گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۱۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۴۴: خط ۴۴:


و مجموع اين امور شش گانه دستور جنگى جامعى است كه هيچ دستور مهم جنگى از آن بيرون نيست، و اگر انسان در جزئيات وقايع تاريخى جنگهاى اسلامى كه در زمان رسول خدا(صلى الله عليه و آله) اتفاق افتاده از قبيل جنگ بدر، احد، خندق و حنين و غير آن دقت كامل به عمل آورد اين معنا برايش روشن مى گردد كه سر غلبه مسلمين در آنجا كه غالب شدند رعايت مواد اين دستورات بوده، و رمز شكست خوردنشان هر جا كه شكست خوردند رعايت نكردن و سهل انگارى در آنها بوده است.
و مجموع اين امور شش گانه دستور جنگى جامعى است كه هيچ دستور مهم جنگى از آن بيرون نيست، و اگر انسان در جزئيات وقايع تاريخى جنگهاى اسلامى كه در زمان رسول خدا(صلى الله عليه و آله) اتفاق افتاده از قبيل جنگ بدر، احد، خندق و حنين و غير آن دقت كامل به عمل آورد اين معنا برايش روشن مى گردد كه سر غلبه مسلمين در آنجا كه غالب شدند رعايت مواد اين دستورات بوده، و رمز شكست خوردنشان هر جا كه شكست خوردند رعايت نكردن و سهل انگارى در آنها بوده است.
<span id='link67'><span>
<span id='link67'><span>  
== تحریک مشرکان به جنگ با مسلمین، توسط شیطان==
 
== تحریک مشرکان به جنگ با مسلمین، توسط شیطان==
«'''وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشيْطانُ أَعْمَالَهُمْ وَ قَالَ لا غَالِب لَكمُ الْيَوْمَ ...'''»:
«'''وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشيْطانُ أَعْمَالَهُمْ وَ قَالَ لا غَالِب لَكمُ الْيَوْمَ ...'''»:


خط ۹۸: خط ۹۹:
«'''وَ لَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفى الَّذِينَ كفَرُوا الْمَلَائكَةُ ...'''»:
«'''وَ لَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفى الَّذِينَ كفَرُوا الْمَلَائكَةُ ...'''»:


كلمه «''' توفى '''» به معناى گرفتن تمامى حق است، و در كلام الهى بيشتر به معناى قبض روح استعمال مى شود، و در اين آيه آن را به ملائكه نسبت داده، و در برخى آيات آن را به ملك - الموت منسوب كرده ، مانند آيه «قل يتوفاكم ملك الموت الذى وكّل بكم» و در برخى ديگر بخود خداى سبحان نسبت داده شده مانند، «الله يتوفى الانفس حين موتها» و اين خود دليل بر اين است كه قبض روح كار ملك الموت است و ملك الموت كاركنانى دارد كه به اذن او و به امرش جانها را مى گيرند، و خود او به اذن خدا و به امر او عمل مى كند و به همين جهت هم صحيح است گرفتن ارواح را به ملائكه نسبت داد و هم به ملك الموت منسوب كرد و هم به خداى سبحان.
كلمه «توفى» به معناى گرفتن تمامى حق است، و در كلام الهى بيشتر به معناى قبض روح استعمال مى شود، و در اين آيه آن را به ملائكه نسبت داده، و در برخى آيات آن را به ملك - الموت منسوب كرده، مانند آيه «قل يتوفاكم ملك الموت الذى وكّل بكم» و در برخى ديگر به خود خداى سبحان نسبت داده شده مانند، «الله يتوفى الانفس حين موتها».  


«''' يضربون وجوههم و ادبارهم '''» - از ظاهر اين جمله بر مى آيد كه ملائكه هم از جلو كفار را مى زدند و هم از پشت سر، و اين كنايه است از احاطه و تسلط ملائكه و اين كه آنان را از همه طرف مى زدند. بعضى از مفسرين گفته اند: «ادبار»، كنايه از نشيمنگاه ها است.و منظور از «وجوه» جلو سرهاى ايشان است، و زدن به نشيمنگاه ها و روی ها، معنايش خوار و ذليل كردن ايشان است.
و اين خود دليل بر اين است كه قبض روح كار ملك الموت است و ملك الموت كاركنانى دارد كه به اذن او و به امرش جانها را مى گيرند، و خود او به اذن خدا و به امر او عمل مى كند و به همين جهت هم صحيح است گرفتن ارواح را به ملائكه نسبت داد و هم به ملك الموت منسوب كرد و هم به خداى سبحان.
 
«''' يضربون وجوههم و ادبارهم '''» - از ظاهر اين جمله بر مى آيد كه ملائكه هم از جلو كفار را مى زدند و هم از پشت سر، و اين كنايه است از احاطه و تسلط ملائكه و اين كه آنان را از همه طرف مى زدند. بعضى از مفسرين گفته اند: «ادبار»، كنايه از نشيمنگاه ها است. و منظور از «وجوه» جلو سرهاى ايشان است، و زدن به نشيمنگاه ها و روی ها، معنايش خوار و ذليل كردن ايشان است.


«''' و ذوقوا عذاب الحريق '''» - ملائكه به ايشان گفتند: عذاب سوزان را بچشيد؛ و منظور از آن عذاب آتش است.
«''' و ذوقوا عذاب الحريق '''» - ملائكه به ايشان گفتند: عذاب سوزان را بچشيد؛ و منظور از آن عذاب آتش است.
خط ۱۰۶: خط ۱۰۹:
«''' ذلك بما قدمت ايديكم '''» - اين جمله تتمه گفتارى است كه خداوند از ملائكه حكايت كرده، و يا اشاره است به مجموع گفتار ملائكه با مشركين و مجموع افعال آنها با ايشان، و معنايش اين است كه:  
«''' ذلك بما قدمت ايديكم '''» - اين جمله تتمه گفتارى است كه خداوند از ملائكه حكايت كرده، و يا اشاره است به مجموع گفتار ملائكه با مشركين و مجموع افعال آنها با ايشان، و معنايش اين است كه:  


اين عذاب سوزان را به شما مى چشانيم بخاطر آن رفتارى كه مى كرديد. و يا معنايش اين است: از همه طرف شما را مى زنيم و عذاب حريق را هم به شما مى چشانيم بخاطر آن رفتارى كه مى كرديد.
اين عذاب سوزان را به شما مى چشانيم بخاطر آن رفتارى كه مى كرديد. و يا معنايش اين است: از همه طرف شما را مى زنيم و عذاب حريق را هم به شما مى چشانيم بخاطر آن رفتارى كه مى كرديد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۳۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۳۲ </center>
«''' و ان الله ليس بظلام للعبيد '''» - اين جمله عطف است بر محل «ما قدمت» و معنايش اين است كه: اين بدان ملاك است كه خداوند احدى از بندگان خود را ظلم نمى كند، چون خداى تعالى صراطش مستقيم، و در فعلش خلف و اختلاف نيست، اگر به يك نفر ظلم كند به همه ظلم مى كند، و اگر ظالم باشد ظلام (بسيار ستمگر) هم خواهد بود - دقت فرماييد.
«''' و ان الله ليس بظلام للعبيد '''» - اين جمله عطف است بر محل «ما قدمت» و معنايش اين است كه: اين بدان ملاك است كه خداوند احدى از بندگان خود را ظلم نمى كند، چون خداى تعالى صراطش مستقيم، و در فعلش خلف و اختلاف نيست، اگر به يك نفر ظلم كند به همه ظلم مى كند، و اگر ظالم باشد ظلام (بسيار ستمگر) هم خواهد بود - دقت فرماييد.
خط ۱۱۸: خط ۱۲۱:
و معناى آيه اين است كه كفر اين مردم شبيه به كفر فرعونيان و امتهاى كافر قبل از فرعونيان است كه به آيات خدا كفر ورزيده ، و از اين راه خدا را عصيان كرده اند، و خداوند آنان را به گناهانشان بگرفت، چون خداى تعالى قويى است كه هرگز از گرفتن آنان ضعيف نمى شود، و وقتى هم بگيرد شديد العقاب است.
و معناى آيه اين است كه كفر اين مردم شبيه به كفر فرعونيان و امتهاى كافر قبل از فرعونيان است كه به آيات خدا كفر ورزيده ، و از اين راه خدا را عصيان كرده اند، و خداوند آنان را به گناهانشان بگرفت، چون خداى تعالى قويى است كه هرگز از گرفتن آنان ضعيف نمى شود، و وقتى هم بگيرد شديد العقاب است.
<span id='link69'><span>
<span id='link69'><span>
==تبدل نعمت به نقمت و عذاب هنگامى است كه صاحبان نعمت استعداد درونى خود را از دست داده مستعد عقاب شده باشند. ==
 
==سنت الهی در تبدیل و تغییر نعمت، به نقمت و عذاب==
«'''ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَك مُغَيراً نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلى قَوْمٍ حَتى يُغَيرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ ...'''»:
«'''ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَك مُغَيراً نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلى قَوْمٍ حَتى يُغَيرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ ...'''»:


يعنى عقابى كه خداوند معاقبين را با آن عذاب مى كند هميشه به دنبال نعمت الهى اى است كه خداوند قبل از آن عقاب ارزانى داشته ، به اين طريق كه نعمت را برداشته عذاب را به جايش مى گذارد و هيچ نعمتى از نعمتهاى الهى به نقمت و عذاب مبدل نمى شود مگر بعد از تبدل محلش كه همان نفوس انسانى است ، پس نعمتى كه خداوند آن را بر قومى ارزانى داشته وقتى به آن قوم افاضه مى شود كه در نفوسشان استعداد آن را پيدا كنند و وقتى از ايشان سلب گشته و مبدل به نقمت و عقاب مى شود كه استعداد درونيشان را از دست داده و نفوسشان مستعد عقاب شده باشد.
يعنى عقابى كه خداوند معاقبين را با آن عذاب مى كند هميشه به دنبال نعمت الهى اى است كه خداوند قبل از آن عقاب ارزانى داشته، به اين طريق كه نعمت را برداشته عذاب را به جايش مى گذارد و هيچ نعمتى از نعمت هاى الهى به نقمت و عذاب مبدل نمى شود مگر بعد از تبدل محلش كه همان نفوس انسانى است.  


و اين خود يك قاعده كليى است در تبديل نعمت به نقمت و عقاب ، و از اين جامع تر آيه شريفه «''' ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم '''» است (چون اين آيه شامل تغيير نعمت و نقمت هر دو است ) گو اينكه آيه مورد بحث در تبدل نعمت به نقمت روشن تر است .
پس نعمتى كه خداوند آن را بر قومى ارزانى داشته وقتى به آن قوم افاضه مى شود كه در نفوسشان استعداد آن را پيدا كنند و وقتى از ايشان سلب گشته و مبدل به نقمت و عقاب مى شود كه استعداد درونيشان را از دست داده و نفوسشان مستعد عقاب شده باشد.
 
و اين خود يك قاعده كليى است در تبديل نعمت به نقمت و عقاب ، و از اين جامع تر آيه شريفه «ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم» است (چون اين آيه شامل تغيير نعمت و نقمت هر دو است). گو اين كه آيه مورد بحث در تبدل نعمت به نقمت روشن تر است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۳۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۳۳ </center>
و به هر حال ، پس اينكه فرمود: «''' ذلك بان الله لم يك مغيرا... '''» ، از قبيل تعليل به امرى عام و تطبيق آن بر موردى خاص است ، و معنايش اين است كه مشركين قريش را به گناهانشان گرفتن و ايشان را به اين عقاب شديد معاقب كردن و نعمت خدايشان به عقاب شديد مبدل گشتن فرعى است از فروع سنت جارى الهى ، و آن سنت اين است كه خداوند نعمتى را كه به قومى بدهد تغييرش نمى دهد مگر آنكه آن قوم آنچه را كه در نفوس دارند تغيير دهند.
و به هر حال، پس اين كه فرمود: «ذلك بان الله لم يك مغيرا...»، از قبيل تعليل به امرى عام و تطبيق آن بر موردى خاص است، و معنايش اين است كه: مشركين قريش را به گناهانشان گرفتن و ايشان را به اين عقاب شديد معاقب كردن و نعمت خدايشان به عقاب شديد مبدل گشتن فرعى است از فروع سنت جارى الهى، و آن سنت اين است كه خداوند نعمتى را كه به قومى بدهد تغييرش نمى دهد مگر آن كه آن قوم آنچه را كه در نفوس دارند تغيير دهند.


و اينكه فرمود: «''' و ان الله سميع عليم '''» تعليل ديگرى است بعد از آن تعليل ، و ظاهرش - بطورى كه سياق به آن اشعار دارد - اين است كه منظور از آن : «''' و ذلك بان الله سميع عليم '''» بوده و معنايش اين است كه مشركين را به كيفر گناهانشان گرفتن براى اين بود كه خدا دعاهاى شما را مى شنيد، و به حوائج شما دانا و به استغاثه شما شنوا است ، لذا دعاى شما را مستجاب نمود و دشمنان شما را كه به آيات خدا كفر مى ورزيدند عذاب كرد.
و اين كه فرمود: «و ان الله سميع عليم» تعليل ديگرى است بعد از آن تعليل، و ظاهرش - به طورى كه سياق به آن اشعار دارد - اين است كه منظور از آن: «و ذلك بان الله سميع عليم» بوده و معنايش اين است كه مشركين را به كيفر گناهانشان گرفتن براى اين بود كه خدا دعاهاى شما را مى شنيد، و به حوائج شما دانا و به استغاثه شما شنوا است. لذا دعاى شما را مستجاب نمود و دشمنان شما را كه به آيات خدا كفر مى ورزيدند عذاب كرد.


احتمال هم دارد كه منظور از آن اين باشد كه اين عذاب براى اين بود كه خدا گفتار مشركين را مى شنيد و به كردار ايشان دانا بود، لذا به كيفر آن عذابشان كرد. ممكن هم هست كه هر دو احتمال مقصود باشد.
احتمال هم دارد كه منظور از آن اين باشد كه اين عذاب براى اين بود كه خدا گفتار مشركين را مى شنيد و به كردار ايشان دانا بود، لذا به كيفر آن عذابشان كرد. ممكن هم هست كه هر دو احتمال مقصود باشد.
خط ۱۳۳: خط ۱۳۹:
«'''كدَأْبِ ءَالِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِئَايَاتِ رَبهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ ...'''»:
«'''كدَأْبِ ءَالِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِئَايَاتِ رَبهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ ...'''»:


اين آيه همان تشبيه سابق را تكرار مى كند، چون هر دو فرض شبيه به هم اند. پس اينكه در آيه قبلى فرمود: «''' كداب آل فرعون ... '''» مثالى بود براى جمله «''' ذلك بما قدمت ايديكم و ان الله ليس بظلام للعبيد '''» همچنانكه در آيه مورد بحث ، جمله «''' كداب آل فرعون '''» تا جمله «''' و كل كانوا ظالمين '''» مثالى است براى جمله «''' ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمه ... '''»  
اين آيه همان تشبيه سابق را تكرار مى كند، چون هر دو فرض شبيه به هم اند. پس اين كه در آيه قبلى فرمود: «كداب آل فرعون...» مثالى بود براى جمله «ذلك بما قدمت ايديكم و ان الله ليس بظلام للعبيد». همچنان كه در آيه مورد بحث، جمله «كداب آل فرعون» تا جمله «و كل كانوا ظالمين» مثالى است براى جمله «ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة...».


چيزى كه هست مثال دوم مشتمل بر نوعى التفات هم هست ، چون بجاى اينكه مانند آيه قبلى بفرمايد: «''' فاخذهم الله بذنوبهم '''» فرمود: «''' فاهلكناهم بذنوبهم '''» و وجه اين التفات شايد اين باشد كه تشبيه در اين آيه مسبوق به اين معنا بود كه خداوند نعمتها را بر بندگان خود افاضه نموده و آن را تغيير نمى دهد مگر بعد از آنكه مردم آنچه را كه در نفوس ‍ خود دارند تغيير دهند و اين خود از شؤ ون پروردگار نسبت به بندگان است .
چيزى كه هست مثال دوم مشتمل بر نوعى التفات هم هست. چون به جاى اين كه مانند آيه قبلى بفرمايد: «فاخذهم الله بذنوبهم» فرمود: «فاهلكناهم بذنوبهم» و وجه اين التفات شايد اين باشد كه تشبيه در اين آيه مسبوق به اين معنا بود كه خداوند نعمتها را بر بندگان خود افاضه نموده و آن را تغيير نمى دهد مگر بعد از آن كه مردم آنچه را كه در نفوس ‍ خود دارند تغيير دهند و اين خود از شؤون پروردگار نسبت به بندگان است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۳۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۳۴ </center>
و همين سابقه اقتضا مى كند كه مشركين را بندگانى خارج از رسوم بندگى بداند، و به همين جهت سياق تشبيه را تغيير داده و با اينكه در آيه اول فرموده بود: «''' كفروا بايات الله '''» در اينجا فرمود: «''' كذبوا بايات ربهم '''» و اين سياق را نيز كه سياق غيبت است به سياق تكلم با غير (ما) تغيير داده و فرموده : «''' فاهلكناهم بذنوبهم '''» تا دلالت كند بر اينكه خداى سبحان پروردگار ايشان و هلاك كننده ايشان است ، و اگر فرمود «''' هلاك كرديم '''» و نفرمود «''' هلاك كردم '''» براى دلالت بر عظمت شان و جلالت مقام بود و نيز براى اين بود كه بفهماند وسايطى هستند كه به امر او عمل نموده و مجرى مشيت او هستند.
و همين سابقه اقتضا مى كند كه مشركين را بندگانى خارج از رسوم بندگى بداند، و به همين جهت سياق تشبيه را تغيير داده و با اين كه در آيه اول فرموده بود: «كفروا بايات الله» در اين جا فرمود: «كذبوا بايات ربهم» و اين سياق را نيز كه سياق غيبت است به سياق تكلم با غير (ما) تغيير داده و فرموده: «فاهلكناهم بذنوبهم» تا دلالت كند بر اين كه خداى سبحان پروردگار ايشان و هلاك كننده ايشان است، و اگر فرمود «هلاك كرديم» و نفرمود «هلاك كردم». براى دلالت بر عظمت شان و جلالت مقام بود و نيز براى اين بود كه بفهماند وسايطى هستند كه به امر او عمل نموده و مجرى مشيت او هستند.


و اگر در جمله «''' و اغرقنا آل فرعون '''» مفعول را به اسم ظاهر آورد و نفرمود: «''' و اغرقناهم '''» براى اين بود كه اگر به ضمير مى آورد باعث اشتباه مى شد، و خواننده خيال مى كرد ضمير، هم به آل فرعون برمى گردد و هم به «''' الذين من قبلهم '''» .
و اگر در جمله «و اغرقنا آل فرعون» مفعول را به اسم ظاهر آورد و نفرمود: «و اغرقناهم» براى اين بود كه اگر به ضمير مى آورد باعث اشتباه مى شد، و خواننده خيال مى كرد ضمير، هم به «آل فرعون» بر مى گردد و هم به «الذين من قبلهم».


و معناى جمله «''' و كل كانوا ظالمين '''» اين است كه همه اين اقوامى كه به عذاب خدا گرفتار شدند چه كفار قريش و چه آل فرعون و چه آنها كه قبل از فرعونيان بودند همه ستمگر و نسبت به خداى تعالى ظالم بودند.
و معناى جمله «و كل كانوا ظالمين» اين است كه همه اين اقوامى كه به عذاب خدا گرفتار شدند چه كفار قريش و چه آل فرعون و چه آن ها كه قبل از فرعونيان بودند همه ستمگر و نسبت به خداى تعالى ظالم بودند.


و از اين بيان اين نكته نيز استفاده مى شود كه خداى سبحان هيچ وقت كسى را به عقاب خود گرفتار نكرده و نعمتش را مبدل به نقمت نمى كند مگر وقتى كه ظالم شمرده شود و ظلم كفران نعمت و كفر به آيات خدا را مرتكب گردد، پس خداوند جز مستحقين را به عذاب خود معذب نمى سازد.
و از اين بيان اين نكته نيز استفاده مى شود كه خداى سبحان هيچ وقت كسى را به عقاب خود گرفتار نكرده و نعمتش را مبدل به نقمت نمى كند مگر وقتى كه ظالم شمرده شود و ظلم كفران نعمت و كفر به آيات خدا را مرتكب گردد، پس خداوند جز مستحقين را به عذاب خود معذب نمى سازد.


بحث روايتى
==بحث روايتى: (روایاتی ذیل آیات گذشته)==


رواياتى در مورد خمس و مستحقيقن آن در ذيل آيه شريفه : «''' واعملوا انما غنمتم من ... '''»
در كافى بسند خود از على بن ابراهيم از پدرش از ابن ابى عمير از حسين بن عثمان از سماعه روايت كرده كه گفت: از امام ابى الحسن (عليه السلام) از مساله خمس سؤال كردم ؛ حضرت فرمود: خمس در هر فائده اى كه مردم مى برند چه كم و چه زياد واجب است.
در كافى بسند خود از على بن ابراهيم از پدرش از ابن ابى عمير از حسين بن عثمان از سماعه روايت كرده كه گفت : از امام ابى الحسن (عليه السلام ) از مساله خمس سؤ ال كردم ؛ حضرت فرمود: خمس در هر فائده اى كه مردم مى برند چه كم و چه زياد واجب است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۳۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۳۵ </center>
و نيز از على بن ابراهيم از پدرش از حماد بن عيسى از اصحاب ما (راويان شيعه ) از عبد صالح (موسى بن جعفر - (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: خمس در پنج چيز واجب است :  
و نيز از على بن ابراهيم از پدرش از حماد بن عيسى از اصحاب ما (راويان شيعه) از عبد صالح (موسى بن جعفر - (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: خمس در پنج چيز واجب است:  


در غنيمتها، غوص ، گنجها، معادن و كشتى رانى ، از همه اين چند صنف خمس گرفته مى شود، و در مصارفى كه خدا معلوم كرده تقسيم مى شود، و چهار پنجم ديگر اگر غنيمت است در ميان لشكريان تقسيم و اگر غير آن است به صاحبش رد مى شود، و در ميان آنان به شش سهم تقسيم مى شود: سهمى براى خدا، سهمى براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله )، سهمى براى ذى القربى ، سهمى براى يتيمان ، سهمى براى مسكينان و سهمى براى درماندگان در سفر، آنگاه سهم خدا و رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را به وراثت به جانشين او مى دهند.  
در غنيمت ها، غوص، گنج ها، معادن و كشتیرانى، از همه اين چند صنف خمس گرفته مى شود، و در مصارفى كه خدا معلوم كرده تقسيم مى شود، و چهار پنجم ديگر اگر غنيمت است در ميان لشكريان تقسيم و اگر غير آن است به صاحبش رد مى شود، و در ميان آنان به شش سهم تقسيم مى شود: سهمى براى خدا، سهمى براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله)، سهمى براى ذى القربى ، سهمى براى يتيمان، سهمى براى مسكينان و سهمى براى درماندگان در سفر، آنگاه سهم خدا و رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را به وراثت به جانشين او مى دهند.  


پس زمامدارى كه جانشين پيغمبر است سه سهم مى برد دو سهم از خدا و رسولش و يك سهم از خودش ، پس به اين حساب نصف تمامى خمس به او مى رسد، و نصف ديگر آن طبق كتاب و سنت در ميان اهل بيت او سهمى به يتيمان و سهمى به مسكينان ايشان و سهمى به سادات درمانده در سفر داده مى شود، آنقدر كه كفاف مخارج يكسال ايشان بكند. و اگر چيزى باقى ماند آن نيز به والى داده مى شود، و اگر به همه آنان نرسيد و يا اگر رسيد كفاف مخارج يكسال ايشان را نكرد والى (زمامدار) بايد از خودش بدهد تا همه براى يكسال بى نياز شوند. و اگر گفتيم : بايد از خودش بدهد براى اين است كه اگر زياد مى آمد او مى برد. و اينكه خداوند خمس را مخصوص اهل بيت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) كرد و به مسكينان و درماندگان در سفر از غير سادات نداد براى اين است كه عوض خمس به آنان صدقات را داد، چون خداوند مى خواهد كه آل محمد (صلى الله عليه و آله ) بخاطر قرابتى كه با آن حضرت دارند منره و محترم باشند، و به چرك (زكات ) مردم محتاج نشوند، لذا خمس را تا حدى كه رفع نيازشان را بكند براى آنان قرار داد تا به ذلت و مسكنت نيفتند، و اما صدقه دادن خود سادات به يكديگر عيبى ندارد.
پس زمامدارى كه جانشين پيغمبر است سه سهم مى برد دو سهم از خدا و رسولش و يك سهم از خودش، پس به اين حساب نصف تمامى خمس به او مى رسد، و نصف ديگر آن طبق كتاب و سنت در ميان اهل بيت او سهمى به يتيمان و سهمى به مسكينان ايشان و سهمى به سادات درمانده در سفر داده مى شود، آن قدر كه كفاف مخارج يكسال ايشان بكند. و اگر چيزى باقى ماند آن نيز به والى داده مى شود، و اگر به همه آنان نرسيد و يا اگر رسيد كفاف مخارج يكسال ايشان را نكرد، والى (زمامدار) بايد از خودش بدهد تا همه براى يكسال بى نياز شوند. و اگر گفتيم: بايد از خودش بدهد براى اين است كه اگر زياد مى آمد او مى برد.  


و اين كسانى كه خداوند خمس را برايشان قرار داده خويشاوندان رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و همانهايند كه در آيه «''' و انذر عشيرتك الاقربين '''» از آنان ياد كرده ، و ايشان فرزندان عبد المطلب از ذكور و اناث مى باشند، و احدى از خاندانهاى قريش و ساير تيره هاى عرب جزو آنان نيستند. و همچنين موالى اهل بيت (عليهم السلام ) نيز در اين خمس ‍ سهمى ندارند، صدقات مردم براى موالى ايشان حلال است ، و موالى با ساير مردم يكسانند.
و اين كه خداوند خمس را مخصوص اهل بيت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) كرد و به مسكينان و درماندگان در سفر از غير سادات نداد براى اين است كه عوض خمس به آنان صدقات را داد، چون خداوند مى خواهد كه آل محمد (صلى الله عليه و آله) به خاطر قرابتى كه با آن حضرت دارند منره و محترم باشند، و به چرك (زكات) مردم محتاج نشوند. لذا خمس را تا حدى كه رفع نيازشان را بكند براى آنان قرار داد تا به ذلت و مسكنت نيفتند، و اما صدقه دادن خود سادات به يكديگر عيبى ندارد.


و كسى كه مادرش از بنى هاشم و پدرش از ساير دودمانهاى قريش باشد زكات و ساير صدقات بر او حلال است ، و از خمس چيزى به او نمى رسد، براى اينكه خداى تعالى مى فرمايد: «''' ادعوهم لابائهم : (( ايشان را به نام پدرانشان بخوانيد '''» )) .
و اين كسانى كه خداوند خمس را برايشان قرار داده خويشاوندان رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و همان هايند كه در آيه «و انذر عشيرتك الاقربين» از آنان ياد كرده، و ايشان فرزندان عبدالمطلب از ذكور و اناث مى باشند، و احدى از خاندانهاى قريش و ساير تيره هاى عرب جزو آنان نيستند. و همچنين موالى اهل بيت (عليهم السلام) نيز در اين خمس ‍ سهمى ندارند، صدقات مردم براى موالى ايشان حلال است، و موالى با ساير مردم يكسانند.
 
و كسى كه مادرش از بنى هاشم و پدرش از ساير دودمان هاى قريش باشد زكات و ساير صدقات بر او حلال است، و از خمس چيزى به او نمى رسد، براى اينكه خداى تعالى مى فرمايد: «ادعوهم لابائهم: ايشان را به نام پدرانشان بخوانيد».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۳۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۳۶ </center>
و در تهذيب به سند خود از على بن مهزيار روايت كرده كه گفت : على بن راشد برايم گفت كه خدمت امام (عليه السلام ) عرض كردم : شما مرا امر فرمودى كه به امرت قيام نموده و حقت را بگيرم ، و من اين معنا را نزد ارادتمندانت اعلام كردم ، بعضى از ايشان به من گفتند كه حق امام چيست ؟ من نفهميدم كه جواب چه بگويم . حضرت فرمود: خمس ‍ برايشان واجب است . پرسيدم در چه چيز؟ فرمود: در متاع و باغاتشان . پرسيدم : آيا تاجر و صنعتگر هم بايد بدهد؟ فرمود: البته وقتى كه مخارج خود را تحصيل كردند و توانستند خمس بدهند بايد بدهند.
و در تهذيب به سند خود از على بن مهزيار روايت كرده كه گفت : على بن راشد برايم گفت كه خدمت امام (عليه السلام) عرض كردم: شما مرا امر فرمودى كه به امرت قيام نموده و حقت را بگيرم، و من اين معنا را نزد ارادتمندانت اعلام كردم. بعضى از ايشان به من گفتند كه حق امام چيست؟ من نفهميدم كه جواب چه بگويم.  


و نيز تهذيب به سند خود از زكريا بن مالك جعفى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه شخصى از آن حضرت از معناى آيه «''' و اعلموا انما غنمتم من شى ء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل '''» سؤ ال كرد، حضرت فرمود: خمس ‍ خداى عز و جل و خمس رسول و خمس ذى القربى كه به ملاك خويشاوندى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) مى بردند همه براى امام است . و اما يتيمان و مسكينان و درماندگان در سفر از ذى القربى سهم هيچ يك ايشان به غير ايشان داده نمى شود.
حضرت فرمود: خمس برايشان واجب است. پرسيدم: در چه چيز؟ فرمود: در متاع و باغاتشان. پرسيدم: آيا تاجر و صنعتگر هم بايد بدهد؟ فرمود: البته وقتى كه مخارج خود را تحصيل كردند و توانستند خمس بدهند بايد بدهند.


و نيز تهذيب به سند خود از احمد بن محمد بن ابى نصر از ابى عبد الله (عليه السلام ) روايت كرده كه ابراهيم بن ابى البلاد به آن حضرت عرض ‍ كرد: آيا زكات بر تو واجب مى شود ؟ (گويا منظورش اين بوده كه آيا درآمد شما به حد زكات مى رسد) فرمود: نه ، و ليكن زياد مى آيد و همينطور مى دهيم ، و نيز از قول خداى عز و جل كه فرموده : «''' و اعلموا انما غنمتم من شى ء فان لله خمسه و للرسول ولذى القربى '''» پرسش ‍ كرد و شخصى عرض كرد سهم خدا را به چه كسى بايد داد؟ فرمود: به رسول خدا (صلى الله عليه و آله )، و سهم رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را هم به امام بايد داد.  
و نيز تهذيب به سند خود از زكريا بن مالك جعفى از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه شخصى از آن حضرت از معناى آيه «و اعلموا انما غنمتم من شى ء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل» سؤال كرد.  


عرض شد: اگر يكى از اصناف مصرف خمس ‍ از ساير اصناف بيشتر و صنف ديگرى كمتر شد چه بايد كرد؟ فرمود: اختيار و تشخيص تكليف در اين موارد با امام است . شخصى پرسيد: آيا مى دانيد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در اين گونه موارد چه مى كرده ؟ فرمود: به هر صنفى هر مقدارى را كه مصلحت مى ديد مى داد و امام هم اين چنين مى كند.
حضرت فرمود: خمس خداى عزوجل و خمس رسول و خمس ذى القربى كه به ملاك خويشاوندى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى بردند همه براى امام است. و اما يتيمان و مسكينان و درماندگان در سفر از ذى القربى سهم هيچ يك ايشان به غير ايشان داده نمى شود.
 
و نيز تهذيب به سند خود از احمد بن محمد بن ابى نصر از ابى عبد الله (عليه السلام) روايت كرده كه ابراهيم بن ابى البلاد به آن حضرت عرض كرد: آيا زكات بر تو واجب مى شود؟ (گويا منظورش اين بوده كه آيا درآمد شما به حد زكات مى رسد). فرمود: نه، وليكن زياد مى آيد و همين طور مى دهيم.
 
و نيز از قول خداى عزوجل كه فرموده: «و اعلموا انما غنمتم من شئ فان لله خمسه و للرسول ولذى القربى» پرسش كرد و شخصى عرض كرد: سهم خدا را به چه كسى بايد داد؟ فرمود: به رسول خدا (صلى الله عليه و آله)، و سهم رسول خدا (صلى الله عليه و آله) را هم به امام بايد داد.
 
عرض شد: اگر يكى از اصناف مصرف خمس ‍ از ساير اصناف بيشتر و صنف ديگرى كمتر شد چه بايد كرد؟ فرمود: اختيار و تشخيص تكليف در اين موارد با امام است. شخصى پرسيد: آيا مى دانيد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در اين گونه موارد چه مى كرده؟ فرمود: به هر صنفى هر مقدارى را كه مصلحت مى ديد مى داد و امام هم اين چنين مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۳۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۳۷ </center>
مؤ لف : اخبارى كه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) رسيده متواتر است در اينكه خمس مختص به خدا و رسول و امام از اهل بيت و يتيمان و مسكينان و ابن سبيل سادات است ، و به غير ايشان داده نمى شود.  
مؤلف: اخبارى كه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) رسيده متواتر است در اين كه خمس مختص به خدا و رسول و امام از اهل بيت و يتيمان و مسكينان و ابن سبيل سادات است، و به غير ايشان داده نمى شود.
 
و اين كه خمس به شش سهم به همان نحوى كه در روايات بالا آمده تقسيم مى شود. و اين كه خمس مختص به غنائم جنگى نيست ، بلكه هر چيزى را كه در لغت غنيمت شمرده شود شامل مى شود، مانند سود كسب و گنج و استخراج مرواريد از دريا و معدن ها و كشتیرانى.  


و اينكه خمس به شش سهم به همان نحوى كه در روايات بالا آمده تقسيم مى شود. و اينكه خمس مختص به غنائم جنگى نيست ، بلكه هر چيزى را كه در لغت غنيمت شمرده شود شامل مى شود، مانند سود كسب و گنج و استخراج مرواريد از دريا و معدنها و كشتى رانى . و در روايات ائمه - همانطور كه گذشت - آمده كه خمس موهبتى است از ناحيه خدا براى اهل بيت كه بدين وسيله زكات و صدقات را بر ايشان حرام كرد.
و در روايات ائمه - همان طور كه گذشت - آمده كه خمس موهبتى است از ناحيه خدا براى اهل بيت كه بدين وسيله زكات و صدقات را بر ايشان حرام كرد.




۱۳٬۸۰۰

ویرایش