گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۴۶: خط ۱۴۶:


==مراد از «وزن» و «ميزان» اعمال==
==مراد از «وزن» و «ميزان» اعمال==
«'''وَ الْوَزْنُ يَوْمَئذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَت مَوَازِينُهُ فَأُولَئك هُمُ الْمُفْلِحُونَ... بِآيَاتِنَا يَظلِمُونَ'''»:


اين دو آيه خبر مى دهد از ميزانى كه عمل بندگان با آن سنجيده مى شود يا خود بندگان را از جهت عمل وزن مى كند؛ از آيات ديگرى نيز اين معنا كه مراد از وزن ، حساب اعمال است استفاده مى شود، مانند آيه (( و نضع الموازين القسط ليوم القيامه ... و كفى بنا حاسبين (( ۱ و از آن روشن تر آيه (( يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره (( ۱ است ، كه عمل را ذكر كرده و سنگينى را به آن نسبت داده است .
اين دو آيه خبر مى دهد از ميزانى كه عمل بندگان با آن سنجيده مى شود، يا خود بندگان را از جهت عمل وزن مى كند. از آيات ديگرى نيز اين معنا كه مراد از «وزن»، حساب اعمال است استفاده مى شود. مانند آيه: «و نضع الموازين القسط ليوم القيامة... و كفى بنا حاسبين».
 
و از آن روشن تر، آيه: «يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم * فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره * و من يعمل مثقال ذرة شرا يره» است، كه عمل را ذكر كرده و سنگينى را به آن نسبت داده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰ </center>
و كوتاه سخن اينكه منظور از (( وزن (( سنگينى اعمال است ، نه صاحبان اعمال .
و كوتاه سخن اين كه: منظور از «وزن»، سنگينى اعمال است، نه صاحبان اعمال.
 
آيه مورد بحث اثبات مى كند كه براى نيك و بد اعمال، وزنى هست، ليكن از آيه «اولئك الذين كفروا بآيات ربهم و لقائه فحبطت اعمالهم فلا نقيم لهم يوم القيامة وزنا» استفاده مى شود كه: اعمال حبط شده برايش وزنى نيست و تنها اعمال كسانى در قيامت سنجيده مى شود كه اعمالشان حبط نشده باشد. پس هر عملى كه حبط نشده باشد، چه نيك و چه بد، ثقلى و وزنى دارد، و ميزانى است كه آن وزن را معلوم مى كند.
 
ليكن اين آيات در عين اين كه براى عمل نيك و بد، ثقلى و وزنى قائل است، در عين حال اين سنگينى را سنگينى اضافى مى داند. به اين معنا كه حسنات را باعث ثقل ميزان و سيئات را باعث خفت آن مى داند. نه اين كه هم حسنات داراى سنگينى باشد و هم سيئات. آن وقت اين دو سنگين با هم سنجيده شود، هر كدام بيشتر شد بر طبق آن حكم شود. اگر حسنات سنگين تر بود، به نعيم جنت و اگر سيئات سنگين تر بود، به دوزخ جزا داده شود، نه.
 
از ظاهر آيات استفاده مى شود كه ميزان اعمال از قبيل ترازو و قپان نيست تا فرض تساوى دو كفه در آن راه داشته باشد، بلكه ظاهر آن ها، اين است كه عمل نيك باعث ثقل ميزان و عمل بد باعث خفت آن است. چنان كه مى فرمايد:


آيه مورد بحث اثبات مى كند كه براى نيك و بد اعمال وزنى هست ، ليكن از آيه اولئك الذين كفروا بايات ربهم و لقائه فحبطت اعمالهم فلا نقيم لهم يوم القيامه وزنا استفاده مى شود كه اعمال حبط شده برايش وزنى نيست و تنها اعمال كسانى در قيامت سنجيده مى شود كه اعمالشان حبط نشده باشد، پس هر عملى كه حبط نشده باشد چه نيك و چه بد ثقلى و وزنى دارد، و ميزانى است كه آن وزن را معلوم مى كند.  
«فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون و من خفت موازينه فاولئك الذين خسروا انفسهم بما كانوا بآياتنا يظلمون».  


ليكن اين آيات در عين اينكه براى عمل نيك و بد ثقلى و وزنى قائل است در عين حال اين سنگينى را سنگينى اضافى مى داند، به اين معنا كه حسنات را باعث ثقل ميزان و سيئات را باعث خفت آن مى داند، نه اينكه هم حسنات داراى سنگينى باشد و هم سيئات ، آن وقت اين دو سنگين با هم سنجيده شود هر كدام بيشتر شد بر طبق آن حكم شود، اگر حسنات سنگين تر بود به نعيم جنت و اگر سيئات سنگين تر بود به دوزخ جزا داده شود، نه ، از ظاهر آيات استفاده مى شود كه ميزان اعمال از قبيل ترازو و قپان نيست تا فرض ‍ تساوى دو كفه در آن راه داشته باشد، بلكه ظاهر آنها اين است كه عمل نيك باعث ثقل ميزان و عمل بد باعث خفت آن است ، چنانكه مى فرمايد:
و «فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون و من خفت موازينه فاولئك الذين خسروا انفسهم فى جهنم خالدون».


فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون و من خفت موازينه فاولئك الذين خسروا انفسهم بما كانوا باياتنا يظلمون و فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون و من خفت موازينه فاولئك الذين خسروا انفسهم فى جهنم خالدون و فاما من ثقلت موازينه فهو فى عيشه راضيه و اما من خفت موازينه فامه هاويه و ما ادريك ما هيه نار حاميه .
و «فاما من ثقلت موازينه فهو فى عيشة راضية و اما من خفت موازينه فامه هاوية و ما ادريك ما هيه نار حاميه».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۱ </center>
<span id='link5'><span>
<span id='link5'><span>
== اشاره به اين كه ممكن است هر يك از اعمال، واحدى براى سنجش داشته باشد و بيان معناى جمله
== بيان معناى جمله «و الوزن يومئذ الحق» ==
«و الوزن يومئذ الحق» ==
   
   
اين آيات بطورى كه ملاحظه مى كنيد سنگينى را در طرف حسنات و سبكى را در طرف سيئات اثبات مى كند. و امثال اين آيات اين احتمال را در نظر انسان تقويت مى كند كه شايد مقياس سنجش اعمال و سنگينى آن، چيز ديگرى باشد كه تنها با اعمال حسنه سنخيت دارد، بطورى كه اگر عمل حسنه بود با آن سنجيده مى شود و اگر سيئه بود چون سنخيت با آن ندارد سنجيده نمى شود، و ثقل ميزان عبارت باشد از همان سنجيده شدن و خفت آن عبارت باشد از سنجيده نشدن ، عينا مانند موازينى كه خود ما داريم ، چون در اين موازين هم مقياسى هست كه ما آن را واحد ثقل مى ناميم مانند مثقال و خروار و امثال آن ، واحد را در يكى از دو كفه و كالا را در كفه ديگرى گذاشته مى سنجيم ، اگر كالا از جهت وزن معادل آن واحد بود كه هيچ ، وگرنه آن متاع را برداشته متاع ديگرى بجايش ‍ مى گذاريم ،
اين آيات به طورى كه ملاحظه مى كنيد، سنگينى را در طرف حسنات و سبكى را در طرف سيئات اثبات مى كند. و امثال اين آيات، اين احتمال را در نظر انسان تقويت مى كند كه شايد مقياس سنجش اعمال و سنگينى آن، چيز ديگرى باشد كه تنها با اعمال حسنه سنخيت دارد، به طورى كه اگر عمل حسنه بود، با آن سنجيده مى شود و اگر سيئه بود، چون سنخيت با آن ندارد، سنجيده نمى شود.


پس در حقيقت ميزان همان مثقال و خروار است نه ترازو و يا قپان و يا باسكول ، و اينها مقدمه و ابزار كار مثقال و خروارند كه به وسيله آنها حال متاع و سنگينى و سبكى آن را بيان مى كند، و همچنين واحد طول كه يا ذرع است و يا متر و يا كيلومتر و يا امثال آن ، كه اگر طول با آن واحد منطبق شد كه هيچ ، و اگر نشد آن را كنار گذاشته طول ديگرى را با آن تطبيق مى دهيم ، ممكن است در اعمال هم واحد مقياسى باشد كه با آن عمل آدمى سنجيده شود، مثلا براى نماز واحدى باشد از جنس خود آن كه همان نماز حقيقى و تمام عيار است ، و براى زكات و انفاق و امثال آنها مقياس و واحدى باشد از جنس خود آنها، و همچنين براى گفتار واحدى باشد از جنس خودش ، و آن كلامى است كه تماميش حق باشد و هيچ باطلى در آن راه نيافته باشد، همچنانكه آيه (( يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله حق تقاته (( به آن اشاره دارد.
و «ثقل ميزان» عبارت باشد از همان سنجيده شدن و «خفت» آن، عبارت باشد از سنجيده نشدن. عينا مانند موازينى كه خود ما داريم. چون در اين موازين هم مقياسى هست كه ما آن را واحد ثقل مى ناميم. مانند مثقال و خروار و امثال آن. واحد را در يكى از دو كفه و كالا را در كفه ديگرى گذاشته مى سنجيم. اگر كالا از جهت وزن معادل آن واحد بود كه هيچ، و گرنه آن متاع را بر داشته، متاع ديگرى به جايش مى گذاريم.  


بنابراين ، بسيار به نظر قريب مى رسد كه مراد از جمله و الوزن يومئذ الحق اين باشد، كه آن ميزانى كه در قيامت اعمال با آن سنجيده مى شود همانا (( حق (( است ، به اين معنا كه هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد، و چون اعمال نيك مشتمل بر حق است از اين رو داراى ثقل است. بر عكس عمل بد از آنجايى كه مشتمل بر چيزى از حق نيست و باطل صرف است لذا داراى وزنى نيست، پس خداى سبحان در قيامت اعمال را با (( حق (( مى سنجد و وزن هر عملى به مقدار حقى است كه در آن است. و بعيد نيست قضاوت به حقى هم كه در آيه (( واشرقت الارض بنور ربها و وضع الكتاب و جى ء بالنبيين و الشهداء و قضى بينهم بالحق و هم لا يظلمون (( است اشاره به همين معنا باشد. و مراد از كتابى كه در آن روز گذارده شده و خداوند از روى آن حكم مى كند همان كتابى است كه در آيه (( هذا كتابنا ينطق عليكم بالحق (( به آن اشاره شده است .
پس در حقيقت، «ميزان» همان مثقال و خروار است، نه ترازو و يا قپان و يا باسكول. و اينها مقدمه و ابزار كار مثقال و خروارند، كه به وسيله آن ها حال متاع و سنگينى و سبكى آن را بيان مى كند.
 
و همچنين واحد طول كه يا ذرع است و يا متر و يا كيلومتر و يا امثال آن، كه اگر طول با آن واحد منطبق شد كه هيچ، و اگر نشد، آن را كنار گذاشته طول ديگرى را با آن تطبيق مى دهيم.
 
ممكن است در اعمال هم، واحد مقياسى باشد كه با آن عمل آدمى سنجيده شود. مثلا براى نماز واحدى باشد از جنس خود آن، كه همان نماز حقيقى و تمام عيار است. و براى زكات و انفاق و امثال آن ها، مقياس و واحدى باشد از جنس خود آن هاو و همچنين براى گفتار واحدى باشد از جنس خودش، و آن كلامى است كه تماميش حق باشد و هيچ باطلى در آن راه نيافته باشد. همچنان كه آيه: «يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله حق تقاته» به آن اشاره دارد.
 
بنابراين، بسيار به نظر قريب مى رسد كه مراد از جمله «و الوزن يومئذ الحق» اين باشد، كه آن ميزانى كه در قيامت اعمال با آن سنجيده مى شود، همانا «حق» است. به اين معنا كه هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد، به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد. و چون اعمال نيك مشتمل بر حق است، از اين رو داراى ثقل است.  
 
بر عكس عمل بد، از آن جايى كه مشتمل بر چيزى از حق نيست و باطل صرف است، لذا داراى وزنى نيست. پس خداى سبحان در قيامت، اعمال را با «حق» مى سنجد و وزن هر عملى، به مقدار حقى است كه در آن است.  
 
و بعيد نيست قضاوت به حقى هم كه در آيه: «و اشرقت الارض بنور ربها و وضع الكتاب و جئ بالنبيين و الشهداء و قضى بينهم بالحق و هم لا يظلمون» است، اشاره به همين معنا باشد.  
 
و مراد از كتابى كه در آن روز گذارده شده و خداوند از روى آن حكم مى كند، همان كتابى است كه در آيه: «هذا كتابنا ينطق عليكم بالحق» به آن اشاره شده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۲ </center>
پس كتاب مقدار حقى را كه در عمل است تعيين نموده و ميزان ، مقدار ثقل آن حق را مشخص مى كند، بنابراين ، (( وزن (( در آيه مورد بحث به معناى ثقل است نه به معناى مصدريش (سنجيدن ). و اگر در آيه (( ۱۰۳(( سوره (( مؤ منون (( و آيه (( ۱۱(( سوره (( قارعه (( آن را به صيغه جمع آورده براى اين است كه دلالت كند بر اينكه ميزان اعمال يكى نيست ، بلكه براى هر كسى ميزان هاى زيادى به اختلاف اعمال وى هست ، حق در نمازش نماز واقعى و جامع همه اجزا و شرايط است ، و حق در زكاتش زكات جامع شرايط است ، خلاصه ، حق در نماز، غير حق در روزه و زكات و حج و امثال آن است .
پس «كتاب»، مقدار حقى را كه در عمل است تعيين نموده و «ميزان»، مقدار ثقل آن حق را مشخص مى كند. بنابراين، «وزن» در آيه مورد بحث، به معناى ثقل است، نه به معناى مصدری اش (سنجيدن).  
 
و اگر در آيه «۱۰۳» سوره «مؤمنون»، و آيه «۱۱» سوره «قارعه»، آن را به صيغه جمع آورده، براى اين است كه دلالت كند بر اين كه ميزان اعمال، يكى نيست، بلكه براى هر كسى ميزان هاى زيادى به اختلاف اعمال وى هست. حق در نمازش، نماز واقعى و جامع همه اجزا و شرايط است، و حق در زكاتش، زكات جامع شرايط است. خلاصه» حق در نماز، غير حق در روزه و زكات و حج و امثال آن است.


==اقوالى كه در مورد معناى جمله: «و الوزن يومئذ الحق» گفته شده است==
==اقوالى كه در مورد معناى جمله: «و الوزن يومئذ الحق» گفته شده است==
۱۳٬۶۷۸

ویرایش