گمنام

تفسیر:المیزان جلد۷ بخش۳۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۶۱: خط ۱۶۱:
<span id='link249'><span>
<span id='link249'><span>


==بعثت پيامبران حجت را بر كافرين تمام كرده است . ==
==بعثت پيامبران، حجت را بر كافران تمام كرده است ==
يَمَعْشرَ الجِْنِّ وَ الانسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسلٌ مِّنكُمْ ...
«'''يَا مَعْشرَ الجِْنِّ وَ الانسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسلٌ مِّنكُمْ ...'''»:
در اين خطاب اشكالى كه ممكن بود متوجه حجت سابق شود دفع شده ، و آن اين است كه اگر كفار اعتراف مى كنند كه پيرويشان از ولايت شيطان به سوء اختيارشان برده ، به خاطر جهل و غفلتى كه داشتند معذورند، زيرا ايشان هرگز خيال نمى كردند كه ارتكاب معاصى و تمتع از لذات مادى آدمى را به تدريج به ولايت ظالمين و ولايت شيطان ميكشاند، و در نتيجه دچار شقاوتى مى كند كه بعد از آن سعادتى نيست . گو اينكه فى الجمله زشتى هر گناه را مى دانستند، و ليكن از چنين سرانجامى غافل بودند، و مؤ اخذه غافل صحيح نيست .
 
آيه مورد بحث اين اشكال را دفع مى كند، و از ايشان مى پرسد آيا انبيا به سوى شما گسيل شدند يا نه ؟ و آيا آيات خداى را به خاطرتان آوردند؟ و شما را از روز رستاخيز و سرانجام گناه و كفر خبر دادند يا خير؟ و چون به همه اينها اقرار دارند قهرا حجت تمام است و ديگر محلى براى اشكال فوق باقى نيست .
در اين خطاب، اشكالى كه ممكن بود متوجه حجت سابق شود، دفع شده، و آن، اين است كه اگر كفار اعتراف مى كنند كه پيروی شان از ولايت شيطان به سوء اختيارشان برده، به خاطر جهل و غفلتى كه داشتند، معذورند. زيرا ايشان هرگز خيال نمى كردند كه ارتكاب معاصى و تمتع از لذات مادى، آدمى را به تدريج به ولايت ظالمان و ولايت شيطان می كشاند، و در نتيجه، دچار شقاوتى مى كند كه بعد از آن سعادتى نيست. گو اين كه فى الجمله، زشتى هر گناه را مى دانستند، وليكن از چنين سرانجامى غافل بودند، و مؤاخذه غافل صحيح نيست.
 
آيه مورد بحث، اين اشكال را دفع مى كند، و از ايشان مى پرسد آيا انبيا به سوى شما گسيل شدند، يا نه؟ و آيا آيات خداى را به خاطرتان آوردند؟ و شما را از روز رستاخيز و سرانجام گناه و كفر خبر دادند، يا خير؟ و چون به همه اين ها اقرار دارند، قهرا حجت تمام است و ديگر محلى براى اشكال فوق باقى نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۸۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۸۸ </center>
بنا بر اين معناى آيه اين مى شود كه : ما در قيامت همگى آنان را مخاطب قرار داده مى پرسيم : اى گروه جن و انس ! آيا پيغمبرانى از شما به سوى شما نيامدند؟ و آيات مرا بر شما نخواندند؟ و شما را به دين حق دعوت نكردند؟ و از عذاب امروز كه روز قيامت است هشدارتان ندادند و به شما نگفتند: خداوند به زودى در موقف بازخواستتان بازداشته و به حساب اعمالتان رسيدگى نموده ، به آنچه از نيك و بد كرده ايد پاداش و كيفرتان مى دهد؟ در جواب خواهند گفت : ما عليه خود گواهى مى دهيم كه پيغمبران آيات تو را بر ما خواندند و از رسيدن به چنين روزى انذارمان كردند، و ما به دين ايشان كفر ورزيده با علم به حقانيت آنان و بدون هيچ غفلتى ايشان را رد كرديم .
بنابراين، معناى آيه اين مى شود كه: ما در قيامت، همگى آنان را مخاطب قرار داده، مى پرسيم: اى گروه جن و انس! آيا پيغمبرانى از شما به سوى شما نيامدند؟ و آيات مرا بر شما نخواندند؟ و شما را به دين حق دعوت نكردند؟ و از عذاب امروز كه روز قيامت است هشدارتان ندادند و به شما نگفتند: خداوند، به زودى در موقف بازخواستتان بازداشته و به حساب اعمالتان رسيدگى نموده، به آنچه از نيك و بد كرده ايد، پاداش و كيفرتان مى دهد؟  
 
در جواب خواهند گفت: ما عليه خود گواهى مى دهيم كه پيغمبران، آيات تو را بر ما خواندند و از رسيدن به چنين روزى، انذارمان كردند، و ما به دين ايشان كفر ورزيده، با علم به حقانيت آنان و بدون هيچ غفلتى، ايشان را رد كرديم.
<span id='link250'><span>
<span id='link250'><span>
==سه نكته كه از معناى آيه استفاده مى شود. ==
 
اين معنا كه ما براى آيه كرديم چند نكته را روشن مى سازد: اول اينكه كلمه «''' منكم '''» بيش از اين دلالت ندارد كه پيغمبران از جنس مجموع و روى هم رفته همان جن و انسى بودند كه به سوى ايشان مبعوث شدند، و خداوند پيغمبران را از جنس ملائكه قرار نداد تا امتان ايشان از ديدنشان وحشت نكنند، و كلام ايشان را كه همان زبان مادرى خودشان است بفهمند، و اما اينكه براى جن پيغمبرانى از جن و براى انس انبيايى از انس مبعوث كرده باشد آيه شريفه هيچ گونه دلالتى بر آن ندارد.
اين معنا كه ما براى آيه كرديم، چند نكته را روشن مى سازد:  
دوم اينكه تكرار كلمه شهادت در آيه مورد بحث به اين جهت است كه متعلق آن دو مختلف است مراد از شهادت اولى شهادت به آمدن انبيا و ابلاغ آيات خداوند و انذار از عذاب قيامت است و مقصود از شهادت دومى شهادت به كفر عمدى خود نسبت به دين انبيا (عليهم السلام ) است . و اينكه بعضيها گفته اند: مقصود از شهادت اولى شهادت به كفر و معصيت در حال تكليف و مقصود از دومى شهادت در آخرت ، بر كفر خود در دنيا است ، صحيح نيست ، براى اينكه بالاخره مرجع هر دو به همان كفر در دنيا است . و اين توجيه ، اشكال تكرار لفظ را حل نمى كند.
 
سوم اينكه جمله «''' و غرتهم الحيوة الدنيا '''» جمله معترضهاى است كه به منظور دفع توهمى در وسط كلام گنجانيده شده ، و آن توهم اين است كه : چگونه مى توان اين معنا را قبول كرد كه مردمى با اينكه از همديگر بهره مند مى شدند و پيغمبران خود را ميشناختند و آن پيغمبران ايشان را از عذاب دوزخ انذار مى كردند در عين حال با علم و اختيار خود را به هلاكت برسانند؟ جمله مزبور اين توهم را دفع نموده جواب مى دهد: زندگى مادى دنيا ايشان را مغرور نموده و در نتيجه هر وقت برقى از حق و حقيقت در دلشان جستن مى كرد رذايل اخلاقى و هواى نفس پرده ظلمانى خود را به دلهايشان افكنده و بين آنان و ديدن حق حائل مى شد.
اول اين كه: كلمه «منكم»، بيش از اين دلالت ندارد كه پيغمبران از جنس مجموع و روى هم رفته، همان جن و انسى بودند كه به سوى ايشان مبعوث شدند، و خداوند، پيغمبران را از جنس ملائكه قرار نداد، تا امتان ايشان از ديدنشان وحشت نكنند، و كلام ايشان را كه همان زبان مادرى خودشان است، بفهمند. و اما اين كه براى جن پيغمبرانى از جن و براى انس انبيايى از انس مبعوث كرده باشد، آيه شريفه، هيچ گونه دلالتى بر آن ندارد.
 
دوم اين كه: تكرار كلمه شهادت در آيه مورد بحث، به اين جهت است كه متعلق آن دو، مختلف است. مراد از شهادت اولى، شهادت به آمدن انبيا و ابلاغ آيات خداوند و انذار از عذاب قيامت است، و مقصود از شهادت دومى، شهادت به كفر عمدى خود، نسبت به دين انبيا (عليهم السلام) است.  
 
و اين كه بعضی ها گفته اند: مقصود از شهادت اولى، شهادت به كفر و معصيت در حال تكليف، و مقصود از دومى، شهادت در آخرت، بر كفر خود در دنيا است، صحيح نيست. براى اين كه بالاخره مرجع هر دو، به همان كفر در دنيا است. و اين توجيه، اشكال تكرار لفظ را حل نمى كند.
 
سوم اين كه: جمله «و غرتهم الحيوة الدنيا»، جمله معترضه اى است كه به منظور دفع توهمى در وسط كلام گنجانيده شده، و آن توهم، اين است كه: چگونه مى توان اين معنا را قبول كرد كه مردمى با اين كه از همديگر بهره مند مى شدند و پيغمبران خود را می شناختند و آن پيغمبران، ايشان را از عذاب دوزخ انذار مى كردند، در عين حال با علم و اختيار خود را به هلاكت برسانند؟  
 
جمله مزبور، اين توهم را دفع نموده، جواب مى دهد: زندگى مادى دنيا، ايشان را مغرور نموده و در نتيجه، هر وقت برقى از حق و حقيقت در دلشان جستن مى كرد، رذايل اخلاقى و هواى نفس پرده ظلمانى خود را به دل هايشان افكنده و بين آنان و ديدن حق حائل مى شد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۸۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۸۹ </center>
<span id='link251'><span>
<span id='link251'><span>
==سنت الهى چنان نيست كه مردم بى خبر را (قبل از اتمام حجت ) هلاك سازد. ==
 
ذَلِك أَن لَّمْ يَكُن رَّبُّك مُهْلِك الْقُرَى بِظلْمٍ وَ أَهْلُهَا غَفِلُونَ
==خداوند، مردم بى خبر را، قبل از اتمام حجت، هلاك نمی کند ==
از ظاهر سياق چنين برمى آيد كه كلمه «''' ذلك '''» اشاره است به مضمون آيه قبلى و بر سر جمله «''' ان لم يكن '''» لام تعليل مقدر است ، و معناى آيه چنين است : آنچه كه ما در خصوص ارسال رسل و ابلاغ آيات خدايى و انذار به عذاب روز قيامت بيان داشتيم براى اين بود كه بدانيد سنت ما چنين نيست كه اهل قرى را قبل از آنكه خواسته خود را گوشزدشان كنيم و آنان مخالفت كنند هلاك نموده به غضب خود دچار سازيم ، گو اينكه اينگونه اشخاص و اقوام به قضاى الهى و اينكه خداوند ايشان را اولياى شيطانهايى از خود و از جن قرار داده بدبخت هستند، و ليكن چنين هم نيست كه سلب قدرت و اختيار از آنان نموده باشد، بلكه اين گروه شرك و معصيت را به اختيار خود برگزيدند سپس خداوند پيغمبرانى از جنس خودشان به سويشان گسيل داشت و آن پيغمبران آيات او را برايشان خوانده از لقاى روز حساب انذارشان نمودند، آنگاه آنان به مقتضاى همان بدبختى و شقاوت به انبيا كفر ورزيده از شقاوت و طغيان خود دست برنداشتند، خداوند هم به پاداشت اين ولايت حكم كرد به اينكه آتش منزلگاهشان باشد. پس اين خودشانند كه از روى علم و اراده خواهان هلاكتند، و خداوند ايشان را در حال غفلت هلاك نكرده تا كسى بگويد خداوند به ايشان ظلم كرده است ، بلكه اين عمل از خداوند تبارك و تعالى عين عدالت است .
«'''ذَلِك أَن لَّمْ يَكُن رَّبُّك مُهْلِك الْقُرَى بِظلْمٍ وَ أَهْلُهَا غَافِلُونَ'''»:
پس معلوم شد اولا اينكه فرمود: «''' لم يكن ربك '''» معنايش اين است كه «''' سنت خداوند چنين نيست '''» نه اينكه «''' خداوند چنين نمى كند '''» ، زيرا خداوند هر كارى را كه مى كند به مقتضاى سنت جارى و صراط مستقيمى است كه دارد، همچنانكه فرموده : «''' ان ربى على صراط مستقيم '''» و بطورى كه ملاحظه مى كنيد اين جمله به خوبى بر مدعاى ما دلالت مى كند.
 
و ثانيا مقصود از هلاك ساختن اهل قرى بطورى كه از سياق استفاده مى شود عذاب دنيوى نيست ، بلكه مقصود از آن شقاوت در دنيا و عذاب آخرت است .
از ظاهر سياق چنين بر مى آيد كه كلمه «ذلك»، اشاره است به مضمون آيه قبلى و بر سر جمله «ان لم يكن»، لام تعليل مقدر است، و معناى آيه چنين است:  
و ثالثا مراد از ظلمى كه در آيه شريفه است ظلم خداوند و هلاك ساختن اهل قرى است در صورتى كه غافل باشند، نه ظلم اهل قرى .
 
وَ لِكلٍّ دَرَجَتٌ مِّمَّا عَمِلُوا وَ مَا رَبُّك بِغَفِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ
آنچه كه ما در خصوص ارسال رسل و ابلاغ آيات خدايى و انذار به عذاب روز قيامت بيان داشتيم، براى اين بود كه بدانيد سنت ما چنين نيست كه اهل قرى را قبل از آن كه خواسته خود را گوشزدشان كنيم و آنان مخالفت كنند، هلاك نموده، به غضب خود دچار سازيم.
متعلق لفظ كل ضميرى است كه به دو طايفه جن و انس برمى گردد و در آيه حذف شده ، و معناى آيه اين است كه :
 
گو اين كه اين گونه اشخاص و اقوام به قضاى الهى و اين كه خداوند ايشان را اولياى شيطان هايى از خود و از جن قرار داده، بدبخت هستند، وليكن چنين هم نيست كه سلب قدرت و اختيار از آنان نموده باشد، بلكه اين گروه شرك و معصيت را به اختيار خود برگزيدند. سپس خداوند پيغمبرانى از جنس خودشان به سويشان گسيل داشت و آن پيغمبران، آيات او را برايشان خوانده، از لقاى روز حساب انذارشان نمودند.
 
آنگاه آنان به مقتضاى همان بدبختى و شقاوت به انبيا كفر ورزيده، از شقاوت و طغيان خود دست بر نداشتند. خداوند هم به پاداشت اين ولايت، حكم كرد به اين كه آتش منزلگاهشان باشد.  
 
پس اين خودشان اند كه از روى علم و اراده، خواهان هلاكت اند، و خداوند، ايشان را در حال غفلت هلاك نكرده، تا كسى بگويد خداوند به ايشان ظلم كرده است، بلكه اين عمل از خداوند تبارك و تعالى، عين عدالت است.
 
پس معلوم شد اولا اين كه فرمود: «لم يكن ربك»، معنايش اين است كه «سنت خداوند چنين نيست»، نه اين كه «خداوند چنين نمى كند»، زيرا خداوند هر كارى را كه مى كند، به مقتضاى سنت جارى و صراط مستقيمى است كه دارد. همچنان كه فرموده: «ان ربى على صراط مستقيم»، و بطورى كه ملاحظه مى كنيد، اين جمله به خوبى بر مدعاى ما دلالت مى كند.
 
و ثانيا، مقصود از هلاك ساختن اهل قرى، به طورى كه از سياق استفاده مى شود، عذاب دنيوى نيست، بلكه مقصود از آن، شقاوت در دنيا و عذاب آخرت است.
 
و ثالثا، مراد از ظلمى كه در آيه شريفه است، ظلم خداوند و هلاك ساختن اهل قرى است، در صورتى كه غافل باشند، نه ظلم اهل قرى.
 
«'''وَ لِكلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُوا وَ مَا رَبُّك بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ'''»:
 
متعلق لفظ «كل»، ضميرى است كه به دو طايفه جن و انس بر مى گردد و در آيه حذف شده، و معناى آيه، اين است كه:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۹۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۹۰ </center>
براى هر يك از دو طايفه جن و انس درجاتى است از عمل ، چون اعمال مختلف است و اختلاف اعمال باعث اختلاف درجات صاحبان اعمال است ، و خداوند از آنچه كه اين دو طايفه مى كنند غافل نيست .
براى هر يك از دو طايفه جن و انس درجاتى است از عمل. چون اعمال مختلف است و اختلاف اعمال، باعث اختلاف درجات صاحبان اعمال است، و خداوند از آنچه كه اين دو طايفه مى كنند، غافل نيست.
نفى جميع انحاء ظلم از خداى متعال در جمله : «''' و ربك الغنى ذوالرحمة '''» .
 
وَ رَبُّك الْغَنىُّ ذُو الرَّحْمَةِ ...
==نفى هر گونه ظلم از خداى متعال، در آیه: «و ربك الغنى ذوالرحمة»==
اين جمله بيان عامى است براى نفى جميع انحاى ظلم در خلقت از خداوند. توضيح اينكه : ظلم كه عبارت است از بكار بستن چيزى در غير موردش و به عبارت ديگر تباه ساختن حقى ، پيوسته براى يكى از دو منظور انجام مى گيرد: يا براى احتياجى است كه ظالم به وجهى از وجوه داشته و با ظلم ، آن احتياج را رفع مى كند، مثلا نفعى كه يا خودش و يا دوستش به آن محتاج است به دست مى آورد، و يا بدان وسيله ضررى از خودش و يا از كسى كه دوستش ميدارد دفع مى كند. و يا به خاطر شقاوت و قساوت قلبى است كه دارد، و از رنج مظلوم و مصيبت او متاءثر نمى شود. و خداى سبحان از اين هر دو صفت زشت منزه است نه احتياج به ظلم دارد چون غنى بالذات است ، و نه شقاوت و قساوت دارد چون داراى رحمت مطلقى است كه همه موجودات هر كدام به مقدار قابليت و لياقت خود از رحمت او متنعمند، پس او به احدى ظلم نمى كند، اين است آن معنايى كه جمله : «''' و ربك الغنى ذو الرحمة '''» بر آن دلالت مى كند، پس معناى آيه اين شد كه : پروردگار تو آن كسى است كه متصف است به غناى مطلقى كه آميخته به فقر و احتياج نيست و نيز متصف است به رحمت مطلقى كه تمامى موجودات را فرا گرفته است .
«'''وَ رَبُّك الْغَنىُّ ذُو الرَّحْمَةِ ...'''»:
و مقتضاى آن اين است كه او به ملاك غنايى كه دارد ميتواند همه شما را از بين برده و به ملاك رحمتش هر مخلوق ديگرى را كه بخواهد بجاى شما بنشاند، همچنانكه به رحمتش شما را از ذريه قوم ديگرى آفريد و آن قوم را به ملاك غنايى كه از آنان داشت از بين برد و منقرض ساخت . و در اينكه فرمود: «''' ما يشاء: هر چه را بخواهد '''» و نفرمود: «''' من يشاء: هر كه را بخواهد '''» اشاره است به سعه قدرت او.
 
اين جمله، بيان عامى است براى نفى جميع انحاى ظلم در خلقت از خداوند.  
 
توضيح اين كه: ظلم كه عبارت است از به كار بستن چيزى در غير موردش، و به عبارت ديگر، تباه ساختن حقى، پيوسته براى يكى از دو منظور انجام مى گيرد:  
 
يا براى احتياجى است كه ظالم به وجهى از وجوه داشته و با ظلم، آن احتياج را رفع مى كند. مثلا نفعى كه يا خودش و يا دوستش به آن محتاج است، به دست مى آورد. و يا بدان وسيله ضررى از خودش و يا از كسى كه دوستش می دارد، دفع مى كند.  
 
و يا به خاطر شقاوت و قساوت قلبى است كه دارد، و از رنج مظلوم و مصيبت او متأثر نمى شود. و خداى سبحان، از اين هر دو صفت زشت منزه است. نه احتياج به ظلم دارد، چون غنىّ بالذات است، و نه شقاوت و قساوت دارد. چون داراى رحمت مطلقى است كه همه موجودات، هر كدام به مقدار قابليت و لياقت خود، از رحمت او متنعم اند.
 
پس او به احدى ظلم نمى كند. اين است آن معنايى كه جمله: «و ربك الغنى ذو الرحمة»، بر آن دلالت مى كند. پس معناى آيه، اين شد كه: پروردگار تو، آن كسى است كه متصف است به غناى مطلقى كه آميخته به فقر و احتياج نيست و نيز متصف است به رحمت مطلقى كه تمامى موجودات را فرا گرفته است.
 
و مقتضاى آن، اين است كه او به ملاك غنايى كه دارد، می تواند همه شما را از بين برده و به ملاك رحمتش، هر مخلوق ديگرى را كه بخواهد، به جاى شما بنشاند، همچنان كه به رحمتش، شما را از ذريه قوم ديگرى آفريد و آن قوم را، به ملاك غنايى كه از آنان داشت، از بين برد و منقرض ساخت.  
 
و در اين كه فرمود: «ما يشاء: هر چه را بخواهد»، و نفرمود: «من يشاء: هر كه را بخواهد»، اشاره است به سعه قدرت او.




۱۳٬۷۵۱

ویرایش