گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۳۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۶: خط ۶:
<span id='link256'><span>
<span id='link256'><span>
==اعتراف بنى نوع بشر به ربوبيت خداى سبحان در عالم ذر ناشى از فقر ذاتى انسان به خدا است ==
==اعتراف بنى نوع بشر به ربوبيت خداى سبحان در عالم ذر ناشى از فقر ذاتى انسان به خدا است ==
پس احتياج آدمى به پروردگارى كه مالك و مدبر است جزو حقيقت و ذات انسان است ، و فقر به چنين پروردگارى در ذات او نوشته شده ، و ضعف بر پيشانيش مكتوب گشته ، و اين معنا بر هيچ انسانى كه كمترين درك و شعور انسانى را داشته باشد پوشيده نيست ، عالم و جاهل ، صغير و كبير و شريف و وضيع همه در اين درك مساويند.
پس احتياج آدمى به پروردگارى كه مالك و مدبر است، جزو حقيقت و ذات انسان است، و فقر به چنين پروردگارى، در ذات او نوشته شده، و ضعف بر پيشانی اش مكتوب گشته. و اين معنا بر هيچ انسانى كه كمترين درك و شعور انسانى را داشته باشد، پوشيده نيست. عالم و جاهل، صغير و كبير، و شريف و وضيع، همه در اين درك مساوی اند.


آرى ، انسان در هر منزلى از منازل انسانيت قرار داشته باشد از ناحيه ذات خود اين احساس را مى كند كه براى او پروردگارى است كه مالك او و مدبر امور او است ، و چطور ممكن است اين احساس را نداشته باشد با اينكه احتياج ذاتيش را درك مى كند؟ و چگونه تصور دارد كه شعور او حاجت را درك بكند و ليكن آن كسى را كه احتياجش به او است درك نكند؟ پس اينكه فرمود: (( الست بربكم (( بيان آن چيزى است كه بايد به آن شهادت داد، و جمله (( بلى شهدنا(( اعتراف انسانها است به اينكه اين مطلب را ما شاهد بوديم و چنين شهادتى از ما واقع شد.
آرى، انسان در هر منزلى از منازل انسانيت قرار داشته باشد، از ناحيه ذات خود، اين احساس را مى كند كه براى او، پروردگارى است كه مالك او و مدبر امور او است، و چطور ممكن است اين احساس را نداشته باشد، با اين كه احتياج ذاتی اش را درك مى كند؟ و چگونه تصور دارد كه شعور او حاجت را درك بكند، وليكن آن كسى را كه احتياجش به او است، درك نكند؟ پس اين كه فرمود: «ألستُ بربكم»، بيان آن چيزى است كه بايد به آن شهادت داد. و جمله «بلى شهدنا»، اعتراف انسان ها است به اين كه اين مطلب را، ما شاهد بوديم و چنين شهادتى از ما واقع شد.


و لذا بعضى گفته اند آيه شريفه اشاره است به آن مواردى كه انسان در زندگى دنيايش به احتياج خود در جميع جهات زندگى و متعلقات و لوازم و احكام وجودش پى مى برد، و معنايش اين است كه ما بنى آدم را در زمين خلق كرديم و ايشان را در اقطار زمين پراكنده نموده
و لذا بعضى گفته اند: آيه شريفه، اشاره است به آن مواردى كه انسان در زندگى دنيايش، به احتياج خود در جميع جهات زندگى و متعلقات و لوازم و احكام وجودش پى مى برد. و معنايش اين است كه: ما بنى آدم را در زمين خلق كرديم و ايشان را در اقطار زمين پراكنده نموده،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۰۲ </center>
و با توالد و تناسل از يكديگر متمايزشان ساختيم ، و ايشان را به محتاج بودن و مربو بودنشان واقف ساختيم و در نتيجه همه به اين معنا اعتراف كرده و گفتند: (( آرى ما شاهديم كه تو پروردگار مايى (( .
و با توالد و تناسل، از يكديگر متمايزشان ساختيم، و ايشان را به محتاج بودن و مربوب بودنشان واقف ساختيم. و در نتيجه، همه به اين معنا اعتراف كرده و گفتند: «آرى، ما شاهديم كه تو پروردگار مايى».


و بنابراين ، جمله (( بلى شهدنا(( از قبيل زبان حال و يا لازمه گفتار را به صاحب گفتار نسبت دادن است ، چون وقتى محتاج بودن خود را اعتراف كنند لازمه اش اين است كه به وجود آن كسى كه به او احتياج دارند نيز اعتراف كرده باشند، و فرق ميان زبان حال و ميان اخذ به لازمه كلام اين است كه اولى از باب بدست آوردن معنا از ناحيه دلالت صفتى از صفات و حالى از احوال است ، چه اينكه صاحب صفت و حال خودش به آن معنا متوجه باشد يا نباشد، مانند دلالتى كه آثار باستانى بر حال ساكنين خود دارد، و اينكه چگونه دست روزگار با آنان بازى كرده و به ديار خاموشى رهسپارشان ساخته است ، و نيز مانند دلالتى كه چهره افسرده مسكين بر فقر و مسكنت و بد حاليش دارد، و دومى انكشاف و درز كردن معنا از قائل است ، به اين معنا كه قائل حرفى بزند كه علاوه بر معناى تحت اللفظى مستلزم معناى ديگرى نيز باشد، و يا حرفى بزند كه به دلالت التزامى بر آن معنا دلالت كند.
و بنابراين، جمله: «بلى شهدنا»، از قبيل زبان حال و يا لازمه گفتار را به صاحب گفتار نسبت دادن است. چون وقتى محتاج بودن خود را اعتراف كنند، لازمه اش، اين است كه به وجود آن كسى كه به او احتياج دارند، نيز اعتراف كرده باشند.  


در آيه مورد بحث جمله (( بلى شهدنا(( كه حكايت اعتراف بنى نوع بشر است بايد به يكى از دو نحو كلامى كه شرح داديم حمل شود، البته اگر به اولى از آن دو حمل شود هم نزديك تر و هم مناسب تر است ، چون در مقام شهادت جز به دلالت صريح و مطابقى كلام به چيز ديگر اكتفا نمى شود يعنى دلالت التزامى آن كفايت نمى كند.
و فرق ميان زبان حال و ميان أخذ به لازمۀ كلام، اين است كه اولى، از باب به دست آوردن معنا از ناحيه دلالت صفتى از صفات و حالى از احوال است. چه اين كه صاحب صفت و حال، خودش به آن معنا متوجه باشد، يا نباشد. مانند دلالتى كه آثار باستانى بر حال ساكنان خود دارد، و اين كه چگونه دست روزگار، با آنان بازى كرده و به ديار خاموشى، رهسپارشان ساخته است. و نيز مانند دلالتى كه چهره افسردۀ مسكين بر فقر و مسكنت و بدحالی اش دارد.  


و پر واضح است كه اين شهادت بهر نحوى كه صورت گرفته باشد از سنخ همان استشهادى است كه جمله (( الست بربكم (( از آن حكايت مى كند، و جوابى كه داده به همان زبانى بوده كه سؤ ال با آن صورت گرفته ،
و دومى، انكشاف و درز كردن معنا از قائل است. به اين معنا كه قائل حرفى بزند كه علاوه بر معناى تحت اللفظى، مستلزم معناى ديگرى نيز باشد، و يا حرفى بزند كه به دلالت التزامىف بر آن معنا دلالت كند.


چند وجه در مورد سؤ ال و جواب در: (( الست بربكم قالوا بلى ((
در آيه مورد بحث، جمله: «بلى شهدنا»، كه حكايت اعتراف بنى نوع بشر است، بايد به يكى از دو نحو كلامى كه شرح داديم، حمل شود. البته اگر به اولى از آن دو حمل شود، هم نزديك تر و هم مناسب تر است. چون در مقام شهادت، جز به دلالت صريح و مطابقى كلام، به چيز ديگر اكتفا نمى شود. يعنى دلالت التزامى آن كفايت نمى كند.
 
و پر واضح است كه اين شهادت، به هر نحوى كه صورت گرفته باشد، از سنخ همان استشهادى است كه جمله: «ألستُ بربكم»، از آن حكايت مى كند، و جوابى كه داده، به همان زبانى بوده كه سؤال با آن صورت گرفته.
 
==چند وجه در مورد سؤال و جواب در: «ألستُ بربّكم قالوا بلى»==


اينجا است كه مى توان گفت به غير از آن دو نحو كلامى كه گذشت نحو سومى نيز هست كه ممكن است سؤ ال و جواب مورد بحث را حمل بر آن نمود و آن به نحوى از تحليل عبارت است از ايجاد، چون كلام چيزى است كه كشف از منويات كند، و در خداى تعالى فعل او است كه كشف از مقاصد او مى كند، و فعل او همان ايجاد است ، و اين مطلب بطور مكرر در مباحث سابق ما گذشته است ، و بنابراين مى توان گفت كه سؤ ال (( الست بربكم (( جواب (( بلى شهدنا(( از همين باب است ، و به زودى تتمه اى براى اين مطلب خواهد آمد.
اينجا است كه مى توان گفت به غير از آن دو نحو كلامى كه گذشت نحو سومى نيز هست كه ممكن است سؤ ال و جواب مورد بحث را حمل بر آن نمود و آن به نحوى از تحليل عبارت است از ايجاد، چون كلام چيزى است كه كشف از منويات كند، و در خداى تعالى فعل او است كه كشف از مقاصد او مى كند، و فعل او همان ايجاد است ، و اين مطلب بطور مكرر در مباحث سابق ما گذشته است ، و بنابراين مى توان گفت كه سؤ ال (( الست بربكم (( جواب (( بلى شهدنا(( از همين باب است ، و به زودى تتمه اى براى اين مطلب خواهد آمد.
۱۳٬۷۰۳

ویرایش