۱۳٬۷۷۹
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
__TOC__ | __TOC__ | ||
==معناى «كلمة» و موارد استعمال آن در قرآن== | |||
«'''وَ تَمَّت كلِمَت رَبِّك صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكلِمَاتِهِ وَ هُوَ السمِيعُ الْعَلِيمُ'''»: | |||
لفظ «كلمه» در لغت، به معناى لفظى است كه دلالت كند بر معناى تام و يا غير تام، و در قرآن كريم، گاهى استعمال مى شود در قول حقى كه خداى تعالى آن را گفته باشد. از قبيل قضا و وعد، مانند آيه «و لو لا كلمة سبقت من ربك لقضى بينهم»، كه مقصود از كلمه اى كه مى فرمايد در سابق گفته شده، آن سخنى است كه در موقع هبوط آدم، به وى فرموده بود، و قرآن كريم، آن را چنين حكايت مى كند: | |||
لفظ | «و لكم فى الارض مستقر و متاع الى حين». و مانند آيه «حقت عليهم كلمت ربك لا يؤمنون»، كه اشاره است به آن حكمى كه در داستان ابليس كرد و فرمود «لاملئن جهنم منك و ممن تبعك منهم اجمعين». | ||
و همين قضا و حكم را در جاى ديگر تفسير كرده و فرموده: «و تمت كلمة ربك لاملئن جهنم من الجنة و الناس اجمعين». و مانند آيه «و تمت كلمة ربك الحسنى على بنى اسرائيل بما صبروا، كه اشاره است به آن وعده اى كه به بنى اسرائيل داده بود، كه به زودى، ايشان را از ظلم فرعون نجات داده، حكومت را به آنان خواهد سپرد، و قرآن آن وعده را چنين حكايت كرده: «و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۵۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۵۳ </center> | ||
گاهى هم به معناى موجود | گاهى هم به معناى موجود خارجى، از قبيل انسان استعمال مى شود. مانند آيه «ان الله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح عيسى بن مريم»، و مسيح را از اين جهت مورد استعمال اين كلمه قرار داده، كه خلقت مسيح (عليه السلام) خارق العاده بوده، عادت در خلقت انسان بر اين جارى است كه به تدريج صورت گيرد، و مسيح (عليه السلام)، به كلمه ايجاد به وجود آمد. | ||
و همچنين به سابقه ذكرش در | |||
همچنان كه در قرآن فرموده: «ان مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون»، ظاهر سياق آيات در مورد بحث ما مى رساند كه مراد از «كلمة ربك»، كلمه دعوت اسلامى باشد با آنچه لازم آن است از قبيل نبوت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و نزول قرآن كه به همه كتاب هاى آسمانى محيط و مسلط است و به عموم معارف الهى و كليات شرايع دينى مشتمل مى باشد. چنان كه خداى تعالى در كلام خود، در دعايى كه از ابراهيم (عليه السلام)، هنگام بناى كعبه حكايت فرموده: «ربنا و ابعث فيهم رسولا منهم يتلوا عليهم آياتك و يعلمهم الكتاب و الحكمة و يزكيهم»، به آن اشاره نموده است. | |||
و همچنين به سابقه ذكرش در كتاب هاى آسمانى گذشته، در آيه «الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التورية و الانجيل» اشاره مى فرمايد. و همچنين آيه «و الذين آتيناهم الكتاب يعلمون انه منزل من ربك بالحق»، و آيه «الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابناءهم» و آيات بسيار ديگر، به آن اشاره دارد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۵۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۵۴ </center> | ||
مراد از تماميت كلمه به صدق و عدل در | مراد از تماميت كلمه به صدق و عدل در «تمت كلمة ربك...»، كمال يافتن شرايع، با تشريع شريعت اسلام است. | ||
پس مراد از | |||
از اين بيان روشن شد كه مراد از | پس مراد از «تماميت كلمه» و خدا بهتر مى داند، اين است كه اين كلمه، يعنى ظهور دعوت اسلامى با نبوت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و نزول قرآن، كه مافوق همه كتاب هاى آسمانى است، پس از آن كه روزگارى دراز در مسير تدريجى نبوتى پس از نبوت ديگر و شريعتى پس از شريعت ديگر سير مى كرد، به مرتبه ثبوت رسيده، در قرارگاه تحقق قرار گرفت. | ||
و تماميت اين كلمه | |||
پس جمله : | زيرا به دلالت آيات كريمه، شريعت اسلامى به كليات شرايع گذشته مشتمل است و زيادت بر آنان نيز دارد. چنان كه خداى تعالى مى فرمايد: «شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا و الذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى». | ||
از اين بيان روشن شد كه مراد از «تماميت كلمه»، رسيدن شرايع آسمانى است از مراحل نقص و ناتمامى به مرحله كمال، و مصداقش، همين دين محمدى است. خدا مى فرمايد: «و الله متم نوره و لو كره الكافرون هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون». | |||
و تماميت اين كلمه الهى، از جهت صدق، اين است كه آن چنان كه گفته شده، تحقق پذيرد، و تماميت آن از جهت عدل، اين است كه مواد و اجزاى آن يكنواخت باشد، بدون اين كه به تضاد و تناقض مشتمل شود، و هر چيز را آن طور كه شانش مى باشد، بسنجد، بدون حيف و ميل. | |||
و از اين جا است كه اين دو قيد، يعنى صدق و عدل را با جمله «لا مبدل لكلماته» بيان فرمود. زيرا كلمه الهى وقتى كه قابل تبديل نباشد، خواه تبديل كننده خودش باشد و به واسطه تغيير اراده، قول خود را به هم زند، يا كسى ديگر باشد كه خدا را عاجز و مجبور به تغيير نظر كند. كلمه خدايى صدق و آنچه فرموده محقق مى شود، و عدل و بدون انحراف و تعدى انجام مى گيرد. | |||
پس جمله: «لا مبدل لكلماته»، نسبت به «صدقا و عدلا»، به منزله تعليل مى باشد. | |||
مفسران ديگر را، در معناى اين جمله، اقوال ديگرى است. از آن جمله، يكى اين است كه مراد از «كلمه» و «كلمات»، قرآن مى باشد. | |||
و بعضى گفته اند: مراد از «كلمه»، شرايع قرآن است كه نسخ مى پذيرد. و مراد از «كلمات»، مطالب ديگر آن است كه قابل نسخ نيست. همچنان كه فرموده: «لا مبدل لكلماته». | |||
و بعضى گفته اند: منظور از «كلمه»، دين است. و بعضى گفته اند: مراد از آن حجت است. و در باره معناى صدق و عدل گفته اند: «صدق»، وصف اخبارى است كه در قرآن آمده و عدل وصف احكام آن است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۵۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۵۵ </center> | ||
و | و اين كه در آخر فرموده: «و هو السميع العليم»، معنايش اين است كه او اجابت مى كند آنچه را كه شما به لسان حاجت از او می طلبيد و مى داند حقيقت حوائجى را كه شما داريد. | ||
و يا معنايش اين است كه: او به وسيله ملائكه خود می شنود اخبار حوادثى را كه شما داريد. و يا معنايش اين است كه: او به وسيله ملائكه خود، می شنود اخبار حوادثى را كه در ملكش رُخ مى دهد و مى داند همه آن ها را بدون واسطه ملائكه. و يا معنايش اين است كه: او می شنود گفتارهاى شما را و مى داند كارهايى را كه شما انجام مى دهيد. | |||
<span id='link234'><span> | <span id='link234'><span> | ||
==در امورى از قبيل معارف الهى و | ==در امورى از قبيل معارف الهى و شرايع، جز به علم و يقين، نباید تكيهد كرد == | ||
وَ إِن تُطِعْ أَكثرَ مَن فى الاَرْضِ يُضِلُّوك عَن سبِيلِ اللَّهِ ... | «'''وَ إِن تُطِعْ أَكثرَ مَن فى الاَرْضِ يُضِلُّوك عَن سبِيلِ اللَّهِ ...'''»: | ||
گو | كلمه «خرص» در لغت هم به معناى دروغ آمده و هم به معناى تخمين. و معناى دوم با سياق آيه مناسب تر است. زيرا جمله «و ان هم الا يخرصون»، و همچنين جمله قبلی اش در حقيقت كار تعليل را مى كند، و براى جمله «و ان تطع اكثر من فى الارض» به منزله علت است، و مى رساند كه تخمين زدن در امورى از قبيل معارف الهى و شرايع كه مى بايستى از ناحيه خدا اخذ شود و در آن، جز به علم و يقين نمی توان تكيه داشت، طبعا سبب ضلالت و گمراهى است. | ||
ليكن همه اين اعتباريات قابل | |||
گو اين كه سير انسان در زندگى دنيايی اش بدون اعتماد به ظن و استمداد از تخمين، قابل دوام نيست. حتى دانشمندانى هم كه پيرامون علوم اعتبارى و علل و اسباب آن ها و ارتباطش با زندگى دنيوى انسان بحث مى كنند، به غير از چند نظريه كلى، به هيچ موردى بر نمى خورند كه در آن، اعتماد انسان تنها به علم خالص و يقين محض بوده باشد. | |||
ليكن همه اين اعتباريات قابل تخمين، مربوط است به جزئيات زندگى دنيوى، و اما سعادتى كه رستگارى انسان در داشتن آن و هلاكت ابدى و خسران دائمی اش در نداشتن آن است، امرى نيست كه قابل تخمين باشد، و خداوند در امور مربوط به سعادت انسان و همچنين در مقدمات تحصيل آن، از تفكر در عالَم و اين كه چه كسى آن را آفريده و غرضش چه بوده و سرانجام آن به كجا می انجامد و آيا بعث و نشورى در كار است، و اگر هست، براى تاءمين سعادت در آن نشات، بعثت انبيا و فرستادن كتب لازم است يا نه؟ به هيچ وجه از بندگانش، جز به علم و يقين راضى نمى شود. | |||
همچنان كه در آيات بسيارى، از قبيل آيه: «و لا تقف ما ليس لك به علم» اين معنا خاطرنشان شده، و يكى از روشن ترين آن ها، آيه مورد بحث است كه مى فرمايد: بيشتر اهل زمين از آن جا كه پيرو حدس و تخمين اند، نبايد ايشان را در آنچه كه بدان دعوت می نمايند و طرقى كه براى خداپرستى پيشنهاد مى كنند، اطاعت نمود، براى اين كه حدس و تخمين آميخته با جهل و عدم اطمينان است، و عبوديت با جهل به مقام ربوبى سازگار نيست. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۵۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۵۶ </center> | ||
اين مطلب با قطع نظر از آيات و | اين مطلب با قطع نظر از آيات و روايات، مطلبى است كه عقل صريح نيز به آن حكم مى كند. البته خداى سبحان هم آن را امضا نموده و در آيه بعدى، كه به منزله تعليل آيه مورد بحث است مى فرمايد: «ان ربك هو اعلم من يضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين»، كه نهى از اطاعت مردم را تعليل كرده است به علم خدا و اسمى از اين كه عقل چنين حكمى مى كند، نبرده. و در پاره اى از آيات، به هر دو جهت، يعنى هم به علم خدا و هم به حكم عقل تعليل كرده. از آن جمله فرموده است: | ||
إِنَّ رَبَّك هُوَ أَعْلَمُ مَن يَضِلُّ عَن سبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ | |||
گفته اند كه اگر به دنبال كلمه | «و ما لهم به من علم ان يتبعون الا الظن و ان الظن لا يغنى من الحق شيئا»ف تا اين جا تعليل مطلب است به حكم عقل، و در قسمت بعد، يعنى «فاعرض عمن تولى عن ذكرنا و لم يرد الا الحيوة الدنيا ذلك مبلغهم من العلم ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بمن اهتدى» تعليل شده به علم خداى سبحان و حكم او. | ||
از | |||
فَكلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسمُ اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كُنتُم | «'''إِنَّ رَبَّك هُوَ أَعْلَمُ مَن يَضِلُّ عَن سبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ'''»: | ||
در بيانى كه پيش از اين آيه ايراد | |||
گفته اند كه اگر به دنبال كلمه «اعلم»، لفظ «من» ذكر نشود، گاهى معناى تفضيل (داناتر) مى دهد و گاهى معناى صفت خالى از تفضيل (دانا). | |||
و در اين آيه، احتمال هر دو معنا هست. چه اگر مقصود از علم حقيقت علم به گمراهان و هدايت يافتگان باشد، كلمه مزبور به معناى دوم (دانا) خواهد بود. زيرا غير خداى تعالى، كسى چنين علمى را ندارد تا خدا از او داناتر باشد. | |||
و اگر مقصود مطلق علم، اعم از علم ذاتى و علمى كه به عطيه خداى تعالى است باشد، كلمه مزبور معناى اول (داناتر) را خواهد داشت. براى اين كه غير خدا نيز به آن مقدارى كه خداوند از نعمت علم به او افاضه كرده، نسبت به گمراهان و هدايت يافتگان علم دارد. | |||
از اين كه در جمله «اعلم بالمهتدين»، كلمه «اعلم»، به حرف «باء» متعدى شده است، بر مى آيد كه كلمه «من» در «من يضل»، منصوب به نزع خافض است، و تقدير آن «اعلم بمن يضل» مى باشد. آيه اى هم كه قبلا از سوره نجم نقل كرديم، مؤيد اين تقدير است. | |||
«'''فَكلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسمُ اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كُنتُم بِآيَاتِهِ مُؤْمِنِينَ'''»: | |||
در بيانى كه پيش از اين آيه ايراد نمود، به ثبوت رسانيد كه خداى تعالى، كه پروردگار جهان و جهانيان است، به اطاعت سزاوارتر از ديگران است، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۵۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۵۷ </center> | ||
اينك در اين | اينك در اين آيه، از بيان قبلى استنتاج مى كند كه بنابر اين بايد حكمى را كه خداوند تشريع فرموده (خوردن از گوشت حيوانى كه نام خدا بر آن برده شده) اطاعت كرد، و آنچه را ديگران از روى هواى نفس و بدون علم، اباحه و تجويز مى كنند (خوردن از گوشت حيوان مردار كه نام خدا بر آن برده نشده)، و بر سر آن به وحى و وسوسه شياطين با مؤمنان به مجادله مى پردازند، بايد به دور انداخت. | ||
از | |||
از اين جا معلوم مى شود كه در جملات اين آيه و سه آيه بعد از آن، عنايت اصلى متعلق به همين دو جمله «فكلوا...» و «لا تاكلوا...» است، و جملات ديگر به تبع آن دو جمله ذكر شده، و غرض از ذكر آن ها بيان جهات آن دو حكمى است كه در آن دو جمله ذكر شده است، و گرنه اصل كلام همان دو جمله «فكلوا مما ذكر اسم الله عليه و لا تاكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه» استف كه مفادش فرق گذاشتن بين حيوان ذبح شده و حيوان مردار و حليت آن و حرمت ديگرى است. مى فرمايد: شما از آن بخوريد و از اين مخوريد، هرچند مشركان با شما در فرق بين آن دو مجادله كنند. | |||
وَ مَا لَكُمْ أَلا تَأْكلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسمُ اللَّهِ عَلَيْهِ ... | |||
بنابراين، جمله «فكلوا مما ذكر اسم الله عليه»، تفريع حكم است بر بيان قبلى. | |||
«'''وَ مَا لَكُمْ أَلا تَأْكلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسمُ اللَّهِ عَلَيْهِ ...'''»: | |||
اين آيه تفريعى را كه اجمالا در آيه قبلى ذكر شده بود بطور تفصيل بيان مى كند، و معنايش اين است كه : خداوند آنچه را كه بر شما حرام كرده بيان فرموده ، و صورت اضطرار را نيز استثنا كرده است و گوشت حيوانى كه در هنگام ذبحش اسم خدا بر آن برده شده جزء آن محرمات نيست ، پس خوردن چنين گوشتى مانعى نخواهد داشت . بسيارى از مردم هستند كه كارشان گمراه ساختن ديگران است و آنان را با هواى نفس خود و بدون داشتن علم از راه به در مى برند، ليكن پروردگارت به كسانى كه از حدود خدايى تجاوز مى كنند داناتر است . و اين متجاوزين همان مشركين هستند كه مى گفتند: چه فرق است بين آن گوشتى كه با اسم خدا ذبح شده و آن حيوانى كه مردار شده و خدا آنرا كشته است ، يا بايد هيچكدام را نخورد، و يا هر دو را خورد. | اين آيه تفريعى را كه اجمالا در آيه قبلى ذكر شده بود بطور تفصيل بيان مى كند، و معنايش اين است كه : خداوند آنچه را كه بر شما حرام كرده بيان فرموده ، و صورت اضطرار را نيز استثنا كرده است و گوشت حيوانى كه در هنگام ذبحش اسم خدا بر آن برده شده جزء آن محرمات نيست ، پس خوردن چنين گوشتى مانعى نخواهد داشت . بسيارى از مردم هستند كه كارشان گمراه ساختن ديگران است و آنان را با هواى نفس خود و بدون داشتن علم از راه به در مى برند، ليكن پروردگارت به كسانى كه از حدود خدايى تجاوز مى كنند داناتر است . و اين متجاوزين همان مشركين هستند كه مى گفتند: چه فرق است بين آن گوشتى كه با اسم خدا ذبح شده و آن حيوانى كه مردار شده و خدا آنرا كشته است ، يا بايد هيچكدام را نخورد، و يا هر دو را خورد. | ||
بنابراين ، حرف «''' ما '''» در «''' ما لكم '''» براى استفهام تعجبى است و معناى جمله «''' و ما لكم الا تاكلوا '''» اين خواهد بود: «''' چه فايدهاى براى شما هست در نخوردن '''» . بعضى ديگر گفته اند كه «''' ما '''» نافيه است و معناى جمله مزبور اين است كه : «''' نيست براى شما كه نخوريد '''» . | بنابراين ، حرف «''' ما '''» در «''' ما لكم '''» براى استفهام تعجبى است و معناى جمله «''' و ما لكم الا تاكلوا '''» اين خواهد بود: «''' چه فايدهاى براى شما هست در نخوردن '''» . بعضى ديگر گفته اند كه «''' ما '''» نافيه است و معناى جمله مزبور اين است كه : «''' نيست براى شما كه نخوريد '''» . | ||
از آيه شريفه به دست مى آيد كه محرمات از خوردنيها قبل از سوره انعام نازل شده ، و چون اين محرمات در ميان سور مكى در سوره نحل است پس بايد سوره نحل قبل از انعام نازل شده باشد. | از آيه شريفه به دست مى آيد كه محرمات از خوردنيها قبل از سوره انعام نازل شده ، و چون اين محرمات در ميان سور مكى در سوره نحل است پس بايد سوره نحل قبل از انعام نازل شده باشد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۵۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۵۸ </center> | ||
وَ ذَرُوا | «'''وَ ذَرُوا ظاهِرَ الاثْمِ وَ بَاطِنَهُ ...'''»: | ||
اين آيه گر چه به حسب مضمون مطلق است ، و از جميع گناهان ظاهرى و باطنى نهى مى كند ولى از سياق آيات قبل و بعد از آن استفاده مى شود كه اين آيه تهميد و زمينه چينى است براى نهيى كه بعدا در جمله «''' و لا تاكلوا '''» مى آيد و لازمه آن اين است كه خوردن از گوشت حيوانى كه اسم خدا بر آن برده نشده حرام و از مصاديق اثم باشد، تا اين جمله مربوط به جمله «''' و ذروا ظاهر الاثم و باطنه '''» شود، پس اين خوردن ، «''' اثم ظاهر '''» يا «''' اثم باطن '''» هر دو ميتواند باشد، ولى از تاءكيد بليغى كه در جمله «''' و انه لفسق '''» است به دست مى آيد كه خوردن چنين گوشتى جزو گناهان باطنى است ، وگرنه هيچ احتياجى به چنين تاءكيد اكيدى نبود. | اين آيه گر چه به حسب مضمون مطلق است ، و از جميع گناهان ظاهرى و باطنى نهى مى كند ولى از سياق آيات قبل و بعد از آن استفاده مى شود كه اين آيه تهميد و زمينه چينى است براى نهيى كه بعدا در جمله «''' و لا تاكلوا '''» مى آيد و لازمه آن اين است كه خوردن از گوشت حيوانى كه اسم خدا بر آن برده نشده حرام و از مصاديق اثم باشد، تا اين جمله مربوط به جمله «''' و ذروا ظاهر الاثم و باطنه '''» شود، پس اين خوردن ، «''' اثم ظاهر '''» يا «''' اثم باطن '''» هر دو ميتواند باشد، ولى از تاءكيد بليغى كه در جمله «''' و انه لفسق '''» است به دست مى آيد كه خوردن چنين گوشتى جزو گناهان باطنى است ، وگرنه هيچ احتياجى به چنين تاءكيد اكيدى نبود. | ||
مراد از گناه ظاهرى در: ذروا ظاهر الاءثم و باطنه )) واقوال مفسرين در اين باره . | مراد از گناه ظاهرى در: ذروا ظاهر الاءثم و باطنه )) واقوال مفسرين در اين باره . | ||
خط ۴۹: | خط ۹۲: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۵۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۷ صفحه : ۴۵۹ </center> | ||
جمله «''' ان الذين يكسبون الاثم سيجزون بما كانوا يقترفون '''» نهى قبلى را تعليل نموده از مخالفت آن ميترساند. | جمله «''' ان الذين يكسبون الاثم سيجزون بما كانوا يقترفون '''» نهى قبلى را تعليل نموده از مخالفت آن ميترساند. | ||
وَ لا تَأْكلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسمُ اللَّهِ عَلَيْهِ | |||
«'''وَ لا تَأْكلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسمُ اللَّهِ عَلَيْهِ'''»: | |||
نهى در اين جمله مقابل امرى است كه در جمله «''' و كلوا مما ذكر اسم الله عليه '''» بود. جمله «''' و انه لفسق ... '''» نيز نهى مزبور را تعليل نموده تثبيت مى كند. و تقدير جمله «''' و انه لفسق '''» در حقيقت چنين است : «''' خوردن از گوشت ميته و گوشتى كه در هنگام ذبحش اسم خدا بر آن برده نشده فسق است ، و هر فسقى اجتنابش واجب است پس اجتناب از خوردن چنين گوشتى نيز واجب است '''» . | نهى در اين جمله مقابل امرى است كه در جمله «''' و كلوا مما ذكر اسم الله عليه '''» بود. جمله «''' و انه لفسق ... '''» نيز نهى مزبور را تعليل نموده تثبيت مى كند. و تقدير جمله «''' و انه لفسق '''» در حقيقت چنين است : «''' خوردن از گوشت ميته و گوشتى كه در هنگام ذبحش اسم خدا بر آن برده نشده فسق است ، و هر فسقى اجتنابش واجب است پس اجتناب از خوردن چنين گوشتى نيز واجب است '''» . | ||
و اما جمله «''' و ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ليجادلوكم '''» اين جمله رد آن سخنى است كه مشركين به دهان مؤ منين انداخته و جواب شبهه اى است كه به ذهن مؤ منين القا كرده بودند، و آن اين بود كه : چطور حيوان ذبح شده بدست شما حلال است و اما حيوانى كه خدا آنرا كشته خوردنش حرام ؟ جواب مى دهد: اين سخن از چيزهايى است كه شيطان به دلهاى اولياى خود (مشركين ) القا مى كند، زيرا بين اين دو قسم گوشت فرق هست ، يكى خوردنش فسق است و آن ديگرى نيست ، خدا خوردن ميته را حرام كرده و آن ديگرى را نكرده ، زيرا در بين محرمات الهى اسمى از حيوان تذكيه شده برده نشده است . | و اما جمله «''' و ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ليجادلوكم '''» اين جمله رد آن سخنى است كه مشركين به دهان مؤ منين انداخته و جواب شبهه اى است كه به ذهن مؤ منين القا كرده بودند، و آن اين بود كه : چطور حيوان ذبح شده بدست شما حلال است و اما حيوانى كه خدا آنرا كشته خوردنش حرام ؟ جواب مى دهد: اين سخن از چيزهايى است كه شيطان به دلهاى اولياى خود (مشركين ) القا مى كند، زيرا بين اين دو قسم گوشت فرق هست ، يكى خوردنش فسق است و آن ديگرى نيست ، خدا خوردن ميته را حرام كرده و آن ديگرى را نكرده ، زيرا در بين محرمات الهى اسمى از حيوان تذكيه شده برده نشده است . |
ویرایش