گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۲۲: خط ۱۲۲:
«'''وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكمْ فى الاَرْضِ وَ جَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِش قَلِيلاً مَّا تَشكُرُونَ'''»:
«'''وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكمْ فى الاَرْضِ وَ جَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِش قَلِيلاً مَّا تَشكُرُونَ'''»:


«تمكين در ارض»، به معناى منزل دادن در آن است. يعنى ما منزل شما را زمين قرار داديم. ممكن است كه به معناى مسلط كردن نيز باشد. يعنى ما زمين را مسخر شما و شما را مسلط بر آن كرديم. مؤيد معناى دومى، اين است كه: اين آيات تقريبا مقابل آياتى است كه در سوره بقره، راجع به داستان آدم و ابليس است. زيرا در ابتداى آن آيات فرموده: «هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا». و اين همان تسلط و مسخر كردن است، الا اين كه در آيات مورد بحث، از آن جايى كه در آخرش فرموده: «و لكم فى الارض مستقر و متاع الى حين»، از اين جهت معناى اول مناسب تر با آن است. زيرا در حقيقت جمله «و لقد مكناكم فى الارض»، اجمال مطالبى است كه آيات بعد آن را به طور تفصيل بيان مى كند.  
«تمكين در ارض»، به معناى منزل دادن در آن است. يعنى ما منزل شما را زمين قرار داديم. ممكن است كه به معناى مسلط كردن نيز باشد. يعنى ما زمين را مسخر شما و شما را مسلط بر آن كرديم.  
 
مؤيد معناى دومى، اين است كه: اين آيات تقريبا مقابل آياتى است كه در سوره بقره، راجع به داستان آدم و ابليس است. زيرا در ابتداى آن آيات فرموده: «هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا». و اين همان تسلط و مسخر كردن است، الا اين كه در آيات مورد بحث، از آن جايى كه در آخرش فرموده: «و لكم فى الارض مستقر و متاع الى حين»، از اين جهت معناى اول مناسب تر با آن است. زيرا در حقيقت جمله «و لقد مكناكم فى الارض»، اجمال مطالبى است كه آيات بعد آن را به طور تفصيل بيان مى كند.  


پس معناى «مكناكم» اين است كه: ما شما را در زمين منزل داديم. و «معايش»، جمع معيشت و به معناى چيزهايى است كه با آن زندگى مى شود. از قبيل خوردنی ها و آشاميدنى ها و امثال آن.  
پس معناى «مكناكم» اين است كه: ما شما را در زمين منزل داديم. و «معايش»، جمع معيشت و به معناى چيزهايى است كه با آن زندگى مى شود. از قبيل خوردنی ها و آشاميدنى ها و امثال آن.  
خط ۱۳۴: خط ۱۳۶:
<span id='link14'><span>
<span id='link14'><span>


==سجده ملائكه براى جميع بنى آدم و براى عالم بشريت بوده است . ==
==سجده ملائكه، بر جميع بنى آدم بوده است ==
خطابى كه در جمله (( و لقد خلقناكم ...(( است خطاب به عموم آدميان و خطابى است امتنانى ، همچنانكه در آيه قبلى هم گفتيم كه لحن كلام لحن منت نهادن است ، زيرا مضمون ، همان مضمون است و تنها تفاوت بين آن دو اجمال آن و تفصيل اين است .  
خطابى كه در جمله «و لقد خلقناكم...» است، خطاب به عموم آدميان و خطابى است امتنانى. همچنان كه در آيه قبلى هم گفتيم كه لحن كلام، لحن منت نهادن است. زيرا مضمون، همان مضمون است و تنها تفاوت بين آن دو، اجمال آن و تفصيل اين است.  
 
بنابراين، اين كه مى بينيم از خطاب عمومى: «و لقد خلقناكم»، به خطاب خصوصى «ثم قلنا للملائكة اسجدوا لآدم» منتقل شد، براى بيان دو حقيقت است:
 
حقيقت اول اين كه: سجده ملائكه براى جميع بنى آدم و در حقيقت خضوع براى عالَم بشريت بوده، و اگر حضرت آدم «عليه السلام»، قبله گاه سجده ملائكه شده، از جهت خصوصيت شخصی اش نبوده، بلكه از اين باب بوده كه آدم «عليه السلام»، نمونه كامل انسانيت بوده، و در حقيقت از طرف تمام افراد انسان، به منزله نماينده بوده است. همچنان كه خانه كعبه از جهت اين كه حكايت از مقام ربوبى پروردگار مى كند، قبله گاه مردم قرار گرفته است. و اين معنا از چند جاى داستان آدم و ابليس استفاده مى شود:


بنابراين ، اينكه مى بينيم از خطاب عمومى :(( و لقد خلقناكم (( به خطاب خصوصى (( ثم قلنا للملائكه اسجدوا لادم (( منتقل شد براى بيان دو حقيقت است : حقيقت اول اينكه سجده ملائكه براى جميع بنى آدم و در حقيقت خضوع براى عالم بشريت بوده ، و اگر حضرت آدم (عليه السلام ) قبله گاه سجده ملائكه شده از جهت خصوصيت شخصيش نبوده ، بلكه از اين باب بوده كه آدم (عليه السلام ) نمونه كامل انسانيت بوده ، و در حقيقت از طرف تمام افراد انسان به منزله نماينده بوده است ، همچنانكه خانه كعبه از جهت اينكه حكايت از مقام ربوبى پروردگار مى كند قبله گاه مردم قرار گرفته است ، و اين معنا از چند جاى داستان آدم و ابليس استفاده مى شود:
اول: از قضيه خلافتى كه آيات «۳۰ - ۳۳» سوره «بقره» متعرض آن است. چون از اين آيات بر مى آيد كه مأمور شدن ملائكه به سجده، متفرع بر خلافت مزبور بوده، و خلافت مزبور، به طورى كه ما استفاده كرديم و در تفسير آن آيات بيان نموديم، مختص به آدم «عليه السلام» نبوده، بلكه در همه افراد بشر جارى است. پس سجده ملائكه، سجده بر جميع افراد انسان است.


اول : از قضيه خلافتى كه آيات (( ۳۰ - ۳۳(( سوره (( بقره (( متعرض ‍ آن است ، چون از اين آيات بر مى آيد كه ماءمور شدن ملائكه به سجده متفرع بر خلافت مزبور بوده ، و خلافت مزبور بطورى كه ما استفاده كرديم و در تفسير آن آيات بيان نموديم مختص به آدم (عليه السلام ) نبوده ، بلكه در همه افراد بشر جارى است . پس سجده ملائكه سجده بر جميع افراد انسان است .  
دوم: از آن جا كه ابليس گفت: «فبما اغويتنى لأقعدن لهم صراطك المستقيم ثم لآتينهم من بين أيديهم و من خلفهم»؛ چون قبل از اين آيه، ذكرى از بنى آدم به ميان نيامده بود، و ابليس ابتداء و بدون اين كه حرفى از بنى آدم در بين باشد، متعرض اغواى بنى نوع بشر گرديد.  


دوم : از آنجا كه ابليس گفت : (( فبما اغويتنى لاقعدن لهم صراطك المستقيم ثم لاتينهم من بين ايديهم و من خلفهم (( ؛ چون قبل از اين آيه ذكرى از بنى آدم به ميان نيامده بود، و ابليس ابتداء و بدون اينكه حرفى از بنى آدم در بين باشد متعرض اغواى بنى نوع بشر گرديد. و در سوره (( حجر(( هم از او چنين حكايت شده كه گفت :(( رب بمااغويتنى لازينن لهم فى الارض و لاغوينهم اجمعين (( و نيز در سوره (( ص (( گفته است (( فبعزتك لاغوينهم اجمعين (( و اگر جميع افراد بشر مسجود ابليس و ملائكه نبودند جا نداشت كه ابليس اينطور در مقام انتقام از آنان برآيد.
و در سوره «حجر» هم، از او چنين حكايت شده كه گفت: «رب بما أغويتنى لأزينن لهم فى الارض و لأغوينهم اجمعين». و نيز در سوره «ص» گفته است: «فبعزتك لأغوينهم أجمعين»، و اگر جميع افراد بشر مسجود ابليس و ملائكه نبودند، جا نداشت كه ابليس اين طور در مقام انتقام از آنان بر آيد.


سوم : علاوه بر همه اينها خطاباتى كه در سوره (( بقره (( و سوره (( طه (( خداوند با آدم داشته عين آن خطابات را در اين سوره با جميع افراد بشر دارد، و همه جا مى فرمايد: (( يا بنى آدم (( .
سوم: علاوه بر همه اين ها، خطاباتى كه در سوره «بقره» و سوره «طه»، خداوند با آدم داشته، عين آن خطابات را در اين سوره با جميع افراد بشر دارد، و همه جا مى فرمايد: «يا بنى آدم».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۴ </center>
<span id='link15'><span>
<span id='link15'><span>
==بيان اين كه خلقت آدم در حقيقت، خلقت جميع بشر بوده است و اقوال ديگر در این باره==
حقيقت دوم اينكه خلقت آدم در حقيقت خلقت جميع بنى نوع بشر بوده . آيه (( و بدء خلق الانسان من طين ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهين (( و آيه (( هو الذى خلقكم من تراب ثم من نطفه ثم من علقه (( نيز دلالت بر اين حقيقت دارند، چون از ظاهر آن دو استفاده مى شود كه منظور از خلق كردن از خاك همان جريان خلقت آدم (عليه السلام) است. گفتار ابليس هم كه در ضمن داستان گفت :(( لئن اخرتن الى يوم القيمه لاحتنكن ذريته الا قليلا...(( و همچنين آيه (( و اذ اخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم على انفسهم ...(( به بيانى كه خواهد آمد اشعار به اين معنا دارد.


اقوال مفسرين در تفسير اين آيه مختلف است ، مثلا مؤ مجمع البيان گفته است: خداى تعالى نعمتى را كه در ابتداى خلقت بشر به وى ارزانى داشته ذكر نموده و فرموده: (( و لقد خلقناكم ثم صورناكم ...(( اخفش گفته است: كلمه (( ثم (( در اينجا به معناى (( و(( است. زجاج بر او حمله كرده كه اين اشتباه است، زيرا خليل و سيبويه و جميع اساتيد عربيت گفته اند كلمه (( ثم (( با واو فرق دارد و (( ثم (( هميشه براى چيزى است كه نسبت به ماقبل خود بعديت و تاخر داشته باشد، آنگاه گفته: معناى اين آيه اين است كه ما اول آدم را آفريديم و بعدا او را صورت گرى نموديم ، و پس از فراغت از خلقت آدم و صورت گرى وى به ملائكه گفتيم تا او را سجده كنند.  
حقيقت دوم اين كه: خلقت آدم، در حقيقت خلقت جميع بنى نوع بشر بوده. آيه «و بدء خلق الانسان من طين ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهين»، و آيه «هو الذى خلقكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة» نيز، دلالت بر اين حقيقت دارند. چون از ظاهر آن دو استفاده مى شود كه منظور از خلق كردن از خاك، همان جريان خلقت آدم «عليه السلام» است. گفتار ابليس هم كه در ضمن داستان گفت: «لئن أخرتن الى يوم القيامة لاحتنكن ذريته الا قليلا...»، و همچنين آيه «و اذ أخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم على انفسهم...»، به بيانى كه خواهد آمد، إشعار به اين معنا دارد.
 
اقوال مفسران در تفسير اين آيه مختلف است. مثلا مؤلف مجمع البيان گفته است: خداى تعالى نعمتى را كه در ابتداى خلقت بشر به وى ارزانى داشته، ذكر نموده و فرموده: «و لقد خلقناكم ثم صورناكم...».
 
اخفش گفته است: كلمه «ثم» در اين جا، به معناى «و» است. زجاج بر او حمله كرده كه اين اشتباه است. زيرا خليل و سيبويه و جميع اساتيد عربيت گفته اند كلمه «ثم» با «واو» فرق دارد و «ثم»، هميشه براى چيزى است كه نسبت به ماقبل خود بعديت و تأخر داشته باشد. آنگاه گفته: معناى اين آيه، اين است كه: ما اول آدم را آفريديم و بعدا او را صورتگرى نموديم، و پس از فراغت از خلقت آدم و صورتگرى وى، به ملائكه گفتيم تا او را سجده كنند.
 
بنابراين، مراد از آفرينش مردم، آفرينش آدم است و اين معنا، مطابق با روايتى است كه از حسن رسيده. و در كلام عرب، اين گونه تعبيرات زياد است. مثلا وقتى مى خواهند بگويند ما به پدران شما چنين و چنان كرديم، مى گويند: «ما به شما چنين و چنان كرديم».  


بنابراين مراد از آفرينش مردم آفرينش آدم است و اين معنا مطابق با روايتى است كه از حسن رسيده، و در كلام عرب اينگونه تعبيرات زياد است ، مثلا وقتى مى خواهند بگويند ما به پدران شما چنين و چنان كرديم، مى گويند:(( ما به شما چنين و چنان كرديم ((، در قرآن كريم هم از اين گونه تعبيرات زياد ديده مى شود، از آن جمله است آيه (( و اذ اخذنا ميثاقكم و رفعنا فوقكم الطور(( و مقصود اين است كه به ياد آريد آن زمانى را كه ما از پدران شما ميثاق گرفتيم.
در قرآن كريم هم، از اين گونه تعبيرات زياد ديده مى شود. از آن جمله است آيه: «و إذ أخذنا ميثاقكم و رفعنا فوقكم الطور»، و مقصود اين است كه: به ياد آريد آن زمانى را كه ما از پدران شما ميثاق گرفتيم.


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۵ </center>
بعضى ديگر حرف هاى ديگرى زده اند، از آن جمله گفته اند: معناى آيه اين است كه ما آدم را خلق كرديم و سپس شما را در پشت او صورت گرى نموديم، و پس از آن به ملائكه گفتيم تا او را سجده كنند، و اين معنا با روايت ابن عباس ، مجاهد، ربيع ، قتاده و سدى مطابق است.  
بعضى ديگر حرف هاى ديگرى زده اند. از آن جمله گفته اند: معناى آيه اين است كه: ما آدم را خلق كرديم و سپس شما را در پشت او صورتگرى نموديم، و پس از آن به ملائكه گفتيم تا او را سجده كنند. و اين معنا با روايت ابن عباس، مجاهد، ربيع، قتاده و سدى مطابق است.
 
و نيز گفته اند: ترتيبى كه در آيه است، ترتيب در اخبار است، نه در جريان خارجى داستان. گويا فرموده: «ما شما را خلق كرديم، و پس از آن صورتگرى نموديم، پس از آن اكنون به شما خبر مى دهيم كه ما به ملائكه گفتيم تا آدم را سجده كنند»، و از اين قبيل تعبيرات در كلام عرب زياد ديده مى شود. مثلا مى گويند: «من پياده راه مى روم و سپس تند مى روم. يعنى سپس تو را خبر مى دهم به اين كه تندرو هم هستم».
 
و اين معنا، مطابق با قول جماعتى از علماى نحو، مانند على بن عيسى و قاضى ابوسعيد سيرافى و غير آن دو مى باشد. و لذا بعضى ها از قبيل عكرمه در آيه شريفه گفته اند كه معنايش اين است كه: «ما، شما را نخست در پشت پدران تان خلق كرده و سپس در رحم مادران تان صورتگرى تان نموديم».
 
و بعضى ديگر گفته اند معنايش اين است كه: «ما، شما را نخست در رحم آفريديم و پس از آن چشم و گوش و ساير اعضا برايتان درست كرديم».


و نيز گفته اند: ترتيبى كه در آيه است ترتيب در اخبار است، نه در جريان خارجى داستان ، گويا فرموده: (( ما شما را خلق كرديم ، و پس از آن صورتگرى نموديم، پس از آن اكنون به شما خبر مى دهيم كه ما به ملائكه گفتيم تا آدم را سجده كنند(( و از اين قبيل تعبيرات در كلام عرب زياد ديده مى شود، مثلا مى گويند: (( من پياده راه مى روم و سپس تند مى روم يعنى سپس تو را خبر مى دهم به اينكه تندرو هم هستم ((، و اين معنا مطابق با قول جماعتى از علماى نحو مانند على بن عيسى و قاضى ابو سعيد سيرافى و غير آن دو مى باشد، و لذا بعضى ها از قبيل عكرمه در آيه شريفه گفته اند كه معنايش اين است كه: (( ما شما را نخست در پشت پدران تان خلق كرده و سپس در رحم مادران تان صورتگرى تان نموديم ((. و بعضى ديگر گفته اند معنايش اين است كه:(( ما شما را نخست در رحم آفريديم و پس از آن چشم و گوش و ساير اعضا برايتان درست كرديم (( .
اين بود كلام صاحب مجمع البيان در معناى آيه و در نقل اقوال ساير مفسران. اما آن معنايى كه از زجاج نقل كرد، اين اشكال را دارد كه: اولا اگر در كلام عرب گفته مى شود: «ما به شما چنين و چنان كرديم و مقصودشان اين است كه ما به پدران شما چنين و چنان كرديم»، در جايى است كه اسلاف و اخلاف هر دو، در جهت مورد نظر شريك باشند. مانند مثالى كه وى زده است، نه نظير بحث ما كه به صرف اين كه ما فرزندان آدميم، خلقت آدم را خلقت ما دانسته و بفرمايد: «ما شما را آفريديم و سپس صورتگرى نموده، آنگاه به ملائكه گفتيم تا آدم را سجده كنند».  


اين بود كلام صاحب مجمع البيان در معناى آيه و در نقل اقوال ساير مفسرين . اما آن معنايى كه از زجاج نقل كرد اين اشكال را دارد كه اولا اگر در كلام عرب گفته مى شود ما به شما چنين و چنان كرديم و مقصودشان اين است كه ما به پدران شما چنين و چنان كرديم، در جايى است كه اسلاف و اخلاف هر دو در جهت مورد نظر شريك باشند، مانند مثالى كه وى زده است ، نه نظير بحث ما كه به صرف اينكه ما فرزندان آدميم خلقت آدم را خلقت ما دانسته و بفرمايد: (( ما شما را آفريديم و سپس صورتگرى نموده آنگاه به ملائكه گفتيم تا آدم را سجده كنند((. و ثانيا اگر خلقت آدم و تصوير او، خلقت بنى نوع بشر و تصوير آنان باشد بايد سجده بر آدم هم سجده بر ابناى او بوده باشد، و بايد فرموده باشد:(( ثم قلنا للملائكه اسجدوا للانسان ((.
و ثانيا، اگر خلقت آدم و تصوير او، خلقت بنى نوع بشر و تصوير آنان باشد، بايد سجده بر آدم هم سجده بر ابناى او بوده باشد، و بايد فرموده باشد: «ثم قلنا للملائكة اسجدوا للانسان».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۶ </center>
و اما آن معانى ديگرى كه در آخر از ديگران نقل كرده است معانى بى اساسى هستند كه از لفظ آيه شريفه فهميده نمى شود.
و اما آن معانى ديگرى كه در آخر از ديگران نقل كرده است، معانى بى اساسى هستند كه از لفظ آيه شريفه فهميده نمى شود.


فَسجَدُوا إِلا إِبْلِيس لَمْ يَكُن مِّنَ السجِدِينَ
<span id='link16'><span>
<span id='link16'><span>


==ابليس با ملائكه بوده و فرقى با آنان نداشته و او و همه فرشتگان در مقامى قرارداشتند كه آن مقام ماءمور به سجده شده است . ==
==ابليس با ملائكه بوده و فرقى با آنان نداشته، و همه مأمور به سجده شدند ==
در اين جمله و همچنين در آيه (( فسجد الملائكه كلهم اجمعون (( خداى تعالى خبر مى دهد از سجده كردن تمامى فرشتگان مگر ابليس . و در آيه (( كان من الجن ففسق عن امر ربه (( علت سجده نكردن وى را اين دانسته كه او از جنس فرشتگان نبوده ، بلكه از طايفه جن بوده است ، از آيه (( بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون (( نيز استفاده مى شود كه اگر ابليس از جنس فرشتگان مى بود چنين عصيانى را مرتكب نمى شد.  
«'''فَسجَدُوا إِلا إِبْلِيس لَمْ يَكُن مِّنَ الساجِدِينَ'''»:
 
در اين جمله و همچنين در آيه «فسجد الملائكة كلهم اجمعون»، خداى تعالى خبر مى دهد از سجده كردن تمامى فرشتگان مگر ابليس. و در آيه «كان من الجن ففسق عن امر ربه»، علت سجده نكردن وى را اين دانسته كه او از جنس فرشتگان نبوده، بلكه از طايفه جن بوده است. از آيه «بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون» نيز، استفاده مى شود كه اگر ابليس از جنس فرشتگان مى بود، چنين عصيانى را مرتكب نمى شد.
 
و از همين جهت، مفسران در توجيه اين استثنا اختلاف كرده اند كه آيا اين استثنا، به اعتبار اغلبيت و اكثريت و اشرفيت ملائكه، استثناى متصل است، و امرى كه به وى شده بود، همان امر به ملائكه بوده؟ و يا آن كه استثناى منفصل است و ابليس به امر ديگرى مأمور به سجده شده بود؟
 
كسانى كه اين احتمال را داده، گفته اند: گرچه ظاهر جمله «ما منعك أن لا تسجد إذ أمرتك»، اين است كه امر به ابليس و امر به ملائكه، يكى بوده و هر دو دسته، به يك امر مأمور شده بودند، الا اين كه خلاف ظاهر آيه مقصود است.


و از همين جهت مفسرين در توجيه اين استثنا اختلاف كرده اند كه آيا اين استثنا به اعتبار اغلبيت و اكثريت و اشرفيت ملائكه استثناى متصل است ، و امرى كه به وى شده بود همان امر به ملائكه بوده ؟ و يا آنكه استثناى منفصل است و ابليس به امر ديگرى ماءمور به سجده شده بود؟ كسانى كه اين احتمال را داده گفته اند: گر چه ظاهر جمله (( ما منعك ان لا تسجد اذ امرتك (( اين است كه امر به ابليس و امر به ملائكه يكى بوده و هر دو دسته به يك امر ماءمور شده بودند، الا اينكه خلاف ظاهر آيه مقصود است .
ليكن حقيقت مطلب اين است كه از ظاهر آيه استفاده مى شود كه ابليس با ملائكه بوده و هيچ فرقى با آنان نداشته، و از آيه «و اذ قال ربك للملائكة انى جاعل فى الارض خليفة قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك» نيز، استفاده مى شود كه او و همه فرشتگان در مقامى قرار داشتند كه مى توان آن را مقام «قدس» ناميد، و امر به سجده هم، متوجه اين مقام بوده، نه به يك يك افرادى كه در اين مقام قرار داشته اند. همچنان كه جمله «فاهبط منها فما يكون لك ان تتكبر فيها» نيز، به اين معنا اشاره دارد.


ليكن حقيقت مطلب اين است كه از ظاهر آيه استفاده مى شود كه ابليس با ملائكه بوده و هيچ فرقى با آنان نداشته ، و از آيه (( و اذ قال ربك للملائكه انى جاعل فى الارض خليفه قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك (( نيز استفاده مى شود كه او و همه فرشتگان در مقامى قرار داشتند كه مى توان آن را مقام (( قدس (( ناميد، و امر به سجده هم متوجه اين مقام بوده نه به يك يك افرادى كه در اين مقام قرار داشته اند، همچنانكه جمله (( فاهبط منها فما يكون لك ان تتكبر فيها(( نيز اشاره به اين معنا دارد،
چه اين كه ضمير در «منها» و «فيها» را به مقام و منزلت برگردانيم، و چه اين كه به آسمان و يا به بهشت ارجاع دهيم. زيرا به هر جا برگردانيم، برگشت همه به مقام خواهد بود. و اگر خطاب به يك يك افراد بود و مقام و منزلت دخلى در اين خطاب نداشت، كافى بود بفرمايد: «فما يكون لك أن تتكبر».
چه اينكه ضمير در (( منها(( و (( فيها(( را به مقام و منزلت برگردانيم و چه اينكه به آسمان و يا به بهشت ارجاع دهيم ، زيرا به هر جا برگردانيم برگشت همه به مقام خواهد بود، و اگر خطاب به يك يك افراد بود و مقام و منزلت دخلى در اين خطاب نداشت كافى بود بفرمايد: (( فما يكون لك ان تتكبر(( .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۷ </center>
بنابراين ، معلوم مى شود ابليس قبل از تمردش فرقى با ملائكه نداشته ، و پس از تمرد حسابش از آنان جدا شده ، ملائكه به آنچه مقام و منزلت شان اقتضا مى كرده باقى ماندند و خضوع بندگى را از دست ندادند، و ليكن ابليس بدبخت از آن مقام ساقط گرديد، همچنانكه فرموده :(( كان من الجن ففسق عن امر ربه - چون از جنس جن بود نسبت به امر پروردگارش فسق ورزيد(( ، و (( فسق (( به معناى بيرون شدن خرما از پوسته است ، ابليس هم با اين تمردش در حقيقت از پوست خود بيرون گشت و زندگانيى را اختيار كرد كه جز خروج از كرامت الهى و اطاعت بندگى چيز ديگرى نبود.
بنابراين، معلوم مى شود ابليس قبل از تمردش، فرقى با ملائكه نداشته، و پس از تمرد، حسابش از آنان جدا شده. ملائكه به آنچه مقام و منزلت شان اقتضا مى كرده، باقى ماندند و خضوع بندگى را از دست ندادند، وليكن ابليس بدبخت از آن مقام ساقط گرديد. همچنان كه فرموده: «كان من الجن ففسق عن امر ربه - چون از جنس جن بود، نسبت به امر پروردگارش فسق ورزيد».
 
و «فسق»، به معناى بيرون شدن خرما از پوسته است. ابليس هم با اين تمردش، در حقيقت از پوست خود بيرون گشت و زندگانيى را اختيار كرد كه جز خروج از كرامت الهى و اطاعت بندگى، چيز ديگرى نبود.
<span id='link17'><span>
<span id='link17'><span>
==بيان اين كه مراد از امتثال و تمرد در امر ملائكه به سجود براى آدم و تمرد ابليس، امور تكوينى است ==
گرچه سياق اين داستان ، سياق يك داستان اجتماعى معمولى و متضمن امر و امتثال و تمرد و احتجاج و طرد و رجم و امثال آن از امور تشريعى و مولوى است ، ليكن بيان سابق ما - البته در صورتى كه از آيه استفاده شود - ما را هدايت مى كند به اينكه اين آيه راجع به امور تشريعى و قانونى نيست ، و امرى كه در آن است و همچنين امتثال و تمردى كه در آن ذكر شده مقصود از همه آنها امور تكوينى است . و اگر مى گويد كه ابليس ‍ تمرد كرد، مقصود اين است كه وى در برابر حقيقت انسانيت خاضع نشد، و جمله (( فما يكون لك ان تتكبر فيها(( اين بيان ما را تاييد مى كند، براى اينكه ظاهر آن اين است كه آن مقام ، مقامى است كه ذاتا قابل تكبر نيست ، و ممكن نيست بتوان از آن سرپيچى كرد و لذا تكبر ابليس ‍ نسبت به اين مقام همان و بيرون شدنش از آن و هبوطش به درجه پايين تر همان .


مؤيد ديگر اين بيان اين است كه امر به سجده بر آدم نسبت به ابليس و ملائكه امر واحدى بوده ، و معلوم است كه امر به ملائكه امر مولوى نبوده زيرا امر مولوى آن امرى است كه ماءمور نسبتش به اطاعت و معصيت و سعادت و شقاوت يكسان باشد، و ملائكه چنين نيستند، زيرا معصيت و شقاوت درباره ملائكه تصور ندارد و آنان مخلوق بر اطاعت و مستقر در سعادتند، پس امر به ابليس هم امر مولوى نبوده ، و ابليس در مقابل ملائكه مخلوق بر معصيت و شقاوت بوده است .
== مقصود از امر به سجده بر آدم، نسبت به ابليس و ملائكه، اموری تکوینی بوده==
گرچه سياق اين داستان، سياق يك داستان اجتماعى معمولى و متضمن امر و امتثال و تمرد و احتجاج و طرد و رجم و امثال آن از امور تشريعى و مولوى است، ليكن بيان سابق ما - البته در صورتى كه از آيه استفاده شود - ما را هدايت مى كند به اين كه: اين آيه، راجع به امور تشريعى و قانونى نيست، و امرى كه در آن است و همچنين امتثال و تمردى كه در آن ذكر شده، مقصود از همه آن ها، امور تكوينى است.
 
و اگر مى گويد كه ابليس تمرد كرد، مقصود اين است كه وى، در برابر حقيقت انسانيت خاضع نشد. و جمله «فما يكون لك ان تتكبر فيها»، اين بيان ما را تأييد مى كند. براى اين كه ظاهر آن اين است كه آن مقام، مقامى است كه ذاتا قابل تكبر نيست، و ممكن نيست بتوان از آن سرپيچى كرد. و لذا تكبر ابليس نسبت به اين مقام همان و بيرون شدنش از آن و هبوطش به درجه پايين تر، همان.
 
مؤيد ديگر اين بيان، اين است كه: امر به سجده بر آدم نسبت به ابليس و ملائكه امر واحدى بوده، و معلوم است كه امر به ملائكه، امر مولوى نبوده. زيرا امر مولوى، آن امرى است كه مأمور نسبتش به اطاعت و معصيت و سعادت و شقاوت يكسان باشد، و ملائكه چنين نيستند. زيرا معصيت و شقاوت درباره ملائكه تصور ندارد و آنان مخلوق بر اطاعت و مستقر در سعادت اند. پس امر به ابليس هم امر مولوى نبوده، و ابليس در مقابل ملائكه، مخلوق بر معصيت و شقاوت بوده است.


چيزى كه هست مادامى كه آدم خلق نشده بود و خداوند ملائكه و ابليس را امر به سجود بر وى نكرده بود ابليس و ملائكه هر دو در يك رتبه بوده بدون امتياز از هم هر دو در مقام قرب بودند،
چيزى كه هست، مادامى كه آدم خلق نشده بود و خداوند ملائكه و ابليس را امر به سجود بر وى نكرده بود، ابليس و ملائكه، هر دو در يك رتبه بوده، بدون امتياز از هم، هر دو در مقام قرب بودند. و پس از آن كه آدم آفريده شد، اين دو فريق از هم جدا شده. يكى راه سعادت و ديگرى راه شقاوت را پيش گرفت.
و پس از آنكه آدم آفريده شد اين دو فريق از هم جدا شده، يكى راه سعادت و ديگرى راه شقاوت را پيش گرفت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۸ </center>
«'''قَالَ مَا مَنَعَك أَلا تَسجُدَ إِذْ أَمَرْتُك قَالَ أَنَا خَيرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنى مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ'''»:
«'''قَالَ مَا مَنَعَك أَلا تَسجُدَ إِذْ أَمَرْتُك قَالَ أَنَا خَيرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنى مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ'''»:


مراد اين است كه: اى ابليس ! چه چيزى باعث شد كه سجده نكنى . چنانكه در سوره (( ص (( مى فرمايد: (( قال يا ابليس ما منعك ان تسجد لما خلقت بيدى (( و از اين جهت بعضى (( لا(( در (( ان لا تسجد(( را زايد گرفته و گفته اند براى تاكيد آمده است مانند قول خداوند در آيه (( لئلا يعلم اهل الكتاب ان لا يقدرون على شى ء من فضل الله (( كه (( لا(( در (( لا يعلم (( اضافى است ، يعنى (( ليعلم (( و مراد از (( منع (( منعى است كه متضمن معناى (( حمل - وادار كردن (( و (( دعا- خواندن (( و نظير آنها باشد. پس معنا اين مى شود كه : چه چيزى تو را خواند و يا وادار كرد به اينكه سجده نكنى و مانع از آن شد؟
مراد اين است كه: اى ابليس! چه چيزى باعث شد كه سجده نكنى. چنان كه در سوره «ص» مى فرمايد: «قال يا ابليس ما منعك أن تسجد لما خلقت بيدى»، و از اين جهت بعضى «لا» در «أن لا تسجد» را زايد گرفته و گفته اند براى تأكيد آمده است.
 
مانند قول خداوند در آيه «لئلا يعلم اهل الكتاب ان لا يقدرون على شئ من فضل الله»، كه «لا» در «لا يعلم»، اضافى است. يعنى «ليعلم»، و مراد از «منع»، منعى است كه متضمن معناى «حمل - وادار كردن» و «دعا - خواندن» و نظير آن ها باشد. پس معنا اين مى شود كه: چه چيزى تو را خواند و يا وادار كرد به اين كه سجده نكنى و مانع از آن شد؟




۱۳٬۶۹۳

ویرایش