادثه اضافه نموده مى گويند روز فتح مكه . | و «''' يوم حنين '''» يعنى روزى كه واقعه حنين در آن روز اتفاق افتاد و در آن بيابان ميان شما و دشمنانتان كارزار شد. اضافه كلمه يوم بر مكانهائى كه وقايع بزرگى در آن مكانها اتفاق افتاده در كلام عرب و در عرف زياد است ، مثلا مى گويند: روز بدر، روز احد، روز خندق ، و امثال آن . نظير آنكه يوم را بر اجتماعات و مردمى كه كار آن روز را انجام دادند اضافه نموده مى گويند: روز احزاب ، و روز تميم . و نيز بر خود حادثه اضافه نموده مى گويند روز فتح مكه. | ||
<span id='link160'><span> | <span id='link160'><span> | ||
==مغرور شدن مسلمين به كثرت نفراتشان و هزيمتشان در آغاز جنگ == | ==مغرور شدن مسلمين به كثرت نفراتشان و هزيمتشان در آغاز جنگ == | ||
«''' اذ اعجبتكم كثرتكم '''» يعنى وقتى كه به مسرت درآورد شما را آن كثرتى كه در خود ديديد، و در نتيجه اعتمادتان به خدا قطع شد و بحول و قوه او تكيه نكرديد، بلكه بحول و قوت خود اعتماد نموديد و خاطر جمع شديد كه با اين همه كثرت كه در ما است در همان ساعت اول دشمن را هزيمت مى دهيم . و حال آنكه كثرت نفرات بيش از يك سبب ظاهرى نيست ، و تازه سببيت آنهم به اذن خداست . آرى ، مسبب الاسباب اوست . | «''' اذ اعجبتكم كثرتكم '''» - يعنى وقتى كه به مسرت درآورد شما را آن كثرتى كه در خود ديديد، و در نتيجه اعتمادتان به خدا قطع شد و بحول و قوه او تكيه نكرديد، بلكه بحول و قوت خود اعتماد نموديد و خاطر جمع شديد كه با اين همه كثرت كه در ما است در همان ساعت اول دشمن را هزيمت مى دهيم . و حال آنكه كثرت نفرات بيش از يك سبب ظاهرى نيست ، و تازه سببيت آنهم به اذن خداست . آرى ، مسبب الاسباب اوست. | ||
بخاطر همين معنا بعد از جمله | |||
«''' و ضاقت عليكم الارض بما رحبت '''» | بخاطر همين معنا بعد از جمله «اذ اعجبتكم كثرتكم» فرمود: «فلم تغن عنكم شيئا» يعنى شما كثرت نفرات را سببى مستقل از خدا گرفتيد و اين كثرت نفرات اعتماد به خدا را از يادتان برد، و شما بخود آن سبب اعتماد نموديد، آنگاه خداوند به شما فهماند كه كثرت جمعيت سببى موهوم بيش نيست ، و در وسع خود هيچ غنائى ندارد تا با غناى خود شما را بى نياز از خدا بگرداند و همچنين هيچ اثر ديگرى از خود ندارد. | ||
و بنا بر اين ، آيه شريفه از جهت مضمون قريب المعنى است با آيه | |||
و اينكه بعضى از مفسرين گفته اند معناى | «''' و ضاقت عليكم الارض بما رحبت '''» - «بما» در معناى «مع ما» است يعنى با اينكه فراخ بود. و اين كنايه است از احاطه دشمن ، و اينكه دشمن چنان شما را احاطه كرد كه زمين با همه گشاديش آنچنان بر شما تنگ شد كه ديگر مامنى كه در آنجا قرار گيريد و پناهى كه در آنجا بياسائيد، و از شر دشمن خود را نگهداريد نمى يافتيد، و در فرار كردنتان چنان فرار كرديد كه بهيچ چيز ديگر غير از فرار توجه نداشتيد. | ||
و بنا بر اين ، آيه شريفه از جهت مضمون قريب المعنى است با آيه «اذ جاوكم من فوقكم و من اسفل منكم و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنونا» كه جنگ احزاب را يادآورى مى كند. | |||
و اينكه بعضى از مفسرين گفته اند معناى «و ضاقت عليكم الارض» اين است كه راه فرارى نداشتيد، معناى صحيحى نيست. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۹۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۹۲ </center> | ||
«''' ثم وليتم مدبرين '''» يعنى دشمن را پشت سر خود قرار داديد. و اين تعبير كنايه از انهزام | «''' ثم وليتم مدبرين '''» - يعنى دشمن را پشت سر خود قرار داديد. و اين تعبير كنايه از انهزام است، و اين همان فرار از جنگ است كه بخاطر اطمينان به كثرت نفرات و انقطاع از پروردگارشان بدان مبتلا شدند، با اينكه خداى تعالى فرموده بود: «يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم الذين كفروا زحفا فلا تولوهم الادبار و من يولهم يومئذ دبره ... فقد باء بغضب من الله و ماويه جهنم و بئس المصير». | ||
و نيز فرموده بود: | |||
پس همه اين معانى يعنى :۱ - تنگ شدن زمين با همه فراخى اش ۲ - شكست خوردن و فرار كردنشان از جنگ با اينكه گناه كبيره است ۳ - مستحق عقاب خداى تعالى شدن ، همه بخاطر اعتماد و اطمينانى بود كه به اسباب ظاهرى سراب گونه داشتند، و دردى هم از ايشان دوا نكرد. | و نيز فرموده بود: «و لقد كانوا عاهدوا الله من قبل لا يولون الادبار و كان عهد الله مسئولا». | ||
پس همه اين معانى يعنى: | |||
۱ - تنگ شدن زمين با همه فراخى اش. | |||
۲ - شكست خوردن و فرار كردنشان از جنگ با اينكه گناه كبيره است. | |||
۳ - مستحق عقاب خداى تعالى شدن ، همه بخاطر اعتماد و اطمينانى بود كه به اسباب ظاهرى سراب گونه داشتند، و دردى هم از ايشان دوا نكرد. | |||
بلكه خداى سبحان به سعه رحمتش و منت عظيمش بر آنان منت نهاد و ياريشان كرد و سكينت و آرامش در دلهايشان افكند و لشكريانى كه آنان نمى ديدند به كمكشان فرستاد و كفار را عذاب داده بطور مجمل - نه بطور قطع - وعده مغفرتشان داد، تا نه فضيلت خوف از دلهايشان بيرون رود و نه صفت اميد از دلهايشان زايل گردد بلكه وعده را طورى داد كه اعتدال و حد وسط ميان دو صفت خوف و رجاء حفظ شود، و آنها را به ترتيب صحيحى براى سعادت واقعى آماده و تربيتشان كند. | بلكه خداى سبحان به سعه رحمتش و منت عظيمش بر آنان منت نهاد و ياريشان كرد و سكينت و آرامش در دلهايشان افكند و لشكريانى كه آنان نمى ديدند به كمكشان فرستاد و كفار را عذاب داده بطور مجمل - نه بطور قطع - وعده مغفرتشان داد، تا نه فضيلت خوف از دلهايشان بيرون رود و نه صفت اميد از دلهايشان زايل گردد بلكه وعده را طورى داد كه اعتدال و حد وسط ميان دو صفت خوف و رجاء حفظ شود، و آنها را به ترتيب صحيحى براى سعادت واقعى آماده و تربيتشان كند. | ||
<span id='link161'><span> | <span id='link161'><span> | ||
==سخن عجيب يكى از مفسرين در تفسير | ==سخن عجيب يكى از مفسرين در تفسير آیه و توجيه فرار مسلمانان در آغاز جنگ حنین== | ||
يكى از مفسرين در تفسير اين آيه حرف عجيب و غريبى زده ، و چون در مقام اين بوده كه آيه را با روايات تفسير كند، و از طرفى چون روايات مختلف بوده اند به اصطلاح ميان آنها جمع كرده و گفته است : مسلمانان اگر در جنگ حنين پشت به دشمن كردند از باب فرار و ترس نبوده ، بكله ستونهاى لشكر ثقيف و هوازن بطور ناگهانى و به صورت دسته جمعى بر ايشان حمله بردند، و آنچنان آنها را به اضطراب و تزلزل درآوردند كه چاره اى جز عقب نشينى نديدند، چون حمله آنها دسته جمعى و مثل حمله يك تن واحد بود، و اين خود يك امر طبيعى است كه وقتى انسان به خطرى ناگهانى و دفعى برمى خورد و مهلتى براى دفاع نمى بيند ناچار مى شود جا خالى كند، شاهد اين معنا نازل شدن سكينت بر رسول خدا و همه مسلمين است | يكى از مفسرين در تفسير اين آيه حرف عجيب و غريبى زده ، و چون در مقام اين بوده كه آيه را با روايات تفسير كند، و از طرفى چون روايات مختلف بوده اند به اصطلاح ميان آنها جمع كرده و گفته است: | ||
مسلمانان اگر در جنگ حنين پشت به دشمن كردند از باب فرار و ترس نبوده ، بكله ستونهاى لشكر ثقيف و هوازن بطور ناگهانى و به صورت دسته جمعى بر ايشان حمله بردند، و آنچنان آنها را به اضطراب و تزلزل درآوردند كه چاره اى جز عقب نشينى نديدند، چون حمله آنها دسته جمعى و مثل حمله يك تن واحد بود، و اين خود يك امر طبيعى است كه وقتى انسان به خطرى ناگهانى و دفعى برمى خورد و مهلتى براى دفاع نمى بيند ناچار مى شود جا خالى كند، شاهد اين معنا نازل شدن سكينت بر رسول خدا و همه مسلمين است | |||
پس معلوم مى شود كه همه مضطرب شدند حتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله )، چيزى كه هست اضطراب رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بخاطر پيش آمدى بود كه واقع شد، ولى اضطراب مسلمين براى اين بود كه حمله ناگهانى دشمن آنهم بطور دسته جمعى مهلتى نداد تا خودشان را جمع و جور كنند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۹۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۹۳ </center> | ||
باز از شواهد اين معنا اين است كه به مجرد اينكه صداى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و عباس بن عبد المطلب را شنيدند بلا درنگ برگشته و به كمك سكينتى كه خدا نازل كرد دشمن را فرارى دادند. | باز از شواهد اين معنا اين است كه به مجرد اينكه صداى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و عباس بن عبد المطلب را شنيدند بلا درنگ برگشته و به كمك سكينتى كه خدا نازل كرد دشمن را فرارى دادند. | ||
مفسر نامبرده سپس آيات راجع به صفات اصحاب پيغمبر را از قبيل آيه بيعت رضوان و آيه | |||
مفسر نامبرده سپس آيات راجع به صفات اصحاب پيغمبر را از قبيل آيه بيعت رضوان و آيه «محمد رسول الله و الذين معه اشداء على الكفار...» و آيه «ان الله اشترى من المؤ منين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه...»، و همچنين رواياتى كه در مدح ايشان وارد شده نقل كرده است. | |||
ولى بايد دانست كه وى ميان بحث تفسيرى كه كارش بدست آوردن مدلول آيات كريمه قرآن است با بحث كلامى كه هدفى جز اثبات گفته متكلم در باره مسلكى و مذهبى نداشته و بهر دليلى كه ممكن باشد از عقل و كتاب و سنت و اجماع و يا دليلى مختلط از اينها تمسك مى جويد، خلط كرده است ، و بحث تفسيرى اجازه استدلال بغير قرآن را نمى دهد، و مفسر نبايد نظريه اى از نظريات علمى را بر قرآن كه خداوند آن را تبيان قرار داده تحميل كند. | ولى بايد دانست كه وى ميان بحث تفسيرى كه كارش بدست آوردن مدلول آيات كريمه قرآن است با بحث كلامى كه هدفى جز اثبات گفته متكلم در باره مسلكى و مذهبى نداشته و بهر دليلى كه ممكن باشد از عقل و كتاب و سنت و اجماع و يا دليلى مختلط از اينها تمسك مى جويد، خلط كرده است ، و بحث تفسيرى اجازه استدلال بغير قرآن را نمى دهد، و مفسر نبايد نظريه اى از نظريات علمى را بر قرآن كه خداوند آن را تبيان قرار داده تحميل كند. | ||
اما اينكه گفت : | |||
اما اينكه گفت : «لشكريان اسلام از ترس فرار نكردند، و نخواستند از يارى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) شانه خالى كنند، بلكه جا خالى كردنى بيش نبوده ، آن هم براى اين بود كه دشمن نابهنگام حمله ور شد، لذا ناچار شدند نخست فرار كنند، و بعد برگشته و به دشمن حمله كردند»، جواب جمله «ثم وليتم مدبرين» را نمى دهد، اين جمله مى فرمايد «شما پشت به دشمن فرار كرديد» و اين عمل ايشان مشمول قانون كلى آيه حرمت فرار از زحف است كه مى فرمايد: «فلا تولوهم الادبار و من يولهم يومئذ دبره... فقد باء بغضب من الله...». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۹۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۹۴ </center> | ||
و خداى تعالى هم شرط نكرده بود كه پشت به دشمن كردن وقتى حرام است كه از ترس و يا به منظور تنها گذاشتن پيغمبر و دين باشد، و | و خداى تعالى هم شرط نكرده بود كه پشت به دشمن كردن وقتى حرام است كه از ترس و يا به منظور تنها گذاشتن پيغمبر و دين باشد، و گرنه حرام نيست ، و نيز اين قانون كلى را بصورت فرار از جهت اضطراب استثناء نكرده ، و در استثناءش يعنى جمله «الا متحرفا لقتال او متحيزا الى فئه» جز دو حيله جنگى را استثناء نكرده كه آنهم در حقيقت فرار از جنگ نيست. | ||
و در عهدى هم كه در آيه | |||
و در عهدى هم كه در آيه «و لقد كانوا عاهدوا الله من قبل لا يولون الادبار و كان عهد الله مسئولا» از آنان حكايت كرده هيچ نوع استثنائى ديده نمى شود. | |||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۲۳ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۲۵}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش