گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۲۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۲۵ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۲۷}}
__TOC__
__TOC__


خط ۶: خط ۸:
بنابراين ، آيه بعدى كه مى فرمايد: (( ساصرف عن آياتى (( تفسير و يا شبه تفسيرى است براى جمله (( ساريكم دار الفاسقين (( . بعضى ها گفته اند: مقصود از (( دار فاسقان خانه تبهكاران (( جهنم است ، و در حقيقت كلام مشتمل بر تهديد و تحذير است . بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن خانه هاى فرعون و فرعونيان است ، بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن خانه هاى عاد و ثمود است . مفسرينى ديگر آن را به خانه هاى عمالقه و غير ايشان كه در شام بوده تفسير كرده و در معناى آيه گفته اند: به زودى خداوند شهر شام و خانه هاى آنجا را به شما نشان مى دهد. بعضى ديگر در معناى آن گفته اند: بزودى حكومت و قدرت به دست مردمى فاسق مى افتد و ايشان بر شما حكومت خواهند كرد.
بنابراين ، آيه بعدى كه مى فرمايد: (( ساصرف عن آياتى (( تفسير و يا شبه تفسيرى است براى جمله (( ساريكم دار الفاسقين (( . بعضى ها گفته اند: مقصود از (( دار فاسقان خانه تبهكاران (( جهنم است ، و در حقيقت كلام مشتمل بر تهديد و تحذير است . بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن خانه هاى فرعون و فرعونيان است ، بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن خانه هاى عاد و ثمود است . مفسرينى ديگر آن را به خانه هاى عمالقه و غير ايشان كه در شام بوده تفسير كرده و در معناى آيه گفته اند: به زودى خداوند شهر شام و خانه هاى آنجا را به شما نشان مى دهد. بعضى ديگر در معناى آن گفته اند: بزودى حكومت و قدرت به دست مردمى فاسق مى افتد و ايشان بر شما حكومت خواهند كرد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۱۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۱۷ </center>
سأَصرِف عَنْ ءَايَتىَ الَّذِينَ يَتَكَبرُونَ فى الاَرْضِ بِغَيرِ الْحَقِّ وَ إِن يَرَوْا كلَّ ءَايَةٍ لا يُؤْمِنُوا بهَا ...
سأَصرِف عَنْ ءَايَتىَ الَّذِينَ يَتَكَبرُونَ فى الاَرْضِ بِغَيرِ الْحَقِّ وَ إِن يَرَوْا كلَّ ءَايَةٍ لا يُؤْمِنُوا بهَا ...
وجه تقييد تكبر و امثال آن به (( بغير الحق ((  
وجه تقييد تكبر و امثال آن به (( بغير الحق ((  
در اين آيه تكبر در زمين به قيد (( بغير حق (( مقيد شده و حال آنكه تكبر در زمين جز به غير حق نيست ، همچنانكه در جاى ديگر (( بغى - ستمگرى و فساد انگيزى (( در زمين مقيد به همين قيد شده ، در صورتى كه هميشه بغى به غير حق هست ، و دو قسم نيست يكى به حق و يكى ديگر به غير حق . جواب اين شبهه اين است كه اين گونه تقييدها در حقيقت توضيح است نه تقييد، و غرض از اين توضيح اين است كه بفهماند تكبر و يا بغى از اين جهت مذموم است كه به غير حق است ، پس ‍ اينكه بعضى ها گفته اند: (( قيد مزبور احترازى است ، و دلالت مى كند بر اينكه تكبر دو قسم است به حق و به غير حق ،و تكبر به حق تكبر بر دشمنان خدا و بر اشخاص متكبر است (( صحيح نيست ، زيرا تكبرى كه در آيه است مطلق تكبر نمى باشد، بلكه تكبر در زمين است كه معنايش ‍ خودنمايى و خوار شمردن بندگان خدا و زير دست قرار دادن آنان است ، و اين قسم تكبر هيچوقت به حق و ممدوح نمى شود.
در اين آيه تكبر در زمين به قيد (( بغير حق (( مقيد شده و حال آنكه تكبر در زمين جز به غير حق نيست ، همچنانكه در جاى ديگر (( بغى - ستمگرى و فساد انگيزى (( در زمين مقيد به همين قيد شده ، در صورتى كه هميشه بغى به غير حق هست ، و دو قسم نيست يكى به حق و يكى ديگر به غير حق . جواب اين شبهه اين است كه اين گونه تقييدها در حقيقت توضيح است نه تقييد، و غرض از اين توضيح اين است كه بفهماند تكبر و يا بغى از اين جهت مذموم است كه به غير حق است ، پس ‍ اينكه بعضى ها گفته اند: (( قيد مزبور احترازى است ، و دلالت مى كند بر اينكه تكبر دو قسم است به حق و به غير حق ،و تكبر به حق تكبر بر دشمنان خدا و بر اشخاص متكبر است (( صحيح نيست ، زيرا تكبرى كه در آيه است مطلق تكبر نمى باشد، بلكه تكبر در زمين است كه معنايش ‍ خودنمايى و خوار شمردن بندگان خدا و زير دست قرار دادن آنان است ، و اين قسم تكبر هيچوقت به حق و ممدوح نمى شود.
خط ۱۲: خط ۱۴:
و همچنين جمله (( و ان يروا سبيل الرشد لا يتخذوه سبيلا...(( و اينكه جمله را با تمام خصوصياتى كه در اثبات دارد در نفى تكرار نموده براى اين است كه شدت اعتناى متكبرين را به مخالفت با (( سبيل رشد(( و پيروى از (( سبيل بغى (( برساند و دلالت كند بر اينكه انحراف ايشان قصدا و از روى عمد بوده و هيچ عذرى از قبيل خطا و يا جهل نداشتند.
و همچنين جمله (( و ان يروا سبيل الرشد لا يتخذوه سبيلا...(( و اينكه جمله را با تمام خصوصياتى كه در اثبات دارد در نفى تكرار نموده براى اين است كه شدت اعتناى متكبرين را به مخالفت با (( سبيل رشد(( و پيروى از (( سبيل بغى (( برساند و دلالت كند بر اينكه انحراف ايشان قصدا و از روى عمد بوده و هيچ عذرى از قبيل خطا و يا جهل نداشتند.
و جمله (( ذلك بانهم كذبوا باياتنا(( صفات رذيله ايشان را تعليل نموده و مى فرمايد: همه اين كجروى هاى ايشان آثار تكذيبى است كه به آيات خدا نموده و از آن غفلت ورزيده اند، البته ممكن هم هست تعليل جمله (( ساصرف عن اياتى (( بوده باشد.
و جمله (( ذلك بانهم كذبوا باياتنا(( صفات رذيله ايشان را تعليل نموده و مى فرمايد: همه اين كجروى هاى ايشان آثار تكذيبى است كه به آيات خدا نموده و از آن غفلت ورزيده اند، البته ممكن هم هست تعليل جمله (( ساصرف عن اياتى (( بوده باشد.
وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِئَايَتِنَا وَ لِقَاءِ الاَخِرَةِ حَبِطت أَعْمَلُهُمْ هَلْ يجْزَوْنَ إِلا مَا كانُوا يَعْمَلُونَ
وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِئَايَتِنَا وَ لِقَاءِ الاَخِرَةِ حَبِطت أَعْمَلُهُمْ هَلْ يجْزَوْنَ إِلا مَا كانُوا يَعْمَلُونَ
معناى اين آيه روشن است و از آن چند نكته استفاده مى شود:
معناى اين آيه روشن است و از آن چند نكته استفاده مى شود:
اول اينكه كيفر و پاداش اعمال خود اعمال است ، توضيح اين نكته در مباحث گذشته مكرر ايراد شد.
اول اينكه كيفر و پاداش اعمال خود اعمال است ، توضيح اين نكته در مباحث گذشته مكرر ايراد شد.
خط ۲۱: خط ۲۳:
البته ممكن هم هست آيه را طور ديگرى معنا كرده و بگوييم : مراد از جزاء، پاداش نيك است و جمله (( هل يجزون الا ما كانوا يعملون (( كنايه است از اينكه ايشان به هيچ عملى پاداش و ثواب داده نمى شوند، چون بعد از حبط، هيچ عمل صالحى ندارند، همچنانكه فرموده : (( و قدمنا الى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا(( و دليل اينكه مراد از جزاء، پاداش و ثواب مى باشد اين است كه اين جزاء همان جزاى اعمال است كه قبلا در آيه ذكر شده بود، و قهرا به قرينه ذكر حبط، منظور از آن جزاى اعمال صالح خواهد بود.
البته ممكن هم هست آيه را طور ديگرى معنا كرده و بگوييم : مراد از جزاء، پاداش نيك است و جمله (( هل يجزون الا ما كانوا يعملون (( كنايه است از اينكه ايشان به هيچ عملى پاداش و ثواب داده نمى شوند، چون بعد از حبط، هيچ عمل صالحى ندارند، همچنانكه فرموده : (( و قدمنا الى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا(( و دليل اينكه مراد از جزاء، پاداش و ثواب مى باشد اين است كه اين جزاء همان جزاى اعمال است كه قبلا در آيه ذكر شده بود، و قهرا به قرينه ذكر حبط، منظور از آن جزاى اعمال صالح خواهد بود.
پس اينكه بعضى ها به اين آيه استدلال كرده اند بر اينكه ترك واجب در صورتى كه تارك آن در آن موقع كه مى بايست واجب را انجام دهد به هيچ كارى مشغول نشود عقاب ندارد، به توهم اينكه چنين كسى كارى نكرده كه عقاب داشته باشد، و در آيه (( هل يجزون الا ما كانوا يعملون (( نيز عقاب بر اساس عمل بيان شده است ، استدلالشان فاسد است ، زيرا همانطورى كه گفته شد مقصود از جزايى كه در آيه است ثواب و پاداش نيك است و معناى آيه اين است كه : براى ايشان در آخرت ثوابى نيست ، چون در دنيا عمل نيكى انجام ندادند تا آن روز پاداش آن را ببينند. علاوه بر اينكه مساءله عقاب داشتن ترك اوامر الهى چه در صورت اشتغال به كارى ديگر و چه در غير آن صورت اگر از ضروريات كلام خداى تعالى نباشد نزديك به ضرورت هست ، و در امثال آيه (( و من يعص الله و رسوله فان له نار جهنم (( بطورى كه ملاحظه مى كنيد صحبتى از اشتغال به كار ديگر در ميان نيست .
پس اينكه بعضى ها به اين آيه استدلال كرده اند بر اينكه ترك واجب در صورتى كه تارك آن در آن موقع كه مى بايست واجب را انجام دهد به هيچ كارى مشغول نشود عقاب ندارد، به توهم اينكه چنين كسى كارى نكرده كه عقاب داشته باشد، و در آيه (( هل يجزون الا ما كانوا يعملون (( نيز عقاب بر اساس عمل بيان شده است ، استدلالشان فاسد است ، زيرا همانطورى كه گفته شد مقصود از جزايى كه در آيه است ثواب و پاداش نيك است و معناى آيه اين است كه : براى ايشان در آخرت ثوابى نيست ، چون در دنيا عمل نيكى انجام ندادند تا آن روز پاداش آن را ببينند. علاوه بر اينكه مساءله عقاب داشتن ترك اوامر الهى چه در صورت اشتغال به كارى ديگر و چه در غير آن صورت اگر از ضروريات كلام خداى تعالى نباشد نزديك به ضرورت هست ، و در امثال آيه (( و من يعص الله و رسوله فان له نار جهنم (( بطورى كه ملاحظه مى كنيد صحبتى از اشتغال به كار ديگر در ميان نيست .
وَ اتخَذَ قَوْمُ مُوسى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسداً لَّهُ خُوَارٌ ...
وَ اتخَذَ قَوْمُ مُوسى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسداً لَّهُ خُوَارٌ ...
كلمه (( حلى (( كه در اصل بر وزن فعول بوده جمع (( حلى (( - به فتح حاء و سكون لام - است مانند (( ثدى (( كه جمع (( ثدى (( است ، و اين كلمه به معناى چيزهايى است كه آدمى خود را با آن زينت مى دهد از قبيل طلا، نقره و امثال آن . و كلمه (( عجل (( به معناى بچه گاو، و (( خوار(( به معناى آواز مخصوصى است كه گاوها دارند، و اينكه در بيان خصوصيات گوساله سامرى فرمود: (( جسدا له خوار(( دلالت دارد بر اينكه گوساله مزبور جاندار نبوده بلكه تنها صداى گوساله را داشته است .
كلمه (( حلى (( كه در اصل بر وزن فعول بوده جمع (( حلى (( - به فتح حاء و سكون لام - است مانند (( ثدى (( كه جمع (( ثدى (( است ، و اين كلمه به معناى چيزهايى است كه آدمى خود را با آن زينت مى دهد از قبيل طلا، نقره و امثال آن . و كلمه (( عجل (( به معناى بچه گاو، و (( خوار(( به معناى آواز مخصوصى است كه گاوها دارند، و اينكه در بيان خصوصيات گوساله سامرى فرمود: (( جسدا له خوار(( دلالت دارد بر اينكه گوساله مزبور جاندار نبوده بلكه تنها صداى گوساله را داشته است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۱۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۱۹ </center>
خط ۳۴: خط ۳۶:
اين بود كه در ذهن بنى اسرائيل اين مشخصه از موسى (عليه السلام ) مركوز و معهود بود كه او با خداوند حرف مى زند و مردم را به راه او هدايت مى كند و خداوند با او حرف مى زند و او را به راه خود دلالت مى نمايد و چون چنين ارتكازى را داشتند مى بايست اين معنا را فهميده باشند كه اگر گوساله مزبور خداى ايشان و خداى موسى بود، قدرت بر سخن گفتن مى داشت و مردم را هدايت مى كرد، و چون اين سؤ ال بود كه چطور بنى اسرائيل مطلبى به اين روشنى را نفهميدند لذا فرمود: (( اتخذوه و كانوا ظالمين (( .
اين بود كه در ذهن بنى اسرائيل اين مشخصه از موسى (عليه السلام ) مركوز و معهود بود كه او با خداوند حرف مى زند و مردم را به راه او هدايت مى كند و خداوند با او حرف مى زند و او را به راه خود دلالت مى نمايد و چون چنين ارتكازى را داشتند مى بايست اين معنا را فهميده باشند كه اگر گوساله مزبور خداى ايشان و خداى موسى بود، قدرت بر سخن گفتن مى داشت و مردم را هدايت مى كرد، و چون اين سؤ ال بود كه چطور بنى اسرائيل مطلبى به اين روشنى را نفهميدند لذا فرمود: (( اتخذوه و كانوا ظالمين (( .
معناى جمله : (( و لمّا سقط فى ايديهم ...(( در آيه شريفه
معناى جمله : (( و لمّا سقط فى ايديهم ...(( در آيه شريفه
وَ لمََّا سقِط فى أَيْدِيهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضلُّوا قَالُوا...
وَ لمََّا سقِط فى أَيْدِيهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضلُّوا قَالُوا...
در مجمع البيان فرموده : معناى جمله (( سقط فى ايديهم (( اين است كه بلا در دست هايشان قرار گرفت ، يعنى طورى بلا بر ايشان مسلط شد كه گويى دستهايشان در آن بود، و اين تعبير را غالبا درباره نادمينى كه به آثار سوء عمل گذشته شان مبتلا شده اند و اين ابتلاء را پيش بينى نمى كردند بكار برده و گفته مى شود (( سقط فى يده (( ، البته (( اسقط فى يده (( هم گفته مى شود، و ليكن اولى فصيح تر است . بعضى هم گفته اند معناى جمله مزبور اين است كه : اثر سوئى كه او را زيان مى رساند در دستش ‍ افتاد.
در مجمع البيان فرموده : معناى جمله (( سقط فى ايديهم (( اين است كه بلا در دست هايشان قرار گرفت ، يعنى طورى بلا بر ايشان مسلط شد كه گويى دستهايشان در آن بود، و اين تعبير را غالبا درباره نادمينى كه به آثار سوء عمل گذشته شان مبتلا شده اند و اين ابتلاء را پيش بينى نمى كردند بكار برده و گفته مى شود (( سقط فى يده (( ، البته (( اسقط فى يده (( هم گفته مى شود، و ليكن اولى فصيح تر است . بعضى هم گفته اند معناى جمله مزبور اين است كه : اثر سوئى كه او را زيان مى رساند در دستش ‍ افتاد.
البته در تفسيرهاى مطول وجوه بسيارى در توجيه اين جمله ذكر شده و ليكن بيشتر آن وجوه - اگر نگوييم همه آنها - خالى از تكلف نيست ، و از همه آنها نزديك تر به ذهن همان وجهى است كه ما از كتاب مجمع البيان نقل نموديم ، چون از ظاهر سياق آيه بر مى آيد كه مراد از جمله مورد بحث اين است كه بنى اسرائيل وقتى بخود آمدند و فهميدند كه چه عملى كرده اند، و بدست آوردند كه در اين عمل گمراه بوده اند گفتند: (( چه و چه (( . پس ظاهر سياق ، معناى تنبه و توجه به غفلت گذشته را افاده مى كند، گويا عملى را كه كرده اند به حضور آن كسى كه براى او كرده اند تقديم نموده اند و او عملشان را زشت و نكوهيده يافته و آن را جلو صاحبانشان پرت كرده ، و صاحبان عمل آن را برداشته و از نزديك در آن نظر انداخته و ديده اند كه سخت گمراه بوده اند و در انجام اين عمل آن امرى را كه نمى بايست در آن اهمال كنند رعايت ننموده و در نتيجه عملشان فاسد شده است ، و بهر حال جمله مورد بحث به منزله يك مثل معروف است .
البته در تفسيرهاى مطول وجوه بسيارى در توجيه اين جمله ذكر شده و ليكن بيشتر آن وجوه - اگر نگوييم همه آنها - خالى از تكلف نيست ، و از همه آنها نزديك تر به ذهن همان وجهى است كه ما از كتاب مجمع البيان نقل نموديم ، چون از ظاهر سياق آيه بر مى آيد كه مراد از جمله مورد بحث اين است كه بنى اسرائيل وقتى بخود آمدند و فهميدند كه چه عملى كرده اند، و بدست آوردند كه در اين عمل گمراه بوده اند گفتند: (( چه و چه (( . پس ظاهر سياق ، معناى تنبه و توجه به غفلت گذشته را افاده مى كند، گويا عملى را كه كرده اند به حضور آن كسى كه براى او كرده اند تقديم نموده اند و او عملشان را زشت و نكوهيده يافته و آن را جلو صاحبانشان پرت كرده ، و صاحبان عمل آن را برداشته و از نزديك در آن نظر انداخته و ديده اند كه سخت گمراه بوده اند و در انجام اين عمل آن امرى را كه نمى بايست در آن اهمال كنند رعايت ننموده و در نتيجه عملشان فاسد شده است ، و بهر حال جمله مورد بحث به منزله يك مثل معروف است .
خط ۴۰: خط ۴۲:
آيه شريفه از جهت معنا مترتب بر آيات بعدى است كه داستان مراجعت موسى را ذكر مى كند، چون بنى اسرائيل بعد از مراجعت موسى متنبه شدند. و در آيات سوره (( طه (( نيز تنبه ايشان را بعد از مراجعت موسى (عليه السلام ) ذكر مى كند، و اگر در اينجا جلوتر ذكر كرده براى اين است كه در اينجا تنها خواسته است ندامت ايشان را از كرده خود ذكر نمايد و بدنبال آن ، اظهارات ايشان را كه گفتند: (( لئن لم يرحمنا ربنا و يغفر لنا لنكونن من الخاسرين (( نقل نمايد، چون هر گوينده اى وقتى بخواهد ندامت و پشيمانى قومى را حكايت كند مناسب تر آن است كه خطاى آنها را ذكر نموده آنگاه بلافاصله اظهار ندامتشان را نقل كند، و ميان اين دو فاصله زياد نيندازد، خداى تعالى هم به همين ملاحظه وقتى در آيه قبلى گوساله پرستى ايشان را ذكر نمود بلافاصله و بدون پرداختن به جريان برگشتن موسى (عليه السلام ) در آيه بعد، ندامت و حسرت ايشان را نقل نمود.
آيه شريفه از جهت معنا مترتب بر آيات بعدى است كه داستان مراجعت موسى را ذكر مى كند، چون بنى اسرائيل بعد از مراجعت موسى متنبه شدند. و در آيات سوره (( طه (( نيز تنبه ايشان را بعد از مراجعت موسى (عليه السلام ) ذكر مى كند، و اگر در اينجا جلوتر ذكر كرده براى اين است كه در اينجا تنها خواسته است ندامت ايشان را از كرده خود ذكر نمايد و بدنبال آن ، اظهارات ايشان را كه گفتند: (( لئن لم يرحمنا ربنا و يغفر لنا لنكونن من الخاسرين (( نقل نمايد، چون هر گوينده اى وقتى بخواهد ندامت و پشيمانى قومى را حكايت كند مناسب تر آن است كه خطاى آنها را ذكر نموده آنگاه بلافاصله اظهار ندامتشان را نقل كند، و ميان اين دو فاصله زياد نيندازد، خداى تعالى هم به همين ملاحظه وقتى در آيه قبلى گوساله پرستى ايشان را ذكر نمود بلافاصله و بدون پرداختن به جريان برگشتن موسى (عليه السلام ) در آيه بعد، ندامت و حسرت ايشان را نقل نمود.
علاوه بر اين ، از آنجائى كه اظهار ندامت بنى اسرائئل صورت دعا را دارد، و در ذيل داستان مراجعت موسى (عليه السلام ) هم صحبت از دعاى موسى به خود و برادرش به ميان آمد لذا اظهار ندامت بنى اسرائيل را جلوتر ذكر كرد تا اين دو دعا با هم نقل نشده باشد.
علاوه بر اين ، از آنجائى كه اظهار ندامت بنى اسرائئل صورت دعا را دارد، و در ذيل داستان مراجعت موسى (عليه السلام ) هم صحبت از دعاى موسى به خود و برادرش به ميان آمد لذا اظهار ندامت بنى اسرائيل را جلوتر ذكر كرد تا اين دو دعا با هم نقل نشده باشد.
وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضبَنَ أَسِفاً...
وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضبَنَ أَسِفاً...
كلمه (( اسف (( - به كسر سين - صفت مشبهه از (( اسف (( است كه به معناى شدت غضب واندوه است . و (( خلفتمونى (( از (( خلافه (( است كه به معناى جانشينى براى كسىاست بعد از آن كس .
كلمه (( اسف (( - به كسر سين - صفت مشبهه از (( اسف (( است كه به معناى شدت غضب واندوه است . و (( خلفتمونى (( از (( خلافه (( است كه به معناى جانشينى براى كسىاست بعد از آن كس .
معناى جمله : (( اعجلتم امر ربّكم ((  
معناى جمله : (( اعجلتم امر ربّكم ((  
خط ۷۱: خط ۷۳:
قَالَ رَب اغْفِرْ لى وَ لاَخِى وَ أَدْخِلْنَا فى رَحْمَتِك ...
قَالَ رَب اغْفِرْ لى وَ لاَخِى وَ أَدْخِلْنَا فى رَحْمَتِك ...
اين آيه شريفه دعاى موسى (عليه السلام ) است ، و ما در آخر جلد ششم اين كتاب در بحثى كه پيرامون معناى مغفرت گذرانديم اين معنا را بحث كرديم كه طلب مغفرت موردش منحصر در صورت ارتكاب گناه نيست ، بلكه در جايى هم كه گناهى ارتكاب نشده طلب مغفرت معنا دارد.
اين آيه شريفه دعاى موسى (عليه السلام ) است ، و ما در آخر جلد ششم اين كتاب در بحثى كه پيرامون معناى مغفرت گذرانديم اين معنا را بحث كرديم كه طلب مغفرت موردش منحصر در صورت ارتكاب گناه نيست ، بلكه در جايى هم كه گناهى ارتكاب نشده طلب مغفرت معنا دارد.
إِنَّ الَّذِينَ اتخَذُوا الْعِجْلَ سيَنَالهُُمْ غَضبٌ مِّن رَّبِّهِمْ ...
إِنَّ الَّذِينَ اتخَذُوا الْعِجْلَ سيَنَالهُُمْ غَضبٌ مِّن رَّبِّهِمْ ...
اگر كلمه (( غضب (( و همچنين كلمه (( ذلت (( در اين جمله بطور نكره يعنى بدون (( الف و لام (( استعمال شده براى اين است كه عظمت غضب و ذلت را برساند.
اگر كلمه (( غضب (( و همچنين كلمه (( ذلت (( در اين جمله بطور نكره يعنى بدون (( الف و لام (( استعمال شده براى اين است كه عظمت غضب و ذلت را برساند.
در اين آيه خداى تعالى غضب و ذلت حيات را بيان نكرده كه چيست ، احتمال دارد اهمال در آن براى اشاره به آن حوادثى باشد كه بعدا برايشان پيش آمده ، و آن حوادث اين بوده كه گوساله معبودشان سوخته و زباله اش در آب دريا پراكنده گرديده است ، و سامرى مطرود و جمعى از پيروانش كشته شده اند. و يا اشاره به كشتار دسته جمعى و از بين رفتن و اسارت آنان باشد، ممكن هم هست منظور از غضب عذاب آخرت و منظور از ذلت انحطاط و خوارى در دنيا بوده باشد.
در اين آيه خداى تعالى غضب و ذلت حيات را بيان نكرده كه چيست ، احتمال دارد اهمال در آن براى اشاره به آن حوادثى باشد كه بعدا برايشان پيش آمده ، و آن حوادث اين بوده كه گوساله معبودشان سوخته و زباله اش در آب دريا پراكنده گرديده است ، و سامرى مطرود و جمعى از پيروانش كشته شده اند. و يا اشاره به كشتار دسته جمعى و از بين رفتن و اسارت آنان باشد، ممكن هم هست منظور از غضب عذاب آخرت و منظور از ذلت انحطاط و خوارى در دنيا بوده باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۲۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۲۶ </center>
و بهر حال از ذيل آيه كه فرمود: (( و كذلك نجزى المفترين (( بر مى آيد كه اين غضب و ذلت در زندگى دنيا اختصاص به قوم موسى نداشته بلكه سنتى است كه خداوند آن را در حق هر ملتى كه به خدا افتراء ببندد جارى مى سازد، بحث هاى علمى و عقلى كه مكرر از نظر خواننده گذشت نيز مويد همين معنايى است كه از جمله استفاده مى شود.
و بهر حال از ذيل آيه كه فرمود: (( و كذلك نجزى المفترين (( بر مى آيد كه اين غضب و ذلت در زندگى دنيا اختصاص به قوم موسى نداشته بلكه سنتى است كه خداوند آن را در حق هر ملتى كه به خدا افتراء ببندد جارى مى سازد، بحث هاى علمى و عقلى كه مكرر از نظر خواننده گذشت نيز مويد همين معنايى است كه از جمله استفاده مى شود.
وَ الَّذِينَ عَمِلُوا السيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِن بَعْدِهَا وَ ءَامَنُوا إِنَّ رَبَّك مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ
وَ الَّذِينَ عَمِلُوا السيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِن بَعْدِهَا وَ ءَامَنُوا إِنَّ رَبَّك مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ
ضميرى كه در (( من بعدها(( ى اول است به سيئات و ضميرى كه در دومى است به توبه بر مى گردد، و معناى آيه روشن است .
ضميرى كه در (( من بعدها(( ى اول است به سيئات و ضميرى كه در دومى است به توبه بر مى گردد، و معناى آيه روشن است .
و اين آيه گر چه عام است ، و ليكن از نظر مورد به منزله استثنائى است براى جمله (( الذين اتخذوا العجل (( . و بنابراين ، معنايش اين مى شود كه : توبه اگر به معناى واقعى و حقيقيش براى كسى دست بدهد، حتى اگر براى گوساله پرستان هم دست بدهد خداوند آن را پذيرفته و مانعى براى قبول شدنش نيست . و اين معنا در تفسير آيه (( انما التوبه على الله ...(( نيز گذشت .
و اين آيه گر چه عام است ، و ليكن از نظر مورد به منزله استثنائى است براى جمله (( الذين اتخذوا العجل (( . و بنابراين ، معنايش اين مى شود كه : توبه اگر به معناى واقعى و حقيقيش براى كسى دست بدهد، حتى اگر براى گوساله پرستان هم دست بدهد خداوند آن را پذيرفته و مانعى براى قبول شدنش نيست . و اين معنا در تفسير آيه (( انما التوبه على الله ...(( نيز گذشت .
آيه مورد بحث و همچنين آيه قبلى آن ، دو جمله معترضه هستند كه در وسط داستان قرار گرفته و خطاب در آن دو متوجه به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، براى اينكه در آيه اول فرمود: (( و كذلك نجزى المفترين (( و در دومى فرمود: (( ان ربك ...(( ، كه معلوم است كاف خطاب در هر دو متوجه به شخص رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . و از جمله (( سينالهم غضب (( نيز به خوبى استفاده مى شود كه سياق كلام سياق حكايت حال گذشته گان است براى آنجناب .
آيه مورد بحث و همچنين آيه قبلى آن ، دو جمله معترضه هستند كه در وسط داستان قرار گرفته و خطاب در آن دو متوجه به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، براى اينكه در آيه اول فرمود: (( و كذلك نجزى المفترين (( و در دومى فرمود: (( ان ربك ...(( ، كه معلوم است كاف خطاب در هر دو متوجه به شخص رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . و از جمله (( سينالهم غضب (( نيز به خوبى استفاده مى شود كه سياق كلام سياق حكايت حال گذشته گان است براى آنجناب .
وَ لَمَّا سكَت عَن مُّوسى الْغَضب أَخَذَ الاَلْوَاحَ ...
وَ لَمَّا سكَت عَن مُّوسى الْغَضب أَخَذَ الاَلْوَاحَ ...
كلمه (( رهبه (( به معناى ترسى است كه تواءم با احتياط باشد و معناى ساير كلمات آيه روشن است .
كلمه (( رهبه (( به معناى ترسى است كه تواءم با احتياط باشد و معناى ساير كلمات آيه روشن است .
بحث روايتى
بحث روايتى


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۲۵ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۲۷}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش