گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


<span id='link71'><span>
<span id='link71'><span>
==چرا خداوند به ضروريات زندگى از قبيل لباس پوشيدن و خود را آراستن امر نموده است؟ ==
امر پروردگار به ضروريات زندگى از قبيل لباس پوشيدن و خود را آراستن از همين باب است كه مى خواهد تربيتش حتى در اينگونه امور ساده و پيش پا افتاده رعايت شده باشد، پس كسى نگويد امر به پوشيدن لباس و تنظيف و آرايش چه معنا دارد.


صاحب تفسير المنار جواب ديگرى از اين حرف داده - و چه نيكو گفته است : اين حرف را كسانى مى زنند كه از تاريخ امم و سرگذشت ملل گذشته بى خبرند، وگرنه آن را سطحى و ساده تلقى ننموده به اهميت و ارزش آن پى مى بردند، چون اكثر مردم نيمه وحشى جزيره نشين و كوهستانى هاى آفريقا كه در جنگل ها و غارها تنها و يا دسته جمعى زندگى مى كردند زن و مردشان لخت بسر مى بردند، اسلام به هر قومى از آنان كه دست يافت با امثال آيه مورد بحث لباس پوشيدن را به آنان ياد داد و ستر عورت را بر ايشان واجب كرد، و به سوى تمدن سوق شان داد.  
==چرا خداوند به ضروريات زندگى، از قبيل لباس پوشيدن و خودآرایی، امر نموده است؟ ==
امر پروردگار به ضروريات زندگى، از قبيل لباس پوشيدن و خود را آراستن، از همين باب است كه مى خواهد تربيتش حتى در اين گونه امور ساده و پيش پا افتاده رعايت شده باشد. پس كسى نگويد امر به پوشيدن لباس و تنظيف و آرايش، چه معنا دارد.


و من خيال مى كنم اين قبيل حرفها از ناحيه دشمنان اسلام در دهن ها افتاده است ، گويا مبلغين مسيحيت به منظور رم دادن مردم از اسلام و دعوت شان به كيش خود اين طعنه ها را زده اند، وگرنه ارزش دعوت اسلام به لباس و آرايش بر هيچ كس پوشيده نيست . و لذا بعضى از منصفين مسيحى اعتراف كرده اند به اينكه اين گونه طعنه ها نسبت به اسلام بى انصافى است ، اسلام با اين حكم خود منت بزرگى به گردن ما اروپائيان دارد، چون اگر اسلام نبود ما امروز در خطه پهناور آفريقا تجارت پارچه و قماش نداشته و ساليانه مبالغ هنگفتى سود نمى برديم .
صاحب تفسير المنار، جواب ديگرى از اين حرف داده - و چه نيكو گفته است:


اين حكم اسلام تنها در بين مسلمين آنجا حسن اثر نداشته بلكه امم و ملل بت پرست نيز وقتى هموطنان خود را ديدند كه پس از قبول اسلام ملبس به لباس شدند و به زينت و آرايش خود پرداختند آنان نيز به تقليد از مسلمين لباس ‍ پوشيده رسم ديرينه خود را ترك گفتند.
اين حرف را كسانى مى زنند كه از تاريخ امم و سرگذشت ملل گذشته بى خبرند، وگرنه آن را سطحى و ساده تلقى ننموده، به اهميت و ارزش آن پى مى بردند. چون اكثر مردم نيمه وحشى جزيره نشين و كوهستانى هاى آفريقا كه در جنگل ها و غارها تن ها و يا دسته جمعى زندگى مى كردند، زن و مردشان، لخت به سر مى بردند، اسلام به هر قومى از آنان كه دست يافت، با امثال آيه مورد بحث، لباس پوشيدن را به آنان ياد داد و ستر عورت را بر ايشان واجب كرد، و به سوى تمدن سوق شان داد.  


شاهد زنده اين مدعا، ساكنين بلاد هندند، چون بت پرستان اين ناحيه در عين اينكه از قديم الايام مردمى متمدن بودند مع ذلك هم اكنون هزاران هزار از زن و مردشان لخت مادرزاد و يا نصف و يا ربع بدن شان برهنه است .
و من خيال مى كنم اين قبيل حرف ها از ناحيه دشمنان اسلام در دهن ها افتاده است. گويا مبلغان مسيحيت به منظور رم دادن مردم از اسلام و دعوت شان به كيش خود، اين طعنه ها را زده اند، و گرنه ارزش دعوت اسلام به لباس و آرايش بر هيچ كس پوشيده نيست. و لذا بعضى از منصفان مسيحى اعتراف كرده اند به اين كه اين گونه طعنه ها نسبت به اسلام، بى انصافى است. اسلام با اين حكم خود، منت بزرگى به گردن ما اروپائيان دارد. چون اگر اسلام نبود، ما امروز در خطه پهناور آفريقا، تجارت پارچه و قماش نداشته و ساليانه مبالغ هنگفتى سود نمى برديم. 
 
اين حكم اسلام، تنها در بين مسلمين آن جا حسن اثر نداشته، بلكه امم و ملل بت پرست نيز، وقتى هموطنان خود را ديدند كه پس از قبول اسلام، ملبس به لباس شدند و به زينت و آرايش خود پرداختند، آنان نيز به تقليد از مسلمين، لباس پوشيده، رسم ديرينه خود را ترك گفتند.
 
شاهد زنده اين مدعا، ساكنان بلاد هندند. چون بت پرستان اين ناحيه، در عين اين كه از قديم الايام مردمى متمدن بودند، مع ذلك هم اكنون هزاران هزار از زن و مردشان، لخت مادرزاد و يا نصف و يا ربع بدن شان برهنه است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۳ </center>
بعضى از مردان شان در بازارها و كارگاه ها بدون لباس آمد و شد مى كنند، و فقط عورت ها و يا حد اكثر از كمر به پايين را مى پوشانند، زنان شان شكم و ران ها را برهنه نموده و از كمر به بالاى شان هم برهنه است .  
بعضى از مردان شان در بازارها و كارگاه ها بدون لباس آمد و شد مى كنند، و فقط عورت ها و يا حد اكثر از كمر به پايين را مى پوشانند. زنان شان، شكم و ران ها را برهنه نموده و از كمر به بالاى شان هم، برهنه است.
 
دانشمندان همين قوم اعتراف كرده اند كه اين مقدار از لباس را هم مسلمانان به آنان آموخته اند. و همچنين غذا خوردن در ظرف هم، از آثار اسلام است. چون مى ديدند كه مسلمين هيچ وقت بدون ظرف غذا نمى خورند. حتى فقراى آنان كه دسترسى به ظرف ندارند، غذا را روى برگ درختان ريخته، از روى آن بر مى دارند و مى خورند، و در عين تهیدستى، هرگز از لباس و آرايش خود كم نمى گذارند.


دانشمندان همين قوم اعتراف كرده اند كه اين مقدار از لباس را هم مسلمانان به آنان آموخته اند. و همچنين غذا خوردن در ظرف هم از آثار اسلام است ، چون مى ديدند كه مسلمين هيچ وقت بدون ظرف غذا نمى خورند حتى فقراى آنان كه دسترسى به ظرف ندارند غذا را روى برگ درختان ريخته از روى آن بر مى دارند و مى خورند، و در عين تهى دستى هرگز از لباس و آرايش خود كم نمى گذارند.
و چون مسلمين از دير زمان در بلاد هند حكومت مى كردند، و غالبا فاضل ترين و پارساترين حكومت هاى اسلامى بودند، تأثيرشان در بت پرست ها، بيش از تأثيرى بود كه ساير حكومت هاى اسلامى در نقاط مختلف گيتى داشتند. لذا مسأله ملبس به لباس شدن هم از جاهاى ديگر بيشتر شايع گرديد.  


و چون مسلمين از دير زمان در بلاد هند حكومت مى كردند، و غالبا فاضل ترين و پارساترين حكومت هاى اسلامى بودند تاءثيرشان در بت پرست ها بيش از تاثيرى بود كه ساير حكومت هاى اسلامى در نقاط مختلف گيتى داشتند، لذا مساءله ملبس به لباس شدن هم از جاهاى ديگر بيشتر شايع گرديد، و لذا مى بينيم در بلاد شرق يعنى سيام و نواحى آن ، مسلمين آن طور نفوذ و تاءثير نداشته بلكه خودشان در جهل و دورى از تمدن دست كمى از بت پرست ها نداشتند، و از حيث لباس و ساير اعمال دينى به كيش بت پرستى نزديك ترند تا به اسلام . زنان آن نواحى غير از عورت جلو و عقب ، عورت ديگرى كه پوشاندنش لازم باشد براى خود قائل نيستند. و حال آنكه در اسلام همه بدن زن عورت است .
و لذا مى بينيم در بلاد شرق، يعنى سيام و نواحى آن، مسلمين آن طور نفوذ و تأثير نداشته، بلكه خودشان در جهل و دورى از تمدن، دست كمى از بت پرست ها نداشتند، و از حيث لباس و ساير اعمال دينى به كيش بت پرستى نزديك ترند، تا به اسلام. زنان آن نواحى غير از عورت جلو و عقب، عورت ديگرى كه پوشاندنش لازم باشد، براى خود قائل نيستند. و حال آن كه در اسلام، همه بدن زن عورت است.


خلاصه اينكه ، در سراسر گيتى هر كجا كه اسلام قوتى دارد به ميزان نفوذ و قوتش مظاهر تمدن از قبيل لباس ، آرايش و امثال آن به چشم مى خورد، اينجا است كه ارزش واقعى اين اصل اصلاحى اسلام معلوم مى شود و به خوبى به دست مى آيد كه اگر اسلام چنين اصلى را نمى داشت و متعرض ‍ مساءله لباس و آرايش نمى شد و آن را بر مسلمين واجب نمى كرد، به طور مسلم امروز امم و قبايل بى شمارى همچنان در حال توحش باقى مانده بودند.  
خلاصه اين كه: در سراسر گيتى، هر كجا كه اسلام قوتى دارد، به ميزان نفوذ و قوتش، مظاهر تمدن از قبيل لباس، آرايش و امثال آن به چشم مى خورد. اين جا است كه ارزش واقعى اين اصل اصلاحى اسلام معلوم مى شود و به خوبى به دست مى آيد كه اگر اسلام چنين اصلى را نمى داشت و متعرض مسأله لباس و آرايش نمى شد و آن را بر مسلمين واجب نمى كرد، به طور مسلم، امروز امم و قبايل بى شمارى همچنان در حال توحش باقى مانده بودند.  


با اين حال چطور يك مشت فرنگى مآب به خود اجازه مى دهند كه بر حسب عادت زشتى كه دارند در كمال تبختر كلاه خود را كج گذاشته ، روى مبل قهوه خانه و يا كاباره و يا ميكده ها تكيه زده بگويند: اين چه دينى است كه حوائج و ضروريات زندگى بشرى را جزء شرايع خود قرار داده ، مثلا به لباس پوشيدن و غذا خوردن و آب آشاميدن امر نموده و اين قبيل امور را با اينكه احتياجى به سفارش و وحى آسمانى ندارد جزء احكام خود قرار دهد؟
با اين حال، چطور يك مشت فرنگى مآب به خود اجازه مى دهند كه بر حسب عادت زشتى كه دارند، در كمال تبختر، كلاه خود را كج گذاشته، روى مبل قهوه خانه و يا كاباره و يا ميكده ها تكيه زده، بگويند: اين چه دينى است كه حوائج و ضروريات زندگى بشرى را جزء شرايع خود قرار داده. مثلا به لباس پوشيدن و غذا خوردن و آب آشاميدن امر نموده و اين قبيل امور را با اين كه احتياجى به سفارش و وحى آسمانى ندارد، جزء احكام خود قرار دهد؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۴ </center>
اين بود جوابى كه صاحب المنار از اشكال مزبور داده . در اينجا به ياد داستانى افتادم كه نقل آن در حقيقت جواب سومى از اين اشكال است ، و آن اينكه وقتى طبيب مخصوص هارون الرشيد كه مردى نصرانى و حاذق در طب بود به على بن الحسين بن واقد گفت كتاب آسمانى شما هيچ دستورى درباره بهداشت و حفظ الصحه ندارد، و حال آنكه سعادت بشر را دو علم تاءمين مى كند يكى علم اديان و ديگرى علم ابدان (طب).
اين بود جوابى كه صاحب المنار از اشكال مزبور داده.  


على در جوابش گفت : خداوند علم ابدان را در كتاب خود در نصف يك آيه خلاصه كرده است و آن جمله (( كلوا و اشربوا و لا تسرفوا(( است . رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز اين معنا را در جمله كوتاه (( معده خانه هر دردى است و پرهيز سر آمد هر دوايى است ، و بايد كه حق بدن را در آنچه عادتش داده اى ادا كنى (( خلاصه كرده . طبيب نامبرده فكرى كرد و گفت : آرى ، كتاب شما و پيغمبرتان با اين دو جمله دستور ديگرى را براى جالينوس باقى نگذاشتند.
در اين جا به ياد داستانى افتادم كه نقل آن در حقيقت جواب سومى از اين اشكال است، و آن، اين كه وقتى طبيب مخصوص هارون الرشيد كه مردى نصرانى و حاذق در طب بود، به على بن الحسين بن واقد گفت: كتاب آسمانى شما، هيچ دستورى درباره بهداشت و حفظ الصحه ندارد، و حال آن كه سعادت بشر را دو علم تأمين مى كند: يكى علم اديان و ديگرى علم ابدان (طب).


«'''قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا فى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا خَالِصةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ'''»:
على در جوابش گفت: خداوند، علم ابدان را در كتاب خود، در نصف يك آيه خلاصه كرده است و آن، جمله: «كلوا و اشربوا و لا تسرفوا» است. رسول گرامى اسلام «صلى الله عليه و آله و سلم» نيز، اين معنا را در جمله كوتاه «معده، خانه هر دردى است و پرهيز، سرآمد هر دوايى است، و بايد كه حق بدن را در آنچه عادتش داده اى، ادا كنى» خلاصه كرده.


معناى عبارت : (( خالصة يوم القيمة (( در آيه شريفه و اشكالى كه بر بيان صاحبالمنار در اين مورد وارد است .
طبيب نامبرده فكرى كرد و گفت: آرى، كتاب شما و پيغمبرتان، با اين دو جمله، دستور ديگرى را براى جالينوس باقى نگذاشتند.


خطابى كه در صدر اين آيه است يا مخصوص به كفار است ، و يا مانند خطاب آيه قبلى مؤ منين را هم شامل مى شود، و لازمه اينكه شامل كفار هم باشد اين است كه زينت و طيبات رزق موضوعى باشد مشترك بين كافر و مؤمن. و چون سياق جمله (( قل هى للذين آمنوا(( سياق بيان مختصات مؤ منين است ، و مى خواهد بفرمايد: همين نعمت هايى كه امروز مؤ من و كافر در آن شريكند در آخرت مختص به مؤ منين است.
«'''قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا خَالِصةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ'''»:


لذا جمله (( فى الحيوه الدنيا(( متعلق است به جمله (( آمنوا(( و ظرف (( يوم القيمه (( متعلق خواهد بود به همان چيزى كه جمله (( للذين آمنوا(( متعلق به آن است ، حال يا كلمه (( كائنه (( است و يا شبيه به آن ، و در صورتى كه كلمه (( خالصه (( را هم حال از ضمير مؤ نث گرفته مقدم شدنش را بر (( يوم القيمه (( براى فاصله شدن بين آن و بين (( فى الحيوه الدنيا(( بدانيم معناى آيه چنين خواهد شد:
معناى عبارت: «خالصة يوم القيامة» در آيه شريفه و اشكالى كه بر بيان صاحب المنار در اين مورد وارد است.


(( بگو آن زينت ها در روز قيامت تنها از آن مؤ منين است ، و ديگران را از آن بهره اى نيست ، زندگى آخرت مانند زندگى دنيا نيست كه هر كس و نا كسى در نعمت هاى آن سهيم باشد پس هر كه در دنيا ايمان آورد همه نعمت هاى آن روز قيامت از آن وى خواهد بود(( .
خطابى كه در صدر اين آيه است، يا مخصوص به كفار است، و يا مانند خطاب آيه قبلى مؤمنان را هم شامل مى شود، و لازمه اين كه شامل كفار هم باشد، اين است كه زينت و طيبات رزق، موضوعى باشد مشترك بين كافر و مؤمن. و چون سياق جمله «قل هى للذين آمنوا»، سياق بيان مختصات مؤمنان است و مى خواهد بفرمايد: همين نعمت هايى كه امروز مؤمن و كافر در آن شريك اند، در آخرت مختص به مؤمنان است.  


با اين بيان ، اشكالى كه در كلام بعضى از مفسرين است كه گفته اند: (( مراد از خلوص ، نجات از هم و غم است و معناى آيه اين است كه زينت هاى دنيا براى مؤ منين خالى از هم و غم و خالص از مشقت نيست ، و ليكن در آخرت خالص است (( ظاهر مى شود، چون در سياق اين آيه و همچنين آيات قبل اشعارى به اينكه نعمت هاى دنيايى همراه با ناراحتى است نبود، تا آن كه قرينه باشد بر معنايى كه وى براى خلوص كرده.
لذا جمله «فى الحيوة الدنيا» متعلق است به جمله «آمنوا»، و ظرف «يوم القيامة»، متعلق خواهد بود به همان چيزى كه جمله «للذين آمنوا» متعلق به آن است. حال يا كلمه «كأنه» است و يا شبيه به آن، و در صورتى كه كلمه «خالصة» را هم حال از ضمير مؤنث گرفته، مقدم شدنش را بر «يوم القيامة» براى فاصله شدن بين آن و بين «فى الحيوة الدنيا» بدانيم، معناى آيه چنين خواهد شد:
 
«بگو آن زينت ها در روز قيامت، تنها از آنِ مؤمنان است و ديگران را از آن بهره اى نيست. زندگى آخرت، مانند زندگى دنيا نيست كه هر كس و نا كسى، در نعمت هاى آن سهيم باشد. پس هر كه در دنيا ايمان آورد، همه نعمت هاى آن روز قيامت، از آنِ وى خواهد بود».
 
با اين بيان، اشكالى كه در كلام بعضى از مفسران است كه گفته اند: «مراد از خلوص، نجات از همّ و غم است و معناى آيه اين است كه زينت هاى دنيا براى مؤمنان خالى از همّ و غم و خالص از مشقت نيست، وليكن در آخرت خالص است» ظاهر مى شود. چون در سياق اين آيه و همچنين آيات قبل، إشعارى به اين كه نعمت هاى دنيايى همراه با ناراحتى است، نبود، تا آن كه قرينه باشد بر معنايى كه وى براى خلوص كرده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۵ </center>
و همچنين كلام مفسر ديگر كه گفته است : جمله (( فى الحيوه الدنيا(( متعلق است به چيزى كه جمله (( للذين آمنوا(( متعلق به آن است ، و معناى آيه چنين است : (( بگو نعمت هاى دنيا براى كسانى كه ايمان آوردند به طور اصالت و استحقاق ثابت است ، و براى كفار به طور طفيلى وگرنه خود كفار استحقاق آن را ندارند و همين نعمت ها در قيامت براى مؤ منين خالص است (( .
و همچنين كلام مفسر ديگر، كه گفته است: جمله «فى الحيوة الدنيا»، متعلق است به چيزى كه جمله «للذين آمنوا» متعلق به آن است، و معناى آيه چنين است: «بگو نعمت هاى دنيا براى كسانى كه ايمان آوردند، به طور اصالت و استحقاق ثابت است، و براى كفار به طور طفيلى، و گرنه خود كفار استحقاق آن را ندارند و همين نعمت ها در قيامت، براى مؤمنان خالص است».


آنگاه كلام خود را توضيح داده و گفته است : روى سخن در اين آيه به اشخاصى است كه در اصلاح حيات صالح مؤ ثر باشند، و علوم نافع و اوامر محرك به سوى اصلاح حيات و همچنين اخذ زينت و ارتزاق از طيبات و قيام به واجبات زندگى منتهى به آنان باشد، اشخاصى مخاطب به اين آيه هستند كه كارشان تفكر در آيات آفاقى و انفسى و ايجاد صنايع و فنون و ترقى دادن جامعه و قدردانى و شكرگزارى از اين موهبت هاى الهى بوده باشد، و چنين كسانى همان مردم با ايمانند كه سر و كارشان با وحى آسمانى و انبيا (عليهم السلام) است .
آنگاه كلام خود را توضيح داده و گفته است: روى سخن در اين آيه، به اشخاصى است كه در اصلاح حيات صالح مؤثر باشند، و علوم نافع و اوامر محرك به سوى اصلاح حيات و همچنين اخذ زينت و ارتزاق از طيبات و قيام به واجبات زندگى منتهى به آنان باشد. اشخاصى مخاطب به اين آيه هستند كه كارشان تفكر در آيات آفاقى و انفسى و ايجاد صنايع و فنون و ترقى دادن جامعه و قدردانى و شكرگزارى از اين موهبت هاى الهى بوده باشد، و چنين كسانى، همان مردم با ايمان اند، كه سر و كارشان با وحى آسمانى و انبيا «عليهم السلام» است.


وجه فساد اين كلام اين است كه اگر مى خواهد بگويد اين اصالت و تبعيت از آيه استفاده مى شود، آيه شريفه هيچ دلالتى بر آن ندارد. و اگر منظورش اين است كه گر چه سياق آيه سياق اين است كه اثبات كند نعمت هاى دنيوى براى مؤ منين خلق شده و ليكن از كلمه «''' خالصه (( استفاده اين معنا مى شود كه به طور طفيلى غير مؤ منين با آنان شركت دارند، آيه شريفه دلالت بر چنين اختصاصى نداشته بلكه بر عكس ‍ اشتراك دو طايفه را مى رساند: علاوه بر اينكه از امثال آيه (( و لولا ان يكون الناس امه واحده لجعلنا لمن يكفر بالرحمن لبيوتهم سقفا من فضه و معارج عليها يظهرون ... و ان كل ذلك لما متاع الحيوه الدنيا و الاخره عند ربك للمتقين (( خلاف اين معنا استفاده مى شود، چون اين قبيل آيات دلالت دارند بر اختصاص دنيا به كفار و آخرت به مؤ منين .
وجه فساد اين كلام، اين است كه اگر مى خواهد بگويد اين اصالت و تبعيت از آيه استفاده مى شود، آيه شريفه هيچ دلالتى بر آن ندارد. و اگر منظورش اين است كه گرچه سياق آيه، سياق اين است كه اثبات كند نعمت هاى دنيوى براى مؤمنان خلق شده، وليكن از كلمه «خالصة» اين معنا استفاده مى شود كه به طور طفيلى، غير مؤمنان با آنان شركت دارند، آيه شريفه بر چنين اختصاصى دلالت نداشته، بلكه بر عكس، اشتراك دو طايفه را مى رساند.  


«'''كذلك نفصل الايات لقوم يعلمون'''» - خداى تعالى در اين جمله بر اهل علم منت مى گذارد به اينكه آيات خود را برايشان بيان فرموده است.
علاوه بر اين كه از امثال آيه «و لولا أن يكون الناس أمة واحدة لجعلنا لمن يكفر بالرحمان لبيوتهم سقفا من فضة و معارج عليها يظهرون... و إن كل ذلك لما متاع الحيوة الدنيا و الآخرة عند ربك للمتقين»، خلاف اين معنا استفاده مى شود. چون اين قبيل آيات، دلالت دارند بر اختصاص دنيا به كفار و آخرت به مؤمنان.
 
«'''كذلك نفصل الآيات لقوم يعلمون'''» - خداى تعالى، در اين جمله بر اهل علم منت مى گذارد به اين كه آيات خود را برايشان بيان فرموده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۶ </center>
معناى (( فواحش '''»، (( اثم (( و (( بغى (( و اشاره به اينكه امم و جوامع بشرى هم مانندافراد عمر و اجل معينى دارند.
==معناى «فواحش»، «اثم» و «بغى»، در آیه شریفه==
 
«'''قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبىَ الْفَوَاحِش مَا ظهَرَ مِنهَا وَ مَا بَطنَ ...'''»:
«'''قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبىَ الْفَوَاحِش مَا ظهَرَ مِنهَا وَ مَا بَطنَ ...'''»:


۱۳٬۸۱۸

ویرایش