گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۱۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۶ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۳۷: خط ۳۷:
<span id='link135'><span>
<span id='link135'><span>


==گفتگوى نوح «ع» با قوم خود و و غرق شدن تكذيب کنندگان آيات الهى ==
==گفتگوى نوح «ع» با قوم خود، و غرق شدن تكذيب کنندگان آيات الهى ==
<center> «'''بیان آیات'''» </center>
<center> «'''بیان آیات'''» </center>


خط ۱۰۷: خط ۱۰۷:
قَالُوا أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ مَا كانَ يَعْبُدُ ءَابَاؤُنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنت مِنَ الصادِقِينَ(۷۰)
قَالُوا أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ مَا كانَ يَعْبُدُ ءَابَاؤُنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنت مِنَ الصادِقِينَ(۷۰)


قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكم مِّن رَّبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضبٌ أَ تُجَدِلُونَنى فى أَسمَاءٍ سمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُكُم مَّا نَزَّلَ اللَّهُ بِهَا مِن سلْطانٍ فَانتَظِرُوا إِنى مَعَكم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ(۷۱)
قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكم مِّن رَّبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضبٌ أَتُجَدِلُونَنى فى أَسمَاءٍ سمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُكُم مَّا نَزَّلَ اللَّهُ بِهَا مِن سلْطانٍ فَانتَظِرُوا إِنى مَعَكم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ(۷۱)


فَأَنجَيْنَاهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَ قَطعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ كذَّبُوا بِئَايَاتِنَا وَ مَا كانُوا مُؤْمِنِينَ(۷۲)
فَأَنجَيْنَاهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَ قَطعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ كذَّبُوا بِئَايَاتِنَا وَ مَا كانُوا مُؤْمِنِينَ(۷۲)
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center>
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center>


و به سوى قوم عاد برادرشان هود را (فرستاديم )، گفت : اى قوم ! خداى يگانه را كه جز او خدايى نداريد بپرستيد، چرا پرهيزكارى نمى كنيد؟ (۶۵)
و به سوى قوم عاد، برادرشان هود را (فرستاديم)، گفت: اى قوم! خداى يگانه را كه جز او خدايى نداريد، بپرستيد، چرا پرهيزكارى نمى كنيد؟ (۶۵)


بزرگان قومش كه كافر بودند، گفتند: ما تو را دستخوش سفاهت مى بينيم ، و از دروغگويانت مى پنداريم (۶۶)
بزرگان قومش كه كافر بودند، گفتند: ما تو را دستخوش سفاهت مى بينيم، و از دروغگويانت مى پنداريم. (۶۶)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۲۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۲۲ </center>
گفت : اى قوم ! من دستخوش سفاهت نشده ام بلكه پيغمبرى از ناحيه پروردگار جهانيانم (۶۷)
گفت: اى قوم! من دستخوش سفاهت نشده ام، بلكه پيغمبرى از ناحيه پروردگار جهانيانم. (۶۷)


كه پيغام هاى پروردگار خويش به شما مى رسانم و براى شما خيرخواهى امينم (۶۸)
كه پيغام هاى پروردگار خويش به شما مى رسانم و براى شما خيرخواهى امينم. (۶۸)


مگر شگفت داريد كه شما را از پروردگارتان به وسيله مردى از خودتان تذكارى آمده باشد تا شما را بيم دهد؟ به ياد آريد آندم كه شما را از پس قوم نوح جانشين آنان كرد و جثه هاى شما را درشت آفريد، نعمت هاى خدا را به ياد آريد شايد رستگار شويد (۶۹)
مگر شگفت داريد كه شما را از پروردگارتان به وسيله مردى از خودتان تذكارى آمده باشد، تا شما را بيم دهد؟ به ياد آريد آن دم كه شما را از پس قوم نوح، جانشين آنان كرد و جثه هاى شما را درشت آفريد، نعمت هاى خدا را به ياد آريد، شايد رستگار شويد. (۶۹)


گفتند: مگر به سوى ما آمده اى تا خدا را به تنهايى بپرستيم و آنچه را پدران ما مى پرستيدند واگذاريم ؟ اگر راست مى گويى عذابى را كه از آن بيممان مى دهى بيار (۷۰)
گفتند: مگر به سوى ما آمده اى تا خدا را به تنهايى بپرستيم و آنچه را پدران ما مى پرستيدند، واگذاريم؟ اگر راست مى گويى، عذابى را كه از آن بيممان مى دهى، بيار. (۷۰)


گفت : عذاب و غضب پروردگارتان بر شما وقوع يافت ، چرا با من بر سر نام هايى كه شما و پدرانتان ساخته و روى يك مشت سنگ و چوب گذاشته ايد در حالى كه خداوند حجتى درباره آنها نازل نكرده ، مجادله مى كنيد؟ منتظر باشيد كه من نيز با شما انتظار آن عذاب را مى برم (۷۱)
گفت: عذاب و غضب پروردگارتان بر شما وقوع يافت، چرا با من بر سر نام هايى كه شما و پدرانتان ساخته و روى يك مشت سنگ و چوب گذاشته ايد، در حالى كه خداوند حجتى درباره آن ها نازل نكرده، مجادله مى كنيد؟ منتظر باشيد كه من نيز با شما، انتظار آن عذاب را مى برم. (۷۱)


پس او را با كسانى كه همراه وى بودند به رحمت خويش نجات داديم و نسل كسانى را كه آيه هاى ما را تكذيب كرده بودند، و مؤ من نبودند، قطع كرديم (۷۲)
پس او را با كسانى كه همراه وى بودند، به رحمت خويش نجات داديم و نسل كسانى را كه آيه هاى ما را تكذيب كرده بودند و مؤمن نبودند، قطع كرديم. (۷۲)


<span id='link137'><span>
<span id='link137'><span>


==بيان آيات مربوط به محاجه هود «ع» با قوم خود ==
==احتجاج حضرت هود «ع»، با قوم خود ==
«'''وَ إِلى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ...'''»:
<center> «'''بیان آیات'''» </center>
 
«'''وَ إِلى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ...'''»:
 
«أخ» كه اصلش «أخو» است، به معناى برادر است. حال يا برادر تكوينى، يعنى آن كسى كه در ولادت از پدر يا مادر و يا هر دو با انسان شريك است. يا برادر رضاعى، كه شرع او را برادر دانسته. و يا برادرخواندگى، كه بعضى از اجتماعات آن را معتبر شمرده اند.


(( اخ (( كه اصلش (( اخو(( است به معناى برادر است ، حال يا برادر تكوينى يعنى آن كسى كه در ولادت از پدر يا مادر و يا هر دو با انسان شريك است ، يا برادر رضاعى كه شرع او را برادر دانسته ، و يا برادرخواندگى ، كه بعضى از اجتماعات آن را معتبر شمرده اند، اين معناى اصلى كلمه مزبور است ، وليكن بطور استعاره به هر كسى كه با قومى يا شهرى ، يا صنعتى و سجيه اى نسبت داشته باشد نيز برادر آن چيز اطلاق مى كنند مثلا مى گويند: (( اخو بنى تميم برادر قبيله بنى تميم (( و يا (( اخو يثرب برادر يثرب (( و يا (( اخوالحياكه برادر پشم بافى (( و يا (( اخوالكرم برادر كرامت (( .
اين معناى اصلى كلمه مزبور است، وليكن به طور استعاره، به هر كسى كه با قومى، يا شهرى، يا صنعتى و سجيه اى نسبت داشته باشد نيز، برادر آن چيز اطلاق مى كنند. مثلا مى گويند: «أخو بنى تميم: برادر قبيله بنى تميم». و يا «أخو يثرب: برادر يثرب». و يا «أخو الحياكه: برادر پشم بافى». و يا «أخو الكرم: برادر كرامت».


در آيه مورد بحث : (( و الى عاد اخاهم هودا(( برادر به همين معناى استعارى است . حرفهايى كه در پيرامون جمله (( قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره (( بايد زده شود همان حرفهايى است كه در ذيل همين جمله در داستان قبلى زده شد، تنها تفاوتى كه جمله مورد بحث با جمله مشابهش در داستان نوح (عليه السلام ) دارد اين است كه در آنجا داشت : (( فقال ...(( و در اينجا دارد (( قال (( و جاى اين هست كه كسى بپرسد چرا در آنجا حرف عطف (فاء) بر سر جمله در آمد و در اينجا در نيامد؟  
در آيه مورد بحث: «و إلى عاد أخاهم هودا»، برادر به همين معناى استعارى است. حرف هايى كه در پيرامون جمله «قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من إله غيره»، بايد زده شود، همان حرف هايى است كه در ذيل همين جمله، در داستان قبلى زده شد. تنها تفاوتى كه جمله مورد بحث، با جمله مشابهش در داستان نوح «عليه السلام» دارد، اين است كه در آن جا داشت: «فقال...»، و در اين جا دارد: «قال». و جاى اين هست كه كسى بپرسد: چرا در آن جا حرف عطف (فاء) بر سرِ جمله در آمد، و در اين جا، در نيامد؟  


جوابش همانطورى كه زمخشرى نيز در كشاف گفته اين است كه: در آيه مورد بحث سؤالى در تقدير است،
جوابش همان طورى كه زمخشرى نيز در كشاف گفته، اين است كه: در آيه مورد بحث، سؤالى در تقدير است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۲۳ </center>
گويا پس از آنكه فرمود: (( و الى عاد اخاهم هودا و هود را فرستاديم به سوى قوم عاد(( كسى پرسيده است : از كلام نوح با خبر شديم ، اينك بفرما ببينيم هود به قوم چه گفت ؟ در جواب فرمود: (( قال يا قوم ...(( .
گويا پس از آن كه فرمود: «و إلى عاد أخاهم هودا: و هود را فرستاديم به سوى قوم عاد»، كسى پرسيده است: از كلام نوح با خبر شديم، اينك بفرما ببينيم هود، به قوم چه گفت؟ در جواب فرمود: «قال يا قوم...».


و اين سؤ ال و جواب در داستان نوح (عليه السلام ) تصور ندارد، براى اينكه داستان مزبور، اولين داستانى است كه در اين آيات ايراد شده است .
و اين سؤال و جواب در داستان نوح «عليه السلام» تصور ندارد. براى اين كه داستان مزبور، اولين داستانى است كه در اين آيات ايراد شده است.


«'''قَالَ الْمَلاُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ ...'''»:
«'''قَالَ الْمَلاُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ ...'''»:


بطورى كه از داستان هود و قومش كه به زودى آن را نقل مى كنيم بر مى آيد عده اى از قوم وى ايمان داشته و از ترس سايرين ايمان خود را پنهان مى داشتند، بخلاف قوم نوح كه يا هيچ يك از آنها ايمان نداشتند، يا اگر داشتند ايمانشان را پنهان نمى كردند، و به داشتن ايمان ، معروف و انگشت نما بوده اند، لذا در آيه مربوط به قوم نوح فرمود: (( قال الملا من قومه همه بزرگان قومش گفتند...(( ، و ليكن در خصوص داستان هود فرمود: (( قال الملا الذين كفروا من قومه گروهى كه از بزرگان قوم وى كه كافر بودند، گفتند...(( . زمخشرى نيز در وجه فرق بين اين دو تعبير همين معنا را ذكر كرده است .
به طورى كه از داستان هود و قومش كه به زودى آن را نقل مى كنيم، بر مى آيد، عده اى از قوم وى ايمان داشته و از ترس سايرين، ايمان خود را پنهان مى داشتند. به خلاف قوم نوح كه يا هيچ يك از آن ها ايمان نداشتند، يا اگر داشتند، ايمانشان را پنهان نمى كردند، و به داشتن ايمان، معروف و انگشت نما بوده اند.
 
لذا در آيه مربوط به قوم نوح فرمود: «قال الملأ من قومه: همه بزرگان قومش گفتند...»، وليكن در خصوص داستان هود فرمود: «قال الملأ الذين كفروا من قومه: گروهى كه از بزرگان قوم وى كه كافر بودند، گفتند...». زمخشرى نيز در وجه فرق بين اين دو تعبير، همين معنا را ذكر كرده است.


(( انا لنريك فى سفاهه و انا لنظنك من الكاذبين (( - قوم هود از آنجايى كه بر سنت بت پرستى خو كرده بودند، و بت ها در دلهايشان ، مقدس و محترم بود، و با اين حال كسى جراءت نداشت سنت غلط آنان را مورد اعتراض قرار دهد لذا از كلام هود خيلى تعجب كرده ، با تاءكيد هر چه بيشتر (يعنى با بكار بردن لام در (( لنريك (( و استعمال لفظ (( ان (( در (( انا(( و لام در (( لنظنك (( ) اولا او را مردى سفيه و كم عقل ، و راءى او را راءيى غلط خوانده ، و ثانيا او را به ظن بسيار قوى از دروغگويان پنداشتند.
«'''إنا لنريك فى سفاهة و إنا لنظنك من الكاذبين'''» - قوم هود، از آن جايى كه بر سنت بت پرستى خو كرده بودند، و بت ها در دل هايشان، مقدس و محترم بود، و با اين حال كسى جرأت نداشت سنت غلط آنان را مورد اعتراض قرار دهد. لذا از كلام هود خيلى تعجب كرده، با تأكيد هرچه بيشتر (يعنى با به كار بردن لام در «لنريك» و استعمال لفظ «إنّ» در «إنّا» و لام در «لنظنك»)، اولا، او را مردى سفيه و كم عقل، و رأى او را، رأيى غلط خوانده، و ثانيا او را به ظن بسيار قوى، از دروغگويان پنداشتند.


از لفظ (( كاذبين (( و همچنين از لفظ (( رسل (( كه در جمله (( و تلك عاد جحدوا بايات ربهم و عصوا رسله (( بر مى آيد كه قوم هود غير از آن جناب ، پيغمبران ديگرى را هم تكذيب و نافرمانى كرده اند.
از لفظ «كاذبين» و همچنين از لفظ «رسل» كه در جمله «و تلك عاد جحدوا بآيات ربهم و عصوا رسله»، بر مى آيد كه قوم هود، غير از آن جناب، پيغمبران ديگرى را هم تكذيب و نافرمانى كرده اند.
<span id='link138'><span>
<span id='link138'><span>


«'''قَالَ يَقَوْمِ لَيْس بى سفَاهَةٌ...'''»:
«'''قَالَ يَا قَوْمِ لَيْس بى سفَاهَةٌ...'''»:


حرفى كه در تفسير اين آيه بايد گفته شود، همان حرفى است كه در آيه مشابه آن در داستان نوح گفتيم ، تنها چيزى كه در خصوص اين جمله بايد بگوييم اين است كه قوم هود بيشتر از قوم نوح بى شرمى و وقاحت كردند،
حرفى كه در تفسير اين آيه بايد گفته شود، همان حرفى است كه در آيه مشابه آن، در داستان نوح گفتيم. تنها چيزى كه در خصوص اين جمله بايد بگوييم، اين است كه قوم هود، بيشتر از قوم نوح، بى شرمى و وقاحت كردند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۲۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۲۴ </center>
چه آنان نوح (عليه السلام ) را تنها مردى گمراه دانستند، واينان هود را مردى سفيه خواندند، و در عين حال هود (عليه السلام ) وقار نبوت را از دست نداد و ادبى را كه انبياء در دعوت الهى خود بايد رعايت كنند فراموش نفرمود، و با كمال ادب فرمود: (( يا قوم (( و اين لحن ، لحن كسى است كه نهايت درجه مهربانى و حرص بر نجات مردمش را دارد.
چه آنان نوح «عليه السلام» را، تنها مردى گمراه دانستند، و اينان هود را مردى سفيه خواندند، و در عين حال، هود «عليه السلام»، وقار نبوت را از دست نداد و ادبى را كه انبياء در دعوت الهى خود بايد رعايت كنند، فراموش نفرمود، و با كمال ادب فرمود: «يا قوم»، و اين لحن، لحن كسى است كه نهايت درجه مهربانى و حرص بر نجات مردمش را دارد.
 
«'''ليس بى سفاهة و لكنّى رسول من ربّ العالمين'''» - و به طورى كه مى بينيد، در رد تهمت سفاهت از خود و اثبات ادعاى رسالت خويش، هيچ تأكيدى به كار نبرد. براى اين كه اولا در مقابل مردمى لجوج، لجبازى و اصرار نكرده باشد، و در ثانى بفهماند كه ادعايش آن قدر روشن است كه هيچ احتياجى به تأكيد ندارد.


«'''ليس بى سفاهة و لكنى رسول من رب العالمين'''» - و به طورى كه مى بينيد در رد تهمت سفاهت از خود و اثبات ادعاى رسالت خويش ، هيچ تاءكيدى به كار نبرد، براى اينكه اولا در مقابل مردمى لجوج ، لجبازى و اصرار نكرده باشد، و در ثانى بفهماند كه ادعايش آنقدر روشن است كه هيچ احتياجى به تاءكيد ندارد.
«'''أُبَلِّغُكمْ رِسالَاتِ رَبّى وَ أَنَا لَكمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ'''»:


«'''أُبَلِّغُكمْ رِسالَاتِ رَبى وَ أَنَا لَكمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ'''»:
يعنى: من از جهت اين كه فرستاده اى هستم به سوى شما، كارى جز تبليغ پيام هاى پروردگارم ندارم، و از آنچه شما درباره ام مى پنداريد، بكلى منزه هستم.


يعنى من از جهت اينكه فرستاده اى هستم به سوى شما، كارى جز تبليغ پيام هاى پروردگارم ندارم ، و از آنچه شما درباره ام مى پنداريد، بكلى منزه هستم . آرى ، من در آنچه شما را به سوى آن مى خوانم حيله گر نبوده ، نسبت به آن دين حقى كه به آن مبعوث شده ام ، خائن نيستم ، و چيزى از آن را زير و رو نكرده ، جز تدين شما را به دين توحيد يعنى دينى كه نفع و خير شما در آن است چيز ديگرى نمى خواهم. و در برابر اينكه آنان او را دروغگو شمردند، خود را (( امين (( ناميد.
آرى، من در آنچه شما را به سوى آن مى خوانم، حيله گر نبوده، نسبت به آن دين حقى كه به آن مبعوث شده ام، خائن نيستم، و چيزى از آن را زير و رو نكرده، جز تدين شما را به دين توحيد، يعنى دينى كه نفع و خير شما در آن است، چيز ديگرى نمى خواهم. و در برابر اين كه آنان او را دروغگو شمردند، خود را «امين» ناميد.


«'''أَوَ عجِبْتُمْ أَن جَاءَكُمْ ذِكرٌ مِّن رَّبِّكُمْ ...'''»:
«'''أَوَ عجِبْتُمْ أَن جَاءَكُمْ ذِكرٌ مِّن رَّبِّكُمْ ...'''»:


كلمه (( بصطه (( همان (( بسطه (( با سين است ، و از آنجايى كه پهلوى (( طا(( كه از حروف اطباق است قرار گرفته ، مبدل به (( صاد(( شده همچنانكه (( صراط(( را با اينكه اصلش (( سراط(( است، به همين خاطر با (( صاد(( مى نويسند. كلمه (( آلاء(( جمع : (( اءلى (( - به فتح همزه - و (( الى (( - له كسر آن - له معناى نعمت است ، همچنانكه (( آناء(( جمع (( اءنى (( و (( انى (( است .
كلمه «بصطه»، همان «بسطه» با سين است، و از آن جايى كه پهلوى «طاء» - كه از حروف اطباق است - قرار گرفته، مبدل به «صاد» شده، همچنان كه «صراط» را با اين كه اصلش «سراط» است، به همين خاطر با «صاد» مى نويسند.  
 
كلمه «آلاء»، جمع «ألى» - به فتح همزه - و «إلى» - به كسر آن - به معناى نعمت است، همچنان كه «آناء»، جمع «أنى» و «انى» است.


هود (عليه السلام ) در اين جمله مانند نوح (عليه السلام ) تعجب قوم را بى مورد دانسته و از نعمتهاى الهى دو نعمت را كه بسيار روشن بوده ، ذكر فرموده است ، يكى اينكه خداوند آنان را پس از انقراض قوم نوح ، خليفه خود قرار داده ، و ديگر اينكه به آنها درشتى هيكل و نيروى بدنى فراوان ارزانى داشته است.
هود «عليه السلام» در اين جمله، مانند نوح «عليه السلام»، تعجب قوم را بى مورد دانسته و از نعمت هاى الهى، دو نعمت را كه بسيار روشن بوده، ذكر فرموده است. يكى اين كه: خداوند آنان را پس از انقراض قوم نوح، خليفه خود قرار داده. و ديگر اين كه: به آن ها درشتى هيكل و نيروى بدنى فراوان ارزانى داشته است.


از همين جا معلوم مى شود كه قوم هود، داراى تمدن بوده و تقدم بر ساير اقوام داشته ، و قوه و قدرت بيشترى را دارا بودند. هود (عليه السلام ) بعد از ذكر اين دو نعمت اشاره به ساير نعمت هاى الهى نموده و فرموده : (( فاذ كروا آلا الله لعلكم تفلحون ...(( .
از همين جا معلوم مى شود كه قوم هود، داراى تمدن بوده و بر ساير اقوام تقدم داشته، و قوه و قدرت بيشترى را دارا بودند. هود «عليه السلام» بعد از ذكر اين دو نعمت، به ساير نعمت هاى الهى اشاره نموده و فرموده: «فاذكروا آلاء الله لعلكم تفلحون...».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۲۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۲۵ </center>
«'''قَالُوا أَ جِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ مَا كانَ يَعْبُدُ ءَابَاؤُنَا'''»:
«'''قَالُوا أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ مَا كانَ يَعْبُدُ ءَابَاؤُنَا'''»:


قوم هود براى اينكه او را به نوعى از استهزاء ساكت كنند، مساءله تقليد از پدران را به رخ او كشيدند.
قوم هود، براى اين كه او را به نوعى از استهزاء ساكت كنند، مسأله تقليد از پدران را به رُخ او كشيدند.


«'''قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكم مِّن رَّبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضبٌ ...'''»:
«'''قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكم مِّن رَّبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضبٌ ...'''»:


(( رحبس (( و (( رجز(( چيزى است كه اگر با چيزى ديگر برخورد بكند بايد از آن چيز صرفنظر نموده ، آن را دور انداخت . مدفوع انسان را هم از همين جهت رحبس و رجز گفته اند، هود (عليه السلام) نيز در اين كلام خود، عذاب را رحبس خوانده ، چون طبعا انسان از عذاب تنفر داشته و شخص معذب خود را از اشخاص ايمن از عذاب دور مى سازد.
«رحبس» و «رجز»، چيزى است كه اگر با چيزى ديگر برخورد بكند، بايد از آن چيز صرف نظر نموده، آن را دور انداخت. مدفوع انسان را هم از همين جهت، رحبس و رجز گفته اند. هود «عليه السلام» نيز در اين كلام خود، عذاب را رحبس خوانده، چون طبعا انسان از عذاب تنفر داشته و شخص معذب خود را از اشخاص ايمن از عذاب دور مى سازد.


هود (عليه السلام ) در جواب قوم گفت : اين اصرارى كه شما در پرستش بت ها و تقليد كور كورانه از پدران خود مى ورزيد، باعث دورى شما از خدا و غضب خدا بر شما گشت ، و سبب شد آن عذابى كه از در انكار مى گفتيد: چه وقت نازل مى شود؟ به همين زودى بر شما نازل گردد، پس منتظر آن باشيد و من هم با شما انتظار آن را دارم .
هود «عليه السلام» در جواب قوم گفت: اين اصرارى كه شما در پرستش بت ها و تقليد كور كورانه از پدران خود مى ورزيد، باعث دورى شما از خدا و غضب خدا بر شما گشت، و سبب شد آن عذابى كه از در انكار مى گفتيد: چه وقت نازل مى شود؟ به همين زودى بر شما نازل گردد. پس منتظر آن باشيد و من هم با شما انتظار آن را دارم.
<span id='link139'><span>
<span id='link139'><span>


==احتجاج هود «ع» با قوم خود و رد مسلك بت پرستى آنان ==
«'''اتجادلوننى فى أسماء سميتموها أنتم و آبائكم ما نزل الله بها من سلطان'''» - هود «عليه السلام» در اين جملات، استدلالى را كه قوم بر الوهيت بت ها مى كردند، رد مى كند. چون قومش مى گفتند: پدران ما كه اين بت ها را مى پرستيدند، از ما عاقل تر بودند، و ما ناگزير بايد از آنان پيروى كنيم.  
«'''اتجادلوننى فى اسماء سميتموها انتم و ابائكم ما نزل الله بها من سلطان'''» - هود (عليه السلام ) در اين جملات استدلالى را كه قوم بر الوهيت بت ها مى كردند رد مى كند، چون قومش مى گفتند: پدران ما كه اين بت ها را مى پرستيدند از ما عاقل تر بودند، و ما ناگزير بايد از آنان پيروى كنيم.  


هود (عليه السلام ) در جواب مى فرمايد: پدران شما نيز مانند شما برهان و دليل صحيحى بر خدايى اين بت ها نداشتند، و مساءله خدا بودن آنها جز نامهايى كه شما بر آنها نهاده ايد چيز ديگرى نيست ، اين شماييد كه به دست خود سنگ يا چوب هايى را تراشيده يكى را خداى ارزانى و فراوانى نعمت ، و ديگرى را خداى جنگ و سومى را خداى دريا و يا خشكى خوانده ايد، جز نامگذارى شما ماءخذ ديگرى نداشته و خدايى آنها جز در اوهام شما مصداق ديگرى ندارد، و آيا با يك مشت اوهام كه اسم گذاريش به اختيار خود انسان است ، مى خواهيد ادعاى مرا كه تواءم با دليل و برهان قطعى است جواب دهيد؟
هود «عليه السلام» در جواب مى فرمايد: پدران شما نيز مانند شما، برهان و دليل صحيحى بر خدايى اين بت ها نداشتند، و مسأله خدا بودن آن ها، جز نام هايى كه شما بر آن ها نهاده ايد، چيز ديگرى نيست. اين شماييد كه به دست خود، سنگ يا چوب هايى را تراشيده، يكى را خداى ارزانى و فراوانى نعمت، و ديگرى را خداى جنگ، و سومى را خداى دريا و يا خشكى خوانده ايد. جز نامگذارى شما، مأخذ ديگرى نداشته و خدايى آن ها، جز در اوهام شما مصداق ديگرى ندارد. و آيا با يك مشت اوهام كه اسم گذاريش به اختيار خود انسان است، مى خواهيد ادعاى مرا كه توأم با دليل و برهان قطعى است، جواب دهيد؟


اين طرز بيان در استدلال بر بطلان مسلك بت پرستى در قرآن كريم فراوان به چشم مى خورد، و اين خود لطيف ترين بيان و برنده ترين حجتى است بر بطلان اين مسلك ، زيرا هر صاحب ادعايى كه نتواند بر حقانيت ادعاى خود اقامه حجت و برهان كند، در حقيقت برگشت ادعايش به خيال و فرض نامگذارى مى شود، و از بديهى ترين جهالت ها است كه انسان در مقابل برهان لجاجت ورزيده به يك مشت موهومات و فرضيات اعتماد كند.  
اين طرز بيان در استدلال بر بطلان مسلك بت پرستى در قرآن كريم، فراوان به چشم مى خورد، و اين خود، لطيف ترين بيان و برنده ترين حجتى است بر بطلان اين مسلك. زيرا هر صاحب ادعايى كه نتواند بر حقانيت ادعاى خود، حجت و برهان اقامه كند، در حقيقت، برگشت ادعايش به خيال و فرض نامگذارى مى شود، و از بديهى ترين جهالت ها است كه انسان در مقابل برهان، لجاجت ورزيده، به يك مشت موهومات و فرضيات اعتماد كند.  


و اين طرز بيان ، تنها در مساءله پرستش جريان ندارد، بلكه اگر در آن دقت شود در هر چيزى كه انسان به آن اعتماد نمايد و آن را در قبال خداى تعالى موجودى مستقل پنداشته ، در نتيجه به آن دلبستگى پيدا نمايد، آن را اطاعت كند و به سويش تقرب بجويد اين بيان جريان دارد.
و اين طرز بيان، تنها در مسأله پرستش جريان ندارد، بلكه اگر در آن دقت شود، در هر چيزى كه انسان به آن اعتماد نمايد و آن را در قبال خداى تعالى موجودى مستقل پنداشته، در نتيجه به آن دلبستگى پيدا نمايد، آن را اطاعت كند و به سويش تقرب بجويد، اين بيان جريان دارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۲۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۲۶ </center>
لذا خداى تعالى اطاعت غير خود را نيز عبادت خوانده ، مثلا درباره اطاعت از شيطان فرموده : (( الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين و ان اعبدونى هذا صراط مستقيم (( .
لذا خداى تعالى، اطاعت غير خود را نيز عبادت خوانده. مثلا درباره اطاعت از شيطان فرموده: «ألم أعهد إليكم يا بنى آدم أن لا تعبدوا الشيطان إنه لكم عدو مبين و أن اعبدونى هذا صراط مستقيم».


«'''فَأَنجَيْنَاهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا ...'''»:
«'''فَأَنجَيْنَاهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا ...'''»:


اينكه در اين آيه (( رحمت (( نكره يعنى بدون اضافه ذكر شده و خلاصه نفرمود: (( رحمتى (( براى اين است كه دلالت بر نوع مخصوصى از رحمت كند، و آن رحمتى است كه مخصوص به مؤ منين است و آن همانا نصرت و پيروزى بر دشمنان است ، همچنانكه فرمود: (( انا لننصر رسلنا و الذين آمنوا فى الحياه الدنيا و يوم يقوم الاشهاد(( و نيز فرموده : (( و كان حقا علينا نصر المؤ منين (( .
اين كه در اين آيه، «رحمت» نكره، يعنى بدون اضافه ذكر شده و خلاصه نفرمود: «رحمتى»، براى اين است كه دلالت بر نوع مخصوصى از رحمت كند و آن، رحمتى است كه مخصوص به مؤمنان است، و آن همانا نصرت و پيروزى بر دشمنان است. همچنان كه فرمود: «إنا لننصر رسلنا و الذين آمنوا فى الحياة الدنيا و يوم يقوم الأشهاد». و نيز فرموده: «و كان حقا علينا نصر المؤمنين».


«'''و قطعنا دابر الذين كذبوا باياتنا...'''» - (( قطع دابر(( كنايه از هلاكت و قطع نسل است ، چون دابر هر چيزى به معناى دنباله آن است ، حال چه دنباله از طرف گذشته ، همچنانكه مى گويند: (( امس الدابر(( و يا از طرف آينده ، مثل اينكه مى گويند: (( دابر القوم (( و معلوم است كه هلاكت قومى باعث هلاكت دنباله و نسل آن قوم نيز هست . و ما - ان شاء الله -به زودى بحث مفصلى در پيرامون داستان هود (عليه السلام ) در سوره هود ايراد خواهيم نمود.
«'''و قطعنا دابر الذين كذبوا بآياتنا...'''» - «قطع دابر»، كنايه از هلاكت و قطع نسل است. چون دابر هر چيزى به معناى دنباله آن است. حال چه دنباله از طرف گذشته، همچنان كه مى گويند: «امس الدابر»، و يا از طرف آينده، مثل اين كه مى گويند: «دابر القوم»، و معلوم است كه هلاكت قومى باعث هلاكت دنباله و نسل آن قوم نيز هست. و ما - إن شاء الله - به زودى، بحث مفصلى در پيرامون داستان هود «عليه السلام»، در سوره هود ايراد خواهيم نمود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۲۷ </center>
<span id='link140'><span>
<span id='link140'><span>
خط ۲۲۰: خط ۲۲۹:
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center>
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center>


و به سوى قوم ثمود، برادرشان صالح را(فرستاديم ) گفت : اى قوم ! خداى يگانه را كه جز او خدايى نداريد بپرستيد، كه شما را از پروردگارتان حجتى آمد، اين شتر خدا است كه معجزه اى براى شما است ، بگذاريدش تا در زمين خدا چرا كند، و زنهار! به آن آسيب مرسانيد كه به عذابى دردناك دچار شويد (۷۳)
و به سوى قوم ثمود، برادرشان صالح را (فرستاديم) گفت: اى قوم! خداى يگانه را كه جز او خدايى نداريد، بپرستيد، كه شما را از پروردگارتان حجتى آمد، اين شتر خدا است كه معجزه اى براى شما است، بگذاريدش تا در زمين خدا چرا كند، و زنهار! به آن آسيب مرسانيد كه به عذابى دردناك دچار شويد.(۷۳)
به ياد آريد زمانى را كه خداوند پس از قوم عاد شما را جانشين آنان كرد
 
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۲۸ </center>
و در اين سرزمين جايتان داد، و اينك در دشتهاى آن كوشك ها مى سازيد، و از كوه ها خانه ها مى تراشيد، به ياد آريد نعمت هاى خدا را و در اين سرزمين فساد نينگيزيد. (۷۴)
به ياد آريد زمانى را كه خداوند پس از قوم عاد، شما را جانشين آنان كرد و در اين سرزمين جايتان داد، و اينك در دشت هاى آن كوشك ها مى سازيد، و از كوه ها خانه ها مى تراشيد، به ياد آريد نعمت هاى خدا را و در اين سرزمين فساد نينگيزيد. (۷۴)


بزرگان قومش كه گردنكشى كرده بودند به كسانى كه زبون به شمار مى رفتند، (يعنى ) به آنهايى كه مؤ من شده بودند گفتند: شما چه مى دانيد كه صالح پيغمبر پروردگار خويش است ؟ گفتند: ما به آيينى كه وى را به ابلاغ آن فرستاده اند مؤ منيم (۷۵)
بزرگان قومش كه گردنكشى كرده بودند، به كسانى كه زبون به شمار مى رفتند، (يعنى) به آن هايى كه مؤمن شده بودند، گفتند: شما چه مى دانيد كه صالح پيغمبر پروردگار خويش است؟ گفتند: ما به آيينى كه وى را به ابلاغ آن فرستاده اند، مؤمنيم. (۷۵)


كسانى كه گردنكشى كرده بودند گفتند: ما آيينى را كه شما بدان گرويده ايد منكريم (۷۶)
كسانى كه گردنكشى كرده بودند گفتند: ما آيينى را كه شما بدان گرويده ايد، منكريم. (۷۶)


پس شتر را بكشتند و از فرمان پروردگار خويش سرپيچيدند، و گفتند: اى صالح اگر تو پيغمبرى عذابى را كه به ما وعده مى دهى بيار (۷۷)
پس شتر را بكشتند و از فرمان پروردگار خويش سرپيچيدند، و گفتند: اى صالح اگر تو پيغمبرى، عذابى را كه به ما وعده مى دهىف بيار. (۷۷)


پس دچار زلزله شده و در خانه هاى خويش بى جان شدند (۷۸)
پس دچار زلزله شده و در خانه هاى خويش بى جان شدند. (۷۸)


آنگاه صالح از آنان دور شد و گفت : اى قوم ! من پيغام پروردگار خويش را رسانيدم و به شما خيرخواهى كردم ، ولى شما خيرخواهان را دوست نمى داريد (۷۹)
آنگاه صالح از آنان دور شد و گفت: اى قوم! من پيغام پروردگار خويش را رسانيدم و به شما خيرخواهى كردم، ولى شما خيرخواهان را دوست نمى داريد. (۷۹)


<span id='link141'><span>
<span id='link141'><span>


==بيان رسالت حضرت صالح «ع» و داستان ناقه ==
==رسالت حضرت صالح «ع» و داستان ناقۀ او==
<center> «'''بیان آیات'''» </center>
<center> «'''بیان آیات'''» </center>


«'''و الى ثمود اخاهم صالحا...'''»:
«'''و إلى ثمود أخاهم صالحا...'''»:


ثمود يكى از امت هاى قديمى عرب بوده كه در سرزمين يمن در احقاف مى زيسته اند، و خداوند متعال شخصى از خود آنان را به نام (( صالح (( در ميانشان مبعوث نمود. صالح (عليه السلام ) قوم خود را كه مانند قوم نوح و هود مردمى بت پرست بودند به دين توحيد دعوت نمود و فرمود: (( يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره (( .
«ثمود»، يكى از امت هاى قديمى عرب بوده كه در سرزمين يمن در احقاف مى زيسته اند، و خداوند متعال، شخصى از خود آنان، به نام «صالح» را در ميانشان مبعوث نمود. صالح «عليه السلام»، قوم خود را كه مانند قوم نوح و هود مردمى بت پرست بودند، به دين توحيد دعوت نمود و فرمود: «يا قوم اعبدوا الله ما لكم من إله غيره».


«'''قد جاءتكم بينة من ربكم'''» - يعنى براى شما شاهدى كه شهادتش قطعى است آمد.
«'''قد جاءتكم بينة من ربكم'''» - يعنى براى شما شاهدى كه شهادتش قطعى است، آمد.


«'''هذه ناقة الله لكم آية'''» - اين جمله بينه اى را كه در جمله قبل بود بيان مى كند و مقصود از (( ناقه (( همان ماده شترى است كه خداوند آن را به عنوان معجزه براى نبوت صالح از شكم كوه بيرون آورد، و به همين عنايت بود كه آن را ناقه خدا ناميد.
«'''هذه ناقة الله لكم آية'''» - اين جمله، بينه اى را كه در جمله قبل بود، بيان مى كند و مقصود از «ناقه»، همان ماده شترى است كه خداوند آن را به عنوان معجزه براى نبوت صالح از شكم كوه بيرون آورد، و به همين عنايت بود كه آن را «ناقۀ خدا» ناميد.


«'''فذروها تاكل فى ارض الله ...'''» - استعمال لفظ (( فاء(( ، تفريع را مى رساند، و چنين مى فهماند كه چون ناقه مذكور، ناقه خدا است پس بگذاريد تا در زمين خدا بچرد. و اين تعبير يعنى به كار بردن لفظ (( فاء(( خالى از تشديد هم نيست ، هم آن تفريع را مى رساند و هم زمينه را براى ذكر عذاب كه به مقتضاى آيه (( و لكل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضى بينهم بالقسط و هم لا يظلمون (( حساب هر پيغمبرى را با امتش تصفيه مى كند، آماده مى سازد.
«'''فذروها تأكل فى أرض الله ...'''» - استعمال لفظ «فاء»، تفريع را مى رساند، و چنين مى فهماند كه چون ناقه مذكور، ناقه خدا است، پس بگذاريد تا در زمين خدا بچرد. و اين تعبير، يعنى به كار بردن لفظ «فاء»، خالى از تشديد هم نيست. هم آن تفريع را مى رساند و هم زمينه را براى ذكر عذاب كه به مقتضاى آيه «و لكل أمة رسول فاذا جاء رسولهم قضى بينهم بالقسط و هم لا يظلمون»، حساب هر پيغمبرى را با امتش تصفيه مى كند، آماده مى سازد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۲۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۲۹ </center>
آيه شريفه ، مخصوصا جمله (( فى ارض الله (( بطور تلويح مى فهماند كه قوم صالح ، از آزاد گذاشتن ناقه در چريدن و گردش كردن ، اكراه داشتند و گويا اين معنا بر آنان گران مى آمده و نمى خواستند زير بار آن بروند، لذا توصيه كرده كه از آزادى آن جلوگيرى نكنند، و تهديد فرموده كه اگر آسيبى به آن رسانيده ، يا آن را بكشند به عذاب دردناكى دچار مى شوند.
آيه شريفه، مخصوصا جمله «فى أرض الله»، به طور تلويح مى فهماند كه قوم صالح، از آزاد گذاشتن ناقه در چريدن و گردش كردن، اكراه داشتند و گويا اين معنا بر آنان گران مى آمده و نمى خواستند زير بارِ آن بروند. لذا توصيه كرده كه از آزادى آن جلوگيرى نكنند، و تهديد فرموده كه اگر آسيبى به آن رسانيده، يا آن را بكشند، به عذاب دردناكى دچار مى شوند.


«'''وَ اذْكرُوا إِذْ جَعَلَكمْ خُلَفَاءَ مِن بَعْدِ عَادٍ...'''»:
«'''وَ اذْكرُوا إِذْ جَعَلَكمْ خُلَفَاءَ مِن بَعْدِ عَادٍ...'''»:


صالح در اين جمله قوم خود را به تذكر و ياد آوردن نعمت هاى خدا دعوت مى كند، همچنانكه هود قوم عاد را به آن دعوت مى نمود. و از جمله نعمت هايى كه به ياد آنان مى آورد اين است كه خداوند آنان را جانشين قوم عاد و ساير امت هاى گذشت ه قرار داده و در زمين مكنتشان داده ، و اينك قسمت هاى جلگه زمين و همچنين كوهستانى آن را اشغال نموده و در آن خانه و آبادى به وجود آورده اند، آنگاه تمامى نعمت ها را در جمله (( فاذكروا آلاء الله (( خلاصه مى كند، و با به كار بردن لفظ (( فاء(( كه براى تفريع است ، مغايرت آن را با جملات قبل مى رساند.  
«صالح» در اين جمله، قوم خود را به تذكر و ياد آوردن نعمت هاى خدا دعوت مى كند، همچنان كه «هود»، قوم عاد را به آن دعوت مى نمود. و از جمله نعمت هايى كه به ياد آنان مى آورد، اين است كه خداوند آنان را جانشين قوم عاد و ساير امت هاى گذشته قرار داده و در زمين مكنتشان داده، و اينك قسمت هاى جلگه زمين و همچنين كوهستانى آن را اشغال نموده و در آن، خانه و آبادى به وجود آورده اند.
 
آنگاه تمامى نعمت ها را در جمله «فاذكروا آلاء الله» خلاصه مى كند. و با به كار بردن لفظ «فاء» كه براى تفريع است، مغايرت آن را با جملات قبل مى رساند.  


و گويا پس از اينكه فرمود: نعمت هاى خدا را به ياد بياوريد، و تعدادى از آن نعمت ها را بر شمرد، براى بار دوم فرمود: با اين همه نعمت ها كه خداوند در دسترس شما قرار داده ، جا دارد كه آن نعمت ها را به ياد بياوريد.
و گويا پس از اين كه فرمود: نعمت هاى خدا را به ياد بياوريد، و تعدادى از آن نعمت ها را بر شمرد، براى بار دوم فرمود: با اين همه نعمت ها كه خداوند در دسترس شما قرار داده، جا دارد كه آن نعمت ها را به ياد بياوريد.


«'''و لا تعثوا فى الارض مفسدين'''» - اين جمله عطف بر جمله (( فاذكروا(( و لازمه آن است ، و  
«'''و لا تعثوا فى الأرض مفسدين'''» - اين جمله، عطف بر جمله «فاذكروا» و لازمه آن است. و  
ماده (( عثى (( هم به معناى فساد تفسير شده ، و هم به معناى اضطراب و مبالغه آمده است . راغب در مفردات مى گويد: (( عيث و عثى (( با اينكه دو ماده هستند از جهت معنا به هم نزديك هستند، مانند (( جذب و جبذ(.  
ماده «عثى»، هم به معناى فساد تفسير شده، و هم به معناى اضطراب و مبالغه آمده است. راغب، در مفردات مى گويد: «عيث و عثى»، با اين كه دو ماده هستند، از جهت معنا به هم نزديك هستند، مانند «جذب و جبذ».  


چيزى كه هست ماده (( عيث (( بيشتر در فسادهايى گفته مى شود كه محسوس باشد، به خلاف ماده (( عثى (( كه بيشتر در فسادهاى معنوى و غير حسى به كار برده مى شود، مانند آيه (( و لا تعثوا فى الارض مفسدين (( .
چيزى كه هست، ماده «عيث»، بيشتر در فسادهايى گفته مى شود كه محسوس باشد، به خلاف ماده «عثى»، كه بيشتر در فسادهاى معنوى و غير حسى به كار برده مى شود. مانند آيه «و لا تعثوا فى الأرض مفسدين».




۱۴٬۰۶۶

ویرایش