گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۱۲: خط ۱۱۲:
بيان سابق دلالت بر اين داشت كه مشركين مكلف به توحيد خداى تعالى و ترك شرك بوده اند، و چنان نبوده كه نسبت به اين معنا آزاد باشند و هر چه مى خواهند بكنند و هر چيزى را كه بخواهند شريك خداوند بدانند؛ پس معلوم مى شود كه آنان نيز نسبت به ايمان و عمل صالح و گفتار حق مسؤ ولند، و معلوم است كه اين امر و اين تكليف قائم به دو طرف بوده ، يك طرف پيغمبرى كه مبعوث بر آنان شده ، و يك طرف خود آنان ، و چون چنين بوده در آيه مورد بحث سؤ ال از رسول و مؤ اخذه از مردم را متفرع بر مساءله هلاكت مردم كرده است .
بيان سابق دلالت بر اين داشت كه مشركين مكلف به توحيد خداى تعالى و ترك شرك بوده اند، و چنان نبوده كه نسبت به اين معنا آزاد باشند و هر چه مى خواهند بكنند و هر چيزى را كه بخواهند شريك خداوند بدانند؛ پس معلوم مى شود كه آنان نيز نسبت به ايمان و عمل صالح و گفتار حق مسؤ ولند، و معلوم است كه اين امر و اين تكليف قائم به دو طرف بوده ، يك طرف پيغمبرى كه مبعوث بر آنان شده ، و يك طرف خود آنان ، و چون چنين بوده در آيه مورد بحث سؤ ال از رسول و مؤ اخذه از مردم را متفرع بر مساءله هلاكت مردم كرده است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه :۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه :۹ </center>
از اينجا معلوم مى شود كه مراد از (( الذين ارسل اليهم (( مردم و مراد از (( المرسلين (( انبيا و پيغمبران است . اين را بدان خاطر گفتيم كه معلوم شود اينكه بعضى ها گفته اند: مراد از (( الذين ارسل اليهم (( انبيا و مراد از (( المرسلين (( ملائكه مى باشد با سياق آيه نمى سازد؛ زيرا سياق آيه سياق گفتگوى از مشركين است و معنا ندارد كه در چنين زمينه اى اسمى از مؤاخذه آنان برده نشود و در عوض پاى ملائكه به ميان آيد. علاوه بر اينكه آيه بعدى هم با اين احتمال سازگار نيست. از اين هم كه بگذريم بيان قبلى اسمى از ملائكه نبرده بود تا در اينجا هم مراد از مرسلين ملائكه بوده باشد.
از اينجا معلوم مى شود كه مراد از (( الذين ارسل اليهم (( مردم و مراد از (( المرسلين (( انبيا و پيغمبران است. اين را بدان خاطر گفتيم كه معلوم شود اينكه بعضى ها گفته اند: مراد از (( الذين ارسل اليهم (( انبيا و مراد از (( المرسلين (( ملائكه مى باشد با سياق آيه نمى سازد؛ زيرا سياق آيه سياق گفتگوى از مشركين است و معنا ندارد كه در چنين زمينه اى اسمى از مؤاخذه آنان برده نشود و در عوض پاى ملائكه به ميان آيد. علاوه بر اينكه آيه بعدى هم با اين احتمال سازگار نيست. از اين هم كه بگذريم بيان قبلى اسمى از ملائكه نبرده بود تا در اينجا هم مراد از مرسلين ملائكه بوده باشد.


«'''فَلَنَقُصنَّ عَلَيهِم بِعِلْمٍ وَ مَا كُنَّا غَائبِينَ'''»:
«'''فَلَنَقُصنَّ عَلَيهِم بِعِلْمٍ وَ مَا كُنَّا غَائبِينَ'''»:
خط ۱۳۵: خط ۱۳۵:


==اشاره به اين كه ممكن است هر يك از اعمال، واحدى براى سنجش داشته باشد و بيان معناى جمله
==اشاره به اين كه ممكن است هر يك از اعمال، واحدى براى سنجش داشته باشد و بيان معناى جمله
«و الوزن يومئذ الحق»==  
«و الوزن يومئذ الحق»==
اين آيات بطورى كه ملاحظه مى كنيد سنگينى را در طرف حسنات و سبكى را در طرف سيئات اثبات مى كند. و امثال اين آيات اين احتمال را در نظر انسان تقويت مى كند كه شايد مقياس سنجش اعمال و سنگينى آن، چيز ديگرى باشد كه تنها با اعمال حسنه سنخيت دارد، بطورى كه اگر عمل حسنه بود با آن سنجيده مى شود و اگر سيئه بود چون سنخيت با آن ندارد سنجيده نمى شود، و ثقل ميزان عبارت باشد از همان سنجيده شدن و خفت آن عبارت باشد از سنجيده نشدن ، عينا مانند موازينى كه خود ما داريم ، چون در اين موازين هم مقياسى هست كه ما آن را واحد ثقل مى ناميم مانند مثقال و خروار و امثال آن ، واحد را در يكى از دو كفه و كالا را در كفه ديگرى گذاشته مى سنجيم ، اگر كالا از جهت وزن معادل آن واحد بود كه هيچ ، وگرنه آن متاع را برداشته متاع ديگرى بجايش ‍ مى گذاريم ، پس در حقيقت ميزان همان مثقال و خروار است نه ترازو و يا قپان و يا باسكول ، و اينها مقدمه و ابزار كار مثقال و خروارند كه به وسيله آنها حال متاع و سنگينى و سبكى آن را بيان مى كند، و همچنين واحد طول كه يا ذرع است و يا متر و يا كيلومتر و يا امثال آن ، كه اگر طول با آن واحد منطبق شد كه هيچ ، و اگر نشد آن را كنار گذاشته طول ديگرى را با آن تطبيق مى دهيم ، ممكن است در اعمال هم واحد مقياسى باشد كه با آن عمل آدمى سنجيده شود، مثلا براى نماز واحدى باشد از جنس خود آن كه همان نماز حقيقى و تمام عيار است ، و براى زكات و انفاق و امثال آنها مقياس و واحدى باشد از جنس خود آنها، و همچنين براى گفتار واحدى باشد از جنس خودش ، و آن كلامى است كه تماميش حق باشد و هيچ باطلى در آن راه نيافته باشد، همچنانكه آيه (( يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله حق تقاته (( به آن اشاره دارد.
اين آيات بطورى كه ملاحظه مى كنيد سنگينى را در طرف حسنات و سبكى را در طرف سيئات اثبات مى كند. و امثال اين آيات اين احتمال را در نظر انسان تقويت مى كند كه شايد مقياس سنجش اعمال و سنگينى آن، چيز ديگرى باشد كه تنها با اعمال حسنه سنخيت دارد، بطورى كه اگر عمل حسنه بود با آن سنجيده مى شود و اگر سيئه بود چون سنخيت با آن ندارد سنجيده نمى شود، و ثقل ميزان عبارت باشد از همان سنجيده شدن و خفت آن عبارت باشد از سنجيده نشدن ، عينا مانند موازينى كه خود ما داريم ، چون در اين موازين هم مقياسى هست كه ما آن را واحد ثقل مى ناميم مانند مثقال و خروار و امثال آن ، واحد را در يكى از دو كفه و كالا را در كفه ديگرى گذاشته مى سنجيم ، اگر كالا از جهت وزن معادل آن واحد بود كه هيچ ، وگرنه آن متاع را برداشته متاع ديگرى بجايش ‍ مى گذاريم ،  
 
پس در حقيقت ميزان همان مثقال و خروار است نه ترازو و يا قپان و يا باسكول ، و اينها مقدمه و ابزار كار مثقال و خروارند كه به وسيله آنها حال متاع و سنگينى و سبكى آن را بيان مى كند، و همچنين واحد طول كه يا ذرع است و يا متر و يا كيلومتر و يا امثال آن ، كه اگر طول با آن واحد منطبق شد كه هيچ ، و اگر نشد آن را كنار گذاشته طول ديگرى را با آن تطبيق مى دهيم ، ممكن است در اعمال هم واحد مقياسى باشد كه با آن عمل آدمى سنجيده شود، مثلا براى نماز واحدى باشد از جنس خود آن كه همان نماز حقيقى و تمام عيار است ، و براى زكات و انفاق و امثال آنها مقياس و واحدى باشد از جنس خود آنها، و همچنين براى گفتار واحدى باشد از جنس خودش ، و آن كلامى است كه تماميش حق باشد و هيچ باطلى در آن راه نيافته باشد، همچنانكه آيه (( يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله حق تقاته (( به آن اشاره دارد.


بنابراين ، بسيار به نظر قريب مى رسد كه مراد از جمله و الوزن يومئذ الحق اين باشد، كه آن ميزانى كه در قيامت اعمال با آن سنجيده مى شود همانا (( حق (( است ، به اين معنا كه هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد، و چون اعمال نيك مشتمل بر حق است از اين رو داراى ثقل است. بر عكس عمل بد از آنجايى كه مشتمل بر چيزى از حق نيست و باطل صرف است لذا داراى وزنى نيست، پس ‍ خداى سبحان در قيامت اعمال را با (( حق (( مى سنجد و وزن هر عملى به مقدار حقى است كه در آن است . و بعيد نيست قضاوت به حقى هم كه در آيه (( واشرقت الارض بنور ربها و وضع الكتاب و جى ء بالنبيين و الشهداء و قضى بينهم بالحق و هم لا يظلمون (( است اشاره به همين معنا باشد. و مراد از كتابى كه در آن روز گذارده شده و خداوند از روى آن حكم مى كند همان كتابى است كه در آيه (( هذا كتابنا ينطق عليكم بالحق (( به آن اشاره شده است .
بنابراين ، بسيار به نظر قريب مى رسد كه مراد از جمله و الوزن يومئذ الحق اين باشد، كه آن ميزانى كه در قيامت اعمال با آن سنجيده مى شود همانا (( حق (( است ، به اين معنا كه هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد، و چون اعمال نيك مشتمل بر حق است از اين رو داراى ثقل است. بر عكس عمل بد از آنجايى كه مشتمل بر چيزى از حق نيست و باطل صرف است لذا داراى وزنى نيست، پس ‍ خداى سبحان در قيامت اعمال را با (( حق (( مى سنجد و وزن هر عملى به مقدار حقى است كه در آن است . و بعيد نيست قضاوت به حقى هم كه در آيه (( واشرقت الارض بنور ربها و وضع الكتاب و جى ء بالنبيين و الشهداء و قضى بينهم بالحق و هم لا يظلمون (( است اشاره به همين معنا باشد. و مراد از كتابى كه در آن روز گذارده شده و خداوند از روى آن حكم مى كند همان كتابى است كه در آيه (( هذا كتابنا ينطق عليكم بالحق (( به آن اشاره شده است .
خط ۱۴۲: خط ۱۴۵:
پس كتاب مقدار حقى را كه در عمل است تعيين نموده و ميزان ، مقدار ثقل آن حق را مشخص مى كند، بنابراين ، (( وزن (( در آيه مورد بحث به معناى ثقل است نه به معناى مصدريش (سنجيدن ). و اگر در آيه (( ۱۰۳(( سوره (( مؤ منون (( و آيه (( ۱۱(( سوره (( قارعه (( آن را به صيغه جمع آورده براى اين است كه دلالت كند بر اينكه ميزان اعمال يكى نيست ، بلكه براى هر كسى ميزان هاى زيادى به اختلاف اعمال وى هست ، حق در نمازش نماز واقعى و جامع همه اجزا و شرايط است ، و حق در زكاتش زكات جامع شرايط است ، خلاصه ، حق در نماز، غير حق در روزه و زكات و حج و امثال آن است .
پس كتاب مقدار حقى را كه در عمل است تعيين نموده و ميزان ، مقدار ثقل آن حق را مشخص مى كند، بنابراين ، (( وزن (( در آيه مورد بحث به معناى ثقل است نه به معناى مصدريش (سنجيدن ). و اگر در آيه (( ۱۰۳(( سوره (( مؤ منون (( و آيه (( ۱۱(( سوره (( قارعه (( آن را به صيغه جمع آورده براى اين است كه دلالت كند بر اينكه ميزان اعمال يكى نيست ، بلكه براى هر كسى ميزان هاى زيادى به اختلاف اعمال وى هست ، حق در نمازش نماز واقعى و جامع همه اجزا و شرايط است ، و حق در زكاتش زكات جامع شرايط است ، خلاصه ، حق در نماز، غير حق در روزه و زكات و حج و امثال آن است .


اقوالى كه در مورد معناى جمله : (( و الوزن يومئذ الحق (( گفته شده است .
==اقوالى كه در مورد معناى جمله: «و الوزن يومئذ الحق» گفته شده است==


اين بود آنچه از بيان سابق ما بدست آمد، و ليكن بيشتر مفسرين آيه را طور ديگرى معنا كرده و گفته اند: (( وزن (( در آيه مورد بحث ، مبتدا و مرفوع است ، و كلمه (( يومئذ(( ظرف ، و (( حق (( هم صفت وزن و هم خبر آن است ، و تقدير آيه (( و الوزن يومئذ الوزن الحق (( است ، يعنى وزن در آن روز (( وزن حق (( است ، و وزن حق به معناى وزن عادلانه است ، به شهادت اينكه در آيه ديگرى از وزن حق به (( وزن قسط(( تعبير شده ، و آن آيه (( و نضع الموازين القسط ليوم القيمه (( است .
اين بود آنچه از بيان سابق ما بدست آمد، و ليكن بيشتر مفسرين آيه را طور ديگرى معنا كرده و گفته اند: (( وزن (( در آيه مورد بحث ، مبتدا و مرفوع است ، و كلمه (( يومئذ(( ظرف ، و (( حق (( هم صفت وزن و هم خبر آن است ، و تقدير آيه (( و الوزن يومئذ الوزن الحق (( است ، يعنى وزن در آن روز (( وزن حق (( است ، و وزن حق به معناى وزن عادلانه است ، به شهادت اينكه در آيه ديگرى از وزن حق به (( وزن قسط(( تعبير شده ، و آن آيه (( و نضع الموازين القسط ليوم القيمه (( است .


بعضى ديگر گفته اند: كلمه (( وزن (( مبتدا و خبرش (( يومئذ(( است ، و (( حق (( صفت وزن مى باشد و تقدير آيه چنين است : (( و الوزن الحق يومئذ(( وزن حق در روز قيامت است . صاحب كشاف گفته : (( مرفوع بودن وزن براى اين است كه وزن در تركيب مبتدا است ، و خبرش (( يومئذ(( است و حق صفت آن است (( . آنگاه وقتى آيه را معنا كرده وزن را مبتدا و خبرش را كلمه حق گرفته است ، زيرا در معناى آيه گفته است : (( معناى آيه اين است كه در روزى كه خداوند امت ها و پيغمبران را مورد بازخواست قرار مى دهد وزن وزن حق است (( و اين از مانند زمخشرى بسيار عجيب است مگر اينكه كلامش را توجيه كرده بگوييم : اينكه در آخر گفت (( وزن ، وزن حق است (( تتمه معناى آيه نيست ، بلكه ابتداى كلام ديگرى است .
بعضى ديگر گفته اند: كلمه (( وزن (( مبتدا و خبرش (( يومئذ(( است ، و (( حق (( صفت وزن مى باشد و تقدير آيه چنين است : (( و الوزن الحق يومئذ(( وزن حق در روز قيامت است . صاحب كشاف گفته : (( مرفوع بودن وزن براى اين است كه وزن در تركيب مبتدا است ، و خبرش (( يومئذ(( است و حق صفت آن است ((. آنگاه وقتى آيه را معنا كرده وزن را مبتدا و خبرش را كلمه حق گرفته است ، زيرا در معناى آيه گفته است: (( معناى آيه اين است كه در روزى كه خداوند امت ها و پيغمبران را مورد بازخواست قرار مى دهد وزن وزن حق است (( و اين از مانند زمخشرى بسيار عجيب است مگر اينكه كلامش را توجيه كرده بگوييم: اينكه در آخر گفت (( وزن ، وزن حق است (( تتمه معناى آيه نيست ، بلكه ابتداى كلام ديگرى است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۳ </center>
مراد از (( موازين (( و معناى (( ثقل موازين (( در جمله : (( فمن ثقلت موازينه ((
==مراد از «موازين» و معناى «ثقل موازين» در جمله: «فمن ثقلت موازينه»==
   
   
(( فمن ثقلت موازينه (( - (( موازين (( بنابر بيانى كه گذشت جمع (( ميزان (( است ، آيه (( ۴۷(( سوره انبيا هم كه قبلا ذكر شد اين معنا را تاييد مى كند. و اگر به آن معنايى باشد كه جمهور مفسرين گفته اند مناسب تر آن است كه (( موازين (( جمع (( موزون (( باشد، و لو اينكه با صرفنظر از معنايى كه ما براى ميزان كرديم ممكن هم هست آن را به اعتبار تعدد اعمالى كه سنجيده مى شود جمع (( ميزان (( گرفت ، و بدين وسيله معنايى را كه مفسرين كرده اند توجيه نموده ليكن تصور اينكه ميزان با حسنات سنگين و با سيئات سبك شود مشكل است ، زيرا چنين چيزى كه با حسنات سنگين و با سيئات سبك شود تصور ندارد.
(( فمن ثقلت موازينه (( - (( موازين (( بنابر بيانى كه گذشت جمع (( ميزان (( است ، آيه (( ۴۷(( سوره انبيا هم كه قبلا ذكر شد اين معنا را تاييد مى كند. و اگر به آن معنايى باشد كه جمهور مفسرين گفته اند مناسب تر آن است كه (( موازين (( جمع (( موزون (( باشد، و لو اينكه با صرفنظر از معنايى كه ما براى ميزان كرديم ممكن هم هست آن را به اعتبار تعدد اعمالى كه سنجيده مى شود جمع (( ميزان (( گرفت ، و بدين وسيله معنايى را كه مفسرين كرده اند توجيه نموده ليكن تصور اينكه ميزان با حسنات سنگين و با سيئات سبك شود مشكل است ، زيرا چنين چيزى كه با حسنات سنگين و با سيئات سبك شود تصور ندارد.
خط ۱۵۴: خط ۱۵۷:
علاوه بر اينكه (( حق (( را صفت وزن گرفتن صحيح نيست ، زيرا (( حق (( كه همان (( قسط(( و عدل مى باشد صفت خداوندى است كه اعمال را وزن مى كند، نه صفت وزن ، به شهادت اينكه مى فرمايد: (( و نضع الموازين القسط...(( ؛ چون ظاهر جمله (( فلا تظلم ...(( اين است كه خداوند به آنان ظلم نمى كند، نه ميزان ، پس عدالت صفت خدا است نه صفت ميزان - دقت فرماييد -.
علاوه بر اينكه (( حق (( را صفت وزن گرفتن صحيح نيست ، زيرا (( حق (( كه همان (( قسط(( و عدل مى باشد صفت خداوندى است كه اعمال را وزن مى كند، نه صفت وزن ، به شهادت اينكه مى فرمايد: (( و نضع الموازين القسط...(( ؛ چون ظاهر جمله (( فلا تظلم ...(( اين است كه خداوند به آنان ظلم نمى كند، نه ميزان ، پس عدالت صفت خدا است نه صفت ميزان - دقت فرماييد -.


غفلت از همين نكته مفسرين را بر آن داشته كه به نوعى از تجوز، (( ثقل موازين (( را به رجحان اعمال تفسير كرده آن را چنين معنا كنند كه (( در روز قيامت سنجش ، عادلانه است ، پس كسى كه اعمالش به خاطر غلبه حسناتش رجحان داشته باشد، رستگار و كسى كه اعمالش بخاطر غلبه سيئاتش رجحان داشته باشد او از زيانكاران خواهد بود، و به سبب ظلمى كه به آيات ما كردند سرمايه هاى شان كه همان نفس شان است از دست مى رود(( .
غفلت از همين نكته مفسرين را بر آن داشته كه به نوعى از تجوز، (( ثقل موازين (( را به رجحان اعمال تفسير كرده آن را چنين معنا كنند كه (( در روز قيامت سنجش ، عادلانه است ، پس كسى كه اعمالش به خاطر غلبه حسناتش رجحان داشته باشد، رستگار و كسى كه اعمالش بخاطر غلبه سيئاتش رجحان داشته باشد او از زيانكاران خواهد بود، و به سبب ظلمى كه به آيات ما كردند سرمايه هاى شان كه همان نفس شان است از دست مى رود((.


از اين مفسرين سؤال مى شود: آن ملاك و محكى كه رجحان حسنات بر سيئات را - مخصوصا در آنجا كه كسى هم حسنه دارد و هم سيئه - معلوم مى كند چيست ؟ و با اينكه حسنات همه مثل هم نيستند و سيئات هم همه از حيث زشتى و مفسده در يك درجه نيستند آن ملاكى كه غلبه يكى را بر ديگرى معلوم كند كدام است ؟ از آيه شريفه بر مى آيد كه چنين چيزى در روز قيامت هست ، و يقينا ميزان عادلانه اى كه حجت را بر بندگان تمام كند در كار هست ، و يقينا آن ميزان چيزى است كه تنها حسنات بر آن مشتمل است نه سيئه ، و در جايى كه از هر كدام تعدادى وجود داشته باشد رجحان و غلبه يكى بر ديگرى به وسيله آن معلوم مى شود بدون اينكه گزافى لازم آيد. و اينها همه مويد احتمال ما است كه گفتيم ميزان همان حق است ، و مراد از توزين عادلانه همان است ، و اعمال بندگان را به همان محك مى سنجند،
از اين مفسرين سؤال مى شود: آن ملاك و محكى كه رجحان حسنات بر سيئات را - مخصوصا در آنجا كه كسى هم حسنه دارد و هم سيئه - معلوم مى كند چيست؟ و با اينكه حسنات همه مثل هم نيستند و سيئات هم همه از حيث زشتى و مفسده در يك درجه نيستند آن ملاكى كه غلبه يكى را بر ديگرى معلوم كند كدام است؟ از آيه شريفه بر مى آيد كه چنين چيزى در روز قيامت هست ، و يقينا ميزان عادلانه اى كه حجت را بر بندگان تمام كند در كار هست، و يقينا آن ميزان چيزى است كه تنها حسنات بر آن مشتمل است نه سيئه، و در جايى كه از هر كدام تعدادى وجود داشته باشد رجحان و غلبه يكى بر ديگرى به وسيله آن معلوم مى شود بدون اينكه گزافى لازم آيد. و اينها همه مويد احتمال ما است كه گفتيم ميزان همان حق است ، و مراد از توزين عادلانه همان است ، و اعمال بندگان را به همان محك مى سنجند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۴ </center>
هر كس كه اعمالش مشتمل بر مقدار بيشترى از حق بود او رستگارتر است و هر كس ميزانش سبك بود يعنى اعمالش مشتمل بر حق نبود او از كسانى است كه نفس خود را باخته و خود را زيانكار ساخته اند و با ظلم به آيات خدا و تكذيب آن چيزى براى خود باقى نگذاشته اند كه در مثل چنين روزى با آن اعاشه و زندگى كنند.
هر كس كه اعمالش مشتمل بر مقدار بيشترى از حق بود او رستگارتر است و هر كس ميزانش سبك بود يعنى اعمالش مشتمل بر حق نبود او از كسانى است كه نفس خود را باخته و خود را زيانكار ساخته اند و با ظلم به آيات خدا و تكذيب آن چيزى براى خود باقى نگذاشته اند كه در مثل چنين روزى با آن اعاشه و زندگى كنند.
۱۳٬۶۷۱

ویرایش