گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جزبدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۷: خط ۷:
==چرا خداوند به ضروريات زندگى از قبيل لباس پوشيدن و خود را آراستن امر نموده است؟ ==
==چرا خداوند به ضروريات زندگى از قبيل لباس پوشيدن و خود را آراستن امر نموده است؟ ==
امر پروردگار به ضروريات زندگى از قبيل لباس پوشيدن و خود را آراستن از همين باب است كه مى خواهد تربيتش حتى در اينگونه امور ساده و پيش پا افتاده رعايت شده باشد، پس كسى نگويد امر به پوشيدن لباس و تنظيف و آرايش چه معنا دارد.
امر پروردگار به ضروريات زندگى از قبيل لباس پوشيدن و خود را آراستن از همين باب است كه مى خواهد تربيتش حتى در اينگونه امور ساده و پيش پا افتاده رعايت شده باشد، پس كسى نگويد امر به پوشيدن لباس و تنظيف و آرايش چه معنا دارد.
صاحب تفسير المنار جواب ديگرى از اين حرف داده - و چه نيكو گفته است : اين حرف را كسانى مى زنند كه از تاريخ امم و سرگذشت ملل گذشته بى خبرند، وگرنه آن را سطحى و ساده تلقى ننموده به اهميت و ارزش آن پى مى بردند، چون اكثر مردم نيمه وحشى جزيره نشين و كوهستانى هاى آفريقا كه در جنگل ها و غارها تنها و يا دسته جمعى زندگى مى كردند زن و مردشان لخت بسر مى بردند، اسلام به هر قومى از آنان كه دست يافت با امثال آيه مورد بحث لباس پوشيدن را به آنان ياد داد و ستر عورت را بر ايشان واجب كرد، و به سوى تمدن سوق شان داد. و من خيال مى كنم اين قبيل حرفها از ناحيه دشمنان اسلام در دهن ها افتاده است ، گويا مبلغين مسيحيت به منظور رم دادن مردم از اسلام و دعوت شان به كيش خود اين طعنه ها را زده اند، وگرنه ارزش دعوت اسلام به لباس و آرايش بر هيچ كس پوشيده نيست . و لذا بعضى از منصفين مسيحى اعتراف كرده اند به اينكه اين گونه طعنه ها نسبت به اسلام بى انصافى است ، اسلام با اين حكم خود منت بزرگى به گردن ما اروپائيان دارد، چون اگر اسلام نبود ما امروز در خطه پهناور آفريقا تجارت پارچه و قماش نداشته و ساليانه مبالغ هنگفتى سود نمى برديم . اين حكم اسلام تنها در بين مسلمين آنجا حسن اثر نداشته بلكه امم و ملل بت پرست نيز وقتى هموطنان خود را ديدند كه پس از قبول اسلام ملبس به لباس شدند و به زينت و آرايش خود پرداختند آنان نيز به تقليد از مسلمين لباس ‍ پوشيده رسم ديرينه خود را ترك گفتند.
 
صاحب تفسير المنار جواب ديگرى از اين حرف داده - و چه نيكو گفته است : اين حرف را كسانى مى زنند كه از تاريخ امم و سرگذشت ملل گذشته بى خبرند، وگرنه آن را سطحى و ساده تلقى ننموده به اهميت و ارزش آن پى مى بردند، چون اكثر مردم نيمه وحشى جزيره نشين و كوهستانى هاى آفريقا كه در جنگل ها و غارها تنها و يا دسته جمعى زندگى مى كردند زن و مردشان لخت بسر مى بردند، اسلام به هر قومى از آنان كه دست يافت با امثال آيه مورد بحث لباس پوشيدن را به آنان ياد داد و ستر عورت را بر ايشان واجب كرد، و به سوى تمدن سوق شان داد.  
 
و من خيال مى كنم اين قبيل حرفها از ناحيه دشمنان اسلام در دهن ها افتاده است ، گويا مبلغين مسيحيت به منظور رم دادن مردم از اسلام و دعوت شان به كيش خود اين طعنه ها را زده اند، وگرنه ارزش دعوت اسلام به لباس و آرايش بر هيچ كس پوشيده نيست . و لذا بعضى از منصفين مسيحى اعتراف كرده اند به اينكه اين گونه طعنه ها نسبت به اسلام بى انصافى است ، اسلام با اين حكم خود منت بزرگى به گردن ما اروپائيان دارد، چون اگر اسلام نبود ما امروز در خطه پهناور آفريقا تجارت پارچه و قماش نداشته و ساليانه مبالغ هنگفتى سود نمى برديم .  
 
اين حكم اسلام تنها در بين مسلمين آنجا حسن اثر نداشته بلكه امم و ملل بت پرست نيز وقتى هموطنان خود را ديدند كه پس از قبول اسلام ملبس به لباس شدند و به زينت و آرايش خود پرداختند آنان نيز به تقليد از مسلمين لباس ‍ پوشيده رسم ديرينه خود را ترك گفتند.
 
شاهد زنده اين مدعا، ساكنين بلاد هندند، چون بت پرستان اين ناحيه در عين اينكه از قديم الايام مردمى متمدن بودند مع ذلك هم اكنون هزاران هزار از زن و مردشان لخت مادرزاد و يا نصف و يا ربع بدن شان برهنه است .
شاهد زنده اين مدعا، ساكنين بلاد هندند، چون بت پرستان اين ناحيه در عين اينكه از قديم الايام مردمى متمدن بودند مع ذلك هم اكنون هزاران هزار از زن و مردشان لخت مادرزاد و يا نصف و يا ربع بدن شان برهنه است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۳ </center>
بعضى از مردان شان در بازارها و كارگاه ها بدون لباس آمد و شد مى كنند، و فقط عورت ها و يا حد اكثر از كمر به پايين را مى پوشانند، زنان شان شكم و ران ها را برهنه نموده و از كمر به بالاى شان هم برهنه است . دانشمندان همين قوم اعتراف كرده اند كه اين مقدار از لباس را هم مسلمانان به آنان آموخته اند. و همچنين غذا خوردن در ظرف هم از آثار اسلام است ، چون مى ديدند كه مسلمين هيچ وقت بدون ظرف غذا نمى خورند حتى فقراى آنان كه دسترسى به ظرف ندارند غذا را روى برگ درختان ريخته از روى آن بر مى دارند و مى خورند، و در عين تهى دستى هرگز از لباس و آرايش خود كم نمى گذارند.
بعضى از مردان شان در بازارها و كارگاه ها بدون لباس آمد و شد مى كنند، و فقط عورت ها و يا حد اكثر از كمر به پايين را مى پوشانند، زنان شان شكم و ران ها را برهنه نموده و از كمر به بالاى شان هم برهنه است .  
 
دانشمندان همين قوم اعتراف كرده اند كه اين مقدار از لباس را هم مسلمانان به آنان آموخته اند. و همچنين غذا خوردن در ظرف هم از آثار اسلام است ، چون مى ديدند كه مسلمين هيچ وقت بدون ظرف غذا نمى خورند حتى فقراى آنان كه دسترسى به ظرف ندارند غذا را روى برگ درختان ريخته از روى آن بر مى دارند و مى خورند، و در عين تهى دستى هرگز از لباس و آرايش خود كم نمى گذارند.
 
و چون مسلمين از دير زمان در بلاد هند حكومت مى كردند، و غالبا فاضل ترين و پارساترين حكومت هاى اسلامى بودند تاءثيرشان در بت پرست ها بيش از تاثيرى بود كه ساير حكومت هاى اسلامى در نقاط مختلف گيتى داشتند، لذا مساءله ملبس به لباس شدن هم از جاهاى ديگر بيشتر شايع گرديد، و لذا مى بينيم در بلاد شرق يعنى سيام و نواحى آن ، مسلمين آن طور نفوذ و تاءثير نداشته بلكه خودشان در جهل و دورى از تمدن دست كمى از بت پرست ها نداشتند، و از حيث لباس و ساير اعمال دينى به كيش بت پرستى نزديك ترند تا به اسلام . زنان آن نواحى غير از عورت جلو و عقب ، عورت ديگرى كه پوشاندنش لازم باشد براى خود قائل نيستند. و حال آنكه در اسلام همه بدن زن عورت است .
و چون مسلمين از دير زمان در بلاد هند حكومت مى كردند، و غالبا فاضل ترين و پارساترين حكومت هاى اسلامى بودند تاءثيرشان در بت پرست ها بيش از تاثيرى بود كه ساير حكومت هاى اسلامى در نقاط مختلف گيتى داشتند، لذا مساءله ملبس به لباس شدن هم از جاهاى ديگر بيشتر شايع گرديد، و لذا مى بينيم در بلاد شرق يعنى سيام و نواحى آن ، مسلمين آن طور نفوذ و تاءثير نداشته بلكه خودشان در جهل و دورى از تمدن دست كمى از بت پرست ها نداشتند، و از حيث لباس و ساير اعمال دينى به كيش بت پرستى نزديك ترند تا به اسلام . زنان آن نواحى غير از عورت جلو و عقب ، عورت ديگرى كه پوشاندنش لازم باشد براى خود قائل نيستند. و حال آنكه در اسلام همه بدن زن عورت است .
خلاصه اينكه ، در سراسر گيتى هر كجا كه اسلام قوتى دارد به ميزان نفوذ و قوتش مظاهر تمدن از قبيل لباس ، آرايش و امثال آن به چشم مى خورد، اينجا است كه ارزش واقعى اين اصل اصلاحى اسلام معلوم مى شود و به خوبى به دست مى آيد كه اگر اسلام چنين اصلى را نمى داشت و متعرض ‍ مساءله لباس و آرايش نمى شد و آن را بر مسلمين واجب نمى كرد، به طور مسلم امروز امم و قبايل بى شمارى همچنان در حال توحش باقى مانده بودند. با اين حال چطور يك مشت فرنگى مآب به خود اجازه مى دهند كه بر حسب عادت زشتى كه دارند در كمال تبختر كلاه خود را كج گذاشته ، روى مبل قهوه خانه و يا كاباره و يا ميكده ها تكيه زده بگويند: اين چه دينى است كه حوائج و ضروريات زندگى بشرى را جزء شرايع خود قرار داده ، مثلا به لباس پوشيدن و غذا خوردن و آب آشاميدن امر نموده و اين قبيل امور را با اينكه احتياجى به سفارش و وحى آسمانى ندارد جزء احكام خود قرار دهد؟
 
خلاصه اينكه ، در سراسر گيتى هر كجا كه اسلام قوتى دارد به ميزان نفوذ و قوتش مظاهر تمدن از قبيل لباس ، آرايش و امثال آن به چشم مى خورد، اينجا است كه ارزش واقعى اين اصل اصلاحى اسلام معلوم مى شود و به خوبى به دست مى آيد كه اگر اسلام چنين اصلى را نمى داشت و متعرض ‍ مساءله لباس و آرايش نمى شد و آن را بر مسلمين واجب نمى كرد، به طور مسلم امروز امم و قبايل بى شمارى همچنان در حال توحش باقى مانده بودند.  
 
با اين حال چطور يك مشت فرنگى مآب به خود اجازه مى دهند كه بر حسب عادت زشتى كه دارند در كمال تبختر كلاه خود را كج گذاشته ، روى مبل قهوه خانه و يا كاباره و يا ميكده ها تكيه زده بگويند: اين چه دينى است كه حوائج و ضروريات زندگى بشرى را جزء شرايع خود قرار داده ، مثلا به لباس پوشيدن و غذا خوردن و آب آشاميدن امر نموده و اين قبيل امور را با اينكه احتياجى به سفارش و وحى آسمانى ندارد جزء احكام خود قرار دهد؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۴ </center>
اين بود جوابى كه صاحب المنار از اشكال مزبور داده . در اينجا به ياد داستانى افتادم كه نقل آن در حقيقت جواب سومى از اين اشكال است ، و آن اينكه وقتى طبيب مخصوص هارون الرشيد كه مردى نصرانى و حاذق در طب بود به على بن الحسين بن واقد گفت كتاب آسمانى شما هيچ دستورى درباره بهداشت و حفظ الصحه ندارد، و حال آنكه سعادت بشر را دو علم تاءمين مى كند يكى علم اديان و ديگرى علم ابدان (طب ).
اين بود جوابى كه صاحب المنار از اشكال مزبور داده . در اينجا به ياد داستانى افتادم كه نقل آن در حقيقت جواب سومى از اين اشكال است ، و آن اينكه وقتى طبيب مخصوص هارون الرشيد كه مردى نصرانى و حاذق در طب بود به على بن الحسين بن واقد گفت كتاب آسمانى شما هيچ دستورى درباره بهداشت و حفظ الصحه ندارد، و حال آنكه سعادت بشر را دو علم تاءمين مى كند يكى علم اديان و ديگرى علم ابدان (طب).
 
على در جوابش گفت : خداوند علم ابدان را در كتاب خود در نصف يك آيه خلاصه كرده است و آن جمله (( كلوا و اشربوا و لا تسرفوا(( است . رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز اين معنا را در جمله كوتاه (( معده خانه هر دردى است و پرهيز سر آمد هر دوايى است ، و بايد كه حق بدن را در آنچه عادتش داده اى ادا كنى (( خلاصه كرده . طبيب نامبرده فكرى كرد و گفت : آرى ، كتاب شما و پيغمبرتان با اين دو جمله دستور ديگرى را براى جالينوس باقى نگذاشتند.
على در جوابش گفت : خداوند علم ابدان را در كتاب خود در نصف يك آيه خلاصه كرده است و آن جمله (( كلوا و اشربوا و لا تسرفوا(( است . رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز اين معنا را در جمله كوتاه (( معده خانه هر دردى است و پرهيز سر آمد هر دوايى است ، و بايد كه حق بدن را در آنچه عادتش داده اى ادا كنى (( خلاصه كرده . طبيب نامبرده فكرى كرد و گفت : آرى ، كتاب شما و پيغمبرتان با اين دو جمله دستور ديگرى را براى جالينوس باقى نگذاشتند.
قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا فى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا خَالِصةً يَوْمَ الْقِيَمَةِ
 
«'''قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا فى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا خَالِصةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ'''»:
 
معناى عبارت : (( خالصة يوم القيمة (( در آيه شريفه و اشكالى كه بر بيان صاحبالمنار در اين مورد وارد است .
معناى عبارت : (( خالصة يوم القيمة (( در آيه شريفه و اشكالى كه بر بيان صاحبالمنار در اين مورد وارد است .
خطابى كه در صدر اين آيه است يا مخصوص به كفار است ، و يا مانند خطاب آيه قبلى مؤ منين را هم شامل مى شود، و لازمه اينكه شامل كفار هم باشد اين است كه زينت و طيبات رزق موضوعى باشد مشترك بين كافر و مؤ من . و چون سياق جمله (( قل هى للذين آمنوا(( سياق بيان مختصات مؤ منين است ، و مى خواهد بفرمايد: همين نعمت هايى كه امروز مؤ من و كافر در آن شريكند در آخرت مختص به مؤ منين است ، لذا جمله (( فى الحيوه الدنيا(( متعلق است به جمله (( آمنوا(( و ظرف (( يوم القيمه (( متعلق خواهد بود به همان چيزى كه جمله (( للذين آمنوا(( متعلق به آن است ، حال يا كلمه (( كائنه (( است و يا شبيه به آن ، و در صورتى كه كلمه (( خالصه (( را هم حال از ضمير مؤ نث گرفته مقدم شدنش را بر (( يوم القيمه (( براى فاصله شدن بين آن و بين (( فى الحيوه الدنيا(( بدانيم معناى آيه چنين خواهد شد: (( بگو آن زينت ها در روز قيامت تنها از آن مؤ منين است ، و ديگران را از آن بهره اى نيست ، زندگى آخرت مانند زندگى دنيا نيست كه هر كس و نا كسى در نعمت هاى آن سهيم باشد پس هر كه در دنيا ايمان آورد همه نعمت هاى آن روز قيامت از آن وى خواهد بود(( .
خطابى كه در صدر اين آيه است يا مخصوص به كفار است ، و يا مانند خطاب آيه قبلى مؤ منين را هم شامل مى شود، و لازمه اينكه شامل كفار هم باشد اين است كه زينت و طيبات رزق موضوعى باشد مشترك بين كافر و مؤمن. و چون سياق جمله (( قل هى للذين آمنوا(( سياق بيان مختصات مؤ منين است ، و مى خواهد بفرمايد: همين نعمت هايى كه امروز مؤ من و كافر در آن شريكند در آخرت مختص به مؤ منين است. لذا جمله (( فى الحيوه الدنيا(( متعلق است به جمله (( آمنوا(( و ظرف (( يوم القيمه (( متعلق خواهد بود به همان چيزى كه جمله (( للذين آمنوا(( متعلق به آن است ، حال يا كلمه (( كائنه (( است و يا شبيه به آن ، و در صورتى كه كلمه (( خالصه (( را هم حال از ضمير مؤ نث گرفته مقدم شدنش را بر (( يوم القيمه (( براى فاصله شدن بين آن و بين (( فى الحيوه الدنيا(( بدانيم معناى آيه چنين خواهد شد:  
با اين بيان ، اشكالى كه در كلام بعضى از مفسرين است كه گفته اند: (( مراد از خلوص ، نجات از هم و غم است و معناى آيه اين است كه زينت هاى دنيا براى مؤ منين خالى از هم و غم و خالص از مشقت نيست ، و ليكن در آخرت خالص است (( ظاهر مى شود، چون در سياق اين آيه و همچنين آيات قبل اشعارى به اينكه نعمت هاى دنيايى همراه با ناراحتى است نبود، تا آن كه قرينه باشد بر معنايى كه وى براى خلوص كرده .
 
(( بگو آن زينت ها در روز قيامت تنها از آن مؤ منين است ، و ديگران را از آن بهره اى نيست ، زندگى آخرت مانند زندگى دنيا نيست كه هر كس و نا كسى در نعمت هاى آن سهيم باشد پس هر كه در دنيا ايمان آورد همه نعمت هاى آن روز قيامت از آن وى خواهد بود(( .
 
با اين بيان ، اشكالى كه در كلام بعضى از مفسرين است كه گفته اند: (( مراد از خلوص ، نجات از هم و غم است و معناى آيه اين است كه زينت هاى دنيا براى مؤ منين خالى از هم و غم و خالص از مشقت نيست ، و ليكن در آخرت خالص است (( ظاهر مى شود، چون در سياق اين آيه و همچنين آيات قبل اشعارى به اينكه نعمت هاى دنيايى همراه با ناراحتى است نبود، تا آن كه قرينه باشد بر معنايى كه وى براى خلوص كرده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۵ </center>
و همچنين كلام مفسر ديگر كه گفته است : جمله (( فى الحيوه الدنيا(( متعلق است به چيزى كه جمله (( للذين آمنوا(( متعلق به آن است ، و معناى آيه چنين است : (( بگو نعمت هاى دنيا براى كسانى كه ايمان آوردند به طور اصالت و استحقاق ثابت است ، و براى كفار به طور طفيلى وگرنه خود كفار استحقاق آن را ندارند و همين نعمت ها در قيامت براى مؤ منين خالص است (( .
و همچنين كلام مفسر ديگر كه گفته است : جمله (( فى الحيوه الدنيا(( متعلق است به چيزى كه جمله (( للذين آمنوا(( متعلق به آن است ، و معناى آيه چنين است : (( بگو نعمت هاى دنيا براى كسانى كه ايمان آوردند به طور اصالت و استحقاق ثابت است ، و براى كفار به طور طفيلى وگرنه خود كفار استحقاق آن را ندارند و همين نعمت ها در قيامت براى مؤ منين خالص است (( .
آنگاه كلام خود را توضيح داده و گفته است : روى سخن در اين آيه به اشخاصى است كه در اصلاح حيات صالح مؤ ثر باشند، و علوم نافع و اوامر محرك به سوى اصلاح حيات و همچنين اخذ زينت و ارتزاق از طيبات و قيام به واجبات زندگى منتهى به آنان باشد، اشخاصى مخاطب به اين آيه هستند كه كارشان تفكر در آيات آفاقى و انفسى و ايجاد صنايع و فنون و ترقى دادن جامعه و قدردانى و شكرگزارى از اين موهبت هاى الهى بوده باشد، و چنين كسانى همان مردم با ايمانند كه سر و كارشان با وحى آسمانى و انبيا (عليهم السلام ) است .
 
آنگاه كلام خود را توضيح داده و گفته است : روى سخن در اين آيه به اشخاصى است كه در اصلاح حيات صالح مؤ ثر باشند، و علوم نافع و اوامر محرك به سوى اصلاح حيات و همچنين اخذ زينت و ارتزاق از طيبات و قيام به واجبات زندگى منتهى به آنان باشد، اشخاصى مخاطب به اين آيه هستند كه كارشان تفكر در آيات آفاقى و انفسى و ايجاد صنايع و فنون و ترقى دادن جامعه و قدردانى و شكرگزارى از اين موهبت هاى الهى بوده باشد، و چنين كسانى همان مردم با ايمانند كه سر و كارشان با وحى آسمانى و انبيا (عليهم السلام) است .
 
وجه فساد اين كلام اين است كه اگر مى خواهد بگويد اين اصالت و تبعيت از آيه استفاده مى شود، آيه شريفه هيچ دلالتى بر آن ندارد. و اگر منظورش اين است كه گر چه سياق آيه سياق اين است كه اثبات كند نعمت هاى دنيوى براى مؤ منين خلق شده و ليكن از كلمه «''' خالصه (( استفاده اين معنا مى شود كه به طور طفيلى غير مؤ منين با آنان شركت دارند، آيه شريفه دلالت بر چنين اختصاصى نداشته بلكه بر عكس ‍ اشتراك دو طايفه را مى رساند: علاوه بر اينكه از امثال آيه (( و لولا ان يكون الناس امه واحده لجعلنا لمن يكفر بالرحمن لبيوتهم سقفا من فضه و معارج عليها يظهرون ... و ان كل ذلك لما متاع الحيوه الدنيا و الاخره عند ربك للمتقين (( خلاف اين معنا استفاده مى شود، چون اين قبيل آيات دلالت دارند بر اختصاص دنيا به كفار و آخرت به مؤ منين .
وجه فساد اين كلام اين است كه اگر مى خواهد بگويد اين اصالت و تبعيت از آيه استفاده مى شود، آيه شريفه هيچ دلالتى بر آن ندارد. و اگر منظورش اين است كه گر چه سياق آيه سياق اين است كه اثبات كند نعمت هاى دنيوى براى مؤ منين خلق شده و ليكن از كلمه «''' خالصه (( استفاده اين معنا مى شود كه به طور طفيلى غير مؤ منين با آنان شركت دارند، آيه شريفه دلالت بر چنين اختصاصى نداشته بلكه بر عكس ‍ اشتراك دو طايفه را مى رساند: علاوه بر اينكه از امثال آيه (( و لولا ان يكون الناس امه واحده لجعلنا لمن يكفر بالرحمن لبيوتهم سقفا من فضه و معارج عليها يظهرون ... و ان كل ذلك لما متاع الحيوه الدنيا و الاخره عند ربك للمتقين (( خلاف اين معنا استفاده مى شود، چون اين قبيل آيات دلالت دارند بر اختصاص دنيا به كفار و آخرت به مؤ منين .
(( كذلك نفصل الايات لقوم يعلمون (( - خداى تعالى در اين جمله بر اهل علم منت مى گذارد به اينكه آيات خود را برايشان بيان فرموده است .
 
«'''كذلك نفصل الايات لقوم يعلمون'''» - خداى تعالى در اين جمله بر اهل علم منت مى گذارد به اينكه آيات خود را برايشان بيان فرموده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۶ </center>
معناى (( فواحش '''»، (( اثم (( و (( بغى (( و اشاره به اينكه امم و جوامع بشرى هم مانندافراد عمر و اجل معينى دارند.
معناى (( فواحش '''»، (( اثم (( و (( بغى (( و اشاره به اينكه امم و جوامع بشرى هم مانندافراد عمر و اجل معينى دارند.
قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبىَ الْفَوَحِش مَا ظهَرَ مِنهَا وَ مَا بَطنَ ...
 
«'''قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبىَ الْفَوَاحِش مَا ظهَرَ مِنهَا وَ مَا بَطنَ ...'''»:
 
سابقا پيرامون مفردات اين آيه به طور كامل بحث شد، و گفتيم كه مراد از (( فواحش (( گناهانى است كه حد اعلاى شناعت و زشتى را داشته باشد، مانند زنا، لواط و امثال آن . و منظور از (( اثم (( گناهانى است كه باعث انحطاط، ذلت و سقوط در زندگى گردد، مانند مى گسارى كه آبروى آدمى و مال و عرض و جانش را تباه مى سازد. و نيز گفتيم كه منظور از (( بغى (( تعدى و طلب كردن چيزى است كه حق طلب كردن آن را نداشته باشد، مانند انواع ظلم ها و تعديات بر مردم و استيلاى غير مشروع بر آنان .
سابقا پيرامون مفردات اين آيه به طور كامل بحث شد، و گفتيم كه مراد از (( فواحش (( گناهانى است كه حد اعلاى شناعت و زشتى را داشته باشد، مانند زنا، لواط و امثال آن . و منظور از (( اثم (( گناهانى است كه باعث انحطاط، ذلت و سقوط در زندگى گردد، مانند مى گسارى كه آبروى آدمى و مال و عرض و جانش را تباه مى سازد. و نيز گفتيم كه منظور از (( بغى (( تعدى و طلب كردن چيزى است كه حق طلب كردن آن را نداشته باشد، مانند انواع ظلم ها و تعديات بر مردم و استيلاى غير مشروع بر آنان .
توصيف (( بغى (( به وصف (( غير حق (( از قبيل توصيف به لازمه معنا است ، نه تقسيم بغى به حق و غير حق ، همچنانكه تقييد شرك در (( و ان تشركوا(( به قيد (( ما لم ينزل به سلطانا(( از اين باب است ، نه تقسيم شرك به شرك با دليل و بدون دليل .
توصيف (( بغى (( به وصف (( غير حق (( از قبيل توصيف به لازمه معنا است ، نه تقسيم بغى به حق و غير حق ، همچنانكه تقييد شرك در (( و ان تشركوا(( به قيد (( ما لم ينزل به سلطانا(( از اين باب است ، نه تقسيم شرك به شرك با دليل و بدون دليل .
گويا شنونده پس از شنيدن خطاب اباحه زينت و طيبات رزق علاقه مند مى شود به اينكه بفهمد غير طيبات چه چيزهايى است ، لذا در اين آيه چيزهايى را كه غير طيب است به طور فهرست و خلاصه و به بيانى كه شامل تمام انواع گناهان باشد بيان كرده است ، چون محرمات دينى از دو حال خارج نيستند: يا محرمات مربوط به افعالند و يا مربوط به اقوال و عقايد. كلمات : (( فواحش (( ، (( اثم (( و (( بغى (( مربوط به قسم اول و جملات : (( و ان تشركوا بالله (( و (( ان تقولوا على الله (( قسم دوم را خلاصه مى كند، قسم اول هم دو نوع است : يكى آنهايى كه مربوط به حق الناس است كه كلمه (( بغى (( جامع آنها است ، و ديگرى گناهانى است كه مربوط به حق الناس نيست ، اين نيز دو گونه است : يكى آنهايى كه زشت و شنيعند و كلمه (( فاحشه (( اشاره به آنها است . و ديگرى گناهانى است كه تنها داراى مفسده و ضرر براى گنهكار است و كلمه (( اثم (( عنوان اينگونه گناهان است . قسم دوم نيز يا شرك به خدا است و يا افتراء بر او.
 
گويا شنونده پس از شنيدن خطاب اباحه زينت و طيبات رزق علاقه مند مى شود به اينكه بفهمد غير طيبات چه چيزهايى است ، لذا در اين آيه چيزهايى را كه غير طيب است به طور فهرست و خلاصه و به بيانى كه شامل تمام انواع گناهان باشد بيان كرده است ، چون محرمات دينى از دو حال خارج نيستند: يا محرمات مربوط به افعالند و يا مربوط به اقوال و عقايد.  
 
كلمات : (( فواحش (( ، (( اثم (( و (( بغى (( مربوط به قسم اول و جملات : (( و ان تشركوا بالله (( و (( ان تقولوا على الله (( قسم دوم را خلاصه مى كند، قسم اول هم دو نوع است : يكى آنهايى كه مربوط به حق الناس است كه كلمه (( بغى (( جامع آنها است ، و ديگرى گناهانى است كه مربوط به حق الناس نيست ، اين نيز دو گونه است : يكى آنهايى كه زشت و شنيعند و كلمه (( فاحشه (( اشاره به آنها است . و ديگرى گناهانى است كه تنها داراى مفسده و ضرر براى گنهكار است و كلمه (( اثم (( عنوان اينگونه گناهان است . قسم دوم نيز يا شرك به خدا است و يا افتراء بر او.
 
وَ لِكلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ ...
وَ لِكلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ ...
اين آيه حقيقتى را بيان مى كند كه از جمله (( قال فيها تحيون و فيها تموتون و منها تخرجون (( كه در ذيل داستان آدم و بهشت بود، استخراج شده است ، نظير احكام ديگرى كه از آن استخراج شده بود، و مفادش اين است كه : امم و جوامع بشرى هم مانند افراد داراى عمرى معين و اجلى محدودند.
اين آيه حقيقتى را بيان مى كند كه از جمله (( قال فيها تحيون و فيها تموتون و منها تخرجون (( كه در ذيل داستان آدم و بهشت بود، استخراج شده است ، نظير احكام ديگرى كه از آن استخراج شده بود، و مفادش اين است كه : امم و جوامع بشرى هم مانند افراد داراى عمرى معين و اجلى محدودند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۷ </center>
و چه بسا بخاطر اين تفريع و استخراج بتوان گفت كه جمله (( فيها تحيون و فيها تموتون (( راجع است به زندگى و مرگ افراد و امت ها، و جمله (( و لكم فى الارض مستقر و متاع الى حين (( كه قبلا ذكر شده بود راجع به زندگى دنيوى نوع بشر و اينكه اين نوع از موجودات هم ، روزى بطور كلى منقرض خواهند گرديد.
و چه بسا بخاطر اين تفريع و استخراج بتوان گفت كه جمله (( فيها تحيون و فيها تموتون (( راجع است به زندگى و مرگ افراد و امت ها، و جمله (( و لكم فى الارض مستقر و متاع الى حين (( كه قبلا ذكر شده بود راجع به زندگى دنيوى نوع بشر و اينكه اين نوع از موجودات هم ، روزى بطور كلى منقرض خواهند گرديد.
يَبَنى ءَادَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسلٌ مِّنكُمْ يَقُصونَ عَلَيْكمْ ءَايَتى...
 
«'''يَا بَنى ءَادَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسلٌ مِّنكُمْ يَقُصونَ عَلَيْكمْ ءَايَاتى...'''»:
 
كلمه (( اما(( در اصل (( ان ما(( بوده يعنى (( ان (( شرطيه بوده و (( ما(( زايده بر سرش در آمده است ، و از اينكه در فعل شرطش ‍ (( ياتينكم (( نون تاءكيد ثقيله در آمده استفاده مى شود كه شرط مزبور قطعى الوقوع است . و منظور از (( قص (( بيان و تفصيل آيات است ، چون در اين كلمه هم معناى قطع هست و هم معناى اظهار.
كلمه (( اما(( در اصل (( ان ما(( بوده يعنى (( ان (( شرطيه بوده و (( ما(( زايده بر سرش در آمده است ، و از اينكه در فعل شرطش ‍ (( ياتينكم (( نون تاءكيد ثقيله در آمده استفاده مى شود كه شرط مزبور قطعى الوقوع است . و منظور از (( قص (( بيان و تفصيل آيات است ، چون در اين كلمه هم معناى قطع هست و هم معناى اظهار.
اين آيه مشتمل بر چهارمين خطاب عمومى است كه از داستان آدم و بهشت استخراج شده ، و اين خطاب كه آخرين خطاب ها است تشريع عام الهى را در خصوص پيروى از انبيا و متابعت از طريق وحى را بيان مى كند، و اصلى كه اين خطاب از آن استخراج شده آيه اى شبيه به آيه (( قال اهبطا منها جميعا بعضكم لبعض عدو فاما ياتينكم منى هدى (( است كه بيان مى كند هدايت خدا از طريق وحى و رسالت است .
اين آيه مشتمل بر چهارمين خطاب عمومى است كه از داستان آدم و بهشت استخراج شده ، و اين خطاب كه آخرين خطاب ها است تشريع عام الهى را در خصوص پيروى از انبيا و متابعت از طريق وحى را بيان مى كند، و اصلى كه اين خطاب از آن استخراج شده آيه اى شبيه به آيه (( قال اهبطا منها جميعا بعضكم لبعض عدو فاما ياتينكم منى هدى (( است كه بيان مى كند هدايت خدا از طريق وحى و رسالت است .
بحث روايتى رواياتى در مورد شاءن نزول آيه : (( قد انزلنا عليكم لباسا...((  و((خذوا زينتكم عند كل مسجد((  
بحث روايتى رواياتى در مورد شاءن نزول آيه : (( قد انزلنا عليكم لباسا...((  و((خذوا زينتكم عند كل مسجد((  
در الدرالمنثور از ابن منذر از عكرمه نقل كرده كه در ذيل آيه (( قد انزلنا عليكم لباسا يوارى سواتكم (( گفته است اين آيه در شان قبيله (( بنوحمس (( از قريش و قبايل ديگرى كه هم عقيده با آنان بودند مانند انصار، اوس ، خزرج ، خزاعه ، ثقيف ، بنى عامر بن صعصعه و بطون كنانه بن بكر نازل شده ، چون اين قبايل گوشت نمى خوردند و هميشه از پشت خانه ها داخل مى شدند، هيچ وقت پشم و مو استعمال نمى كردند، براى پوشاندن اطفال پوست گوسفند و يا بز را خيكى كنده و در پايين آن در محل پاهاى حيوان دو سوراخ در آورده و آن را (نظير شلوار پلاستيكى امروز) به تن اطفال خود مى كردند و همواره برهنه طواف مى كردند.
در الدرالمنثور از ابن منذر از عكرمه نقل كرده كه در ذيل آيه (( قد انزلنا عليكم لباسا يوارى سواتكم (( گفته است اين آيه در شان قبيله (( بنوحمس (( از قريش و قبايل ديگرى كه هم عقيده با آنان بودند مانند انصار، اوس ، خزرج ، خزاعه ، ثقيف ، بنى عامر بن صعصعه و بطون كنانه بن بكر نازل شده ، چون اين قبايل گوشت نمى خوردند و هميشه از پشت خانه ها داخل مى شدند، هيچ وقت پشم و مو استعمال نمى كردند، براى پوشاندن اطفال پوست گوسفند و يا بز را خيكى كنده و در پايين آن در محل پاهاى حيوان دو سوراخ در آورده و آن را (نظير شلوار پلاستيكى امروز) به تن اطفال خود مى كردند و همواره برهنه طواف مى كردند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۸ </center>
تنها قريش بود كه در هنگام طواف لباس مى پوشيد، وگرنه ساير قبايل در موسم طواف از راه كه مى رسيدند لباسها را كنده و به عقيده خود بدين وسيله خود را از لباسى كه در آن گناه كرده بودند عارى ساخته آنگاه اگر از قريش كسى لباسى به آنان عاريه مى داد مى پوشيدند و گر نه برهنه مشغول طواف مى شدند، و پس از فراغت از طواف لباس هاى خود را پوشيده بر مى گشتند.
تنها قريش بود كه در هنگام طواف لباس مى پوشيد، وگرنه ساير قبايل در موسم طواف از راه كه مى رسيدند لباسها را كنده و به عقيده خود بدين وسيله خود را از لباسى كه در آن گناه كرده بودند عارى ساخته آنگاه اگر از قريش كسى لباسى به آنان عاريه مى داد مى پوشيدند و گر نه برهنه مشغول طواف مى شدند، و پس از فراغت از طواف لباس هاى خود را پوشيده بر مى گشتند.
و نيز در الدر المنثور است كه عبد بن حميد از سعيد بن جبير نقل كرده كه گفت : مردم جاهليت را رسم چنين بود كه برهنه در خانه كعبه طواف مى كردند، و مى گفتند كه در لباسى كه خدا را در آن معصيت كرده ايم طواف نمى كنيم ، حتى نقل مى كنند زنى از باديه وارد شد و همه لباس هايش را كند و دست خود را در جلو ساتر ساخت و گفت :
و نيز در الدر المنثور است كه عبد بن حميد از سعيد بن جبير نقل كرده كه گفت : مردم جاهليت را رسم چنين بود كه برهنه در خانه كعبه طواف مى كردند، و مى گفتند كه در لباسى كه خدا را در آن معصيت كرده ايم طواف نمى كنيم ، حتى نقل مى كنند زنى از باديه وارد شد و همه لباس هايش را كند و دست خود را در جلو ساتر ساخت و گفت :
(( اليوم يبدو بعضه او كله فما بدامنه فلا احله ((  
(( اليوم يبدو بعضه او كله فما بدامنه فلا احله ((  
و آيه شريفه (( خذوا زينتكم عند كل مسجد...(( در اين باره نازل گرديد.
و آيه شريفه (( خذوا زينتكم عند كل مسجد...(( در اين باره نازل گرديد.
مؤ لف : قريب به اين مضمون از ابن عباس و مجاهد و عطاء نيز نقل شده و ليكن اگر بخاطر داشته باشيد گفتيم آياتى كه در اولش خطاب (( يا بنى آدم (( است متضمن احكام عامى است كه اختصاص به يك امت ندارد، و اين روايات اخبار آحادى بيش نيستند، علاوه بر اينكه متضمن اجتهاد راويان حديثند، و به هيچ وجه حجيت ندارند.
مؤ لف : قريب به اين مضمون از ابن عباس و مجاهد و عطاء نيز نقل شده و ليكن اگر بخاطر داشته باشيد گفتيم آياتى كه در اولش خطاب (( يا بنى آدم (( است متضمن احكام عامى است كه اختصاص به يك امت ندارد، و اين روايات اخبار آحادى بيش نيستند، علاوه بر اينكه متضمن اجتهاد راويان حديثند، و به هيچ وجه حجيت ندارند.
معتبرترين رواياتى كه در اين باب نقل شده يكى روايتى است كه در الدر المنثور از ابن جرير و ابن ابى حاتم و ابن مردويه از ابن عباس نقل كرده كه گفت : مردمى در خانه كعبه برهنه طواف مى كردند، لذا خداى تعالى امر به زينت شان فرمود، و زينت همان لباس و ساتر عورت و انواع لباس هاى نيك است .
 
معتبرترين رواياتى كه در اين باب نقل شده يكى روايتى است كه در الدر المنثور از ابن جرير و ابن ابى حاتم و ابن مردويه از ابن عباس نقل كرده كه گفت : مردمى در خانه كعبه برهنه طواف مى كردند، لذا خداى تعالى امر به زينت شان فرمود، و زينت همان لباس و ساتر عورت و انواع لباس هاى نيك است.
 
دوم روايتى است كه ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم از ابن عباس ‍ نقل كرده اند كه گفت : مردم جاهليت چيزهايى از قبيل لباس و غير لباس ‍ را كه خداوند حلالش كرده حرام مى دانستند، و آيه (( قل ارايتم ما انزل الله لكم من رزق فجعلتم منه حراما و حلالا(( اشاره به اين عادت و عقيده آنان است ، آنگاه خداى تعالى در رد اين عقيده آيه (( قل من حرم زينه الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هى للذين آمنوا فى الحيوه الدنيا(( را فرو فرستاد،
دوم روايتى است كه ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم از ابن عباس ‍ نقل كرده اند كه گفت : مردم جاهليت چيزهايى از قبيل لباس و غير لباس ‍ را كه خداوند حلالش كرده حرام مى دانستند، و آيه (( قل ارايتم ما انزل الله لكم من رزق فجعلتم منه حراما و حلالا(( اشاره به اين عادت و عقيده آنان است ، آنگاه خداى تعالى در رد اين عقيده آيه (( قل من حرم زينه الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هى للذين آمنوا فى الحيوه الدنيا(( را فرو فرستاد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۹ </center>
و معنايش اين است : مسلمين با كفار در استفاده از طيبات شريكند، از طعام طيب آن و لباس پاكيزه اش و زنان صالح و ساير طيباتش استفاده مى كنند، و ليكن خداوند اين طيبات را در قيامت خالص براى مؤ منين قرار مى دهد و ديگر مشركين از آن بهره اى ندارند.
و معنايش اين است : مسلمين با كفار در استفاده از طيبات شريكند، از طعام طيب آن و لباس پاكيزه اش و زنان صالح و ساير طيباتش استفاده مى كنند، و ليكن خداوند اين طيبات را در قيامت خالص براى مؤ منين قرار مى دهد و ديگر مشركين از آن بهره اى ندارند.
اين دو روايت بطورى كه مى بينيد شان نزول آيه را بيان نمى كند، بلكه ابن عباس در اين دو روايت يك حقيقت خارجى را تطبيق بر آيه قرآن كرده است .
اين دو روايت بطورى كه مى بينيد شان نزول آيه را بيان نمى كند، بلكه ابن عباس در اين دو روايت يك حقيقت خارجى را تطبيق بر آيه قرآن كرده است .
چند روايت درباره : (( لباس التّقوى (( در آيه شريفه
چند روايت درباره : (( لباس التّقوى (( در آيه شريفه
و نيز در الدر المنثور از ابوالشيخ از حسن نقل كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هيچ بنده اى عمل نيك و بدى نمى كند مگر آنكه روزى لباس مناسب عملش را به تن خواهد كرد، و مردم او را خواهند شناخت ، و جمله (( و لباس التقوى ذلك خير(( از آيات قرآن گواه اين معنا است .
و نيز در الدر المنثور از ابوالشيخ از حسن نقل كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هيچ بنده اى عمل نيك و بدى نمى كند مگر آنكه روزى لباس مناسب عملش را به تن خواهد كرد، و مردم او را خواهند شناخت ، و جمله (( و لباس التقوى ذلك خير(( از آيات قرآن گواه اين معنا است .
در تفسير عياشى از زراره و حمران و محمد بن مسلم از ابى جعفر و ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل شده كه فرمودند: مراد از لباس تقوا لباس هاى سفيد است .
در تفسير عياشى از زراره و حمران و محمد بن مسلم از ابى جعفر و ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل شده كه فرمودند: مراد از لباس تقوا لباس هاى سفيد است .
در الدر المنثور است كه ابن مردويه از عثمان نقل كرده كه گفت : از رسول خدا شنيدم كه در اين آيه (( رياشا(( ميخواند نه (( ريشا(( .
در الدر المنثور است كه ابن مردويه از عثمان نقل كرده كه گفت : از رسول خدا شنيدم كه در اين آيه (( رياشا(( ميخواند نه (( ريشا(( .
در تفسير قمى در روايت ابى الجارود از حضرت ابى جعفر (عليه السلام ) نقل شده كه آنجناب در ذيل آيه شريفه (( يا بنى آدم قد انزلنا عليكم لباسا يوارى سواتكم و ريشا و لباس التقوى (( فرمودند: مراد از (( لباس (( همين لباسى است كه مى پوشيد و مراد از (( ريش (( متاع و مال است ، و مقصود از (( لباس تقوا(( لباس عفاف است ، زيرا شخص عفيف هم مانند كسى كه لباس به تن دارد عورت و عيبش پوشيده است ، هر چند لباس نداشته باشد، بخلاف فاجر كه هر چه هم لباس بپوشد عورت و معايبش هويدا است .
در تفسير قمى در روايت ابى الجارود از حضرت ابى جعفر (عليه السلام ) نقل شده كه آنجناب در ذيل آيه شريفه (( يا بنى آدم قد انزلنا عليكم لباسا يوارى سواتكم و ريشا و لباس التقوى (( فرمودند: مراد از (( لباس (( همين لباسى است كه مى پوشيد و مراد از (( ريش (( متاع و مال است ، و مقصود از (( لباس تقوا(( لباس عفاف است ، زيرا شخص عفيف هم مانند كسى كه لباس به تن دارد عورت و عيبش پوشيده است ، هر چند لباس نداشته باشد، بخلاف فاجر كه هر چه هم لباس بپوشد عورت و معايبش هويدا است .
مؤ لف : معنايى كه در اين دو روايت براى لباس شده از باب تطبيق كلى بر مصداق است كه نظيرش در روايات ديگرى تكرار شده .
مؤ لف : معنايى كه در اين دو روايت براى لباس شده از باب تطبيق كلى بر مصداق است كه نظيرش در روايات ديگرى تكرار شده .
و نيز در تفسير قمى در ذيل آيه (( و اذا فعلوا فاحشه قالوا...(( است كه اين آيه حكايت قول بت پرستان است ، و خداوند آن را در جمله (( قل ان الله لا يامر بالفحشاء(( رد كرده است .
و نيز در تفسير قمى در ذيل آيه (( و اذا فعلوا فاحشه قالوا...(( است كه اين آيه حكايت قول بت پرستان است ، و خداوند آن را در جمله (( قل ان الله لا يامر بالفحشاء(( رد كرده است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۱۰ </center>
<span id='link76'><span>
<span id='link76'><span>
==روايتى كه مى گويد فاحشه اى كه مى گفتند خدا به آن امر كرده است ، ادعاى لزوم اطاعتاز زمامداران جائر است . ==
==روايتى كه مى گويد فاحشه اى كه مى گفتند خدا به آن امر كرده است ، ادعاى لزوم اطاعتاز زمامداران جائر است . ==
در كتاب بصائر الدرجات از احمد بن محمد از حسين بن سعيد از محمد بن منصور روايت شده كه گفت : از امام (عليه السلام ) معناى آيه (( و اذا فعلوا فاحشه قالوا وجدنا عليها ابائنا و الله امرنابها...(( را پرسيدم فرمود: آيا كسى را سراغ دارى كه خيال كند خداوند انسان را امر به زنا و نوشيدن شراب و ساير محرمات كرده باشد؟ عرض كردم : نه . فرمود پس فكر مى كنى . اين فاحشه اى كه مردم جاهليت مى گفتند: خدا ما را به آن امر كرده چيست ؟ عرض كردم خدا و رسول بهتر مى دانند. فرمود: اين آيه راجع به زمامداران و زعماى جور است كه مردم ادعا مى كنند خدا ايشان را امر به اقتداء به آنان نموده با اينكه خداوند چنين دستورى نداده است ، و خداوند در اين آيه ادعاى آنان را رد نموده ، به ما خبر مى دهد كه آنان دروغ مى گفته اند، و اين دروغشان را (( فاحشه (( ناميده است
در كتاب بصائر الدرجات از احمد بن محمد از حسين بن سعيد از محمد بن منصور روايت شده كه گفت : از امام (عليه السلام ) معناى آيه (( و اذا فعلوا فاحشه قالوا وجدنا عليها ابائنا و الله امرنابها...(( را پرسيدم فرمود: آيا كسى را سراغ دارى كه خيال كند خداوند انسان را امر به زنا و نوشيدن شراب و ساير محرمات كرده باشد؟ عرض كردم : نه . فرمود پس فكر مى كنى . اين فاحشه اى كه مردم جاهليت مى گفتند: خدا ما را به آن امر كرده چيست ؟ عرض كردم خدا و رسول بهتر مى دانند. فرمود: اين آيه راجع به زمامداران و زعماى جور است كه مردم ادعا مى كنند خدا ايشان را امر به اقتداء به آنان نموده با اينكه خداوند چنين دستورى نداده است ، و خداوند در اين آيه ادعاى آنان را رد نموده ، به ما خبر مى دهد كه آنان دروغ مى گفته اند، و اين دروغشان را (( فاحشه (( ناميده است
۱۳٬۷۱۱

ویرایش