گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۳۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۳۶ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۳۸}}
__TOC__
__TOC__


خط ۹: خط ۱۱:
ظاهر ذيل آيه (( و ذروا الذين يلحدون فى اسمائه سيجزون ما كانوا يعملون (( نيز اين معنا را تاييد مى كند، براى اينكه اگر مراد از دعا نام نهادن و يا نداء مى بود، نه عبادت مناسب تر اين بود كه بفرمايد: (( بما كانوا يصفون (( بخاطر آن وصف هاكه از خدا مى كردند(( همچنانكه در جاى ديگر همينطور تعبير كرده و فرموده : (( سيجزيهم وصفهم به زودى وصف كردنشان را جزا خواهد داد((  
ظاهر ذيل آيه (( و ذروا الذين يلحدون فى اسمائه سيجزون ما كانوا يعملون (( نيز اين معنا را تاييد مى كند، براى اينكه اگر مراد از دعا نام نهادن و يا نداء مى بود، نه عبادت مناسب تر اين بود كه بفرمايد: (( بما كانوا يصفون (( بخاطر آن وصف هاكه از خدا مى كردند(( همچنانكه در جاى ديگر همينطور تعبير كرده و فرموده : (( سيجزيهم وصفهم به زودى وصف كردنشان را جزا خواهد داد((  
بنابرآنچه گذشت معناى آيه مورد ب حث چنين مى شود و خدا داناتر است : (( براى خدا است تمامى اسمائى كه بهترين اسماء است پس او را عبادت كنيد و با آنها بسويش توجه نماييد(( البته معلوم است كه اين معنا شامل تسميه و نداء هم مى شود چون اين دو از لواحق عبادت است .
بنابرآنچه گذشت معناى آيه مورد ب حث چنين مى شود و خدا داناتر است : (( براى خدا است تمامى اسمائى كه بهترين اسماء است پس او را عبادت كنيد و با آنها بسويش توجه نماييد(( البته معلوم است كه اين معنا شامل تسميه و نداء هم مى شود چون اين دو از لواحق عبادت است .
ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فى أَسمَئهِ ...
ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فى أَسمَئهِ ...
كلمه (( لحد(( و (( الحاد(( هر دو به يك معنا مى باشد، و آن ميل از حد وسط به يكى از دو طرف افراط و تفريط است ، لحد قبر را هم به همين مناسبت لحد مى گويند، چون لحد هم در يك طرف قبر قرار دارد به خلاف (( ضريح (( كه در وسط قبر است و (( يلحدون (( چه از ثلاثى مجرد بوده و به فتح (( يا(( قرائت شود، و چه به ضم (( يا(( و از باب افعال به يك معنا است ، و از بعضى از لغويين نقل شده كه گفته اند به يك معنا نيست بلكه از ثلاثى مجرد به معناى ميل به يكى از دو طرف ، و از باب افعال به معناى جدال و مغلوب ساختن طرف است .
كلمه (( لحد(( و (( الحاد(( هر دو به يك معنا مى باشد، و آن ميل از حد وسط به يكى از دو طرف افراط و تفريط است ، لحد قبر را هم به همين مناسبت لحد مى گويند، چون لحد هم در يك طرف قبر قرار دارد به خلاف (( ضريح (( كه در وسط قبر است و (( يلحدون (( چه از ثلاثى مجرد بوده و به فتح (( يا(( قرائت شود، و چه به ضم (( يا(( و از باب افعال به يك معنا است ، و از بعضى از لغويين نقل شده كه گفته اند به يك معنا نيست بلكه از ثلاثى مجرد به معناى ميل به يكى از دو طرف ، و از باب افعال به معناى جدال و مغلوب ساختن طرف است .
(( سيجزون ...(( اگر در صدر اين جمله واو عاطفه به كار برده نشده براى اين است كه اين جمله به منزله جواب از سؤ ال مقدر است ، كانه وقتى فرمود: (( و واگذار آن كسانى را كه در اسماى او الحاد مى ورزند(( كسى پرسيده است سرانجام حال ايشان چه مى شود؟ جواب مى دهد به اينكه : (( سيجزون ما كانوا يعملون (( . راجع به بحث در اسماء حسنى تتمه اى باقى مانده كه در گفتار آينده بعد از فراغ از تفسير آيات خواهد آمد ان شاء الله -.
(( سيجزون ...(( اگر در صدر اين جمله واو عاطفه به كار برده نشده براى اين است كه اين جمله به منزله جواب از سؤ ال مقدر است ، كانه وقتى فرمود: (( و واگذار آن كسانى را كه در اسماى او الحاد مى ورزند(( كسى پرسيده است سرانجام حال ايشان چه مى شود؟ جواب مى دهد به اينكه : (( سيجزون ما كانوا يعملون (( . راجع به بحث در اسماء حسنى تتمه اى باقى مانده كه در گفتار آينده بعد از فراغ از تفسير آيات خواهد آمد ان شاء الله -.
وَ مِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ
وَ مِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ
در سابق يعنى در تفسير آيه (( و من قوم موسى امه يهدون بالحق و به يعدلون (( مقدارى در پيرامون اين مطلب بحث شد، خصوصيتى كه در اين آيه است اين است كه در سياق تقسيم مردم به دو قسم گمراه و مهتدى (و بيان اينكه ملاك در دو قسم شدن مردم دعوت خدا به اسماء حسنى و الحاد در آن است ) قرار گرفته ،
در سابق يعنى در تفسير آيه (( و من قوم موسى امه يهدون بالحق و به يعدلون (( مقدارى در پيرامون اين مطلب بحث شد، خصوصيتى كه در اين آيه است اين است كه در سياق تقسيم مردم به دو قسم گمراه و مهتدى (و بيان اينكه ملاك در دو قسم شدن مردم دعوت خدا به اسماء حسنى و الحاد در آن است ) قرار گرفته ،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۵۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۵۲ </center>
خط ۱۸: خط ۲۰:
بنابراين ، اسناد هدايت به اين امت خالى از دلالت بر اين نيست كه امت مزبور مردمى هستند كه از ضلالت مصونند، و خداوند ايشان را از گمراهى حفظ مى كند، حال يا مقصود جميع افراد امتى است كه در آيه به ايشان اشاره شده ، كه در اين صورت بايد مراد از آن انبياء و اوصياء ايشان باشند، و يا آنكه مرا د از امت بعض افراد امت است و كل به وصف بعضى توصيف شده ، نظير آيه (( و لقد آتينا بنى اسرائيل الكتاب و الحكم و النبوه (( و آيه (( و جعلكم ملوكا(( و آيه (( لتكونوا شهداء على الناس (( وصف بعض افراد را به همه امت نسبت داده .
بنابراين ، اسناد هدايت به اين امت خالى از دلالت بر اين نيست كه امت مزبور مردمى هستند كه از ضلالت مصونند، و خداوند ايشان را از گمراهى حفظ مى كند، حال يا مقصود جميع افراد امتى است كه در آيه به ايشان اشاره شده ، كه در اين صورت بايد مراد از آن انبياء و اوصياء ايشان باشند، و يا آنكه مرا د از امت بعض افراد امت است و كل به وصف بعضى توصيف شده ، نظير آيه (( و لقد آتينا بنى اسرائيل الكتاب و الحكم و النبوه (( و آيه (( و جعلكم ملوكا(( و آيه (( لتكونوا شهداء على الناس (( وصف بعض افراد را به همه امت نسبت داده .
و مطلبى كه آيه شريفه در صدد افهام آن مى باشد و خدا داناتر است اين است كه : ما شما مردم را به امرى واقع نشدنى و خارج از طاقت بشر امر نمى كنيم ، براى اينكه در ميان همين شمامردم امتى هستند كه حقيقتا به هدايت به حق مهتدى شده اند، چون خداوند به هدايت خاصه خود تكريمشان كرده است .
و مطلبى كه آيه شريفه در صدد افهام آن مى باشد و خدا داناتر است اين است كه : ما شما مردم را به امرى واقع نشدنى و خارج از طاقت بشر امر نمى كنيم ، براى اينكه در ميان همين شمامردم امتى هستند كه حقيقتا به هدايت به حق مهتدى شده اند، چون خداوند به هدايت خاصه خود تكريمشان كرده است .
وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِئَايَتِنَا سنَستَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْث لا يَعْلَمُونَ
وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِئَايَتِنَا سنَستَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْث لا يَعْلَمُونَ
معناى استدراج در عذاب (( والذين كفروا باياتنا سنستدرجهم من حيث لا يعلمون (( .
معناى استدراج در عذاب (( والذين كفروا باياتنا سنستدرجهم من حيث لا يعلمون (( .
(( استدراج (( در لغت به معناى اين است كه كسى در صدد بر آيد پله پله و به تدريج از مكانى و يا امرى بالا رود يا پائين آيد و يا نسبت به آن نزديك شود،
(( استدراج (( در لغت به معناى اين است كه كسى در صدد بر آيد پله پله و به تدريج از مكانى و يا امرى بالا رود يا پائين آيد و يا نسبت به آن نزديك شود،
خط ۲۷: خط ۲۹:
و اين يك معناى ديگرى از استدراج است كه آيات زير اشاره به آن دارد: (( الا بذكر الله تطمئن القلوب (( (( و من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا(( (( فلا تعجبك اموالهم و لا اولادهم انما يريد الله ليعذبهم بها فى الحيوه الدنيا و تزهق انفسهم و هم كافرون (( و ليكن اين معنا با جمله (( واملى لهم (( كه در آيه مورد بحث است سازگارى ندارد، بنابراين ، همان معناى اول متعين است .
و اين يك معناى ديگرى از استدراج است كه آيات زير اشاره به آن دارد: (( الا بذكر الله تطمئن القلوب (( (( و من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا(( (( فلا تعجبك اموالهم و لا اولادهم انما يريد الله ليعذبهم بها فى الحيوه الدنيا و تزهق انفسهم و هم كافرون (( و ليكن اين معنا با جمله (( واملى لهم (( كه در آيه مورد بحث است سازگارى ندارد، بنابراين ، همان معناى اول متعين است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۵۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۵۴ </center>
وَ أُمْلى لَهُمْ إِنَّ كَيْدِى مَتِينٌ
وَ أُمْلى لَهُمْ إِنَّ كَيْدِى مَتِينٌ
معناى (( املاء(( در: (( واملى لهم (( و فرق آن با استدراج .
معناى (( املاء(( در: (( واملى لهم (( و فرق آن با استدراج .
كلمه (( املاء(( به معناى مهلت دادن است ، و جمله (( ان كيدى متين (( تعليل مطالبى است كه در دو آيه سابق بود و التفاتى كه از تكلم مع الغير در (( سنستدرجهم (( به تكلم وحده در املى بكار رفته براى اين است كه دلالت كند بر مزيد عنايت بر محروم ساختن ايشان از رحمت الهى و وارد ساختنشان در مورد هلاكت .
كلمه (( املاء(( به معناى مهلت دادن است ، و جمله (( ان كيدى متين (( تعليل مطالبى است كه در دو آيه سابق بود و التفاتى كه از تكلم مع الغير در (( سنستدرجهم (( به تكلم وحده در املى بكار رفته براى اين است كه دلالت كند بر مزيد عنايت بر محروم ساختن ايشان از رحمت الهى و وارد ساختنشان در مورد هلاكت .
نكته ديگر اين التفات اين است كه املاء مهلت دادن تا مدت معين است و به همين جهت آيه شريفه در معنى نظير آيه (( و لو لاكلمه سبقت من ربك الى اجل مسمى لقضى بينهم (( است و كلمه اى كه در اين آيه است همان است كه در هنگام هبوط آدم به وى فرموده : (( و لكم فى الارض ‍ مستقر و متاع الى حين (( و قضاى الهى هم همين است ، و قضاء مختص ‍ به خداى تعالى است و در آن كسى با او شريك نيست ، به خلاف استدراج كه به معناى رساندن نعمت بعد از نعمت است ، واين نعمت هاى الهى به وسائطى از ملائكه و امر به انسان مى رسد، به همين مناسبت استدراج را به صيغه متكلم مع الغير آورد ولى در املاء و در كيدى كه نتيجه استدراج و املاء است به صيغه متكلم وحده تعبير كرد.
نكته ديگر اين التفات اين است كه املاء مهلت دادن تا مدت معين است و به همين جهت آيه شريفه در معنى نظير آيه (( و لو لاكلمه سبقت من ربك الى اجل مسمى لقضى بينهم (( است و كلمه اى كه در اين آيه است همان است كه در هنگام هبوط آدم به وى فرموده : (( و لكم فى الارض ‍ مستقر و متاع الى حين (( و قضاى الهى هم همين است ، و قضاء مختص ‍ به خداى تعالى است و در آن كسى با او شريك نيست ، به خلاف استدراج كه به معناى رساندن نعمت بعد از نعمت است ، واين نعمت هاى الهى به وسائطى از ملائكه و امر به انسان مى رسد، به همين مناسبت استدراج را به صيغه متكلم مع الغير آورد ولى در املاء و در كيدى كه نتيجه استدراج و املاء است به صيغه متكلم وحده تعبير كرد.
أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا مَا بِصاحِبهِم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلا نَذِيرٌ مُّبِينٌ
أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا مَا بِصاحِبهِم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلا نَذِيرٌ مُّبِينٌ
در ميان مفسرين راجع به تركيب اين كلام اختلاف شديدى است ، و آن معنايى كه از سياق كلام به ذهن تبادر مى كند اين است كه جمله (( او لم يتفكروا(( كلام تمامى است كه منظور از آن انكار و توبيخ است ، و جمله (( ما بصاحبهم من جنه (( كلام ديگرى است كه منظور از آن تصديق رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در ادعاى نبوت است ، و در عين حال اشاره به آن چيزى كه مردم درباره اش تفكر مى كردند دارد، گويا فرموده است : (( آيا تفكر نمى كنند در اينكه صاحبشان جن زده نيست تا حقيقت مطلب برايشان روشن شود؟ آرى ، او ديوانه نيست و نيست او مگر بيم رسانى آشكار(( .
در ميان مفسرين راجع به تركيب اين كلام اختلاف شديدى است ، و آن معنايى كه از سياق كلام به ذهن تبادر مى كند اين است كه جمله (( او لم يتفكروا(( كلام تمامى است كه منظور از آن انكار و توبيخ است ، و جمله (( ما بصاحبهم من جنه (( كلام ديگرى است كه منظور از آن تصديق رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در ادعاى نبوت است ، و در عين حال اشاره به آن چيزى كه مردم درباره اش تفكر مى كردند دارد، گويا فرموده است : (( آيا تفكر نمى كنند در اينكه صاحبشان جن زده نيست تا حقيقت مطلب برايشان روشن شود؟ آرى ، او ديوانه نيست و نيست او مگر بيم رسانى آشكار(( .
و تعبير از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به (( صاحب ايشان (( براى اشاره به ماده استدلال فكرى است ، زيرا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در تمام طول زندگى مصاحب ايشان و ايشان مصاحب وى بوده اند، و اگر او ديوانه مى بود در طول اين مدت معلوم مى شد، پس معلوم مى شود او ترساننده است نه ديوانه .
و تعبير از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به (( صاحب ايشان (( براى اشاره به ماده استدلال فكرى است ، زيرا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در تمام طول زندگى مصاحب ايشان و ايشان مصاحب وى بوده اند، و اگر او ديوانه مى بود در طول اين مدت معلوم مى شد، پس معلوم مى شود او ترساننده است نه ديوانه .
خط ۴۵: خط ۴۷:
چون در غالب مردم چيزى كه ايشان را از اشتغال به امر آخرت باز داشته و بسوى دنيا و مغرور گشتن به آن مى كشاند مساءله فراموش كردن مرگ است ، مرگى كه انسان نمى داند كارش به كجا مى انجامد، و اما اگر التفات به آن داشته باشند، و متوجه باشند كه از اجل خود بى اطلاع اند، و ممكن است كه اجلشان بسيار نزديك باشد قهرا از خواب غفلت بيدار مى شوند، و همين ياد مرگ آنان را از پيروى هوا و هوس و آرزوهاى دراز باز مى دارد.
چون در غالب مردم چيزى كه ايشان را از اشتغال به امر آخرت باز داشته و بسوى دنيا و مغرور گشتن به آن مى كشاند مساءله فراموش كردن مرگ است ، مرگى كه انسان نمى داند كارش به كجا مى انجامد، و اما اگر التفات به آن داشته باشند، و متوجه باشند كه از اجل خود بى اطلاع اند، و ممكن است كه اجلشان بسيار نزديك باشد قهرا از خواب غفلت بيدار مى شوند، و همين ياد مرگ آنان را از پيروى هوا و هوس و آرزوهاى دراز باز مى دارد.
(( فباى حديث بعده يؤ منون (( از سياق كلام بر مى آيد كه ضمير در (( بعده (( به قرآن بر مى گردد، و اين جمله خبر ياس از ايمان آنان را مى دهد و معنايش اين است كه : اگر به قرآن كه تجلى پروردگار سبحان است به كلام خود بر ايشان ، و با آنان به براهين و حجت ها و مواعظ حسنه اى صحبت مى كند كه عقولشان را مضطر به قبول مى سازد، و در عين حال معجزه باهره اى است ايمان نياورند بطور مسلم به هيچ چيز ديگرى ايمان نخواهند آورد، خداى سبحان هم خبر داده كه بر دل هاى ايشان مهر نهاده و با اين حال هيچ اميدى نيست در اينكه حرف به خرجشان برود و به حق ايمان بياورند، و لذا بعد از جمله مورد بحث فرموده : (( من يضلل الله فلا هادى له ....((  
(( فباى حديث بعده يؤ منون (( از سياق كلام بر مى آيد كه ضمير در (( بعده (( به قرآن بر مى گردد، و اين جمله خبر ياس از ايمان آنان را مى دهد و معنايش اين است كه : اگر به قرآن كه تجلى پروردگار سبحان است به كلام خود بر ايشان ، و با آنان به براهين و حجت ها و مواعظ حسنه اى صحبت مى كند كه عقولشان را مضطر به قبول مى سازد، و در عين حال معجزه باهره اى است ايمان نياورند بطور مسلم به هيچ چيز ديگرى ايمان نخواهند آورد، خداى سبحان هم خبر داده كه بر دل هاى ايشان مهر نهاده و با اين حال هيچ اميدى نيست در اينكه حرف به خرجشان برود و به حق ايمان بياورند، و لذا بعد از جمله مورد بحث فرموده : (( من يضلل الله فلا هادى له ....((  
مَن يُضلِلِ اللَّهُ فَلا هَادِى لَهُ وَ يَذَرُهُمْ فى طغْيَنهِمْ يَعْمَهُونَ...
مَن يُضلِلِ اللَّهُ فَلا هَادِى لَهُ وَ يَذَرُهُمْ فى طغْيَنهِمْ يَعْمَهُونَ...
كلمه (( عمه (( به معناى حيرت و سرگردانى در ضلالت و يا به معناى نفهميدن حجت است ، و اگر مقابل اين جمله را كه عبارتست از: و كسى كه او هدايتش كند ديگر گمراه كننده اى براى او نيست ذكر نكرد براى اين بود كه كلام در تعليل آيه قبلى يعنى جمله (( فباى حديث ...(( بود، گويا كسى پرسيده جهت اينكه به هيچ حديث ديگرى ايمان نمى آورند چيست در جواب فرموده : جهتش اين است كه خدا گمراهشان كرده وكسى كه خدا گمراهش كند ديگر هدايت كننده اى برايش نيست .
كلمه (( عمه (( به معناى حيرت و سرگردانى در ضلالت و يا به معناى نفهميدن حجت است ، و اگر مقابل اين جمله را كه عبارتست از: و كسى كه او هدايتش كند ديگر گمراه كننده اى براى او نيست ذكر نكرد براى اين بود كه كلام در تعليل آيه قبلى يعنى جمله (( فباى حديث ...(( بود، گويا كسى پرسيده جهت اينكه به هيچ حديث ديگرى ايمان نمى آورند چيست در جواب فرموده : جهتش اين است كه خدا گمراهشان كرده وكسى كه خدا گمراهش كند ديگر هدايت كننده اى برايش نيست .
گفتارى پيرامون اسماء حسنى
گفتارى پيرامون اسماء حسنى
خط ۸۸: خط ۹۰:
و آن صفتى كه اضافه به خارج دارد صفت اضافى است ، و اين قسم دوم هم دو قسم است ، زيرا بعضى از اينگونه صفات نفسى هستند و به خارج اضافه دارند، آنها را صفات نفسى ذات اضافه مى ناميم ، و بعضى ديگر صرفا اضافى اند مانند خالقيت و رازقيت كه امثال آن را صفات اضافى محض نام مى گذاريم .
و آن صفتى كه اضافه به خارج دارد صفت اضافى است ، و اين قسم دوم هم دو قسم است ، زيرا بعضى از اينگونه صفات نفسى هستند و به خارج اضافه دارند، آنها را صفات نفسى ذات اضافه مى ناميم ، و بعضى ديگر صرفا اضافى اند مانند خالقيت و رازقيت كه امثال آن را صفات اضافى محض نام مى گذاريم .


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۳۶ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۳۸}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش