گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۴۹: خط ۱۴۹:
خداى تعالى، در اين جمله بر آدميان منت مى گذارد كه به پوشيدن لباس و آرايش خود هدايت شان كرده است. و به طورى كه بعضى گفته اند، اين آيه دلالت بر اباحه لباس زينت دارد.
خداى تعالى، در اين جمله بر آدميان منت مى گذارد كه به پوشيدن لباس و آرايش خود هدايت شان كرده است. و به طورى كه بعضى گفته اند، اين آيه دلالت بر اباحه لباس زينت دارد.


==مراد از «لباس تقوا» و بهتر بودن لباس تقوا از لباس ظاهر==
==مراد از «لباس تقوا» و بهتر بودن آن، از لباس ظاهر==


«'''وَ لِبَاس التَّقْوَى ذَلِك خَيرٌ...'''»:
«'''وَ لِبَاس التَّقْوَى ذَلِك خَيرٌ...'''»:


در اينجا از ذكر لباس ظاهر و پوشاندن عورت ظاهرى به ذكر لباس باطن و چيزى كه سيئات باطنى را مى پوشاند، و آدمى را از شرك و گناه كه باعث رسوايى او است باز مى دارد منتقل شده است . آرى ، آن تاءثر و انفعالى كه از كشف عورت به آدمى دست مى دهد در عورت ظاهرى و باطنيش از يك سنخ است ، با اين تفاوت كه تاءثر از بروز معايب باطنى بيشتر و ناگوارتر و دوامش زيادتر است ، زيرا حسابگر آن مردم نيستند، بلكه خداى تعالى است و نتيجه اش هم اعراض مردم نيست ، بلكه شقاوت و بدبختى دائمى و آتشى است كه به دلها سرايت مى كند، و به همين دليل لباس تقوى نيز از لباس ظاهر بهتر است .
در اين جا، از ذكر لباس ظاهر و پوشاندن عورت ظاهرى به ذكر لباس باطن و چيزى كه سيئات باطنى را مى پوشاند، و آدمى را از شرك و گناه كه باعث رسوايى او است، باز مى دارد، منتقل شده است.  


براى تتميم اين نكته بدنبال جمله مزبور فرمود: (( ذلك من آيات الله لعلهم يذكرون (( . در اين جمله لباسى را كه انسان به استفاده از آن هدايت شده آيتى الهى شمرده كه اگر انسان به دقت در آن بنگرد خواهد فهميد كه در باطن او معايب و نواقصى است كه آشكار شدنش باعث رسوايى او است . و آن معايب عبارت است از رذايل نفس كه اهميتش به مراتب بيشتر از معايب ظاهرى و پوشاندنش واجب تر از پوشاندن عيب و عورت ظاهرى است ، و نيز خواهد فهميد كه همانطورى كه براى پوشاندن معايب ظاهرى لباسى است ، براى پوشاندن معايب درونى نيز لباسى است ، و آن همان لباس تقوا است كه خداوند به آن امر فرموده و به زبان انبياى بزرگوار براى بشر آن را بيان كرده است.
آرى، آن تأثر و انفعالى كه از كشف عورت به آدمى دست مى دهد، در عورت ظاهرى و باطنی اش از يك سنخ است، با اين تفاوت كه تأثر از بروز معايب باطنى بيشتر و ناگوارتر و دوامش زيادتر است، زيرا حسابگر آن مردم نيستند، بلكه خداى تعالى است و نتيجه اش هم اعراض مردم نيست، بلكه شقاوت و بدبختى دائمى و آتشى است كه به دل ها سرايت مى كند، و به همين دليل، لباس تقوا نيز، از لباس ظاهر بهتر است.


البته در تفسير (( لباس تقوى (( مفسرين را اقوال و نظريات ديگرى است بعضى آن را به ايمان به خدا و عمل صالح ، و بعضى ديگر به حسن ظاهر، و برخى هم آن را به حيا تفسير كرده اند. عده اى ديگر گفته اند مقصود از آن ، لباس هاى پشمينه و خشنى است كه پارسايان از در تواضع و افتادگى به تن مى كنند، بعضى هم آن را به اسلام ، و بعضى به لباس ‍ جنگ ، و بعضى به ساتر عورت و بعضى به ترس از خدا معنا كرده اند. عده اى هم آن را به لباسى كه پرهيزكاران در قيامت مى پوشند تفسير كرده و گفته اند: معناى اينكه فرمود: (( لباس تقوا بهتر است (( اين است كه لباس تقواى قيامت بهتر از لباس هاى دنيا است . و خواننده عزيز به خوبى مى داند كه هيچ يك از اين اقوال آنطور كه بايد منطبق با سياق آيه نيست.
براى تتميم اين نكته به دنبال جمله مزبور فرمود: «ذلك من آيات الله لعلهم يذكرون». در اين جمله لباسى را كه انسان به استفاده از آن هدايت شده، آيتى الهى شمرده كه اگر انسان به دقت در آن بنگرد، خواهد فهميد كه در باطن او معايب و نواقصى است كه آشكار شدنش باعث رسوايى او است. و آن معايب، عبارت است از رذايل نفس كه اهميتش به مراتب بيشتر از معايب ظاهرى و پوشاندنش واجب تر از پوشاندن عيب و عورت ظاهرى است، و نيز خواهد فهميد كه همان طورى كه براى پوشاندن معايب ظاهرى لباسى است، براى پوشاندن معايب درونى نيز لباسى است، و آن همان لباس تقوا است كه خداوند به آن امر فرموده و به زبان انبياى بزرگوار، آن را براى بشر بيان كرده است.
 
البته در تفسير «لباس تقوى»، مفسران را اقوال و نظريات ديگرى است. بعضى آن را به ايمان به خدا و عمل صالح، و بعضى ديگر به حسن ظاهر، و برخى هم آن را به حيا تفسير كرده اند.  
 
عده اى ديگر گفته اند: مقصود از آن، لباس هاى پشمينه و خشنى است كه پارسايان از در تواضع و افتادگى به تن مى كنند. بعضى هم آن را به اسلام، و بعضى به لباس جنگ، و بعضى به ساتر عورت و بعضى به ترس از خدا معنا كرده اند.  
 
عده اى هم آن را به لباسى كه پرهيزكاران در قيامت مى پوشند، تفسير كرده و گفته اند: معناى اين كه فرمود: «لباس تقوا، بهتر است»، اين است كه لباس تقواى قيامت، بهتر از لباس هاى دنيا است. و خواننده عزيز، به خوبى مى داند كه هيچ يك از اين اقوال آن طور كه بايد، با سياق آيه منطبق نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۸۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۸۷ </center>
<span id='link62'><span>
<span id='link62'><span>
==بيان ولايت شيطان بر غيرمؤمن و اشاره به اينكه بيرون آوردن لباس آدم و حوا در بهشت تمثيلى است از درآوردن لباس تقوى از اندام همه آدميان توسط شيطان ==
«'''يَا بَنى ءَادَمَ لا يَفْتِنَنَّكمُ الشيْطانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ...'''»:


اين آيه گرچه با خطاب (( يا بنى آدم (( از آيات قبل جدا شده الا اينكه بر حسب معنا تتمه همان مفاد است ، به شهادت اينكه كلمه (( سوآت (( دوباره ذكر شده است ، و بنابراين معناى آن چنين مى شود: (( اى بنى آدم ! بدانيد كه براى شما معايبى است كه جز لباس تقوا چيزى آن را نمى پوشاند، و لباس تقوا همان لباسى است كه ما از راه فطرت به شما پوشانده ايم پس زنهار! كه شيطان فريبتان دهد و اين جامه خدادادى را از تن شما بيرون نمايد، همانطورى كه در بهشت از تن پدر و مادرتان بيرون كرد. آرى ، ما شيطان ها را اولياى كسانى قرار داديم كه به آيات ما ايمان نياورده با پاى خود دنبال آنها به راه بيفتند(( .  
==تمثيلى از درآوردن لباس تقوا، از اندام همه آدميان، توسط شيطان ==
«'''يَا بَنى آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكمُ الشيْطانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ...'''»:
 
اين آيه، گرچه با خطاب «يا بنى آدم» از آيات قبل جدا شده، الا اين كه بر حسب معنا، تتمه همان مفاد است. به شهادت اين كه كلمه «سوآت» دوباره ذكر شده است، و بنابراين، معناى آن چنين مى شود:  
 
«اى بنى آدم! بدانيد كه براى شما معايبى است كه جز لباس تقوا، چيزى آن را نمى پوشاند، و لباس تقوا، همان لباسى است كه ما از راه فطرت به شما پوشانده ايم. پس زنهار! كه شيطان فريبتان دهد و اين جامه خدادادى را از تن شما بيرون نمايد، همان طورى كه در بهشت از تن پدر و مادرتان بيرون كرد.  
 
آرى، ما شيطان ها را اولياى كسانى قرار داديم، كه به آيات ما ايمان نياورده، با پاى خود دنبال آن ها به راه بيفتند».  


از اينجا معلوم مى شود آن كارى كه ابليس در بهشت با آدم و حوا كرده (كندن لباس براى نماياندن عورت هايشان ) تمثيلى است كه كندن لباس تقوا را از تن همه آدميان به سبب فريفتن ايشان نشان مى دهد و هر انسانى تا فريب شيطان را نخورده در بهشت سعادت است و همينكه فريفته او شد خداوند او را از آن بيرون مى كند.
از اين جا معلوم مى شود آن كارى كه ابليس در بهشت با آدم و حوا كرده (كندن لباس براى نماياندن عورت هايشان)، تمثيلى است كه كندن لباس تقوا را از تن همه آدميان، به سبب فريفتن ايشان نشان مى دهد، و هر انسانى تا فريب شيطان را نخورده، در بهشت سعادت است و همين كه فريفته او شد، خداوند او را از آن بيرون مى كند.


«'''انه يريكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم'''» - اين جمله نهى قبلى را تاكيد نموده مى فهماند راه نجات از فتنه هاى ابليس بسيار باريك است ، زيرا وى طورى به انسان نزديك مى شود و او را مى فريبد كه خود او نمى فهمد. آرى ، انسان غير از خود كسى را سراغ ندارد كه به جانب شر دعوت و به سوى شقاوت راهنمايى اش كند.
«'''إنه يريكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم'''» - اين جمله نهى قبلى را تأكيد نموده، مى فهماند راه نجات از فتنه هاى ابليس بسيار باريك است. زيرا وى طورى به انسان نزديك مى شود و او را مى فريبد كه خود او نمى فهمد. آرى، انسان غير از خود كسى را سراغ ندارد، كه به جانب شر دعوت و به سوى شقاوت راهنمايى اش كند.


«'''انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لا يومنون'''» - اين جمله نيز تاءكيد ديگرى است براى نهى مزبور، و چنين مى فهماند كه ولايت شيطانها در آدمى تنها ولايت و قدرت بر فريب دادن او است به طورى كه اگر از اين راه توانستند كارى بكنند بدنبالش هر كار ديگرى مى كنند، همچنانكه از آيه استفزز من استطعت منهم بصوتك و اجلب عليهم بخيلك و رجلك و شاركهم فى الاموال و الاولاد وعدهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا، ان عبادى ليس لك عليهم سلطان و كفى بربك وكيلا( و آيه (انه ليس له سلطان على الذين آمنوا و على ربهم يتوكلون( و آيه (ان عبادى ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين( نيز اين معنا بر مى آيد،
«'''إنا جعلنا الشياطين أولياء للذين لا يؤمنون'''» - اين جمله نيز، تأكيد ديگرى است براى نهى مزبور، و چنين مى فهماند كه ولايت شيطان ها در آدمى، تنها ولايت و قدرت بر فريب دادن او است، به طورى كه اگر از اين راه توانستند كارى بكنند، به دنبالش هر كار ديگرى مى كنند، همچنان كه از آيه «و استفزز من استطعت منهم بصوتك و أجلب عليهم بخيلك و رجلك و شاركهم فى الأموال و الأولاد و عدهم و ما يعدهم الشيطان إلا غرورا، إن عبادى ليس لك عليهم سلطان و كفى بربك وكيلا»، و آيه «إنه ليس له سلطان على الذين آمنوا و على ربهم يتوكلون»، و آيه «إن عبادى ليس لك عليهم سلطان إلا من اتبعك من الغاوين» نيز، اين معنا بر مى آيد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۸۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۸۸ </center>
چون اگر اين آيات را به ضميمه آيات مورد بحث يكجا مورد دقت قرار دهيم خواهيم فهميد كه شيطانها بر مؤ منين و متوكلين و آنان كه خداوند ايشان را بنده خود به شمار آورده و فرموده : (( عبادى ...(( هيچگونه ولايتى ندارند، اگر چه احيانا به لغزش شان دست يابند، تنها ولايت شان بر كسانى است كه ايمان به خدا نياورده اند. و ظاهرا مقصود از اين (( ايمان نياوردن (( تكذيب خدا و آيات او است ، و معلوم است كه اين معنا يك معناى اخصى است از كفر و شرك به خدا، براى اينكه همان معناى عامى است كه در ذيل اين داستان در سوره بقره در آيه (( و الذين كفروا وكذبوا باياتنا اولئك اصحاب النارهم فيها خالدون (( و در ذيل همين داستان در اين سوره در آيه (( و الذين كذبوا باياتنا و استكبروا عنها اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون (( ذكر شده است.
چون اگر اين آيات را به ضميمه آيات مورد بحث يكجا مورد دقت قرار دهيم، خواهيم فهميد كه شيطان ها بر مؤمنان و متوكلين و آنان كه خداوند ايشان را بنده خود به شمار آورده و فرموده: «عبادى...»، هيچ گونه ولايتى ندارند. اگر چه احيانا به لغزش شان دست يابند، تنها ولايت شان بر كسانى است كه ايمان به خدا نياورده اند.  


«'''وَ إِذَا فَعَلُوا فَحِشةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيهَا ءَابَاءَنَا وَ اللَّهُ أَمَرَنَا بهَا...'''»:
و ظاهرا مقصود از اين «ايمان نياوردن»، تكذيب خدا و آيات او است، و معلوم است كه اين معنا يك معناى اخصى است از كفر و شرك به خدا. براى اين كه همان معناى عامى است كه در ذيل اين داستان در سوره بقره، در آيه «و الذين كفروا و كذبوا بآياتنا أولئك أصحاب النارهم فيها خالدون»، و در ذيل همين داستان در اين سوره، در آيه «و الذين كذبوا بآياتنا و استكبروا عنها أولئك أصحاب النار هم فيها خالدون» ذكر شده است.


در اين جمله از خطابى كه در آيات قبل به بنى آدم شده بود رجوع نموده و خطاب را متوجه شخص رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نموده است تا بدين وسيله از همه خطاب هاى عمومى گذشته خطابهاى خاصى براى امتش انتزاع نموده بفهماند آنچه تاكنون به عموم بنى آدم خطاب مى كرديم امت اسلام به عنايت بيشترى مورد آن و مخاطب به آن هست ، همچنانكه در آيه (( يا بنى آدم قد انزلنا عليكم لباسا(( همين التفات را به كار برده و پس از خطاب عمومى به بنى نوع بشر خطاب خاصى متوجه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نموده و فرموده : (( ذلك من آيات الله لعلهم يذكرون (( .
«'''وَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيهَا آبَاءَنَا وَ اللَّهُ أَمَرَنَا بهَا...'''»:


كوتاه سخن ، در داستان بهشت آدم اصل ثابتى بود، و آن اين كه باعث خروج آدم و همسرش از بهشت همانا بروز (( سوآت (( بود، و از آن اصل ثابت نيز چنين استفاده شد كه خداى تعالى به هيچ وجه راضى نيست كه بنى آدم مرتكب فحشا و عمل زشت شوند.
در اين جمله، از خطابى كه در آيات قبل به بنى آدم شده بود، رجوع نموده و خطاب را متوجه شخص رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» نموده است، تا بدين وسيله از همه خطاب هاى عمومى گذشته، خطاب هاى خاصى براى امتش انتزاع نموده، بفهماند آنچه تاكنون به عموم بنى آدم خطاب مى كرديم، امت اسلام به عنايت بيشترى مورد آن و مخاطب به آن هست، همچنان كه در آيه «يا بنى آدم قد أنزلنا عليكم لباسا» همين التفات را به كار برده و پس از خطاب عمومى به بنى نوع بشر، خطاب خاصى متوجه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» نموده و فرموده: «ذلك من آيات الله لعلهم يذكرون».
 
كوتاه سخن: در داستان بهشت آدم، اصل ثابتى بود و آن، اين كه باعث خروج آدم و همسرش از بهشت، همانا بروز «سوآت» بود، و از آن اصل ثابت نيز، چنين استفاده شد كه خداى تعالى، به هيچ وجه راضى نيست كه بنى آدم مرتكب فحشا و عمل زشت شوند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۸۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۸۹ </center>
اينك بدنبال آن داستان در اين آيه فحشا و اعمال شنيع مشركين را ذكر كرده و عذرشان را كه گفته اند: (( اولا پدران ما چنين مى كرده اند و ثانيا خدا هم به ما چنين دستور داده (( نيز ذكر فرموده ، سپس به اصل ثابت فوق تمسك جسته و به رسول گراميش مى فرمايد تا به آنان بفهماند كه اين حرف افترا به خدا است ، زيرا خداوند امر به فحشا نمى كند و به هيچ وجه به آن راضى نيست ، اگر راضى مى بود آدم و همسرش را به خاطر آن از بهشت بيرون نمى كرد.
اينك به دنبال آن داستان در اين آيه، فحشا و اعمال شنيع مشركان را ذكر كرده و عذرشان را كه گفته اند: «اولا پدران ما چنين مى كرده اند و ثانيا خدا هم به ما چنين دستور داده» نيز ذكر فرموده، سپس به اصل ثابت فوق تمسك جسته و به رسول گرامی اش مى فرمايد تا به آنان بفهماند كه اين حرف افترا به خدا است. زيرا خداوند امر به فحشا نمى كند و به هيچ وجه به آن راضى نيست. اگر راضى مى بود، آدم و همسرش را به خاطر آن از بهشت بيرون نمى كرد.


همانطورى كه اشاره شد در اين آيه براى مشركين دو عذر ذكر شده كه در ارتكاب فحشا با آن اعتذار مى جسته اند: يكى اينكه (( پدران ما چنين مى كرده اند(( و ديگرى اينكه (( خداوند هم به ما چنين دستور داده (( . از اين دو عذر آن عذرى كه مربوط به خطاب عمومى (( يا بنى آدم (( است كه در اين داستان مكرر ذكر شده همانا عذر دوم است ، و به همين جهت در آيه شريفه متعرض رد و پاسخ از همان شده است . و اما عذر اولشان گر چه در جاى خود عذر غير موجهى است ، و خداوند هم آن را موجه نمى داند، و در موارد زيادى از كلام مجيد خود آن را به امثال آيه (( اولو كان ابائهم لا يعقلون شيئا و لا يهتدون (( رد كرده الا اينكه داستان مورد بحث تنها شاهد بطلان عذر دوم آنان است .
همان طورى كه اشاره شد، در اين آيه براى مشركان، دو عذر ذكر شده كه در ارتكاب فحشا با آن اعتذار مى جسته اند: يكى اين كه «پدران ما چنين مى كرده اند»، و ديگرى اين كه «خداوند هم به ما چنين دستور داده».  


آنچه در مورد مراد از (( فاحشه (( در: (( اذا فعلوا فاحشة قالوا...(( گفته شده است .
از اين دو عذر، آن عذرى كه مربوط به خطاب عمومى «يا بنى آدم» است كه در اين داستان مكرر ذكر شده، همانا عذر دوم است. و به همين جهت در آيه شريفه، متعرض رد و پاسخ از همان شده است. و اما عذر اولشان، گرچه در جاى خود عذر غيرموجهى است، و خداوند هم آن را موجه نمى داند، و در موارد زيادى از كلام مجيد خود، آن را به امثال آيه «أو لو كان آبائهم لا يعقلون شيئا و لا يهتدون» رد كرده، الا اين كه داستان مورد بحث، تنها شاهد بطلان عذر دوم آنان است.


عده اى از مفسرين گفته اند: جمله (( اذا فعلوا فاحشه ...(( اشاره است به عادت زشتى كه در ميان مردم دوران جاهليت معمول بوده است ، آنها به استناد اينكه در لباسهاى شان خدا را معصيت كرده اند لخت مادرزاد شده و دور خانه خدا طواف مى كرده اند.
==مراد از «فاحشه»، در آیه: «إذا فعلوا فاحشة قالوا...»==


از فراء نيز نقل شده كه گفته است : اعراب جاهليت را رسم چنين بود كه رشته هايى از چرم و يا از پشم به نوارى آويزان كرده آن نوار را طورى به كمر خود مى بستند و رشته ها در برابر عورت شان قرار مى گرفت و تا اندازه اى آنرا مى پوشاند، اين رشته ها را در صورتى كه از چرم درست مى شد (( حوف (( و اگر از پشم بود (( رهط(( مى ناميدند. زنان نيز برهنه شده استخوان كتف يا چيز ديگرى به خود مى بستند و به اين بيت مترنم مى شدند:
عده اى از مفسران گفته اند: جمله «إذا فعلوا فاحشه...» اشاره است به عادت زشتى كه در ميان مردم دوران جاهليت معمول بوده است. آن ها به استناد اين كه در لباس هاى شان خدا را معصيت كرده اند، لخت مادرزاد شده و دور خانه خدا طواف مى كرده اند.


(( اليوم يبدو بعضه او كله و ما بدا منه فلا احله ((
از فراء نيز نقل شده كه گفته است: اعراب جاهليت را رسم چنين بود كه رشته هايى از چرم و يا از پشم به نوارى آويزان كرده، آن نوار را طورى به كمر خود مى بستند و رشته ها در برابر عورت شان قرار مى گرفت و تا اندازه اى آن را مى پوشاند. اين رشته ها را در صورتى كه از چرم درست مى شد، «حوف»، و اگر از پشم بود، «رهط» مى ناميدند. زنان نيز برهنه شده، استخوان كتف يا چيز ديگرى به خود مى بستند، و به اين بيت مترنم مى شدند:


اين رسم همچنان در بين اعراب ادامه داشت تا آنكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پس از فتح مكه على (عليه السلام) را فرستاد تا آيات برائت را بر آنان تلاوت نموده و ايشان را از اين عمل زشت منع كند،
«اليوم يبدو بعضه أو كله * و ما بدا منه فلا أحله»
 
اين رسم همچنان در بين اعراب ادامه داشت، تا آن كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، پس از فتح مكه، على «عليه السلام» را فرستاد، تا آيات برائت را بر آنان تلاوت نموده و ايشان را از اين عمل زشت منع كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه :۹۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه :۹۰ </center>
و گويا قبل از تسلط آنجناب بر آنان هر وقت خود آن حضرت و يا بعضى از مسلمين بر اين عمل زشت شان اعتراض مى نمودند و آنان را سرزنش مى كردند در جواب مى گفتند: (ما پدران خود را يافتيم كه اينطور طواف مى كردند، و خدا به ما چنين دستور داده( لذا خداى تعالى در آيه (( ان الله لا يامر بالفحشاء اتقولون على الله ما لا تعلمون( گفتارشان را رد نموده و مذمت شان فرموده است.
و گويا قبل از تسلط آن جناب بر آنان، هر وقت خود آن حضرت و يا بعضى از مسلمين بر اين عمل زشت شان اعتراض مى نمودند و آنان را سرزنش مى كردند، در جواب مى گفتند: «ما پدران خود را يافتيم كه اين طور طواف مى كردند، و خدا به ما چنين دستور داده». لذا خداى تعالى، در آيه «إن الله لا يأمر بالفحشاء أتقولون على الله ما لا تعلمون» گفتارشان را رد نموده و مذمت شان فرموده است.
 
بعيد نيست كه اين گفته فراء صحيح باشد، و در خود آيه هم شواهدى بر آن هست:
 
يكى اين كه عمل مشركان را «فحشاء» خوانده، كه به معناى كار بسيار شنيع و زشت است.  


بعيد نيست كه اين گفته فراء صحيح باشد، و در خود آيه هم شواهدى بر آن هست : يكى اينكه عمل مشركين را (( فحشاء(( خوانده كه به معناى كار بسيار شنيع و زشت است ، ديگر اينكه عذر دوم شان را اين دانسته كه (( خدا ما را به آن امر فرموده (( ، چون از اين جمله بر مى آيد عمل شنيعى را كه مرتكب مى شده اند در شكل عبادتى بوده ، پس بعيد نيست كه همان طواف كذايى بوده باشد. و ليكن از آنجايى كه كلمه فحشاء در آيه مطلق است قابليت انطباق بر هر عمل زشت ديگرى دارد، عمل زشت هم يكى دو تا نيست ، مردم ، مخصوصا مردم زمان ما كارهايى مى كنند كه هيچ دست كم از طواف كذايى اعراب ندارد.
ديگر اين كه عذر دوم شان را اين دانسته كه «خدا ما را به آن امر فرموده»، چون از اين جمله بر مى آيد عمل شنيعى را كه مرتكب مى شده اند، در شكل عبادتى بوده. پس بعيد نيست كه همان طواف كذايى بوده باشد. وليكن از آن جايى كه كلمه فحشاء در آيه مطلق است، قابليت انطباق بر هر عمل زشت ديگرى دارد. عمل زشت هم يكى دو تا نيست، مردم، مخصوصا مردم زمان ما كارهايى مى كنند كه هيچ دست كم از طواف كذايى اعراب ندارد.


«'''قُلْ أَمَرَ رَبى بِالْقِسطِ وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِندَ كلِّ مَسجِدٍ وَ ادْعُوهُ مخْلِصِينَ لَهُ الدِّين'''»:
«'''قُلْ أَمَرَ رَبى بِالْقِسطِ وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِندَ كلِّ مَسجِدٍ وَ ادْعُوهُ مخْلِصِينَ لَهُ الدِّين'''»:


پس از آنكه در آيه قبلى امر به فحشاء را نفى نمود و فرمود: (اين افترايى است كه به خدا مى بنديد و هيچ شاهد و دليلى از طريق وحى نداريد( در اين آيه چيزى را كه خدا به آن امر كرده ذكر مى كند، و معلوم است كه چنين چيزى مقابل آن امر شنيعى است كه در آيه قبلى بود، و آن ( قسط( است كه قرار گرفتنش در برابر آن امر شنيع مى فهماند كه آن امر كارى بوده كه از حد ميانه به طرف افراط و يا تفريط منحرف بوده است.
پس از آن كه در آيه قبلى امر به فحشاء را نفى نمود و فرمود: «اين افترايى است كه به خدا مى بنديد و هيچ شاهد و دليلى از طريق وحى نداريد». در اين آيه چيزى را كه خدا به آن امر كرده، ذكر مى كند، و معلوم است كه چنين چيزى مقابل آن امر شنيعى است كه در آيه قبلى بود، و آن «قسط» است، كه قرار گرفتنش در برابر آن امر شنيع مى فهماند كه آن امر كارى بوده كه از حد ميانه به طرف افراط و يا تفريط منحرف بوده است.




۱۳٬۷۶۶

ویرایش