۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۳۵ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۳۷}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۶۰: | خط ۶۲: | ||
<span id='link280'><span> | <span id='link280'><span> | ||
==آيات ۱۸۰ - ۱۸۶، سوره اعراف == | ==آيات ۱۸۰ - ۱۸۶، سوره اعراف == | ||
وَ | وَ للَّهِ الاَسمَاءُ الحُْسنى فَادْعُوهُ بهَا وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فى أَسمَئهِ سيُجْزَوْنَ مَا كانُوا يَعْمَلُونَ(۱۸۰) | ||
وَ | وَ مِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ(۱۸۱) | ||
وَ | وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِئَايَتِنَا سنَستَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْث لا يَعْلَمُونَ(۱۸۲) | ||
وَ أُمْلى لَهُمْ | وَ أُمْلى لَهُمْ إِنَّ كَيْدِى مَتِينٌ(۱۸۳) | ||
أَ وَ لَمْ | أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا مَا بِصاحِبهِم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلا نَذِيرٌ مُّبِينٌ(۱۸۴) | ||
أَ وَ لَمْ يَنظرُوا فى مَلَكُوتِ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا خَلَقَ | أَ وَ لَمْ يَنظرُوا فى مَلَكُوتِ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِن شىْءٍ وَ أَنْ عَسى أَن يَكُونَ قَدِ اقْترَب أَجَلُهُمْ فَبِأَى حَدِيثِ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ(۱۸۵) | ||
مَن يُضلِلِ | مَن يُضلِلِ اللَّهُ فَلا هَادِى لَهُ وَ يَذَرُهُمْ فى طغْيَنهِمْ يَعْمَهُونَ(۱۸۶) | ||
ترجمه آيات | ترجمه آيات | ||
خدا را نام هاى نيكوتر است او را بدانها بخوانيد و كسانى را كه در نام هاى وى كجروى مى كنند واگذاريد. به زودى سزاى اعمالى راكه مى كرده اند خواهند ديد(۱۸۰) | خدا را نام هاى نيكوتر است او را بدانها بخوانيد و كسانى را كه در نام هاى وى كجروى مى كنند واگذاريد. به زودى سزاى اعمالى راكه مى كرده اند خواهند ديد(۱۸۰) | ||
خط ۸۴: | خط ۸۶: | ||
خداى تعالى همه جا هدايت را بطور مطلق به خود استناد داده و ضلالت را به خود مردم ، و سرش اين است كه هدايت از صفات جميله است و همانطور كه در بالا گذشت حقيقت جمال خداى را سزاست ، به خلاف ضلالت كه حقيقتش عدم اهتداء به هدايت خدا است و اين خود معنايى است عدمى و از صفات نقص ، (خداوند به عدم و نقص متصف نمى شود) و اما تثبيت آن ضلالت در فردى كه به اختيار خود ضلالت را بر هدايت ترجيح داده و به آيات خداتكذيب كرده مستند به خداى تعالى است ، يعنى خداوند كسى را كه بخواهد كيفر كند ضلالت او را در همان اولين بار تحققش در دل وى استوار نموده و با سلب توفيق و قطع عطيه الهى خود، آن را صفت لازمى قرار مى دهد، و اين همان (( استدراج (( و (( املاء(( است كه در قرآن كريم آن را به خود نسبت داده است . | خداى تعالى همه جا هدايت را بطور مطلق به خود استناد داده و ضلالت را به خود مردم ، و سرش اين است كه هدايت از صفات جميله است و همانطور كه در بالا گذشت حقيقت جمال خداى را سزاست ، به خلاف ضلالت كه حقيقتش عدم اهتداء به هدايت خدا است و اين خود معنايى است عدمى و از صفات نقص ، (خداوند به عدم و نقص متصف نمى شود) و اما تثبيت آن ضلالت در فردى كه به اختيار خود ضلالت را بر هدايت ترجيح داده و به آيات خداتكذيب كرده مستند به خداى تعالى است ، يعنى خداوند كسى را كه بخواهد كيفر كند ضلالت او را در همان اولين بار تحققش در دل وى استوار نموده و با سلب توفيق و قطع عطيه الهى خود، آن را صفت لازمى قرار مى دهد، و اين همان (( استدراج (( و (( املاء(( است كه در قرآن كريم آن را به خود نسبت داده است . | ||
پس معلوم شد كه آيات مورد بحث به همان مطلبى اشاره مى كند كه كلام سابق بدان منتهى گرديد، و آن اين بود كه حقيقت معناى اينكه هدايت و اضلال از خدا است اين است كه او بشر را به اسماء حسناى خود دعوت كرده و باعث شد مردم دو فريق شوند يكى آن عده اى كه هدايت خدا را قبول كردند و يكى آن افرادى كه نسبت به اسماء او الحاد ورزيده و آيات او را تكذيب كردند، و خداوند ايشان را به كيفر تكذيبشان بسوى دوزخ سوق مى دهد، همچنانكه در آخر كلام سابق فرموده : (( و لقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن و الانس ...(( و اين سوق دادن را بوسيله استدراج و املاء انجام مى دهد. | پس معلوم شد كه آيات مورد بحث به همان مطلبى اشاره مى كند كه كلام سابق بدان منتهى گرديد، و آن اين بود كه حقيقت معناى اينكه هدايت و اضلال از خدا است اين است كه او بشر را به اسماء حسناى خود دعوت كرده و باعث شد مردم دو فريق شوند يكى آن عده اى كه هدايت خدا را قبول كردند و يكى آن افرادى كه نسبت به اسماء او الحاد ورزيده و آيات او را تكذيب كردند، و خداوند ايشان را به كيفر تكذيبشان بسوى دوزخ سوق مى دهد، همچنانكه در آخر كلام سابق فرموده : (( و لقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن و الانس ...(( و اين سوق دادن را بوسيله استدراج و املاء انجام مى دهد. | ||
وَ | وَ للَّهِ الاَسمَاءُ الحُْسنى فَادْعُوهُ بهَا ... | ||
كلمه (( اسم (( بحسب لغت چيزى را گويند كه بوسيله آن انسان بسوى چيزى راه پيدا كند، چه اينكه علاوه بر اين دلالت ، معناى وصفى اى را هم افاده بكند مانند لفظى كه حكايت كند از معناى موجود در آن چيز، و يا صرف اشاره به ذات آن چيز باشد مانند زيد و عمرو و مخصوصا اسم هاى مرتجل كه قبلا سابقه وصفى نداشته و تنها اشاره به ذات دارد. | كلمه (( اسم (( بحسب لغت چيزى را گويند كه بوسيله آن انسان بسوى چيزى راه پيدا كند، چه اينكه علاوه بر اين دلالت ، معناى وصفى اى را هم افاده بكند مانند لفظى كه حكايت كند از معناى موجود در آن چيز، و يا صرف اشاره به ذات آن چيز باشد مانند زيد و عمرو و مخصوصا اسم هاى مرتجل كه قبلا سابقه وصفى نداشته و تنها اشاره به ذات دارد. | ||
<span id='link281'><span> | <span id='link281'><span> | ||
خط ۱۰۶: | خط ۱۰۸: | ||
و اينكه بعضى ها احتمال داده اند كه (( الف و لام (( در (( الاسماء(( براى عهد است ، از گفته هايى است كه نه دليلى بر آن هست و نه قرائنى در خود آيات است كه آن را تاييد كند، تنها چيزى كه قائل را به اين احتمال واداشته اخبارى است كه اسماء حسنى را مى شمارد، و به زودى در بحث روايتى آينده راجع به آن اخبار بحث خواهد شد ان شاءالله -. | و اينكه بعضى ها احتمال داده اند كه (( الف و لام (( در (( الاسماء(( براى عهد است ، از گفته هايى است كه نه دليلى بر آن هست و نه قرائنى در خود آيات است كه آن را تاييد كند، تنها چيزى كه قائل را به اين احتمال واداشته اخبارى است كه اسماء حسنى را مى شمارد، و به زودى در بحث روايتى آينده راجع به آن اخبار بحث خواهد شد ان شاءالله -. | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۳۵ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۳۷}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش