گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۲۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۱۹ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۲۱}}
__TOC__
__TOC__


خط ۱۳: خط ۱۵:
(( ربنا افتح بيننا و بين قومنا بالحق و انت خير الفاتحين (( پس از آنكه قوم شعيب را در صورتى كه به كيش آنان بر نگردد تهديد به اخراج نمودند، و شعيب هم بطور قطع آنان را از برگشتن به كيش و ملت آنان ماءيوس نمود اينك به خداى خود پناه برده و براى خود و يارانش فتح و پيروزى طلب مى كند، و مقصودش از فتح ، همانا حكم كردن بين دو فريق است ، چون فتح بين دو چيز، مستلزم جدا كردن آن دو از يكديگر است ، و اين كلام خود كنايه از يك نحو نفرينى است كه باعث هلاكت قوم است ، و اگر صريحا هلاكت آنان را از خداوند طلب نكرد، و اهل نجات و اهل هلاكت را معلوم نساخت ، براى اين بود كه حق را به صورت انصاف بگيرد، و نيز براى اين بود كه با علم و اطمينانى كه به عنايت پروردگارش داشته و مى دانست كه به زودى او را يارى خواهد نمود، رسوايى و بدبختى نصيب كفار خواهد گرديد، خواست تا در حرف زدن رعايت ادب را نموده ، امر را به خدا واگذار نمايد، همچنانكه در جمله (( فاصبروا حتى يحكم الله بيننا و هو خير الحاكمين (( آن را مرعى داشت .
(( ربنا افتح بيننا و بين قومنا بالحق و انت خير الفاتحين (( پس از آنكه قوم شعيب را در صورتى كه به كيش آنان بر نگردد تهديد به اخراج نمودند، و شعيب هم بطور قطع آنان را از برگشتن به كيش و ملت آنان ماءيوس نمود اينك به خداى خود پناه برده و براى خود و يارانش فتح و پيروزى طلب مى كند، و مقصودش از فتح ، همانا حكم كردن بين دو فريق است ، چون فتح بين دو چيز، مستلزم جدا كردن آن دو از يكديگر است ، و اين كلام خود كنايه از يك نحو نفرينى است كه باعث هلاكت قوم است ، و اگر صريحا هلاكت آنان را از خداوند طلب نكرد، و اهل نجات و اهل هلاكت را معلوم نساخت ، براى اين بود كه حق را به صورت انصاف بگيرد، و نيز براى اين بود كه با علم و اطمينانى كه به عنايت پروردگارش داشته و مى دانست كه به زودى او را يارى خواهد نمود، رسوايى و بدبختى نصيب كفار خواهد گرديد، خواست تا در حرف زدن رعايت ادب را نموده ، امر را به خدا واگذار نمايد، همچنانكه در جمله (( فاصبروا حتى يحكم الله بيننا و هو خير الحاكمين (( آن را مرعى داشت .
(( خير الحاكمين (( و (( خير الفاتحين (( از اسماء حسناى پروردگار است ، و ما در سابق درباره معناى حكم و همچنين در همين گذشته نزديك درباره معناى فتح بحث نموده و به زودى در تفسير آيه (( و لله الاسماء الحسنى فادعوه بها(( درباره همه اسماء حسناى پروردگار بحث خواهيم كرد.
(( خير الحاكمين (( و (( خير الفاتحين (( از اسماء حسناى پروردگار است ، و ما در سابق درباره معناى حكم و همچنين در همين گذشته نزديك درباره معناى فتح بحث نموده و به زودى در تفسير آيه (( و لله الاسماء الحسنى فادعوه بها(( درباره همه اسماء حسناى پروردگار بحث خواهيم كرد.
وَ قَالَ المَْلاُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ ...
وَ قَالَ المَْلاُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ ...
در اين جمله كفار، مؤ منين به شعيب و كسانى را كه بخواهند به او ايمان آورند تهديد مى كنند، و اين همان عمل زشتى است كه شعيب در جمله (( و لا تقعدوا بكل صراط توعدون و تصدون عن سبيل الله (( آنان را از ارتكاب آن نهى فرموده بود، و اگر در اينجا از همه اقسام كارشكنى هاى آنان خصوص اين گفتارشان را اسم مى برد در حقيقت براى اين است كه زمينه را براى جمله (( الذين كذبوا شعيبا كانوا هم الخاسرين (( فراهم نمايد.
در اين جمله كفار، مؤ منين به شعيب و كسانى را كه بخواهند به او ايمان آورند تهديد مى كنند، و اين همان عمل زشتى است كه شعيب در جمله (( و لا تقعدوا بكل صراط توعدون و تصدون عن سبيل الله (( آنان را از ارتكاب آن نهى فرموده بود، و اگر در اينجا از همه اقسام كارشكنى هاى آنان خصوص اين گفتارشان را اسم مى برد در حقيقت براى اين است كه زمينه را براى جمله (( الذين كذبوا شعيبا كانوا هم الخاسرين (( فراهم نمايد.
البته احتمال هم دارد كه اتباع در اين جمله به معناى ظاهرى و عرفى كلمه كه همان پيروى آدمى است ، بوده باشد، و كفار بعد از اين گفت و شنودها اطمينان پيدا كرده باشند كه گروندگان به آن حضرت به زودى دنبال وى راه افتاده ، از سرزمين خود مهاجرت مى كنند لذا گفته اند: (( اگر بدنبال شعيب به راه بيفتيد بطور يقين زيانكار خواهيد بود(( تا به اين وسيله شعيب را در مهاجرتش تنها بگذارند،
البته احتمال هم دارد كه اتباع در اين جمله به معناى ظاهرى و عرفى كلمه كه همان پيروى آدمى است ، بوده باشد، و كفار بعد از اين گفت و شنودها اطمينان پيدا كرده باشند كه گروندگان به آن حضرت به زودى دنبال وى راه افتاده ، از سرزمين خود مهاجرت مى كنند لذا گفته اند: (( اگر بدنبال شعيب به راه بيفتيد بطور يقين زيانكار خواهيد بود(( تا به اين وسيله شعيب را در مهاجرتش تنها بگذارند،
خط ۱۹: خط ۲۱:
و به خيال خود از مزاحمتش آسوده گشته و افراد قوم خود را هم از دست نداده باشند، چون كفار تنها با شعيب دشمن بودند و دشمنى آنان با گروندگان به او به خاطر او بود، وگرنه با خود گروندگان هيچ گونه عداوتى نداشتند.
و به خيال خود از مزاحمتش آسوده گشته و افراد قوم خود را هم از دست نداده باشند، چون كفار تنها با شعيب دشمن بودند و دشمنى آنان با گروندگان به او به خاطر او بود، وگرنه با خود گروندگان هيچ گونه عداوتى نداشتند.
به هر تقدير آيه مورد بحث چه به معناى اول باشد و چه به معناى دوم ، و خلاصه مقصود از متابعت چه به معناى گرويدن به او باشد و چه به معناى مهاجرت با او، به هر حال به منزله توطئه و زمينه چينى براى جمله (( الذين كذبوا شعيبا كانوا هم الخاسرين (( است .
به هر تقدير آيه مورد بحث چه به معناى اول باشد و چه به معناى دوم ، و خلاصه مقصود از متابعت چه به معناى گرويدن به او باشد و چه به معناى مهاجرت با او، به هر حال به منزله توطئه و زمينه چينى براى جمله (( الذين كذبوا شعيبا كانوا هم الخاسرين (( است .
فَأَخَذَتهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصبَحُوا فى دَارِهِمْ جَثِمِينَ
فَأَخَذَتهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصبَحُوا فى دَارِهِمْ جَثِمِينَ
كلمه (( اصبحوا(( به معناى (( صاروا(( (گرديدند، شدند) و يا به معناى (( صبح كردند(( است ، و معناى آيه ، در آيه مشابه آن در داستان صالح گذشت .
كلمه (( اصبحوا(( به معناى (( صاروا(( (گرديدند، شدند) و يا به معناى (( صبح كردند(( است ، و معناى آيه ، در آيه مشابه آن در داستان صالح گذشت .
الَّذِينَ كَذَّبُوا شعَيْباً كَأَن لَّمْ يَغْنَوْا فِيهَا... كانُوا هُمُ الْخَسِرِينَ
الَّذِينَ كَذَّبُوا شعَيْباً كَأَن لَّمْ يَغْنَوْا فِيهَا... كانُوا هُمُ الْخَسِرِينَ
راغب در مفردات خود مى گويد: (( غنى فى مكان كذا(( به اين معنا است كه فلانى در فلان مكان زياد اقامت گزيد، تو گويى با اقامت در آن مكان از هر مكان ديگرى بى نياز است و كلمه كان مخفف (( كان (( است ، و جهت تخفيفش اين است كه بر سر جمله فعليه در آمده است
راغب در مفردات خود مى گويد: (( غنى فى مكان كذا(( به اين معنا است كه فلانى در فلان مكان زياد اقامت گزيد، تو گويى با اقامت در آن مكان از هر مكان ديگرى بى نياز است و كلمه كان مخفف (( كان (( است ، و جهت تخفيفش اين است كه بر سر جمله فعليه در آمده است
بنا به گفته راغب جمله (( الذين كذبوا شعيبا...(( حال تكذيب كنندگان قوم شعيب را به حال كسى تشبيه مى كند كه نتوانسته در وطن اصلى خود زياد اقامت كند، چون نوعا اين گونه اشخاص از جهت نداشتن علاقه و اهل و عشيره و خانه و زندگى به آسانى از وطن چشم مى پوشند، به خلاف كسانى كه در وطن خود علاقه دارند و در آن زياد اقامت گزيده اند كه چشم پوشى از آن برايشان دشوار است تا چه رسد به مردمى كه قرنها و نسلا بعد نسل در سر - زمينى به سر برده باشند.
بنا به گفته راغب جمله (( الذين كذبوا شعيبا...(( حال تكذيب كنندگان قوم شعيب را به حال كسى تشبيه مى كند كه نتوانسته در وطن اصلى خود زياد اقامت كند، چون نوعا اين گونه اشخاص از جهت نداشتن علاقه و اهل و عشيره و خانه و زندگى به آسانى از وطن چشم مى پوشند، به خلاف كسانى كه در وطن خود علاقه دارند و در آن زياد اقامت گزيده اند كه چشم پوشى از آن برايشان دشوار است تا چه رسد به مردمى كه قرنها و نسلا بعد نسل در سر - زمينى به سر برده باشند.
خط ۳۳: خط ۳۵:
<span id='link150'><span>
<span id='link150'><span>
==آيات ۹۴ - ۱۰۲، سوره اعراف ==
==آيات ۹۴ - ۱۰۲، سوره اعراف ==
وَ مَا أَرْسلْنَا فى قَرْيَةٍ مِّن نَّبىٍ إِلا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْساءِ وَ الضرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضرَّعُونَ(۹۴)
وَ مَا أَرْسلْنَا فى قَرْيَةٍ مِّن نَّبىٍ إِلا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْساءِ وَ الضرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضرَّعُونَ(۹۴)
ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكانَ السيِّئَةِ الحَْسنَةَ حَتى عَفَوا وَّ قَالُوا قَدْ مَس ءَابَاءَنَا الضرَّاءُ وَ السرَّاءُ فَأَخَذْنَهُم بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ(۹۵)
ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكانَ السيِّئَةِ الحَْسنَةَ حَتى عَفَوا وَّ قَالُوا قَدْ مَس ءَابَاءَنَا الضرَّاءُ وَ السرَّاءُ فَأَخَذْنَهُم بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ(۹۵)
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيهِم بَرَكَتٍ مِّنَ السمَاءِ وَ الاَرْضِ وَ لَكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَهُم بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ(۹۶)
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيهِم بَرَكَتٍ مِّنَ السمَاءِ وَ الاَرْضِ وَ لَكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَهُم بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ(۹۶)
أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَن يَأْتِيهُم بَأْسنَا بَيَتاً وَ هُمْ نَائمُونَ(۹۷)
أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَن يَأْتِيهُم بَأْسنَا بَيَتاً وَ هُمْ نَائمُونَ(۹۷)
أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَن يَأْتِيَهُم بَأْسنَا ضحًى وَ هُمْ يَلْعَبُونَ(۹۸)
أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَن يَأْتِيَهُم بَأْسنَا ضحًى وَ هُمْ يَلْعَبُونَ(۹۸)
أَ فَأَمِنُوا مَكرَ اللَّهِ فَلا يَأْمَنُ مَكرَ اللَّهِ إِلا الْقَوْمُ الْخَسِرُونَ(۹۹)
أَ فَأَمِنُوا مَكرَ اللَّهِ فَلا يَأْمَنُ مَكرَ اللَّهِ إِلا الْقَوْمُ الْخَسِرُونَ(۹۹)
أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الاَرْض مِن بَعْدِ أَهْلِهَا أَن لَّوْ نَشاءُ أَصبْنَهُم بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَسمَعُونَ(۱۰۰)
أَ وَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الاَرْض مِن بَعْدِ أَهْلِهَا أَن لَّوْ نَشاءُ أَصبْنَهُم بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَسمَعُونَ(۱۰۰)
تِلْك الْقُرَى نَقُص عَلَيْك مِنْ أَنبَائهَا وَ لَقَدْ جَاءَتهُمْ رُسلُهُم بِالْبَيِّنَتِ فَمَا كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كذَّبُوا مِن قَبْلُ كَذَلِك يَطبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الْكفِرِينَ(۱۰۱)
تِلْك الْقُرَى نَقُص عَلَيْك مِنْ أَنبَائهَا وَ لَقَدْ جَاءَتهُمْ رُسلُهُم بِالْبَيِّنَتِ فَمَا كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كذَّبُوا مِن قَبْلُ كَذَلِك يَطبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الْكفِرِينَ(۱۰۱)
وَ مَا وَجَدْنَا لاَكثرِهِم مِّنْ عَهْدٍ وَ إِن وَجَدْنَا أَكثرَهُمْ لَفَسِقِينَ(۱۰۲)
وَ مَا وَجَدْنَا لاَكثرِهِم مِّنْ عَهْدٍ وَ إِن وَجَدْنَا أَكثرَهُمْ لَفَسِقِينَ(۱۰۲)
ترجمه آيات  
ترجمه آيات  
و در هيچ قريه اى پيغمبرى نفرستاديم مگر مردم آن قريه را به سختى و بيمارى دچار كرديم ، شايد زارى كنند (۹۴)
و در هيچ قريه اى پيغمبرى نفرستاديم مگر مردم آن قريه را به سختى و بيمارى دچار كرديم ، شايد زارى كنند (۹۴)
خط ۹۰: خط ۹۲:
بطورى كه اگر حركاتش صالح و سازگار با آن اجزاء و موجودات باشد آن موجودات نيز سازگار با او خواهند بود، و بركات آسمان به سويش ‍ سرازير خواهد شد، و اگر سازگار نباشد عالم نيز با او سازگارى نداشته و در نابود ساختن او سعى خواهد نمود، مگر اينكه دست از گناه و فساد بردارد وگرنه به تدريج به تباهى خو گرفته و ناگهان همه اجزاى عالم در تباه ساختنش دست بهم داده و اثرى از وجودش باقى نمى گذارند، و زمين را از لوث وجودش پاك مى كنند. آرى ، چگونه يك انسان مى تواند با رفتار خود در مقابل همه عالم كه او خود يكى از اجزاى آن است و به هيچ وجه از آن مستقل نيست معارضه نموده و شاخ و شانه بكشد و يا بخواهد با فكر خود بر سر دستگاه آفرينش شيره بمالد و حال آنكه فكر او مولود شرايط و قوانين كلى ايست كه از جريان آفرينش گرفته شده است - دقت بفرماييد -.
بطورى كه اگر حركاتش صالح و سازگار با آن اجزاء و موجودات باشد آن موجودات نيز سازگار با او خواهند بود، و بركات آسمان به سويش ‍ سرازير خواهد شد، و اگر سازگار نباشد عالم نيز با او سازگارى نداشته و در نابود ساختن او سعى خواهد نمود، مگر اينكه دست از گناه و فساد بردارد وگرنه به تدريج به تباهى خو گرفته و ناگهان همه اجزاى عالم در تباه ساختنش دست بهم داده و اثرى از وجودش باقى نمى گذارند، و زمين را از لوث وجودش پاك مى كنند. آرى ، چگونه يك انسان مى تواند با رفتار خود در مقابل همه عالم كه او خود يكى از اجزاى آن است و به هيچ وجه از آن مستقل نيست معارضه نموده و شاخ و شانه بكشد و يا بخواهد با فكر خود بر سر دستگاه آفرينش شيره بمالد و حال آنكه فكر او مولود شرايط و قوانين كلى ايست كه از جريان آفرينش گرفته شده است - دقت بفرماييد -.
اين مطلب همانطورى كه گفته شد حقيقتى است كه هم برهان و دليل مطابق آن است ، و هم قرآن آن را تصديق و برآن تصريح نموده و مى فرمايد: (( خداوند هر چيزى را كه آفريده اندازه گيرى دقيقى در خلقت آن به كار برده و آن را به سوى سعادتش راهنمايى كرده (( و نيز مى فرمايد: (( خداوند عالم را - كه يكى از اجزاى آن انسان است - بيهوده نيافريده ، بلكه هر چه را كه خلق كرده به اين منظور خلق كرده كه به درگاه او راه يافته و به سوى او بازگشت كند، و براى هر مخلوقى سر منزل سعادتى معين كرده تا بر حسب فطرتش به آن سوى رانده شود، و براى هر يك راه و روشى مقرر نموده كه اگر آن راه را سلوك كند به سعادت مقدرش مى رسد، و اگر از آن راه منحرف شود و آنقدر بيراهه رود كه ديگر اميد برگشتن نداشته باشد نتيجه و هدف از خلقتش باطل گشته و عذاب خداوند بر او حتمى مى گردد.
اين مطلب همانطورى كه گفته شد حقيقتى است كه هم برهان و دليل مطابق آن است ، و هم قرآن آن را تصديق و برآن تصريح نموده و مى فرمايد: (( خداوند هر چيزى را كه آفريده اندازه گيرى دقيقى در خلقت آن به كار برده و آن را به سوى سعادتش راهنمايى كرده (( و نيز مى فرمايد: (( خداوند عالم را - كه يكى از اجزاى آن انسان است - بيهوده نيافريده ، بلكه هر چه را كه خلق كرده به اين منظور خلق كرده كه به درگاه او راه يافته و به سوى او بازگشت كند، و براى هر مخلوقى سر منزل سعادتى معين كرده تا بر حسب فطرتش به آن سوى رانده شود، و براى هر يك راه و روشى مقرر نموده كه اگر آن راه را سلوك كند به سعادت مقدرش مى رسد، و اگر از آن راه منحرف شود و آنقدر بيراهه رود كه ديگر اميد برگشتن نداشته باشد نتيجه و هدف از خلقتش باطل گشته و عذاب خداوند بر او حتمى مى گردد.
وَ مَا أَرْسلْنَا فى قَرْيَةٍ مِّن نَّبىٍ ...
وَ مَا أَرْسلْنَا فى قَرْيَةٍ مِّن نَّبىٍ ...
بعضى ها كلمه (( باساء(( را به بد حالى از نظر مال ، از قبيل فقر و ضررهاى مالى و كلمه (( ضراء(( را به بد حالى جانى از قبيل مرض و مانند آن معنا كرده اند و بعضى ديگر به عكس گفته اند.
بعضى ها كلمه (( باساء(( را به بد حالى از نظر مال ، از قبيل فقر و ضررهاى مالى و كلمه (( ضراء(( را به بد حالى جانى از قبيل مرض و مانند آن معنا كرده اند و بعضى ديگر به عكس گفته اند.
بعضى ديگر معانى ديگرى را درباره اين دو كلمه گفته اند، و بعضى گفته اند: استعمال لفظ (( باساء(( بيشتر در بلياتى است كه مايه عبرت ديگران باشد، همچنانكه فرموده : (( و الله اشد باسا و اشد تنكيلا(( .
بعضى ديگر معانى ديگرى را درباره اين دو كلمه گفته اند، و بعضى گفته اند: استعمال لفظ (( باساء(( بيشتر در بلياتى است كه مايه عبرت ديگران باشد، همچنانكه فرموده : (( و الله اشد باسا و اشد تنكيلا(( .
خط ۹۸: خط ۱۰۰:
== سنت ابتلاء به سختى ها (باءساء و ضرّاء) و سنتعطاء نعمت ، دو سنت الهى براى آزمايش امت ها است . ==
== سنت ابتلاء به سختى ها (باءساء و ضرّاء) و سنتعطاء نعمت ، دو سنت الهى براى آزمايش امت ها است . ==
بهرحال خداى سبحان در اين جمله اين معنا را خاطر نشان مى سازد كه سنت الهى بر اين جارى بوده كه هر پيغمبرى از پيغمبران را به هر ناحيه اى از نواحى مى فرستاده از آنجايى كه منظورش از فرستادن انبياء هدايت بندگان بوده به همين منظور اهل آن ناحيه را به نحوى از انحاء گرفتار شدايد مالى و جانى مى كرد تا شايد بدين وسيله به تضرع و توسل به پروردگارشان وادار شوند، و در نتيجه دعوت آن پيغمبر بهتر و زودتر به نتيجه برسد. آرى ، ابتلائات و شدائد كمك خوبى است براى دعوت انبياء (عليهم السلام ) زيرا انسان مادامى كه متنعم به نعمت ها است سرگرمى به آن از توجه به خداى تعالى كه ولى همه آن نعمت ها است بازش مى دارد، وقتى نعمتى از كفش رود احساس حاجت نموده ، همين احتياج ، غرور او را به ذلت و مسكنت مبدل مى نمايد و به جزع و فزع وادارش مى كند، و بناچار به درگاه كسى كه دفع ذلت و برآمدن حاجتش ‍ به دست او است التجاء مى برد، و آن كس خداى سبحان است ، و لو اينكه او خودش نداند، و ليكن وقتى پيغمبر و يا وصى پيغمبرى به او گفت كه فريادرس تو همان آفريدگار تو است زودتر از دوران غرورش به سوى حق هدايت مى شود، همچنانكه فرموده : (( و اذا انعمنا على الانسان اعرض و نا بجانبه و اذا مسه الشر فذو دعاء عريض (( .
بهرحال خداى سبحان در اين جمله اين معنا را خاطر نشان مى سازد كه سنت الهى بر اين جارى بوده كه هر پيغمبرى از پيغمبران را به هر ناحيه اى از نواحى مى فرستاده از آنجايى كه منظورش از فرستادن انبياء هدايت بندگان بوده به همين منظور اهل آن ناحيه را به نحوى از انحاء گرفتار شدايد مالى و جانى مى كرد تا شايد بدين وسيله به تضرع و توسل به پروردگارشان وادار شوند، و در نتيجه دعوت آن پيغمبر بهتر و زودتر به نتيجه برسد. آرى ، ابتلائات و شدائد كمك خوبى است براى دعوت انبياء (عليهم السلام ) زيرا انسان مادامى كه متنعم به نعمت ها است سرگرمى به آن از توجه به خداى تعالى كه ولى همه آن نعمت ها است بازش مى دارد، وقتى نعمتى از كفش رود احساس حاجت نموده ، همين احتياج ، غرور او را به ذلت و مسكنت مبدل مى نمايد و به جزع و فزع وادارش مى كند، و بناچار به درگاه كسى كه دفع ذلت و برآمدن حاجتش ‍ به دست او است التجاء مى برد، و آن كس خداى سبحان است ، و لو اينكه او خودش نداند، و ليكن وقتى پيغمبر و يا وصى پيغمبرى به او گفت كه فريادرس تو همان آفريدگار تو است زودتر از دوران غرورش به سوى حق هدايت مى شود، همچنانكه فرموده : (( و اذا انعمنا على الانسان اعرض و نا بجانبه و اذا مسه الشر فذو دعاء عريض (( .
ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكانَ السيِّئَةِ الحَْسنَةَ حَتى عَفَوا...
ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكانَ السيِّئَةِ الحَْسنَةَ حَتى عَفَوا...
تبديل چيزى به چيز ديگر، نهادن دومى است در موضع اولى . و معناى كلمه (( سيئه (( و (( حسنه (( معلوم است ، و مراد از آنها گرفتارى و آسايش و ناامنى و امنيت و خلاصه نقمت و نعمت است ، به شهادت اينكه در آخر همين آيه مى فرمايد: (( قد مس ابائنا الضراء و السراء(( .
تبديل چيزى به چيز ديگر، نهادن دومى است در موضع اولى . و معناى كلمه (( سيئه (( و (( حسنه (( معلوم است ، و مراد از آنها گرفتارى و آسايش و ناامنى و امنيت و خلاصه نقمت و نعمت است ، به شهادت اينكه در آخر همين آيه مى فرمايد: (( قد مس ابائنا الضراء و السراء(( .
كلمه (( عفوا(( از ماده (( عفو(( است كه به معناى كثرت تفسير شده ، يعنى تا آنكه زياد كردند مال و اولاد را بعد از آنكه خداوند با فرستادن بلا كم كرده بود مال و اولادشان را ممكن هم هست كه به معناى محو اثر بوده باشد و لو اينكه مفسرين اين احتمال را نداده اند - همچنانكه شاعر مى گويد:
كلمه (( عفوا(( از ماده (( عفو(( است كه به معناى كثرت تفسير شده ، يعنى تا آنكه زياد كردند مال و اولاد را بعد از آنكه خداوند با فرستادن بلا كم كرده بود مال و اولادشان را ممكن هم هست كه به معناى محو اثر بوده باشد و لو اينكه مفسرين اين احتمال را نداده اند - همچنانكه شاعر مى گويد:
خط ۱۰۸: خط ۱۱۰:
(( فاخذناهم بغته و هم لا يشعرون (( - اين جمله اشاره است به اينكه انسان به جريان امر الهى جاهل است ، زيرا مى فرمايد: گرفتار شدنشان به عذاب ، ناگهانى بود و خود آنان اطلاعى از آن نداشتند،
(( فاخذناهم بغته و هم لا يشعرون (( - اين جمله اشاره است به اينكه انسان به جريان امر الهى جاهل است ، زيرا مى فرمايد: گرفتار شدنشان به عذاب ، ناگهانى بود و خود آنان اطلاعى از آن نداشتند،


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۱۹ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۲۱}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش